ما و قوم لوط؛ إنّهم اناس یتطهرون
شاید از نظر بخش زیادی از مردم ما، پستترین اقوامی که در قرآن از آنها یاد شده، قوم حضرت لوط (ع) باشند. قومی که گناهشان همجنسگرایی بود و اولین مردمانی هم بودند که دست به چنین عمل زشت و قبیحی میزدند. اما بیاید از زاویه دیگری به جایگاه ارزشی این قوم نگاه کنیم. برای تحصیل مقصود ابتدا یک مقدمه از قوم حضرت لوط (ع) بیان میکنم و مقدمه دوم را هم به روایتی از نبی مکرم اسلام (ص) اختصاص میدهم و سپس نتیجه را بیان خواهم کرد.
1- قوم لوط (ع) مبتلا به عمل زشت لواط و همجنسبازی بودند. به همین دلیل خداوند نیز پیامبر بزرگ خود حضرت لوط (ع) را برای هدایت و پاک نمودن آنها از آن گناه کبیره به سوی آنها رهسپار کرد. آن حضرت بسیار برای پاکسازی آن مردمان تلاش کرد و به موعظه و نشان دادن صراط مستقیم الهی اقدام نمود. اما چون نرود میخ آهنین بر سنگ؛ سخنان هدایتگر ایشان بر مردمان گناهکار آن دیار اثری نکرد. تا اینکه حضرت لوط (ع) از دست آنان خسته شد و آن مردم نیز که دلهای خود را به شیطان فروخته بودند تاب سخنان الهی آن حضرت را نداشتند. آن مرد الهی آنان را نفرین کرد و عذاب آنها را از خداوند درخواست مینمود. آن مردمان سنگدل نیز تصمیم گرفتند تا حضرت لوط (ع) و پیروانش را از شهر و دیار خود بیرون کنند. نکته جالبی که منظور اصلی این متن است دلیل مردمان آن شهر و دیار برای بیرون راندن لوط (ع) و یارانش هست. استدلال آنها در قرآن کریم چنین بیان شده است: «مَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْیَتِکُمْ ۖ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ» (اعراف/ 82 و نمل/ 56)؛ ولى پاسخ قومش چیزى جز این نبود که گفتند: «اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمى هستند که پاکدامنى را مىطلبند (ترجمه مکارمشیرازی). بله؛ آنها چون جوابی در برابر هدایتگریهای پیامبر خدا (ص) نداشتند تصمیم گرفتند تا آن مرد بزرگ الهی را از شهر و دیار خود اخراج کنند. ولی نکته جالب آن است که آنها میدانستند عمل خودشان زشت و قبیح است و آنچه که لوط (ع) و یارانش انجام میدهند عین سلامت و پاکیزگی است. آنها خوبی را از بدی تمییز میدادند و تفاوت نور و ظلمت را به خوبی میدانستند اما در برابر هوای نفس خویش تسلیم شده بودند...
2- شهید مطهری در جلد اول از کتاب «اسلام و نیازهای زمان» حدیثی از نبی مکرم اسلام (ص) نقل میکنند که احوال آینده امت اسلامی را در قبال ارزشها بیان میکند: «زمانی خواهد آمد که مردم امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند. سلمان حاضر بود، فرمود: یا رسول الله! آیا چنین چیزی خواهد شد که مردم ترک امر به معروف و نهی از منکر بکنند؟ فرمود: بله، بالاتر هم میشود. زمانی خواهد شد که مردم امر به منکر کنند و نهی از معروف. باز بیشتر تعجب کرد. گفت: یا رسول الله! چنین زمانی خواهد آمد که مردم چنین کاری بکنند؟ فرمود: از این بالاتر هم خواهد شد. گفت: دیگر از این بالاتر چیست؟ فرمود: زمانی میآید که مردم منکر را معروف ببینند و معروف را منکر؛ یعنی وجدانشان اینطور فاسد و خراب میشود، خوب را بد میبینند و بد را خوب. به عبارت دیگر وجدان انسان مسخ میشود، فطرت مسخ میگردد» (مطهری، 1392: 240).
بر اساس مقدمه دوم میتوانیم سطوح ارزشی جامعه را اینگونه به شمارش درآوریم: 1- در سطح اول جامعه خوبی را خوب میداند و بدی را نیز بد؛ و به آنها مقید است و اگر کسی بر خلاف ارزشها حرکتی انجام داد، جامعه از طریق امر به معروف و نهی از منکر با آن فرد به مواجهه بر میخیزد؛ 2-در سطح دوم جامعه خوبی را خوب میداند و بدی را نیز بد؛ اما نه تنها با حرکتهای ضد ارزشی برخوردی نمیکند بلکه به مرحلهای رسیده است که برای انجام فعل قبیح پاداش در نظر میگیرد و با هرگونه حرکت ارزشی به مخالفت میپردازد. در واقع امر به منکر و نهی از معروف در جامعه رخ خواهد داد؛ 3-اما در سطح سوم که بدترین حالات است، فطرت مردم جامعه کاملا با گناه پوشانده شده و اثری از ارزشهای الهی در آن جامعه دیده نمیشود. در این شرایط، دیگر معروف در نزد مردم منکر است و منکر در نزد مردم خوبی است.
مردم قوم حضرت لوط (ع) اگر چه به آن عمل قبیح مبتلا شده بودند، اما هنوز فطرتشان مسخ نشده بود. آنها خوبی را خوب میدانستند و بدی را بد، هر چند که به بدی عمل میکردند و از خوبی فراری بودند. اما طبق فرمایش صریح نبی مکرم اسلام (ص) زمانی بر مردم خواهد آمد که از نظر ارزشی متاسفانه به جایی میرسند که خوبی را بد میدانند و بدی را خوب. در این شرایط دیگر آن فطرتی که انسان بر اساس آن خلق شده است مسخ شده و زائل میشود. در چنین زمانی انسان از انسانیت خودش برکنار شده و مصداق اولئک کالانعام بل هم اضل (اعراف/ 179) خواهد شد.
اما سوال؛ آیا ما نمونههایی از سطح سوم ارزشها را در جامعه خود نمیبینیم؟
پناه ببریم به خدا از شر شیطان رانده شده و نفس اماره...
از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه