ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جلوه های اجتماعی» ثبت شده است

اصل..مربی اصل..حاشیه نه

جمعه, ۱۵ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۶ ق.ظ

در یادداشت قبلی‌ام با عنوان «نگاهی سرد به پدیده‌ای گرم» توضیح دادم که هر رابطه‌ای برای پایداری و بقا نیازمند عمیق‌تر شدن در گذر زمان است. باید هر روز بُعدی جدید به آن اضافه شود، رنگ جدیدی به خود بگیرد و با شگفتی‌ها برای هر دو طرف تازه شود. رابطه‌ای که از این موهبت بهره‌مند نباشد به مرور زمان برای افراد درگیر سرد می‌شود، از چشم می‌افتد و جذابیت خود را از دست می‌دهد. به‌روز شدن، رابطه را تداوم می‌بخشد. لیکن به‌روز شدن یعنی ایجاد حاشیه! مثل فوتبال که اگر حواشی آن نباشند، جذاب نمی‌شود، رابطه هم اگر حاشیه نداشته باشد با روان افراد درگیر نخواهد شد. این حواشی هستند که به رابطه جذابیت می‌بخشند. «دعوا نمک زندگیه» یک جمله‌ از سر شکم‌سیری نیست. اگر زندگی، «زندگی» باشد، و زن و شوهر واقعا قصد زندگی داشته باشند، دعواها و بگو‌مگو‌های کوچک از قضا باعث صمیمیت بیشتر رابطه خواهند شد. یا مثلا وقتی دو همکار با هم به باشگاه ورزشی می‌روند، حاشیه‌‌ای به رابطه خود اضافه کرده‌اند. یا اگر استاد و شاگرد با هم دردِ دل می‌کنند رابطه خود را رنگ جدیدی بخشیده‌اند که جذابیت آن را بالا خواهد بود.

اما حاشیه هر چقدر هم که جذاب باشد صرفا «حاشیه» است. نباید جای اصل را بگیرد. همان‌طوری که نبود حاشیه باعث خسته شدن افراد دخیل در رابطه می‌شود، پر رنگ‌تر شدن حاشیه نسبت به اصل هم باعث فروپاشی آن خواهد شد. اجازه بدهید با یک مثال بهتر این موضوع را توضیح دهم. یک خانه را در نظر بگیرید. اگر خانه رنگ نداشته باشد امکان زندگی در آن هست؛ اگر خانه گچ‌بری‌های دل‌نشین نداشته باشد همچنان قابل سکونت است؛ اگر کف خانه سرامیک نشده باشد زندگی در آن ممکن است. اما فرض کنید خانه‌ای «ستون» نداشته باشد؛ بله فرض آن هم تقریبا محال است. خانه‌یِ بدون ستون؟!؟! مگر امکان دارد؟ نه؛ چنین خانه‌ای وجود ندارد. خانه بدون ستون نمی‌تواند سرِ پا بایستد، پس چه چیزی باید وزن سقف را تحمل کند؟ خانه بدون رنگ و گچ‌بری و سرامیک و دیگر تزئینیات وجود دارد و می‌توان در آن زندگی کرد؛ چنین خانه‌ای فقط زیبایی ندارد و دل‌نشین نیست، اما خانه‌ی بدون ستون اصلا وجود ندارد. ما البته خانه را نمی‌سازیم که ستون بسازیم، ولی برای ساخت خانه باید حتما ستون هم داشته باشیم. این از نکات بدیهی در ساخت خانه و هدف ما از ساخت آن است.

