ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

اقدام مجاهدانه، فرهنگ تلاشگری، مدیریت جهادی

شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۳۵ ب.ظ

وقتی بحث در رابطه با تلاش و سخت‌کوشی باشد همه یاد مدیریت جهادی می‌افتیم؛ شاید هم برعکس! یعنی وقتی اسم مدیریت جهادی می‌آید همه یاد تلاش و سخت‌کوشی میفتیم. برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی، برای داشتن یک کشور مقتدر و قوی، برای ساخت یک تمدن باشکوه و استوار و برای هر چیز خوبی که به ذهن راه می‌یابد نیاز هست که با تمام توان تلاش کنیم و چیزی کم نگذاریم. ولی این، همه مطلب نیست؛ یعنی ساختار جهان بدینگونه نیست که اگر همه عمر را کار کنیم و ثانیه‌ای را هم تلف نکنیم باز هم بتوانیم به بهترین خروجی ممکن برسیم. البته نمی‌خواهم بگویم که تلاش و سخت‌کوشی لازم نیست؛ چرا لازم است ولی کافی نیست. برای ساخت آن تمدن باشکوه، برای برپایی تمدن نوین اسلامی که قلب‌‌ها را تسخیر و مغزها را مجذوب کند تلاش و سخت‌کوشی فقط بخشی از نیاز است. آن بخش دیگر نیت است، مسیر است، چگونگی طی مسیر است. در واقع سخت‌کوشی بخش سخت‌افزاری کار است، بخش نرم‌افزاری بسیار مهم‌تر است. خالق، هستی را اینگونه آفریده است که در برابر  نیت ما و روش ما بدون واکنش نباشد. در واقع هستی با شعور است، عالم روح دارد، جهان معنا را درمی‌یابد. در برابر نیت و اراده خدائی و اراده غیرخدائی یکسان عمل نمی‌کند. و این است راز طبیعت. در همین راستا استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب امدادهای غیبی می‌فرماید: «زندگی انسان اگر مقرون به حق‌جویی و حقیقت خواهی و اخلاص و عمل و کوشش باشد مورد حمایت قرار می‌گیرد و از راه‌هایی که بر ما مجهول است دست غیبی ما را تحت عنایت خود قرار می‌دهد»؛ و نیز همین شهید بزرگوار در کتاب انسان و سرنوشت بیان می‌دارند که:« از منظر مکاتب مادی آن چیزی که در عالم موثر است فقط ماده و قوانین مادی است؛ سلامتی، رزق، مرگ، حیات و دیگر حوادث همه در گروی امور مادی است، لیکن از منظر مکاتب الهی علاوه بر عوامل مادی، عوامل معنوی نیز در امور عالم موثراند و بلکه تاثیرشان به مراتب بیشتر است. هستی همچون یک واحد زنده، پویا، شنوا و بیناست که در برابر حق و حقیقت خواهی و فرد مومن حق خواه و ظلم و جور و ظلم طلبی و فرد ظالم و کافر به یک شکل عمل نمی‌کند. بلکه تمام نیروی عالم هستی پشتیبان آن مومن حق خواه و حق طلب می‌شود و صدها برابر تلاش فرد مومن نتیجه عاید او می‌کند».
بگذارید با هم مروری کوتاه بر چند آیه‌ای از آیات مرتبط با این قضیه داشته باشیم؛
1-وَالذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ (العنکبوت/69): در این آیه خداوند متعال دو بار تاکید می‌کند که اگر کسی در راه رضای خداوند متعال قدم بردارد هدایت الهی شامل حال او می‌شود. آنانی که برای رضای خداوند متعال، در راهی که او گفته است، و البته با ابزاری که او مشروعیت بخشیده است اقدام کنند و تلاش کنند و سخت‌کوشی نمایند. شامل هدایت الهی شده و مسیرهای درست و صحیح به آنان نمایانده خواهد شد. البته جهاد باید کرد. مجاهدانه باید تلاش کرد، رهبر معظم انقلاب در بیاناتی می‌فرمایند که: «هرکس برای خدا کار کند، خدا هم همه‌ی این قدرت عظیم خود را برای او، در جهت او و در خدمت او قرار خواهد داد. فرموده است: «والّذین جاهدوا فینا لنهدیّنهم سبلنا»؛ هدایت هم می‌کند. وقتی شما برای او تلاش کردید، نمی‌گذارد در گمراهی بمانید؛ هدایت هم می‌کند» (بیانات در دیدار نمایندگان مجلس؛ 10/03/78).
2- ....وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ۚ وَکانَ اللَّهُ عَلیمًا حَکیمًا(الفتح/4):  در تفسیر نمونه ذیل همین آیه آمده است که: «اگر با خدا باشى تمام قواى زمین و آسمان با تو است‏». و البته خداوند علیم و حکیم است، علیم است یعنی به اوضاع و احوال بندگان آگاه است، نیت و مقاصد و اهداف آنان  را می‌داند و حکیم است یعنی آنکه این جهان را بدون هدف نیافریده است. این جهان را هدفی است الهی، پایان تاریخ الهی است. انسان به عنوان گل سرسبد هستی آفریده شده است برای عبادت خداوند و تقرب به او، برای نیل به تمام کمالات ممکن و هر آنکس که در این راه چه در سطح فردی و به خصوص چه در سطح اجتماعی قدم بردارد، چون هدف هستی رسیدن انسان به قرب الهی است و این دنیا آفریده شده تا انسان به کمال برسد، تمام ذرات هستی آن انسان را یاری خواهند کرد. امدادهای غیبی شامل حال او خواهند شد. سیستم هستی به گونه‌ای است که اگر ورودی‌های آن الهی باشد، خروجی‌ها ده‌ها و صدها برابر آن خروجی‌ها خواهد بود. « اگر ما مؤمن باشیم، اگر ما بنده‌ی خدا باشیم، این نیروها در خدمت مؤمنین قرار میگیرند. این همان آرامشی است که انسان پیدا میکند» (بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان؛ 12/06/94).
3- یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم وَیُثَبِّت أَقدامَکُم(محمد (ص)/7): در تفسیر نمونه ذیل همین آیه آمده است که: « وعده‏اى را که خداوند در برابر دفاع از آئینش به مجاهدان‏ داده چیست؟ نخست: مى‏گوید:" شما را یارى مى‏کند" اما از کدام طریق؟ از طریق بسیار، در قلب شما نور ایمان و در روح شما تقوا، در اراده شما قدرت، در فکر شما آرامش مى‏افکند. از سوى دیگر فرشتگان را به یارى شما مى‏فرستد، حوادث را به نفع شما تغییر مسیر مى‏دهد، قلوب مردم را به شما متمایل مى‏کند، سخنانتان را نافذ، فعالیتهایتان را پر ثمر مى‏سازد، آرى یارى خدا جسم و جان و درون و برون را احاطه مى‏کند».
آری! چنین است که اگر برای یاری دین خداوند متعال که شامل است؛ شامل همه چیز است؛ شامل دنیاست با تمام ابعادش و شامل آخرت است با تمام وجوهش؛ اقدام کنیم، مجاهدانه اقدام کنیم، کم نگذاریم، از تمام ظرفیت‌های جسمی و فکری، روحی و ایمانی، فردی و اجتماعی استفاده کنیم آن زمان هم راه‌های صحیح نمایان خواهند شد، هم ثبات قدم پیدا خواهیم کرد، هم تمام هستی به کمک ما خواهد شتافت. در این راه شرط فقط ایمان است و تقوا که فرمود: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض‌«)اعراف/96)

