پیکره دانش و اقتدار تمدنی
حضرت علی -علیه السلام- می فرمایند که: «العلم سلطان»؛ علم منبع قدرت و تسلط است. اما چه علمی؟ علمی که ریشهدار باشد، بومی باشد و با تحریمهای علمی متوقف نشود. خود علم اگر به مرحله کاربرد نرسد هیچ ارزشی ندارد. علم محض، اگر به عمل منجر نشود حتی از جهل نیز بدتر است؛ که گفت» عالم بیعمل به چه ماند؟ به زنبور بی عسل! علم باید بومی بشود، ریشهدار شده و دارای یک گذشته تاریخی باشد تا بتواند هدایت جامعه را در دست گیرد.
برای تولید علم بومی، ما نیازمند وجود یک پیکره دانش هستیم که متاسفانه الان در کشور وجود ندارد. مثلا من یا شما یا هر فرد دیگری یا به کلی نمیتوانیم، و یا در بعضی از علوم اسلامی به سختی خواهیم توانست که تاریخچه علم مورد نظر را در ایران در چند دهه و حتی گاهی چند سده اخیر ردگیری و رهگیری کنیم. یکی از دلایل نبود پیکره دانش این است که من و شمای دانشجو برای نگارش پایان نامهمان به تنها چیزی که رجوع نمیکنیم پایان نامه(های) قبلی کار شده در آن حیطه است. هر کسی یک راهی را برای خودش باز میکند که هیچ یک از این راهها هم هیچگاه تکمیل نمیشوند.
برای رسیدن به علم بومی نیازمند ایجاد پیکره دانش هستیم و برای ایجاد چنین پیکره ای، یکی از راه های موجود این است که دانشجویان برای کار بر روی هر موضوعی کارهای انجام شده توسط دانشجویان قبلی را حتما نگاه کنند. ببینند چه کسانی چه کاری انجام دادهاند، به چه نحو و با چه کیفیتی انجام دادهاند، چه کارهایی باقی مانده است و کشور به چه پژوهشهایی نیازمند است. در واقع برای ایجاد یک پیکره دانش بومی نیازمند شرح و تفصیل یا حتی نقد و ابطال کارهای انجام شده قبلی در داخل کشور هستیم. برای نمونه مثالی میآورم. آیتالله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی از فقهای بزرگ شیعه هستند و صاحب کتابی به نام ذخیرة الصالحین. رسم در حوزههای علمیه آن است که اگر کتاب خوب و پرمایهای به رشته تحریر درآمد، دیگران کاری را از نو انجام نمیدهند، بلکه بر آن کتاب شرح میزنند، مفاهیم آن را بسط میدهند، مباحث ثقیل آن را توضیح میدهند و احیانا اگر نقدی بر کتاب دارند در شرح خود بیان میکنند. خلاصه آنکه راه کتاب قبلی را ادامه داده، آن را به روز کرده، نواقصش را رفع و تکمیلش میکنند. در همین راستا فقیهی بزرگ همچون آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی بر ذخیرة الصالحین شرحی میزنند با عنوان وسیلة النجاة. حضرت امام خمینی (ره) در ادامه بر کتاب دوم یعنی وسیلة النجاة شرحی میزنند که ماحصل آن کتاب معروف تحریرالوسیله میشود. ولی کار به اینجا ختم نشده و دیگرانی نیز بر همین کتاب شرحهایی میزنند که مفصلترین آن مجموعه 28 جلدی تفصیل الشریعه از آیتالله فاصل لنکرانی است. چقدر جالب! یک کتاب با سه شرح، تبدیل شد به 28 جلد کتاب. هر 4 تنی که نام برده شد از بزرگان یکی دو قرن اخیر حوزههای علمیه هستند. ولی به جای آنکه اقدام به تالیف یک کتاب مجزا کنند، بر کارهای عمیق و با کیفیت قبلی شرح زدند و آن را بسط دادند. از همین طریق حوزه علمیه به یک دیگ جوشان علمی تبدیل شده است که حداقل در مباحث نظری کمتر کسی را یارای تقابل با آن خواهد بود.
ولی متاسفانه این سنت حسنه و روش پسندیده در دانشگاهها پیگیری نمیشود. یعنی آنکه اگر استادی یا دانشجوئی یک کتاب خوب، یک مقاله پربار و یا یک پایاننامه عمیق نوشتند، آن کار به احتمال زیاد مابین حجم زیادی از کارهای کم عمق و سطحی گم خواهد شد. کسی آن را جدی نخواهد گرفت و آرای آن کتاب و مقاله و پایاننامه، نه نقد علمی و دقیق میشوند و نه بسط و شرح داده خواهند شد. و این است که ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم! همچنان در بدیهیات بسیاری از رشتهها محتاج ترجمه و گدائی علمی در آستان دانشگاههای غربی هستیم.
برای تحقق آن تمدن نوین اسلامی اول نیازمان تولید علم بومی است و برای تولید علم بومی نیز در ابتدا نیازمند مطالعه آثار تولیدی توسط اساتید و دانشجویان خودمان هستیم. آنها را نقد کنیم، بسط و شرح دهیم و نواقصشان را رفع و تکمیلشان کنیم. در دانشگاهها این مهم باید به بهترین شکل و با بیشترین تمرکز مورد توجه قرار بگیرد که حداقل در عرصه دانشجویی و در مقطع نگارش پایاننامه ارشد و رساله دکتری، دانشجو حتما باید کارهای قبلی مرتبط با موضوع خود را مطالعه کند، نواقصشان را دریابد، حتی نتایج مطالعه خود را به شکل یک مقاله علمی-ترویجی ارائه کند و سپس این اجازه را داشته باشد که در آن راه قدمی بردارد. فکر میکنم این تنها مسیر تولید علم بومی است، و علم بومی نیز از الزامات قطعی تحقق تمدن نوین اسلامی.
البته شاید در ذهن شمای مخاطب این سوال ایجاد شود که خب پس فصل دوم پایاننامهها که به ادبیات تحقیق تعلق دارند مگر همین وظیفه را به دوش نمیکشند؟ مگر ادبیات مرتبط با موضوع را پوشش نمیدهند؟ جواب یک کلمه است: خیر! اولا در فصل دوم متونی بیشتر مورد توجه قرار میگیرند که در خارج از کشور منتشر شدهاند. با مطالعه متون خارجی نمیتوان انتظار داشت که پیکره بومی دانش تولید شود. البته نمیگویم متون خارجی مطالعه نشود، بلکه میگویم اولویت با متون تولید داخل باشد حتی اگر سطح مطالب علمیشان نسبت به متون خارجی در درجه پایینتری قرار بگیرد. ثانیا آنکه در بسیاری از موارد شاهد هستیم که دانشجو اول فصل چهارم و پنجم را انجام میدهد و سپس فقط با نیت افزایش تعداد مراجع و رفرنس اقدام به نگارش فصل دو میکند که معمولا هم نه خودش چیزی متوجه میشود و نه خواننده. در حالیکه صحیح آنست که سوالاتی که قرار است در فصل چهارم پاسخ داده شوند از دل فصل دوم دربیایند و مطرح شوند. فصل دوم فعلی ما شانی کمتر از شان یک دکور دارد!
از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه