ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران» ثبت شده است

خارِ گلِ انقلاب..

دوشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۴۶ ق.ظ

بعضی چیزها لیاقت می‌خواهد؛ مثل خارِ چشمِ دشمن شدن. نوشتن از بعضی چیزها هم لیاقت می‌خواهد؛ مثل نوشتن از کسانی که خار چشم دشمن شدند. من گر چه خار چشم دشمن نیستم؛ ولی می‌خواهم از کسانی بنویسم که خارند در چشم دشمنانی که تا زانو زدن‌شان در برابر عظمت اسلام چیزی نمانده است.

گاهی تو خار می‌شوی و با علم و دانشت، چشم دشمن را کور می‌کنی. گاهی تو خار می‌شوی و با خلق ارزش و ثروت‌آفرینی، نقشه دشمن را به باد می‌دهی. گاهی تو خار می‌شوی و با تربیت فرزندانی پاک، شبیخون فرهنگی دشمن را ناکام می‎سازی. گاهی تو خار می‌شوی و از نظر نظامی دشمن را به عقب می‌رانی. گاهی خار از پای آن مستضعفِ تنها درمی‌آوری و همان خار را، دقیقا همان خار را، در چشم دشمن فرو می‌کنی. گاهی در ایران دشمن را خوار می‌کنی، گاهی در عراق، گاهی در سوریه، گاهی در...

اما گاهی تو مجموعه‌ای زیبا از خارهایی می‌شوی که قرار است دشمن را از پای درآورند؛ آن وقت تو می‌شوی سپاهی واقعی. سپاه را اینگونه تعریف می‌کنم: «مجموعه خارهایی که از آه دل مستضعفین درآمده و چشم دشمن را نشانه رفته است».

خب دشمن هم انسان است دیگر؛ می‌خواهد از خودش دفاع کند. می‌آید تروریست می‌خواندت. خب بخواند. تازه دشمن ما را خداوند از احمق‌ها آفریده. نمی‌داند وقتی وسط بلای سیل، یاری‌دهنده سیل‌زدگان را تروریست می‌خواند، فی‌الواقع دارد آب سیل را کانالیزه کرده و به سمت ریشه‌های گُلِ زیبای انقلاب ما هدایت می‌کند. بیایید انقلاب را به گلی تشبیه کنیم که سپاه، خار آن است و از آن محافظت می‌کند. خب این گل وقتی بزرگ شد، خارهای تیزتری بر بدنه خود می‌رویاند. آب سیل هم که به شدت مغذی است. حال دشمنِ احمقِ ما، این آب مغذی را به سمت گل انقلاب ما، یا شایدم انقلاب گل ما هدایت کرده؛ دمش گرم! درود بر احمق‌های درجه یک. این گل بزرگ می‌شود و خارهای قوی‌تری ایجاد می‌کند. دیگر مگر می‌شود رشد این گل را متوقف کرد؟ ببینید چه دشمن خوبی داریم. چقدر به فکر ماست. حالا شاید به فکر ما نباشد، ولی اعمالش به نفع ماست. اصلا همه در زمین خدا بازی می‌کنیم. فرعون خواست موسی (ع) را در شکم مادر بکشد، خدا اما بدل زد. بدل خدا هم عجیب دیدنی است. خود فرعون موسی (ع) را بزرگ کرد. فرعون هم احمق درجه یکی بود. فراعنه زمان ما که از آن فرعون، فرعون‌ترند، خب خلوص حماقت‌شان هم بیشتر است. می‌آیند آب سیل را به سمت گل انقلاب ما کانالیزه می‌کنند. همه ایران‌دوستانی که تا دیروز، کم یا زیاد، با سپاه خوب نبودند، الان شدند سپاهی. حتی آن... بگذریم.

خب خدا را شاکریم که چنین احمق‌های درجه یکی را دشمن ما قرار داده است. شُست و بُرد؛ خودش سال‌ها علیه سپاه عزیز تبلیغ کرده بود، ولی در زمانی که نباید، و به صورتی که نشاید، طوری علیه سپاه تبلیغ کرد که عملا تبدیل شد به ضد تبلیغ همه تبلیغ‌های قبلی. کل دوستان اگر خودشان را می‌کشتند به این شکل نمی‌توانستند برای خارِ گلِ انقلاب نازنین ما، آبرو بخرند. هنوز صباحی از خاموش کردن فتنه داعش نگذشته، وسط سیلی عظیم، می‌آیی سپاه را تروریست می‌نامی؟ عقل نداری تو؟ درک نداری؟ آن همه بودجه به حلقوم چند ده اندیشکده می‌ریزی تا ایران‌ستیزی و اسلام‌ستیزی را برایت فرموله کنند؛ آخرش شد این؟ شعور نداری تو؟ کم از خود سپاه خورده بودی، حالا باید خودت هم به خودت مشت حواله کنی؟ فکر نداری آخه؟ خب معلومه که نداری. تو یک احمق درجه یک هستی. درود بر حماقتت. سعی کن بر همین منوال کار را ادامه دهی. ما تا تو را داریم، غم نداریم. خدا تو را نصیب ما کرده. خدا برجام را نیاورد که؛ خدا تو را آورد. گفته‌اند «دشمن دانا بلندت می‌کند»؛ برایم سوال بود «دشمن نادان» چه می‌کند؟ تو عملی نشان‌مان دادی. دشمن احمق، دیگر دشمنان ما را یا ساکت می‌کند و یا حتی به دوست ما مبدل می‌سازد.

سپاه این روزها عجیب می‌تازد؛ در همه میدان‌ها می‌تازد؛ یک دستش، دست در دست ارتش، دست سیل‌زدگان را گرفته؛ دست دیگرش غرب آسیا را از فرومایگان غربی خالی می‌کند؛ دست دیگرش پروژه‌های ملی را به پیش می‌برد؛ دست دیگرش دانش می‌آفریند؛ دست دیگرش امنیت را تقدیم ملت ایران می‌کند؛ آن دستش، امت اسلام را تقویت می‌کند؛ و همه این دست‌ها خار می‌شوند و در چشم آمریکا فرو می‌روند و عصبانیش می‌کنند. برای حسن ختام، یک بار دیگر متحد می‌شویم و یکدل و یک‌صدا از شهید بهشتی عزیز جمله غرض می‌گیریم و می‌گوییم: «آمریکا از دست سپاه عصبانی باش، و از این عصبانیت بمیر» که مرگ بر تو باد ای اول تروریست عالم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۴۶
علی

به نظرم خیر بود..

دوشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۵۹ ب.ظ

در مورد حوادث اجتماعی نظر دادن سخت است؛ این مورد وقتی سخت‌تر می‌شود که حادثه اجتماعی، رنگ‌وبوی سیاسی هم به خود بگیرد. در این صورت است که با «قدرت» گره خورده و حساسیت بازیگران اجتماعی-سیاسی را بیشتر به خود جلب می‌کند. حال اگر در مورد مهم‌ترین سطوح قدرت صحبت کنیم کار باز هم سخت‌تر می‌شود. حال شما فکر کنید می‌خواهیم در مورد ریاست‌جمهوری کشوری به نام ایران که در منطقه ناآرام غرب آسیا واقع شده و پرچم‌داری مبارزه با نظم فعلی جهانی را هم در دست دارد صحبت کنیم. کار بسیار سخت‌تر از قبل خواهد شد. اینجا شاید حادثه‌ای که در کوتاه‌مدت از نظر من بد باشد، در یک بازه زمانی قابل توجه، تاثیرات کاملا متفاوتی از خود بر جای بگذارد. بگذارید کمی بیایم روی زمین. می‌خواهم در مورد نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری سال 96 صحبت کنم.

سال 96 آقای روحانی پیروز شد. اما بیاید بررسی کنیم اگر این اتفاق رخ نمی‌داد چه می‌شد؟ پیروزی آقای روحانی در بلندمدت به نفع کشور بود یا شکست ایشان؟ برای ادامه بحث نیازمند بررسی چند موضوع هستیم.

1- برجام اگر به صورت انحصاری هویت دولت روحانی نباشد، حداقل مهم‌ترین و بزرگ‌ترین سازه هویتی آن است. غیر از این است؟

2- از اواسط سال 95 و بالاخص اواخر پاییز همان سال به وضوح مشخص بود که برجام به هیچ‌جا نخواهد رسید و همان نیمچه‌تحریم‌های رفع شده نیز به سرعت پس از انتخابات دوباره برقرار خواهند شد.

3- بانک مرکزی وقت با وجود علم به مورد فوق، پیروزی در انتخابات را برگزید و به جای آنکه با اقدامات پیش‌گیرانه ضریب امنیت اقتصادی کشور در قبال بازگشت تحریم‌ها را افزایش دهد، سعی در سرکوب نرخ ارز داشت که نتیجه آن هدررفت منابع مالی کشور و صد البته، پایین ماندن نرخ ارز تا زمان انتخابات در کانال 3000 و پیروزی آقای روحانی در انتخابات 96 بود.

4- متاسفانه دانش اقتصادی مردم در سطح پایینی است و به همین خاطر تشخیص ندادند که با سرکوب نرخ ارز در پاییز 95، چه بلایی سر اقتصاد کشور نازل خواهد شد. در واقع مردم تصور می‌کردند این نرخ پایین نتیجه رفع تحریم‌ها حاصل از امضای برجام است. در صورتی که واقعیت چیزی جدای از تصورات القا شده به مردم بود.

حال با هم همراه شویم و ببینیم که اگر جناب روحانی در انتخابات سال گذشته پیروز نمی‌شد برای کشور چه اتفاقی رخ می‌داد. قطعا تحریم‌ها برمی‌گشت؛ در این زمینه هیچ تفاوتی میان روسای جمهور نیست. همین که طرف حسابِ دشمن، نظام جمهوری اسلامی باشد، کافی است که با تمام توان بخواهد به آن ضربه بزند. دیگر آنکه با توجه به توجه تمام و کمال دولت به خارج، و بی‌توجهی به ظرفیت‌های داخلی تولید همانطور که اتفاق افتاد رو به محاق می‌رفت. قطعا فرد پیروز-هر کس که بود- نمی‌توانست در چند ماه و یکسال کاملا اوضاع را درست کند. سوم آنکه شاید تحریم‌ها زودتر از آنچه که تجربه شد دوباره برمی‌گشت.

خلاصه آنچه گفته شد این است که در صورت پیروزی فردی به جز جناب روحانی، اوضاع اقتصادی به وخامت همین امروز بود؛ حال شاید کمی، و فقط کمی بهتر! ولی اتفاقی که رخ می‌داد قطعا اینگونه بود که چون مردم تصور می‌کردند عدم افزایش آنچنانی نرخ دلار نتیجه امضای برجام است و حال که فرد پیروز انتخابات نتوانسته برجام را حفظ کند تحریم‌ها برگشته است، پس تنها راهکار کشور برای حل مشکلات معیشتی نگاه به بیرون و برقراری دوباره برجام‌هاست.

خب یک لحظه تصور کنید؛ فرد دیگری که آنچنان هم نگاه به بیرون ندارد انتخاب شده، مردم تصور می‌کنند تنها راهکار کشور عقد برجام‌هاست، و از آن سو امضاکنندگان برجام هم این فرصت را پیدا کرده‌اند تا با فرار از زیر بار مسئولیت سیاست‌های غلط‌شان به رئیس‌جمهور منتخب نقدهای بنیان‌افکن وارد کنند. یک لحظه چشمانتان را ببندید و این شرایط را تصور کنید. واقعا جا برای کار می‌ماند؟ باور کنید کشور در شرایط وصف شده کاملا قفل می‌شد و هیچ اقدامی امکان وقوع نداشت.

اما امروز چه؟ مردم دیده‌اند نگاه به خارج چه بلایی سر کشور می‌آورد؛ بدعهدی یانکی‌ها را دیده‌اند؛ بی‌توجهی به ظرفیت‌های عظیم داخلی را دیده‌اند؛ چشم بستن بر اصول اقتصاد مقاومتی را دیده‌اند؛ و می‌دانند برای «آقایی» باید دست روی زانوهای خود بگذاریم. اتفاقا امروز کشور دچار هیچ بن‌بستی نیست، چون ذهنیت مردم برای هر نوع اقدام انقلابی و ناظر بر ظرفیت‌های داخلی باز شده است.

کلام را کوتاه کنم. باید روزی هزاران مرتبه شکر کنیم که سال گذشته جناب روحانی پیروز انتخابات شدند. پیروزی ایشان می‌تواند مقدمه پیروزی‌های بزرگ در گام دوم انقلاب باشد...

از سری یادداشت‌هایم برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۵۹
علی

#ازانقلاب_تاظهور

يكشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ق.ظ

بر خلاف آنچه که شب‌پرستان زمانه برنامه‌ریزی کرده بودند، ما 40 ساله شدیم و از این بابت خدا را شاکریم. واقعیتش را بخواهید نمی‌دانم چه سری در عدد 40 نهفته است که آن را متمایز می‌کند. اما می‌دانم 40 سالگی را زمان پختگی یک آدم می‌دانند؛ حضرت موسی (ع) 40 شب به کوه طور رفتند؛ برای آنان که دستشان از دنیا کوتاه شده، چهلم می‌گیریم؛ زیارت اربعین که چهلمین روز شهادت سیدالشهداست، از نشانه‌های مومن است. و البته از همه مهم‌تر آنکه در روایات‌مان وارد شده است حضرت مهدی (عج) در زمان ظهور سیمای فردی 40 ساله خواهند داشت. همه اینها نشان می‌دهد که «40» عدد مهمی است و نباید از کنار آن به سادگی عبور کرد.

40 سال رنج و درد و سختی را تحمل کردیم؛ 40 سال تحریم را؛ 40 سال فشار همه جانبه را؛ 40 سال دسیسه‌های گوناگون را... ولی همچنان همچون سرو باشکوه ایستاده‌ایم. درخت نظام‌مان هر روز بلند قامت‌تر در سپهر سیاست بین‌الملل عشوه‌گری کرده و نور شهدای والاتر از عارفانش، خواب دنیای تاریکی‌ها را برآشفته نموده است. نمی‌خواستند «روحِ جهانِ بی‌روح» شویم، ولی شدیم؛ نمی‌خواستند استقلال را در معنای واقعی خودش برای مستضعفین عالم عینیت بخشیم، ولی بخشیدیم؛ نمی‌خواستند نام اسلام را بر زبان‌ها بیاندازیم، ولی انداختیم؛ نمی‌خواستند پلی باشیم برای عبور از دنیای مادی‌گرایی، ولی شدیم. و این همه را مدیون خون هستیم؛ خونی که در کربلا به جوشش درآمد تا سیل شود و موانع راه ظهور بقیة الله الاعظم (عج) را بشکند؛ خونی که در 15 خرداد 42 بعد از قرن‌های متوالی دوباره رونق گرفت؛ خونی که از شهدای انقلاب و 8 سال دفاع مقدس به ما ارث رسیده است. بله ما مدیون خون هستیم. خون سرخ شهدا. ما عاشق رنگ سرخ خون هستیم. سرخی خون است که همیشه بر شمشیر یزیدیان زمان پیروز بوده و یزیدها چه ترسی از رنگ سرخ خون دارند؛ چرا که بهتر از هر کس می‌دانند هر شهید یعنی قد کشیدن چند برابر درخت تناور اسلام که امروز اگر خدا بخواهد جلوه‌ای از آن، و فقط جلوه‌ای از آن در کالبد نظام جمهوری ما تابیده است و آن را در شاهراه خود هدایت می‌کند. و چه زیبا نوشت شهید اکبر قدیانی: «ما زخم خوردگان تیره ترین، سردترین و بلندترین شب‌های جور بودیم. ما شلاق‌خوردگان یلدای ستم بودیم. اولین شعاع فجر را که دیدیم خیز گرفتیم. عاشقانه به سوی شفق دویدیم تا در چشمه خونین خورشید، زخم‌های استخوان‌گداز خویش را بشوییم؛ که ثابت کنیم: سرخی بالاترین رنگ است، نه سیاهی؛ که سیاهی می‌پوشد. سرخی می‌شوید و جلادان تاریخ را رسوا می‌کند. «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست». سپیده دم خونین عشق، فرارسید دوستان. ای برادر! ای خواهر! تو را فقط یک وصیت، تو را فقط آخرین حرف که؛ خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دار».

اما این خون هنوز به هدف متعالی خویش دست نیافته است. این خون همچنان می‌جوشد تا آخرین دجال تاریخ را نیز رسوا کند. آری این خون یک هدف دارد و آن ظهور موعود امم مهدی صاحب‌الزمان (عج) است و بس؛ و تا زمانی که به این هدف دست نیازیده باشد، همچون سیل در طول تاریخ به پیش خواهد رفت و سپاهیان سیاهی را سرنگون خواهد کرد.

40 سال پیش انقلاب کردیم؛ انقلاب کردیم و روح این انقلاب را با خون شهدایمان زنده نگه‌داشتیم تا پرچمش را به دست صاحب اصلیش برسانیم و زیر سایه شمشیر برّان او گردن سیاهی را بزنیم. آری انقلاب ما هدف داشت؛ صرفا می‌خواستیم شرایط را برای ظهور آخرین منجی عالم بشریت هموار کنیم؛ هدفش مهیا نمودن شرایط برای آن زیباترین واقعه تاریخ بود. «الله‌اکبرِ» شب‌هایِ 22 بهمنِ ما، در سایه حضرت ماه، پاسخی جز «ألا یا أهل العالم أنا بقیةاللهِ» خورشید عالم ندارد و ما 40 سال است که ندایی سر می‌دهیم و منتظر پاسخی هستیم؛ پاسخی از جنس نور و صداقت و عدالت و کرامت و بشارت!

آری ما منتظریم؛ منتظر ظهور آن یگانه تاریخ، آن منتقم خون سیدالشهدا، آن آخرین باب آسمان در زمین، و آن آخرین مفسر قرآن؛ که بیاید و عالَمی را از شر این آخرین دجال نجات دهد. بشریت سخت به تنگ آمده است و مضطرب؛ نگاه مضطری دارد به جایی که نمی‌داند کجاست. اما ما می‌دانیم و وظیفه داریم بشریت را به آنجا آگاه کنیم. وظیفه شاید که، حتما فقط همین است تا نام آسمانی مهدی را عالَم‌گیر کنیم. تا بگوییم هنوز راه امیدی هست که می‌توان در پناه آن به خوبی‌ها فکر کرد و از تاریکی‌ها نترسید. آری عزیزان؛ به قول آن شهید مدافع حرم ما شیعه به دنیا آمده‌ایم تا برای تعجیل ظهور کاری کنیم. وگرنه چه تفاوتی است میان ما و دیگران؟!

جالب است بدانید که این ادعای رابطه میان انقلاب ما و ظهور بقیه‌الله، ریشه در ذوقیات شخصی نویسنده ندارد. هر دو ولی فقیه جمهوری اسلامی به آن اشاره کرده‌اند. بخوانیم: «با حول و قوۀ خداوند متعال و عنایات و رحمت خاصش که از اول انقلاب شامل حال این ملت شجاع انقلابی و در عین حال مظلوم در طول تاریخ بوده و امید است با ادعیۀ خاصۀ ولی‏اللّه‏ الأعظم ـ ارواحنا فداه ـ این نعمت بزرگ مستدام باشد، یک سال دیگر از انقلاب متکی به خداوند تعالی با سرافرازی و بلند قامتی گذشت؛ و بیست و دوم بهمن 63 ـ یوم‏اللّه‏ ـ با همۀ نشیب و فرازها فرا رسید و توطئه‏های روزافزون جهانخواران و انگلهای متکی به آنان که در این سال به اوج خود رسید و هر یک برای سرکوب و انزوای یک رژیم کافی بود، با دست توانای خداوند قادر یکی پس از دیگری خنثی شد؛ و بحمداللّه‏ تعالی این مولود نوپای ابراهیمی ـ محمدی ـ صلی اللّه‏ علیهما و آلهما ـ به رشد و قدرت و شهرت خود ادامه داده به پیش می‏رود و انعکاس جهانی آن ملتهای دربند را در سراسر جهان به خود آورده و مظلومان را بر ستمگران شورانده است و امید است آفتاب درخشان اسلام بر جهانیان نور افشاند، و مقدمات ظهور منجی بشریت را فراهم آورد» (صحیفه نور، ج 20: وبسایت امام خمینی). مقام معظم رهبری نیز در بیاناتی به مناسبت نیمه شعبان می‌فرمایند: «ما ملّت ایران حالا یک انقلابی انجام دادیم، انقلاب ما در راه آن هدفی که امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) برای تأمین آن هدف مبعوث می‌شود و ظاهر می‌شود یک مقدمه‌ لازم و یک گام بزرگ است. ما اگر این گام بزرگ را بر نمی‌داشتیم یقیناً ظهور ولی‌عصر صلواةاللَّه ‌علیه و عجّل‌اللَّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف به عقب می‌افتاد.» (بیانات در روز نیمه شعبان، 25/7/1387). و البته جالب‌تر می‌شود زمانی که بدانیم قانون اساسی ما هم به تلویحی قریب به تصریح این موضوع را مورد اشاره قرار داده و جهانی کردن اسلام را وظیفه این انقلاب دنسته است. و کیست که نداند اسلام صرفا در عصر طلایی ظهور جهانی خواهد شد؟

یادش بخیر؛ دهه فجر سال پیش، هر شب هشتک #ازانقلاب_تاظهور را در توییتر توسط هم‌قطاران ترند شد. امسال هم در این راستا حتما تلاش‌هایی صورت خواهد گرفت. شما هم بیایید تا با جهانی کردن نام مهدی (عج) یک سیلی دیگر در گوش شب‌پرستان وارد آوریم.

نمی‌دانم؛ شاید تا ظهور، فقط یک قدم راه داشته باشیم...

از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۰۰
علی

دانشگاه غرورآفرین

شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۵۴ ق.ظ

شاید با دیدن تیتر فکر کنید قصد نوشتن در مورد دانشگاه تراز انقلاب اسلامی را دارم. مثلا می‌خواهم بگویم دانشگاه باید چنین باشد و چنان باشد تا مسیر پیشرفت ایران و حتی امت اسلامی در راستای کوبیدن پرچم اسلام در افق را هموار گرداند. دانشگاه مبدا تحولات است و باید موذن تربیت کند. یا دانشگاه موتور محرکه کشور است و این قسم صحبت‌ها که البته درست هم هستند. دانشگاه باید واقعا چنین خصلت‌هایی داشته باشد. اما در این متن اصلا قصد ندارم درباره خصلت‌های دانشگاه انقلابی که پیشران انقلاب اسلامی است حرف بزنم. می‌‌خواهم بگویم دانشگاه امروز ما چگونه است؛ می‌خواهم نقاط ضعفش را نشان بدهم. که البته شما بهتر از من این نقاط ضعف را می‌دانید. ولی خب می‌خواهم نشان بدهم دیگر؛ از باب یادآوری!

دانشگاه زمانی خوب است که «غرورآفرین» باشد؛ البته غرور ملی! افتخارآفرینی برای یک ملت! البته قبل از هر چیزی یک مرزبندی روشن با «روشنفکرهای تاریک‌ذات» داشته باشم. قصد ندارم همه چیز را سیاه نشان دهم. بالاخره این همه پیشرفت در عرصه‌های مختلف از جمله پزشکی و هسته‌ای و موشکی و نانو و ماهواره و لیزر و ... الکی که نیست؛ هست؟ از زیر بُتّه درآمده؟ خب قطعا کسانی بوده‌ و هستند که بار این پیشرفت را به دوش کشیده‌اند. بسیاری از آنها هم محصول همین دانشگاه‌های خودمان هستند. پس همه چیز سیاه نیست. نقاط سفید هم زیاد داریم. از این بابت هم خدا را شاکریم. بیش باد!

اما قطعا همه قبول داریم که همه چیز سفید نیست؛ نقاط سیاه هم کم نداریم مع‌الاسف. در این متن می‌خواهم کمی در مورد سیاهی‌های دانشگاه حرف بزنم. به چه امید؟ به امید بهبود. به امید سفید شدن همه سیاهی‌ها.