 

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۳۵
علی

داستان تحول من: سوال بی جواب

جمعه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۳۲ ق.ظ

شهریور 92 بود، مهری‌ماه تعطیل شده بود، پارک دانش تاسیس شده بود و خب انتظار هم داشتند که من مدیریت سایت را بر عهده بگیرم. به دلایل زیادی علاقه‌ای به این کا‌ر نداشتم و همین عدم علاقه نیز باعث شده بود تا فنون مدیریت یک وبسایت را نتوانم یاد بگیرم.

فعالیت در شبکه‌های مجازی تحت مدیریت ستاره و خانم مهری‌ماه مظفری، و هم‌صحبتی با بزرگان علم و دانش باعث شده بود من هم آرزوهای بزرگی در سر بپرورانم. دیگر شبیه گذشته خودم نبودم ولی شخصیت جدیدی هم پیدا نکرده بودم. راستش را بخواهید شاید هنوز هم این شخصیت را پیدا نکرده‌ام. دوستانم و مخصوصا ستاره شاید گاهی عصبانی هم می‌شدند و می‌شوند بابت رفتارهای سینوسی من! گاهی خوشحالم و گاهی عصبانی؛ گاهی امیدوار و گاهی ناامید؛ روزی قصد فتح دنیا را دارم و دیگر روز از زندگی سیر می‌شوم. این تغییر احساس روزانه و حتی ساعتی، هنوز هم گریبان مرا گرفته است. آن روزها، یعنی از شهریور تا بهمن 92 شاید اوج این رفتارهای پارادوکسیکال من بود. نمی‌دانم ستاره آن روزها را به یاد می‌آورد یا نه. ولی من ثانیه به ثانیه‌اش را از حفظم. روزهایی که ایام پوست انداختن من بود. من دانشجوی چهار ترم مشروطی پیام نور قم بودم با آرزوهای بزرگی که کم‌کم داشتن در مغز من شکل می‌گرفتند. هر گاه که کم می‌‌آوردم ستاره و روحان و گاهی نیز نسرین پناهی که از بهترین دوستان عمرم بودند ( و شاید باشند و شاید خواهند بود؛ نمی‌دانم!) و حتی مرا عضوی از خانواده خودشان می‌دانستند به فریادم می‌رسیدند. هنوز هم نمی‌دانم و هنوز هم بزرگ‌ترین سوالم دلیل و چرایی این همه مهر و محبت و توجه آنها به من است. گاهی فکر می‌کردم حتی خواهران خودم هم تحمل آن حجم از نق زدن‌ها و ناامیدی‌های مرا نداشتند ولی ستاره با محبت تمام که طعنه به محبت مادری می‌زد همه را ندید می‌گرفت. الان که به آن روزها و حرف‌هایم فکر می‌کنم، متوجه می‌شوم که گاهی، بعضی از سخنان به مرزهای توهین نیز نزدیک می‌‌شدند. اما واقعا ستاره چرا دوست داشت که من پیشرفت کنم؟ باور کنید من هم هیچ جوابی برای این سوال ندارم. آن روزها و شاید بهتر باشد که بگویم آن شب‌ها مهم‌ترین سوال من از ستاره تقریبا همین سوال بود که چرا پیشرفت من، یعنی کسی که تا به حال حتی یک مرتبه هم از نزدیک ندیدنش برایشان مهم است. یادم هست ستاره پاسخ به این سوال را موکول می‌کرد به بعد از امتحان کنکور و می‌گفت اگر جوابش را الان بگویم به قدری شگفت زده خواهی شد که دیگر تمرکز لازم برای مطالعه را نخواهی داشت. من روزها می‌شمردم که چه زمانی 16 بهمن فرا خواهد رسید. اما این شمارش نه از برای امتحان بود؛ بلکه روزشماری می‌کردم تا بلکه شاید بتوانم جواب سوالم را از ستاره بشنوم. 