قبلا در پارک دانش عضو شده بود اما سخنی نمیگفت. ستاره زیاد در موردش با من صحبت میکرد. میدانستم آینده بسیار درخشانی خواهد داشت ولی نمیشناختمش. عضو «مهریماه» که شد حس غریبی نسبت به او پیدا کردم. اسمش مهتا بود. مهتا اللهیاری دختر و تنها فرزند مهین اللهیاری. مادرش یعنی دکتر مهین اللهیاری طبق گفتههای ستاره و روحان مدتی در دانشگاه هاروارد تدریس کرده بود، مشاور یکی از وزرای اقتصاد کانادا بود و در دنیای علم اقتصاد فردی تقریبا شناخته شده محسوب میشد. مادر و دختر به من بسیار لطف داشتند. یادم هست روزی که قرار شد در سایت، کارگروههایی تشکیل شود تا افراد عضو هر یک از آنها شده و به دفاع از عقیده خویش بپردازند، مهتا اللهیاری مرا نیز عضو کارگروه اقتصاد اسلامی کرد. این کارگروه توسط خود او مدیریت میشد و ما قرار بود در برابر بقیه گروهها از اقتصاد اسلامی دفاع کنیم. البته او بدون آنکه مرا در جریان بگذارید این کار را کرد. شاید اگر نظر من را میپرسید مخالفت میکردم. البته شاید که نه؛ قطعا مخالفت میکردم. ولی او این کار را کرد و مرا با عمل انجام شده مواجه کرد. البته ته دلم راضی بودم ولی میدانستم که کم سوادترین فرد کل سایت هستم و همین موضوع به شدت از وزن گروه کم میکرد. راستش را بخواهید، اگر آن زمان به اندازه همین امروز نیز مطالعه داشتم باز هم کم سوادترین فرد سایت تلقی میشدم. آن روز که...
خلاصه آنکه مهتا با این کارش اعتماد به نفس عجیبی به من بخشید. از این بابت به شدت از او ممنونم. روش کار به این شکل بود که یکی از اعضای هر کدام از کارگروهها فردی از دیگر گروهها را به مجادله علمی دعوت میکرد و اگر کسی قبول نمیکرد که یک افتضاح به بار میآمد و اگر هم قبول میکرد و شکست میخورد که خب وجهه خوبی نداشت. به طور مثال یک موضوع را انتخاب میکردند و راجع به آن موضوع از دو دیدگاه متفاوت به بحث میپرداختند. به طور مثال موضوع مالیات و اثرات اقتصادی آن انتخاب میشد و از زاویه دو مکتب متفاوت اقتصادی به بحث پیرامون آن میپرداختند و هر فرد به دفاع از نظریات خود و بیان نقاط ضعف نظریه دیگر میپرداخت. شاید گروه ما مظلومترین گروه سایت بود. چرا که تقریبا ما در یک سمت بودیم و بقیه گروهها هر وقت به ما میرسیدند متحد شده و در سویی دیگر قرار میگرفتند. از قضا نوک پیکان همه حملات هم به سوی شخص شخیص بنده بود! چون از بقیه اعضا ضعیفتر بودم دیگران مرا به مبارزه میطلبیدند. البته به جز خانم دکتر شکیبا تورانی که خب اصلا من در حدی نبودم که بخواهند با چنین فردی مباحثه کنند. رابطه من و ایشان رابطه پرسشگر و استادی تمام عیار بود. ایشان فیالواقع در سایت فقط با دو اللهیاری، مهتا و مهین، مباحثه میکردند.
فضا، فضای خیلی خوبی بود. در هر مباحثه یکی از اعضای گروه ما به عنوان پشتیبان عمل مینمود. در برابر هر سوال مطرح شده، اگر پاسخی داشتم ابتدا با پشتیبان خود مطرح میکردم، اگر تایید میکرد در فضای عمومی ارسال میکردم. اگر هم پاسخی نداشتم که خب به پشتیبان میگفتم و پاسخ سوال را میگرفتم. همین مباحثات اعتماد به نفس مرا به چندین برابر افزایش میداد.
البته مهتا به شکل دیگری نیز به من کمک میکرد. او یک استاد تمام عیار در زمینه اقتصاد بود. برای موفقیت در کنکور، من باید حتما در دروس خاصی پیشرفتهای چشمگیری پیدا میکردم. اقتصاد، ریاضی و زبان. به همان اندازه که از ریاضی و زبان میترسیدم از اقتصاد نیز وحشت داشتم. بیان شیرین مهتا و نحوه تدریس او به من کمک کرد تا در اقتصاد واقعا پیشرفت کنم. مباحث سخت را به آسانترین روش و زبان ممکن توضیح میداد. انگار که مدیریت منابع انسانی میخواندم. خلاصه آنکه مهتا چه از نظر انگیزش و چه از نظر علمی – و البته بیشتر از نظر علمی- بسیار به من کمک کرد و من همیشه خود را مدیون او میدانم.
البته ناگفته نماند تا حدود 11 ماه قبل از کنکور، یعنی تقریبا تا اوائل اسفند 91 قصد داشتم که در رشته مدیریت بازرگانی ادامه تحصیل بدهم. تقریبا اوائل بهمن 91 بود که تصمیم قطعی خود برای شرکت در کنکور را گرفتم. قصدم نیز تحصیل در مدیریت بازرگانی بود. اما یکی از بچههای آریا به نام «دختر پاییز» پیشنهاد داد تا تغییر رشته بدهم و در گرایش مدیریت دولتی مقطع ارشد را بخوانم. پیشنهاد خوبی بود. شاید در کمتر از ده دقیقه این پیشنهاد را پذیرفتم و الان نه تنها پشیمان نیستم بلکه بسیار خوشحالم که آن را پذیرفتم.
اوائل اردیبهشت سال 92 بود که پدر و مادرم عازم مکه شدند تا عمره مفرده به جا آورند...