برای تدارک راهکاری در راستای بررسی سنجش یک نظریه قبل از هر اقدام باید خود نظریه را تعریف کرد. طبق تعریف دیکشنری آکسفورد نظریه مجموعهای رسمی از ایدههاست که سعی بر تشریح چرایی وقوع یک پدیده، و یا تشریح وجود آن دارد. در دایره المعارف عمومی ویکی پدیا نیز نظریه اینگونه تعریف شده است:« نظریه یا تئوری یا نگره به تفکر انتزاعی یا تعمیمدهنده به شکل اندیشمندانه یا منطقی و یا به نتیجهٔ چنین تفکری اطلاق میشود.»
پس نظریه نوعی دیدگاه است درباره یک پدیده، چیستی و چرایی آن! نظریهها در قالب پارادایمها مطرح میشوند. یعنی هر نظریه بر اساس یک هستیشناختی، معرفتشناختی و روششناسی خاصی ابتناء دارد.
ضمن اینکه هر نظریه یا راهنمای عمل است و یا راهنمای نگرش! به این معنی که هر نظریه قصد دارد در مورد چیستی و چرایی پدیدهای شرحی ارائه دهد و یا آنکه قصد دارد تا راهنمایی باشد برای چگونگی رفتار و کنش برای رسیدن به نتیجه مطلوب.
نظریهها بخشی مرتبط با زمان دارند که یا وقایع و پدیدههای گذشته، و چیستی و چرایی آنها را شرح میدهند و یا آنکه آیندهنگر هستند و قصد دارند تا بر اساس مقدماتی وقایع آینده را توصیف کرده و چگونگی عملکرد مطلوب برای رسیدن به موفقیت را به عامل نشان دهند. بخشی از هر نظریه نیز فرازمانی است. یعنی آنکه بر مبانی فلسفی ابتناء دارد که هر چند این مبانی میتوانند در گذر زمان تایید و یا رد شوند، ولی خاصیت ذاتی آنها این است که در زمان نمیگنجند.
برای سنجش هر نظریه باید هر دو بعد اشاره شده را بررسی کرد.
بخش فرازمانی آن که به یک پارادایم خاص تعلق دارد به مباحث زیر میپردازد:
1-آیا مقدمات نظریه مورد اشاره به خوبی با مباحث فلسفی پارادایم مورد نظر ما میخواند؟
2-آیا نظریه همانگونه به عالم نگاه میکند که هستی شناسی پارادایم ما آن را مورد بررسی قرار میدهد؟
3-آیا مبانی معرفتشناسی پارادایم ما روش علمی نظریه را مورد تایید قرار میدهند؟
این مباحث پایههای نظری نظریه را مورد بررسی قرار میدهند. با توجه به این مباحث، ممکن است یک نظریه در پارادایمی خاص مورد توجه قرار بگیرد ولی در پارادایمی دیگر به آن اعتنایی نشود.
اما آن بخش از نظریه که در بعد زمان مطرح میشود مبتنی بر عواملی است که برای سنجش صحت نظریه باید به موارد زیر پاسخ دهیم:
1-آیا نظریه پرداز همه عوامل مرتبط و مهم با پدیده را به خوبی شناسایی کرده است؟ آیا عاملی را از قلم انداخته است و یا آنکه همه عوامل موثر و دخیل در پدیده را مورد توجه قرار داده است؟
2-مورد بعدی آنکه آیا حق هر عامل را به نیکی ادا کرده است؟ چه بسا آنکه فردی همه عوامل موثر را بشناسد و در پردازش نظریه همه عوامل را مد نظر داشته باشد، ولی ضعف نظریه ناشی از آن باشد که عوامل کم اثرتر را جایگزین عوامل مهمتر و موثرتر کرده باشد و وزنهای ناصوابی را به هر عامل ارتباط داده باشد.
مطالب فوق شامل همه پارادایمها و همه نظریهها میشوند. ولی برای ما که مسلمان هستیم شایسته نیست که با طی مراحل بالا به سنجش خویش از نظریهای مغرور شویم. بلکه بعد از اتمام مراحل بالا باید هر نظریه را به کتاب آسمانی خویش قرآن نیز عرضه کنیم. اگر آن نظریه با آیات قرآن ناسازگاری داشت آن را به دیوار خواهیم کوبید. اگر قرآن آن را تایید کرد قطعا آن نظریه مورد قبول واقع خواهد شود؛ چه بسا که به قانون تبدیل بشود.