متاسفانه بسیاری از خروجی‌های نظام دانشگاهی ما بیشتر از آنکه اقدام به غرورآفرینی کنند، مشغول به فخرفروشی، پز دادن و شنا در دریای غرور خویش هستند. آنها مغرورند. و دقیقا همین بد است. البته خیلی هم غیرطبیعی نیست‌ها؛ درخت وجودشان بار دانش نگرفته، ولی مدرک را در دستان‌شان می‌بینند، فلذا بادکنک تکبرشان باد می‌شود و فکر می‌کنند کسی هستند. بیل‌نزده توهم فرهاد بودن بَرِشان داشته؛ جور هندوستان نکشیده خواهان طاووس‌اند. می‌خواهند از در دانشگاه که بیرون می‌روند یک‌راست بنشانندشان پشت میز دفتری در فلان اداره، خودکاری هم دستشان بدهند تا امضایی کنند یا نقشه‌ای بکشند و تصمیمی علم کنند. ولی مع‌الاسف آنها این توانایی را ندارند؛ در دانشگاه یاد نگرفته‌اند؛ بهتر بگویم: دانشگاه یادشان نداده است. فلذا وقتی بیرون می‌آیند و می‌بینند که کسی اعتنایی به‌شان نمی‌کند، اینجاست که سرخورده می‌شوند. نیروی جوان این مملکت که باید باری از روی دوش این مملکت بر می‌داشت، حال خود شده باری روی دوش کشور و مردم. از طرفی کار بلد نیست و از دیگر سو، عارش می‌آید که کارِ دستی پیشه کند. از بنایی گرفته تا صنایع دستی؛ با خود می‌گوید من چهار و شش و ده سال حتی، درس خوانده‌ام که به کارهای بزرگِ فکری مشغول باشم، نه اینکه بیل بزنم یا سفالگری کنم یا در و پنجره درست کنم. من می‌خواهم فیل هوا کنم نه آنکه موش بگیرم. غرورش اجازه نمی‌دهد سراغ موش برود، توانایی‌های نداشته‌اش هم اجازه نمی‌دهند فیل هوا کند. مدرک و غرور دارد ولی توانایی ندارد. نابود می‌شود نابود می‌شود نابود می‌شود... غرورش او را نابود می‌کند. تنها می‌ماند و حوضش! فلذاست که آمار تحصیل‌کرده‌های بیکار ما سر به فلک می‌کشد.

شاید شمای خواننده باور نکنی، ولی در ولایتِ من نویسنده، منطقه‌ای هست پر از گیاهانِ خودرویِ کوهی؛ بعضی‌هایشان مناسب طب سنتی و گیاهی‌اند و بعضی‌هایشان ادویه هستند برای غذاهای خوشمزه ایرانی. هر سال به صورت دیمی رشد می‌کنند، کسی نمی‌چیندشان، همانطور می‌مانند و از بین می‌روند و روز از نو، و روزی از نو. هر سال همین است. در حالیکه اگر یک جوان اهل دل پیدا بشود و کارگاه چیدن و بسته‌بندی آنها را راه بیاندازد، هم از تخلیه منطقه جلوگیری می‌کند، هم مانع هدررفت این نعمات الهی می‌شود، هم با کمترین هزینه، حجم عظیمی از ادویه و داروی گیاهی به بازار سرازیر می‌کند و هم به چندین و چند نفر روزی می‌رساند و شاید حتی بتواند به صادرات هم نگاهی داشته باشد و ارز وارد کشور کند. اما کسی سراغ آنها نمی‌رود که یکی از مهمترین دلایل آن، همان مدرکی است که دانشگاه‌های ما به دستمان داده‌اند. از فلان دانشگاه بسیار سطح پایین، یک لیسانس آب‌دوغ‌خیاری گرفته‌ایم، و دیگر عارمان می‌آید چنین کارگاه‌هایی بزنیم. در حالیکه خدا همه چیز را برای کارآفرینی حداقل 15-20 نفر فراهم کرده؛ و البته چنین شرایطی در کشور ما زیاد است. شاید بتوان چند ده‌هزار از همین کارگاه‌های 10، 15 و 20 نفره در کشور ایجاد کرد و بخش مهمی از بیکاری را از بین برد. ولی مدرکی که در دستان من و شماست اجازه نمی‌دهد. من مدرک دارم، پس باید برم پشت میز بنشینم! من مدرک دارم و باید کار فکری داشته باشم، من مدرک دارم پس باید...! حالا خیلی هم مهم نیست کاری بلد نیستم. ولی مدرک دارم، پس غرور دارم، پس نباید کار یدی انجام دهم چون این غرور لامصبم اوخ می‌شود.

بلی! دانشگاه ما صفحه سفید غرورآفرینی ملی دارد، زیاد هم دارد. ولی متاسفانه صفحه سفید مغرور آفرینی هم دارد. خیل عظیمی از مغرور به دستان، اا ببخشید، مدرک‌ به دستان را تولید می‌کند که دیگر دلشان نمی‌خواهد ساده‌ترین کارها را انجام دهند. کارهایی که اتفاقا بازدهی زیادی هم در این شرایط دارد. اما آن مدرک لعنتی مانع است..

اجازه بدهید تیتر را عوض کنم: «دانشگاه مغرور آفرین»؛ بهتر نشد؟

مگر خدایی ما را نجات دهاد...

از سری یادداشت‌های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۷ ، ۰۱:۵۴
علی

امتحان سخت ما

پنجشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۴:۱۹ ب.ظ

تار‌یک‌ترین ساعات شب، درست لحظاتی قبل از طلوع فجر است. و امروز جبهه کفر با تمام دنیایش در برابر ما قرار گرفته است. فتوحات اسلام هم بعد از سخت‌ترین حمله کفار آغاز شد. همه آمده بودند تا ریشه اسلام را از بیخ قطع کنند، ولی مولای ما با تمام دین خویش در برابر تمام کفر آنها ایستاد، بزرگ‌ترین قهرمان‌شان را به زانو در آورد، مسلمین مقاومت کردند تا عصر جدیدی آغاز شد.، مکه فتح شد، تمام حجاز زیر بیرق اسلام در آمد و مسیر جهانی شدن اسلام هموار گشت. آری این سنت خداست که نصرت را پس از امتحان قرار داده است: «إن مع العسر یُسرا». باید برای آرامش سختی کشید و برای رسیدن به آرمان ظهور باید بیشتر سختی تحمل کرد. باید امتحان‌ها پس داد تا تیره‌روزی مستضعفین لایق طلای درخشان دوران «ألا یا أهل العالم! أنا بقیة الله...» شود. سختی‌ها یکی پس از دیگری می‌آیند. 

باید شرایط ظهور آماده گردد تا ظهور محقق شود و قطعا یکی از مهم‌ترین مولفه‌های ظهور، آمادگی شیعیان است. ما شیعیان باید توانایی اداره حکومت را داشته باشیم. ما سه امام‌مان را با بی‌وفایی تنها گذاشتیم تا دیگر امامان ما صبر کنند؛ صبر کنند برای آمادگی ما. آری این صبر تا به امروز حدود 14 قرن طول کشیده است و ما هنوز آماده نشده‌ایم. ولی عطر خوبی به مشام می‌رسد. ما دیگر پس از نامه به امام‌مان، مهمان خویش را با لب تشنه نکشتیم. نه! امروز برادران عزیزتر از جان ما در عراق همه هستی خویش را برای احترام به زائرین اباعبدالله (ع) به میدان می‌آورند. پای تاول‌زده زائرین پیاده حضرت را با بوسه‌های خویش التیام می‌بخشند. هر چه در دنیا دارند را با کرامتی بی‌انتها تقدیم زائرین فرزند زهرا (س) می‌کنند. اربعین که می‌شود، از میان لشکر میلیونی ارباب دو عالم، کسی گرسنه یا تشنه نمی‌ماند. مردم عراق عوض شده‌اند؛ با تکریم زائرین اهل بیت (ع)، نشان می‌دهند دیگر مهمان خویش را تشنه نمی‌گذارند. آنها برای جبران گناه اسلاف‌شان هر چه در چنته دارند رو می‌کنند تا نشان دهند آماده شده‌اند. آنها ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین (ع) را شنیده‌اند، نه با گوش که با روح آن صدای مظلوم را درک کرده‌اند و با دل خود به آن پاسخ می‌دهند. دیگر گذشت آن زمان که کوفیان علی (ع) را، حسن (ع) را و حسین (ع) را تنها بگذارند. آنها دیگر زینب (س) را به اسارت نمی‌برند. آنها برای جبران آماده‌اند. آنها زائرین کربلا را روی سر خود جای می‌دهند. اما این همه ماجرا نیست. دنیای کفر حربه دیگری را به میدان آورد. ولی...ما دیگر مثل 1400 سال قبل از لشکر مجازی شام نهراسیدیم. این‌بار مردانی بودند تا جلوی لشکر وحشی واقعی داعش بایستند و با قلع و قمع آنها آمادگی خود را برای ظهور اعلام کنند. آنها نشان دادند، مردان شجاعی میان مسلمین وجود دارد که در هنگامه خطر پشت امام خویش را خالی نکنند. اما مگر بزرگ‌ترین حادثه تاریخ فقط با شجاعت و دلاوری عده‌ای از آزادگان محقق خواهد شد؟ قطعا نه! امتحانی دیگر در راه است. کفار اما راه دیگری را امروز انتخاب کرده‌اند. آنها امروز فهمیدند که شیعیان غیرت‌مند شده‌اند و می‌خواهند همین نقطه قوت را علیه خود ما به کار گیرند. از روزنامه شرق تا تمدن غرب دست‌به‌دست هم داده‌اند تا خونِ در رگ غیرت ما را به جوش آورند. آنها از ابزار روانی جدیدی بهره می‌برند. به ما می‌گویند زائرین عراقیِ امام هشتم...(زبان از بیان عاجز است) و به عزیزان عراقی ما می‌گویند ایرانی‌های در پیاده‌روی اربعین...(شرم بر قلم آنها)...آری دنیای کفر حربه جدیدی رو کرده است؛ پس ما را بصیرتی دیگر باید...!

خدا دارد ما را سخت امتحان می‌کند... و چه امتحان سختی؛ ما از قمر منیر بنی‌هاشم غیرت آموختیم و خدا دست روی همین غیرت گذاشته است. 

نمی‌دانم رفقا؛ خدا کند این آخرین حربه دشمن و امتحان خدا از ما باشد... سینه از فشار زمانه به درد آمده است. کودکان یمنی، مظلومان بحرینی، برادران و خواهرانِ عراقی و سوری، شیعیان عزیز عربستان، سالخوردگان فلسطینی که از بدو تولد تا به امروز، حتی یک روز آرام را تجربه نکرده‌اند؛ و همه مستضعفین جهان، همه با هم در فشار دنیای کفر گیر کرده‌ایم...

ما را امیدی جز مهدی صاحب‌الزمان (عج) نیست؛ آیا هست؟ 

خدایا پس کی می‌خواهی «بقیة‌الله» را «بقیه‌ی خود» را به ما بدهی..خدایا ما از تو یک «امام» طلب داریم. برسان امام ما را...

کوفه...کوفیان دیگر اهل کوفه نیستند که «علی (ع)» را تنها بگذارند...این را ثابت کرده‌اند...

«اربعین، ارتش میلیونی‌مان را دیدی؟»....

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۱۹
علی

پس از فردا

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۱۷ ب.ظ

1-فردا یا روحانی برنده میشود و یا رئیسی؛ اینکه کدامشان پیروز میشوند یک امر است، و اینکه من و شما از فردای انتخابات چه رفتاری میکنیم امری دیگر؛ در پستهای همین وبلاگ و در مباحثی که در گروه های مختلف با طرفداران دولت داشته ام، به صورت مستند استدلال کرده ام که از نیمه دوم امسال یا در بهترین حالت از نیمه اول سال 97 بر سر اقتصاد ما چه بلایی خواهد آمد. و البته طبق برجام استدلال کرده ام که چه تحریمهای سختی در انتظار ما خواهد بود؛ هیچکس پاسخی به من نداد.

کمی شرافت داشته باشیم و اگر فردا، آقای رئیسی انتخاب شد، پس از نزول بلایای تحریمی و پس از افزایش سرسام آور تورم، تقصیر را به گردن دولت رئیسی نیندازیم. اگر طرفدار روحانی هستیم از رئیس جمهور محبوب خود پیروی کرده و این بلایا را متوجه دولت قبل (یعنی دولت یازدهم) بدانیم.