15 بهمن شد و فقط ساعاتی تا شروع کنکور زمان باقی مانده بود. اما به دلیل بارش سنگین در کل کشور، کنکور به مدت یک هفته به تعویق افتاد. من از اینکه یک هفته دیگر باید استرس کنکور را تحمل کنم ناراحت نبودم. فقط از این بابت ناراحت بودم که یک هفته دیرتر پاسخ سوالم را می‌شنوم. بالاخره 23 بهمن فرا رسید. بعد از آنکه آخرین تست کنکور ارشد را زدم و احساس کردم دیگر کاری با برگه سوالات و پاسخنامه ندارم، به سمت خانه ندویدم، بلکه پرواز کردم تا شاید پاسخ سوالم را بگیرم. به خانه رسیدم و بدون فوت وقت، از طریق پیامک به ستاره گفتم که امتحان تمام شده است. البته انتظارم این بود که ستاره مثل هر وقت دیگری، شب‌ آنلاین شود و صحبت کنیم. اما خوشبختانه ستاره در کمتر از 5 دقیقه آنلاین شد. سلام کردم و فقط گفتم از امتحان به شدت راضی هستم و بدون آنکه منتظر پاسخ او باشم، یکبار دیگه سوال تکراری خودم را مطرح کردم. مشتاقانه منتظر پاسخ بودم که ستاره گفت: «اول درصدهایت را بگو». سریع حدس‌هایم را گفتم و دوباره سوالم را تکرار کردم. ستاره گفت صبر کن و سپس با فردی که نمی‌شناختمش تلفنی مشغول به صحبت شد. شاید 5 دقیقه‌ای صحبتشان طول کشید که گفت با فرد متخصصی در امور کنکور ارشد صحبت کردم. اگر درصد‌هایی که گفتی درست باشند، رتبه‌ات در بدترین حالت 20 خواهد بود. بدون توجه سوالم را تکرار کردم که گفت کلاس دارد و بعد از بازگشت به خانه حتما پاسخم را خواهد داد. تا شب منتظر ماندم، ثانیه‌ها را می‌شمردم. شب شد و روشن شدن چراغ اکانت یاهوی ستاره، امید را دل من روشن کرد تا شاید پاسخ سوالم را بگیرم. اما ستاره گفت امشب باید حتما برای پارک دانش پوسته جدید خریداری کنند و آن شب حدود دو ساعتی پوسته‌های مختلف را به من نشان داد تا بین آنها یکی را انتخاب کنم. انتخاب کردم و آن پوسته البته هیچگاه خریداری نشد! ستاره گفت فردا شب جایی هستم، دو شب دیگر پاسخ سوالت را خواهم گفت و من مجبور به صبری دو روزه شدم. البته دو روزی که بر 6 ماه گذشته افزوده می‌شدند. دو شب دیگر را صبر کردم، ثانیه‌ها را می‌شمردم. جمعه شب شد. از بعد نماز مغرب آنلاین بودم و منتظر ستاره. او نیز پس از مدتی آنلاین شد. سلام کردیم و باز تکرار سوال. جواب ستاره این بود «تا وکیلم نیاید سخن نخواهم گفت». و این جمله‌اش اینقدر مرا بهم ریخت که فقط خداحافظی کردم و گفتم دیگر با شما حرف نخواهم زد. اما فردا شب بعد از نماز مغرب باز هم آنلاین شدن و منتظر ستاره. دنیای بدون او را نمی‌توانستم تصور کنم. او نیز برخلاف شب‌های گذشته که معمولا حدود 8 شب آنلاین می‌شد، همان سر شب آمد و صحبت کردیم. مرا قانع کرد که تا روز اعلام نتایج اولیه صبر کنم. صبر کردم و صبر کردم و صبر کردم. روز اعلام نتایج شد، باز هم پاسخم را نداد و گفت باید تا زمانی که او می‌داند صبر کنم. الان حدود سه سال و یک ماه از روز کنکور می‌گذرد و هنوز هم زمان پاسخ به سوال من نرسیده است.

تقریبا از اواسط تعطیلات نوروز 93 بود که ستاره خیلی کم و کمتر در یاهو آنلاین می‌شد. اگر گاهی هم فرصتی دست می‌داد، فقط در حدود 10 الی 20 دقیقه می‌توانستیم با هم صحبت کنیم. نمی‌دانم چرا اما انگار ستاره طی یک پروژه از اواخر مرداد 92 تا آخر همان سال را برای همراهی با من خالی کرده بود. هر روز ساعاتی را برای روحیه دادن به من اختصاص می‌داد که البته واقعا هم کمک بزرگی بود. بعد از کنکور هم ساعات صحبت روزانه و هم تعداد روزهایی که در هفته آنلاین می‌شد کم و کمتر می‌شدند تا اینکه زمانی فرا رسید که هر دو یا سه ماه با هم صحبت می‌کردیم. و البته زمانی که تقریبا قطع رابطه کردیم...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۳۲
علی

پیکره دانش و اقتدار تمدنی

پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ

حضرت علی -علیه السلام- می فرمایند که: «العلم سلطان»؛ علم منبع قدرت و تسلط است. اما چه علمی؟ علمی که ریشه‌دار باشد، بومی باشد و با تحریم‌های علمی متوقف نشود. خود علم اگر به مرحله کاربرد نرسد هیچ ارزشی ندارد. علم محض، اگر به عمل منجر نشود حتی از جهل نیز بدتر است؛ که گفت» عالم بی‌‌عمل به چه ماند؟ به زنبور بی عسل! علم باید بومی بشود، ریشه‌دار شده و دارای یک گذشته تاریخی باشد تا بتواند هدایت جامعه را در دست گیرد.

برای تولید علم بومی، ما نیازمند وجود یک پیکره دانش هستیم که متاسفانه الان در کشور وجود ندارد. مثلا من یا شما یا هر فرد دیگری یا به کلی نمی‌توانیم، و یا در بعضی از علوم اسلامی به سختی خواهیم توانست که تاریخچه علم مورد نظر را در ایران در چند دهه و حتی گاهی چند سده اخیر ردگیری و رهگیری کنیم. یکی از دلایل نبود پیکره دانش این است که من و شمای دانشجو برای نگارش پایان نامه‌مان به تنها چیزی که رجوع نمی‌کنیم پایان نامه‌(های) قبلی کار شده در آن حیطه است. هر کسی یک راهی را برای خودش باز میکند که هیچ یک از این راه‌ها هم هیچگاه تکمیل نمی‌شوند.

برای رسیدن به علم بومی نیازمند ایجاد پیکره دانش هستیم و برای ایجاد چنین پیکره ای، یکی از راه های موجود این است که دانشجویان برای کار بر روی هر موضوعی کارهای انجام شده توسط دانشجویان قبلی را حتما نگاه کنند. ببینند چه کسانی چه کاری انجام داده‌اند، به چه نحو و با چه کیفیتی انجام داده‌اند، چه کارهایی باقی مانده است و کشور به چه پژوهش‌هایی نیازمند است. در واقع برای ایجاد یک پیکره دانش بومی نیازمند شرح و تفصیل یا حتی نقد و ابطال کارهای انجام شده قبلی در داخل کشور هستیم. برای نمونه مثالی می‌آورم. آیت‌الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی از فقهای بزرگ شیعه هستند و صاحب کتابی به نام ذخیرة الصالحین. رسم در حوزه‌های علمیه آن است که اگر کتاب خوب و پرمایه‌ای به رشته تحریر درآمد، دیگران کاری را از نو انجام نمی‌دهند، بلکه بر آن کتاب شرح می‌زنند، مفاهیم آن را بسط می‌دهند، مباحث ثقیل آن را توضیح می‌دهند و احیانا اگر نقدی بر کتاب دارند در شرح خود بیان می‌‌کنند. خلاصه آنکه راه کتاب قبلی را ادامه داده، آن را به روز کرده، نواقصش را رفع و تکمیلش می‌کنند. در همین راستا فقیهی بزرگ همچون آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی بر ذخیرة الصالحین شرحی می‌زنند با عنوان وسیلة النجاة. حضرت امام خمینی (ره) در ادامه بر کتاب دوم یعنی وسیلة النجاة شرحی می‌زنند که ماحصل آن کتاب معروف تحریرالوسیله می‌شود. ولی کار به اینجا ختم نشده و دیگرانی نیز بر همین کتاب شرح‌هایی می‌زنند که مفصل‌ترین آن مجموعه 28 جلدی تفصیل الشریعه از آیت‌الله فاصل لنکرانی است. چقدر جالب! یک کتاب با سه شرح، تبدیل شد به 28 جلد کتاب. هر 4 تنی که نام برده شد از بزرگان یکی دو قرن اخیر حوزه‌های علمیه هستند. ولی به جای آنکه اقدام به تالیف یک کتاب مجزا کنند، بر کارهای عمیق و با کیفیت قبلی شرح زدند و آن را بسط دادند. از همین طریق حوزه علمیه به یک دیگ جوشان علمی تبدیل شده است که حداقل در مباحث نظری کمتر کسی را یارای تقابل با آن خواهد بود.