شرافت چیز خوبی است. شرافت داشته باشیم.

اول خودم و سپس شما را به داشتن شرافت توصیه میکنم.

یادمان باشد که یک بی سواد بی شناسنامه همه این تحریمها و افزایش نرخ تورمها را به ما گوشزد کرده بود.

 

2-فردا انتخابات تمام میشود. هر کسی که رئیس جمهور بشود، کمی به فساد دچار خواهد شد. همه آنها اگر خودشان نخورند، اراذلی در اطراف خود خواهند داشت. خوب نیست من و شما برای این افراد با همدیگر دشمنی کنیم. آنها چپاول کنند و من و شما بر سر هم فریاد بکشیم و بی اخلاقی کنیم. در واقع همین دعوای من و شماست که فضا را برای فساد آنها فراهم می کند.

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۱۷
علی

دو قطبی های من درآوردی

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۵۷ ب.ظ

دولت یازدهم یا همان دولت منحط یا همان دولت اشراف یا همان دولت حرف یا هر چیز مزخرف دیگه، به شدت در تلاش است که دو قطبی جنگ-صلح را در کشور راه بیاندازد. در واقع از آنجایی که این دولت به شدت عاری از عمل است و کارنامه خاصی برای عرضه ندارد، سعی می کند تا با ایجاد یک دو قطبی کاذب، مردم را همچنان ترغیب کند تا اشتباه 4 سال پیش خود را تکرار کنند. خب البته قدرت افراد را قوی می کند. آدمهایی که بالذات ضعیف هستند و افسار نفسشان را دست نگرفته اند، وقتی با قدرت قوی میشوند و در واقع قدرت بر آنها لگام میزند به هر کاری دست خواهند زد تا ضعف گذشته را دوباره تجربه نکنند. آدمهای ضعیفی که نهایت تواناییشان برجام است که از آن اگر آب مجلس دهم و دولت دوازدهم برای عده ای گرم شود، هیچ نانی حاصل ملت نخواهد شد.

خلاصه آنکه دولت سعی دارد تا مردم را هیپنوتیزم کرده و به آنها بقبولاند که اگر به روحانی رای ندهند حتما وارد جنگ خواهند شد. یادم هست طی مصاحبه هایی که حول برجام با اندیشمندان مختلف داشتم، متخصصین روابط بین الملل بر این عقیده بودند که آمریکا حتی اگر بتواند با ایران وارد یک جنگ فرسایشی شود، باز این هم کار را نخواهد کرد. در واقع بحث حول توانایی یا عدم توانایی آمریکا نبود. بحث سر خواستن یا نخواستن بود. اینکه آمریکا میتواند وارد یک جنگ جدید آن هم با کشوری همانند ایران شود یک مطلب است، اینکه آمریکا بخواهد وارد چنین جنگی شود مطلب دیگری است. اندیشمندان فوق الذکر معتقد بودند آمریکا حتی اگر بتواند وارد چنین جنگی شود (که نمیتواند)، باز هم طبق منطق بین الملل و قواعد بازی در خاورمیانه، میلی به این کار نخواهد داشت. هر عملی که ایران را از لحاظ سیاسی و نظامی بی ثبات کند، در شرایط فعلی حتی خلاف مصالح آمریکا در خاورمیانه خواهد بود. ایران تنها نقطه قابل اتکاء و باثبات منطقه غرب آسیاست. از این نظر، بی ثبات کردن آن خلاف عقل و منطق است. همین نیمچه بازی سیاسی که کشورها (از ایران تا آمریکا) میتوانند در منطقه ما اجرا کنند نتیجه ثبات ایران در منطقه آشوبناک غرب آسیاست. حال اگر آمریکا با دست خود این لنگر را هم برکند، دیگر هیچ امیدی برای امن کردن و صد البته تضمینی برای تامین منافع آمریکا در منطقه وجود نخواهد داشت.

میتوانیم بگوییم روحانی و تیمش بر سر قبری فاتحه میخوانند که هیچ مرده ای در آن نیست. اما خب چه کنیم که زمان پاسخگویی است و دست دولت خالی از هرگونه منفعتی که مردم آن را بچشند.

اما چه کنیم که پژوهشگران، دانشجویان و اساتید علوم انسانی در حضیض حماقت به سر برده و توانایی تفکر، اندیشه و تحلیل را ندارند و به راحتی هر چه تمامتر فریب بازیهای سیاسی را میخورند...