ولی متاسفانه این سنت حسنه و روش پسندیده در دانشگاه‌ها پیگیری نمی‌شود. یعنی آنکه اگر استادی یا دانشجوئی یک کتاب خوب، یک مقاله پربار و یا یک پایان‌نامه عمیق نوشتند، آن کار به احتمال زیاد مابین حجم زیادی از کارهای کم عمق و سطحی گم خواهد شد. کسی آن را جدی نخواهد گرفت و آرای آن کتاب و مقاله و پایان‌نامه، نه نقد علمی و دقیق می‌شوند و نه بسط و شرح داده خواهند شد. و این است که ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم! همچنان در بدیهیات بسیاری از رشته‌ها محتاج ترجمه و گدائی علمی در آستان دانشگاه‌های غربی هستیم.

برای تحقق آن تمدن نوین اسلامی اول نیازمان تولید علم بومی است و برای تولید علم بومی نیز در ابتدا نیازمند مطالعه آثار تولیدی توسط اساتید و دانشجویان خودمان هستیم. آنها را نقد کنیم، بسط و شرح دهیم و نواقصشان را رفع و تکمیل‌شان کنیم. در دانشگاه‌ها این مهم باید به بهترین شکل و با بیشترین تمرکز مورد توجه قرار بگیرد که حداقل در عرصه دانشجویی و در مقطع نگارش پایان‌نامه ارشد و رساله دکتری، دانشجو حتما باید کارهای قبلی مرتبط با موضوع خود را مطالعه کند، نواقصشان را دریابد، حتی نتایج مطالعه خود را به شکل یک مقاله علمی-ترویجی ارائه کند و سپس این اجازه را داشته باشد که در آن راه قدمی بردارد. فکر میکنم این تنها مسیر تولید علم بومی است، و علم بومی نیز از الزامات قطعی تحقق تمدن نوین اسلامی.

البته شاید در ذهن شمای مخاطب این سوال ایجاد شود که خب پس فصل دوم پایان‌نامه‌ها که به ادبیات تحقیق تعلق دارند مگر همین وظیفه را به دوش نمی‌کشند؟ مگر ادبیات مرتبط با موضوع را پوشش نمی‌دهند؟ جواب یک کلمه است: خیر! اولا در فصل دوم متونی بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند که در خارج از کشور منتشر شده‌اند. با مطالعه متون خارجی نمی‌توان انتظار داشت که پیکره بومی دانش تولید شود. البته نمی‌گویم متون خارجی مطالعه نشود، بلکه می‌گویم اولویت با متون تولید داخل باشد حتی اگر سطح مطالب علمی‌شان نسبت به متون خارجی در درجه پایین‌تری قرار بگیرد. ثانیا آنکه در بسیاری از موارد شاهد هستیم که دانشجو اول فصل چهارم و پنجم را انجام می‌دهد و سپس فقط با نیت افزایش تعداد مراجع و رفرنس اقدام به نگارش فصل دو می‌کند که معمولا هم نه خودش چیزی متوجه می‌شود و نه خواننده. در حالیکه صحیح آنست که سوالاتی که قرار است در فصل چهارم پاسخ داده شوند از دل فصل دوم دربیایند و مطرح شوند. فصل دوم فعلی ما شانی کمتر از شان یک دکور دارد!

 

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۰
علی

"بیابیا گل نرگس"....در جواب "نیا نیا گل نرگس..."

چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۴۶ ب.ظ

نیا نیا گل نرگس جهان که جای تو نیست

دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس که در زلال دلی

هزار آینه نقش و یکی ز خال تو نیست

نیا نیا گل نرگس تو را به خاک بقیع

که شهر ما نه مُهیای گامهای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به آسمان سوگند

قسم به نام و نهادت دلی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس ز رنجمان تو مکاه

کسی ز خلق و خلائق فدای راه تو نیست

نیا نیا گل نرگس بدان و آگه باش

که جای سجده گه ِ ما هنوز مال تو نیست

نیا نیا گل نرگس که چون علی تنها

به فجر صبح ظهورت کسی کنار تو نیست

نیا نیا گل نرگس به مجلس ندبه

که ندبه ، ندبه خرقه است و پایگاه تو نیست

نیا نیا گل نرگس دعای عهد کجاست؟

نه این نماز جماعت به اقتدای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به جان تشنه عشق

دعا دعای ظهور است ولی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس سقیفه ها برپاست

ردای سبز خلافت ولی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به مادرت زهرا

کسی برای شهادت به کربلای تو نیست

نیا نیا گل نرگس نیا به دعوت ما

هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس فدا شوی مولا

برای عصر عجیبی که خواستار تو نیست۱

 

جوابیه اول

بیا بیا گل نرگس جهان برای شماست 

جهان به یمن وجودت به افتخار شماست

بیا بیا گل نرگس اگر چه بد کردیم

ولی تمام نظرها به لطف و جود شماست

بیا بیا گل نرگس که ندبه میخوانیم 

اگرچه بر دلمان نیست ولی برای شماست

بیا بیا گل نرگس به آسمان سوگند 

قسم به نام و نهادت علی به یاد شماست

بیا بیا گل نرگس زرنجمان تو بکاه 

هزار همت و کاوه فدای راه شماست

بیا بیا گل نرگس به جان تشنه عشق 

دعا دعای ظهور است که با نگاه شماست

بیا بیا گل نرگس که عهدها خواندیم 

اگرچه هیچ نماندیم ولی به لطف شماست

بیا بیا گل نرگس و دستمان تو بگیر 

که با ظهور وجودت جهان فدای شماست

بیا بیا گل نرگس که در زلال دلی 

و بین این همه دلها دلی برای شماست

بیا بیا گل نرگس که کوفیان رفتند 

هزار نامه مصری که جان فدای شماست

بیا بیا گل نرگس تو را به خاک بقیع 

که قلب و روح جهانی به جستجوی شماست

بیا بیا گل نرگس بیا به دعوت یاس 

که دست به پهلو نشسته به انتظار شماست

بیا بیا گل نرگس به مادرت زهرا 

که جان برای شهادت به کربلای شماست

بیا بیا گل نرگس و العجل مولا 

که این نوای هدایت و با نگاه شماست۲

 

جوابیه دوم

بیا بیا گل نرگس که بی وفای تو نیست

همان که گفته "نیا"، آن "نیا" برای تو نیست

بیا بیا گل نرگس غلط بگفته کسی

دلش گرفته به والله که بی ولای تو نیست

بیا بیا گل نرگس فدای آمدنت

شفای دل! به دلم کس دمی به جای تو نیست

بیا بیا گل نرگس اگرچه اشک دو چشم

بریختم سر راهت ولی به پای تو نیست

بیا بیا گل نرگس که طبع ما شکفد!

به گاه آمدنت شعر بی رضای تو نیست

بیا بیا گل نرگس که چشم های به راه

سپید شد ز غم هجر! آن عبای تو نیست؟

 

۱.به نقل از علی اکبر رائفی پور

۲.فخرالسادات تقی زاده

منبع:http://h-mirsaeedi.ir/post-160.aspx

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۴۶
علی

یمن

چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۵۲ ق.ظ

اگر با دیدن عکسهای کودکانی که پوست تن شان به استخوان چسبیده از مرگ نمی میریم، حداقل فریادی برآوریم برای احقاق اولین حق شان.

 

EndYemenSiege

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۵۲
علی

مصاحبه با مهتا اللهیاری

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ

مصاحبه با خانم مهتا اللهیاری سری دوم از مصاحبه هایی است که با اعضای مجمع علمی مهریماه انجام دادم. این مصاحبه هم ابتدا در مجموعه علمی پارک دانش کار شد. اما چون آن مجموعه عملا از بین رفت، این مصاحبه را اینجا هم بارگذاری میکنم.

خانم اللهیاری از نخبگان اقتصادی هستند که به اقتصاد اسلامی گرایش دارند. مطالعه این مصاحبه رو حتما توصیه میکنم.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۰۰
علی

فقر و ایمان

دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ

نه، اشتباه نکنیم؛ ایمان با اقتصادِ شکوفا در تضاد نیست. همانگونه که فقر در دنیا لزوما منجر به سعادت اخروی نمی‌شود. و البته فقر اقتصادی هم لزوما به کفر منجر نمی‌شود. حدیث نورانی «کاد الفقر ان یکون کفرا» مستعد بد فهمی است. میتوان فقیر بود و مومن، و هم می‌توان ثروت داشت و در منجلاب کفر غرقه بود. به زندگی مولایمان علی (ع) نگاه بیاندازیم. هم آن روز که مجبور بود برای دیگران کار کند تا لقمه نانی برای بهترین خانواده عالم تهیه کند و هم آن روز که از ثروتمندان مدینه بود و هم آن روز که خلیفه بزرگترین حکومت گیتی بود، در هر سه حالت بهترین روش بندگی را پیشه کرده بود. خداوند هم در مورد حضرت سلیمان نبی (ع) توصیف «نعم العبد» را به کار می‌برد و هم شرمنده کننده صبر را، ایوب (ع) را...!

اما افاضات فوق همه ماجرا نیست. روی دیگر سکه را باید در توصیف خداوند از حکومت انبیاء در قرآن جستجو کرد. قرآن از انبیاء زیادی یاد می‌کند. اما از بین این همه، فقط حکومت سه تن را توصیف می‌کند؛ یوسف (ع)، داود (ع) و سلیمان (ع). و چه جالب آنکه فضای هر سه حکومت اقتصادی است. آنگاه که حکومت یوسف (ع) دم می‌زند، داستان قحطی را روایت می‌کند وتدابیر یوسف (ع) و دیگر قضایا را که منجر به نجات مردم مصر می‌شود. حکومت سلیمان نبی (ع) را با ثروت و قدرت فوق العاده خاطر نشان می‌سازد. و حتی آن زمان که قضاوت داود (ع) را روایت می‌کند، قضاوتی در عرصه اقتصادی را به نمایش می‌گذارد.