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۵۷
علی

جنگ تمدن ها

دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ

فکر میکنم 5 قرن اخیر یک جنگ واقعی در همه سطوح میان تمدن ما و تمدن غرب رخ داده است. جنگی که سربازان آن اگر لحظه‌ای غفلت کنند، بدون آنکه خود متوجه شوند، به سرباز جبهه مقابل بدل می‌شوند؛ توضیح خواهم داد: در یک نگاه کلی به تاریخ 500 ساله جهان اسلام و به طور خاص کشور عزیزمان ایران، و همچنین تاریخ اروپا و به طور کل غرب در همین بازه زمانی، به این نکته برمی‌خوریم که روندهای شکل گیری، اوج گیری و افول پارادایم‌های معرفت‌شناسی در غرب به طور معناداری با سیر گردشی قدرت در سطح حکومت و رفتارهای سیاسی بدنه اجتماع در ایران هماهنگی دارند. تقریبا در 500 سال پیش اروپا در حال گذار از قرون وسطی بود، گذاری که منجر به یک بحران هویت شد. شکاکیت و عدم وجود یک مبنای فلسفی محکم برای بنای تمدنی باشکوه مهمترین ویژگی فضای علمی اروپا در این زمان بود. از آن‌طرف به طور تقریبا همزمانی هویت مستقل ایرانی بعد از حمله اعراب، در حال بازشکل‌گیری بود. ایرانی که دین اسلام را پذیرفته بود ولی قصد نداشت همچنان به عنوان یک استان یا منطقه در زیر تسلط یک حاکم غیر ایرانی باشد. البته این اعلام استقلال حدود 250 سال قبل از آن رخ داده بود. ولی این استقلال برابر شده بود با تکه تکه شدن ایران. هر گوشه‌ای، تحت سلطه حکومتی! ولی حدود 500 سال پیش شاه اسماعیل صفوی هویت «ایرانی» را بار دیگر با شعار تشیع زنده کرد، و ایران بار دیگر «ایران» شد. این اوضاع ادامه یافت تا حدود 200 سال بعد. یعنی 300 سال پیش! زمانی که رفته‌رفته معارف پوزیتیویستی در اروپا جای پایی برای خود باز میکرد و در حال تبدیل شدن به یک پارادایم بود، پارادایمی که بر تمامی عرصه‌های زندگی سایه می‌افکند. در همین زمان نیز بود که سلسله مقتدر صفویه رو به اضمحلال گذاشت و دوران ضعف ایرانیان آغاز گردید. همانطور که تفکر اثبات گرایانه در اروپا قوی و قوی‌تر میشد، جامعه ایرانی نیز درجه انحراف و انحطاط بیشتری را تجربه می‌کرد. همزمان با شروع قرن نوزدهم میلادی و اوج گیری پارادایم اثبات‌گرایی در اروپا، جامعه ایرانی بدترین دوران حداقل 500 ساله اخیر خود را پشت سر می‌گذاشت، جنگ‌های طولانی مدت ایران با روسیه تزاری از سویی، و ضعف شدید حکومت وقت و نفوذ عجیب قدرت‌های غربی در ایران یک صفحه کاملا سیاه هفتاد ساله را برای این مرز و بوم رقم میزد. این وضع اسفناک ادامه داشت تا اینکه مبانی پارادایم اثبات گرایی در اروپا با انتقاداتی وسیع مواجه شد. پارادایم معتقد به جدایی علم از ارزش‌ها دیگر اقتدار خویش را در مجامع علمی از دست رفته می‌دید و پارادایم‌هایی که میانه نسبتا خوبی با ارزش و اعتقادات ذهنی هر فردی داشتند در اروپا سر بر می‌افراشتند. پارادایم‌های تفسیری و سپس پست‌مدرن در اروپا پا به میدان می‌گذاشتند که خبرهای خوبی از جامعه ایرانی شنیده می‌شد. خواب هفتاد ساله یک ملت چند هزار ساله رو به اتمام داشت. رگه‌هایی از بیداری و امید در بدنه اجتماع دیده می‌شد. قیام تنباکو و سپس نهضت مشروطه نشان از آن داشتند که ملت مسلمان برای فردای خود برنامه‌ها دارد. از حقارت نزد غریبه غربی بودن خسته شده‌؛ تمایل دارد فردایش را خود بسازد. سپس حوزه علمیه قم تاسیس شد که تاثیرات عمیقی در آینده ایران داشت. قیام 15 خرداد، انقلاب اسلامی و ...

یک بار دیگر از دور به این دوره تاریخی بنگیریم، بی‌هویتی در اروپا مصادف می‌شود با یک دوران درخشان در ایران، سقوط اروپا برابر می‌شود با صعود ایران. جامعه غربی از خواب بیدار می‌شود. مبانی فلسفی خودش را بنیان می‌گذارد و همزمان جامعه ایران اسلامی در خوابی عمیق فرو می‌رود. هر چقدر که غرب بیدارتر می‌شود جامعه ایرانی به خوابی عمیق‌تر مبتلا می‌گردد. غرب؛ نظام خود را بر جدایی ارزش‌ از علم بنا می‌دهد و همزمان ایران منحط‌تر می‌شود و منحرف‌تر. اروپا به دامان ارزش‌گرایی بازمی‌گردد و ایران بیدار می‌شود.

آیا این روندها بی‌معنی است؟ فکر نمیکنم! شکل‌گیری، ترقی و رشد، پیشرفت و اقتدار ما با ضعف غرب آمیخته است و ضعف ما، زبونی ما، و انحطاط و انحراف ما با رشد و شکوفایی غرب به مثابه یک تفکر. این جغرافیاها نیستند که در جدالند، بلکه تفکراتند که همیشه در تضادند. تفکری مبتنی بر خداگرایی، اسلام و با هدفی مهدوی در برابر تمدنی اومانیستی، مبتنی بر اندیشه‌های لیبرالی و با هدف خدا شدن انسان! پرواضح است که این دو با یکدیگر از سر آشتی روبرو نخواهند شد. قدرت یکی برابر است با ضعف دیگری! بازی برد-برد مابین این دو تفکر که در دو تمدن جلوه‌گر شده‌اند به یک شوخی بچه‌گانه بیشتر شباهت دارد تا یک انگاره برای شکل‌گیری سیاست خارجی! ما الزاما علیه آنانیم چون ریشه‌مان، تفکرمان و اندیشه‌مان علیه آنهاست. و آنها نیز له ما نیستند و نخواهند بود چون ایدئولوژی‌شان شکل نخواهد گرفت مگر زمانی که ایدئولوژی ما فقط در موزه‌های تاریخ مکاتب سیاسی یافت شود. از نظرگاه جهان‌بینی ما و آنها هیچ نقطه اشتراکی نداریم، از منظر ایدئولوژی نیز؛ از زاویه آینده اندیشی همینطور؛ و آنچه که از فضای نظری و انتزاعی خارج شده و عینیت یافته است نیز این نظریه را که ما و آنها برد-برد را تجربه نخواهیم کرد گواهی قوی و شاهدی در پیش چشم است. یا ما باید باشیم و یا آنها...

 

ایده خوبی بود که هنوز فرصت نشده روش کار کنم. شاید هم هیچوقت فرصت نشه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۰۰
علی

مصاحبه با مهتا اللهیاری

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ

مصاحبه با خانم مهتا اللهیاری سری دوم از مصاحبه هایی است که با اعضای مجمع علمی مهریماه انجام دادم. این مصاحبه هم ابتدا در مجموعه علمی پارک دانش کار شد. اما چون آن مجموعه عملا از بین رفت، این مصاحبه را اینجا هم بارگذاری میکنم.

خانم اللهیاری از نخبگان اقتصادی هستند که به اقتصاد اسلامی گرایش دارند. مطالعه این مصاحبه رو حتما توصیه میکنم.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۰۰
علی