دو مقدمه گفتیم؛ اول آنکه اقتصاد و ایمان ملازم یکدیگر نیستند. دوم آنکه خداوند در کتاب خویش فضای اقتصادی حکومت انبیاء را مورد تاکید قرار داده است. یک توضیح دیگر هم بدهم و سپس نتیجه را بیان کنم. در حدیثی که بیان شد، منظور از فقر لزوما فقر اقتصادی نیست. هیچکس هم چنین ادعایی نکرده است. فقر دانش، فقر احساس، فقر فرهنگ، فقر سیاست؛ همه اینها می‌توانند به کفر منجر شوند. برای تفسیر درست این حدیث باید به همه این زوایا توجه کامل داشت.

در واقع آنطور که به نظر می‌رسد، برای «فرد» اگر به مقامات و درجاتی نائل شود، یعنی از نظر بصیرت سیاسی، درک فرهنگی و شناخت و معرفت دینی در سطوح بالایی به سر برد، دیگر اقتصاد تعیین کننده درجه ایمان فرد نیست. اوج تبلور این ادعا را می‌توان در صحرای نینوا و روز عاشورا جستجو کرد. از ثروتمندی چون زهیر بن قین که فردی تاجر بود در میان یاران عزیز زهرا (س) هست تا غلامی چون جون. متغیر ثروت در کربلا کاملا بی اثر است. اما همگی بهترین 72 یار تاریخ، از نظر بصیرت سیاسی، شناخت مبانی دینی، و درک فرهنگی و البته جوانمردی در اوج به سر می‌بردند و در «روز واقعه» یاری رسان بهترین خلق خدا شدند.

اما جامعه را نباید با فرد مقایسه کرد چرا که جامعه هم عباس بن علی (ع) دارد و هم آن سیاه بخت کوفی را که به شوق غنیمت لباس سپاه عبیدالله بن زیاد را به تن کرد. جامعه و حکومت در هم پیچیده‌اند. حکومت بدون جامعه قابل تصور نیست و جامعه بدون حکومت دوامی ندارد. قرآن حکومت انبیاء را در عرصه اقتصادی روایت می‌کند. پس اقتصاد رکن رکین نظام سازی و جامعه سازی است. جامعه بدون اقتصاد قطعا مصداق «کاد الفقر أن یکون کفرا» خواهد بود. البته اقتصاد از منظر اسلام هدف نیست، یک ستون است که جامعه ایمانی بر آن استوار می‌شود. خانه را نمی‌سازند که ستون داشته باشند. اما بدون ستون هم خانه‌ای وجود نخواهد داشت. اقتصاد برای جامعه ایمانی، همانند ستون است برای خانه. هدف مومن و جامعه مومن، اقتصاد که از مظاهر دنیاست نیست، اما بدون اقتصاد اگر چه افراد مومنی خواهیم داشت که اتفاقا این مومنین از مخلصین بوده و مصداق «والسابقون السابقون» خواهند بود، اما قطعا و یقینا بدون اقتصاد جامعه مومن نخواهیم داشت.

پس بر نظام جمهوری اسلامی فرض است که اگر می‌خواهد تمدن نوین اسلامی را بنا نهد، قبل از هر چیز اقتصاد ایران را سر و سامان بدهد. چرا که در غیر این صورت خواهد شد آنچه که نباید...!

 

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۰۰
علی

مصاحبه با خانم دکتر آسریان

يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۱۸ ق.ظ

از بین تمامی عزیزانی که از طریق ستاره و روحان باهاشون آشنا شدم؛ شاید هیچکدام به اندازه این خانم دکتر عزیز تو ذهنم نماندند. یادم هست زمان مصاحبه گاهی گریه میکردم و مصاحبه میکردم. توصیه میکنم حتما مصاحبه رو مطالعه بفرمایید.

این مصاحبه برای مجموعه پارک دانش انجام شد. همان زمان هم منتشر شد. اما خب سایت حذف شد، به همین دلیل تصمیم به بازنشر آن گرفتم.


 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۱۸
علی

امانتی

شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

افتاده‌ام در کوی تو

پیچیده‌ام بر موی تو

نازیده‌ام بر روی تو

آن دل که بُردی باز ده!

 

مولوی

 

ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها 

منبع:https://t.me/tdejakam

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۱۱
علی

مارک لباس و شکل عمل

جمعه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۴۰ ب.ظ

تنبلی علل مختلفی دارد که «زبان» نیز می‌تواند یکی از علل آن باشد. تنبلی امروزه بلای جان جامعه است. تنبلی در کار، در مطالعه، در درس خواندن و حتی تنبلی در ورزش کردن! در این نوشتار قصد ما ساده‌نگری نیست بلکه ساده‌سازی است. می‌خواهیم یکی از واقعیت‌های چند وجهی جامعه را از زاویه یک وجه آن کنکاش کنیم. لیکن نمی‌خواهیم بگوییم که این یک عامل تنها علت ساخت این واقعیت است. علل، مختلف هستند ولی در یک یادداشت چند صد کلمه‌ای توان بحث حول همه این علل نیست. پس همراهی کنید ما را در بررسی یکی از علل تنبلی در جامعه امروزین ما...!

بروبچههای پست مدرن معتقدند که حقیقت ثابت نیست و شاید هم اصلا حقیقتی نیست! و این یعنی واقعیت با توجه به مکانی و زمانی، می‌‌تواند تغییر ‌کند. راحت‌تر بگویم؛ حقیقت هر چیزی در این عالم با توجه به مکان و زمان و هر آنچه «محیط» شیء را تشکیل می دهد تعریف می‌شود و هر چیزی که صاحب اراده است بر اساس محیط، واقعیت خویش را می سازد. زبان و کلمات در این نگاه بسیار اثر گذارند و به راحتی می‌توانند حقیقت اشیا را تغییر دهند. از این منظر زمانی که کلمه‌ای تکرار می‌شود و یک جریان زبانی به‌ راه می‌افتد این پتانسیل را دارد که واقعیت جامعه را به کلی تغییر دهد. البته الزامی نیست که این کلمه یا واژه زبانی حتما از دهان خارج شود. اگر آن کلمه به صورت تصویر حک شده در بیلبوردهای شهر باشد، و یا در تبلیغات با انواع گوناگون، تکرار شود و یا اگر پشت لباسی که می‌پوشیم حک شده باشد، باز هم اثر خود را خواهد گذاشت.

از سویی دیگر در اذهان ما ایرانی‌ها حداقل به دلیل داستان‌ها و قصه‌هایی که در دوران کودکی شنیده‌ایم و بعضی از فیلم‌هایی که در تلویزیون دیده‌ایم به جز موارد تک و توکی، واژه پادشاه یا ملکه همواره مترادف بوده است با تنبلی، تن آسایی و بی‌تحرکی؛ هم ردیف بوده است با اسیر امیال نفسانی شدن، بی‌تدبیر بودن و بی‌عرضه نمودن. در حافظه تاریخی ما همواره ملکه‌ها و پادشاه‌ها افرادی مایوس کننده بوده‌اند که جز خور و خواب چیزی نمی‌دانستند. افرادی گریزنده از قانون و مقررات، فراری از هر آنچه بوی قرارداد اجتماعی اخلاقی بدهد و گریزان از هر آنچه زیبنده یک شهروند متمدن است.

سخن آنکه بر مبنای اندیشه پست مدرن، آن‌گاه که کلمه‌ای حول وجودی، تکرار شود، بچرخد و با آن عجین شود. آن‌گاه که بار معنایی آن کلمه که خود برگرفته از گذرگاه تاریخی آن است، به طور مستمر در کنار چیزی بنشیند، آن چیز، مفهومی خواهد یافت هم‌تراز با آن کلمه. در واقع معنای کلمه سازنده مفهوم آن وجود خواهد شد. ساده‌تر بگویم، زمانی که شخصی در گذر زمان همواره با کلماتی چون ملکه یا پادشاه مورد خطاب قرار گیرد، رفتاری همانند ملکه یا پادشاه از خود بروز خواهد داد. این روزها شاهد هستیم که جوانان سرشار از تنبلی‌اند. از کار گریزان و در پای تبلت‌ها و لپتاپ‌ها نشستگانند! شاهد هستیم که کار ارزش نیست و از زیر کار فرار کردن، مترادف با زرنگی و توانمندی است. و البته در همین روزها شاهد هستیم که جوانان ما علاقه وافری به خریدن و پوشیدن لباس‌هایی نشان می‌دهند که I’m queen عبارت حک شده بر روی آن است. «من ملکه هستم» یا «من پادشاه هستم» را بگذارید کنار حافظه تاریخی ما از ملکه و پادشاه که در گذر زمان افرادی تنبل بوده‌اند و تن‌پرور. جوان I’m queen می‌پوشد و فکر می‌کند که دیگران باید او را همانند ملکه و یا پادشاه نظاره کنند و این انتظار نوع رفتار دیگران را یا شاید نوع برداشت جوان از رفتار دیگران و یا حتی انتظاری که جوان از رفتار دیگران دارد را شکل می‌دهد. شاید هم دیگران انتظار دارند که جوان واقعا چون پادشاه و ملکه رفتار کند. و این هر 4 گزینه گرچه در بلند مدت می‌توانند اثراتی متفاوت بر رفتار بگذارند ولی اثرشان در کوتاه مدت تقریبا به یک شکل است. و آن ایجاد یک محیطی است که وجود قرار گرفته در این محیط (در اینجا جوان مد نظر است) حتی اگر واقعا هم فکر نکند که ملکه یا پادشاه است رفتاری همانند ملکه و پادشاه می‌خواهد که از خود بروز دهد. و صد البته در حافظه تاریخی ما ملکه و پادشاه افرادی تن‌پرورند که کار را عار و برای طبقات فرودست می‌انگارد و این چنین است که در جامعه ما کار، عار تلقی می‌شود و فرمان راندن یک ارزش و تنبلی مترادف زرنگی تصور می‌شود.

آری این چنین است برادر...خواهر...!

 

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۰
علی