اجازه بدهید به بحث «رابطه» برگردیم. هر رابطه‌ای یک ستونی دارد که اگر نباشد آن رابطه تداوم نخواهد داشت. یک رابطه خوب نیازمند ستون و حاشیه است. ستون رابطه را سرِ پا نگه‌می‌دارد و حاشیه به آن زیبایی می‌بخشد. درست همانند خانه، که ستون آن را نگه‌می‌دارد و رنگ و سرامیک آن را زیبا و زندگی در آن را جذاب می‌کنند. برای بقا و جذابیت یک رابطه، اعضای آن باید هم به اصل رابطه توجه کنند و هم به حواشی آن. گاهی چنان به حواشی توجه می‌کنیم که یادمان می‌رود چرا رابطه را ایجاد کرده‌ایم. البته در بعضی از روابط، بُعد اصلی دقیقا همانند ستون خانه است، یعنی هدف اصلی ما از ایجاد رابطه نیست، ولی بدون آن نیز رابطه به سرعت از بین خواهد رفت. مثلا رفتار جنسی در ازدواج. در رابطه زناشویی، زن و شوهر نمی‌توانند هیچ حاشیه‌ای را جایگزین رابطه جنسی کنند. اما هدف اصلی و نهایی ما از ازدواج هم چنین روابطی نیست. اینجا رابطه جنسی دقیقا مثل ستون برای خانه است. اما در بعضی دیگر از روابط، ما با چنین مسئله‌ای مواجه نیستیم. مثلا وقتی دو نفر برای «همکاری علمی» با هم رابطه ایجاد می‌کنند، همکاری علمی حکم رابطه جنسی در ازدواج را ندارد. در گذر زمان ابعاد دیگری می‌توانند به عنوان موضوع اصلی برای برقراری ارتباط جایگزین موضوع اولیه باشند. مثلا دو همکار علمی، ممکن است با هم ازدواج کنند؛ در این شرایط دیگر «همکاری علمی» موضوع اصلی در رابطه میان این دو نفر نیست. این دو نفر می‌توانند دیگر همکار پژوهشی نباشند اما رابطه‌ای بسیار صمیمی با یکدیگر داشته باشند، چرا که نوع رابطه آنها به کلی تغییر کرده است. اما فرض کنیم دو نفر، مثلا دو آقا، همکار پژوهشی هم‌دیگر هستند. آنها در اوقات فراغت خود ممکن است در مورد مسائل شخصی‌شان با هم‌دیگر صحبت کنند و از هم‌دیگر مشورت بگیرند. این صحبت و مشورت حکم حاشیه را در رابطه میان آن دو دارد و خشکی رابطه را از بین می‌برد. نکته مهم این‌جاست که این دو نفر حتما برای هدف خاصی تصمیم گرفته‌اند با هم‌دیگر وارد همکاری پژوهشی شوند. اگر حواشی (صحبت و مشورت در مورد مسائل شخصی) چنان غلبه‌ای بر همکاری پژوهشی پیدا کند که دیگر آنها فرصت نکنند کار علمی خود را پیش برند، تا مدتی این رابطه برای آنها بسیار جذاب است (همانند خانه‌ای که ستون محکمی ندارد ولی ظواهر آن بسیار زیبا هستند). ولی پس از یک زلزله این رابطه جذاب از بین خواهد رفت. بیائید فرض کنیم هدف آنها از ایجاد رابطه «تقویت کارنامه علمی» است اما پس از مدتی یک یا هر دوی این افراد به خاطر قوی نبودن کارنامه علمی، فرصت‌های خوبی را از دست دهند. در چنین شرایطی آنها از درگیر شدن در آن رابطه‌ی زیبا پشیمان خواهند شد. چرا؟ چون هدف اصلی آنها از ایجاد آن رابطه محقق نشده است. پس آنها به این فکر می‌افتند که ادامه آن رابطه فرصت‌های بعدی را هم خواهد سوزاند. و به این شکل از ادامه رابطه منصرف می‌شوند، چرا؟ چون در این رابطه حاشیه بر اصل غلبه کرده بود.

ما می‌توانیم حاشیه‌ها را زیاد و زیادتر کنیم، ولی باید مراقب باشیم که ازدیاد حواشی ما را از اصل غافل نکند. اصل را اگر حفظ کنیم، حاشیه‌ها رابطه را جذاب خواهند کرد، ولی اگر موریانه‌ها ستون رابطه را بجوند، رنگ و گچ‌بری زیبا و سرامیک‌های کف زمین فقط موجب خسران اعضای درگیر در رابطه خواهند شد...

یاد یک سکانس از فیلم محبوبم «آژانس شیشه‌ای» افتادم که مامور امنیتی به «حاج کاظم» می‌گوید: «اصل..مربی اصل..حاشیه نه!». البته من نمی‌گویم حاشیه نه؛ بلکه می‌گویم اصل را از یاد نبریم و مراقب ستون خانه‌مان باشیم.

مراقب ستون خانه خودمان باشیم و آن‌گاه به زیبایی ظواهری آن توجه کنیم تا روابط‌مان پایدار بماند...

و یادمان باشد: «رابطه هر چه زیباتر باشد، از بین رفتن‌ش دردناک‌تر خواهد بود...».

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۷ ، ۰۰:۰۶
علی

ابعاد آزادی

جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۶ ب.ظ

در ایران ما معمولا فکر میکنیم که آزادی فقط در ابراز عقیده معنا پیدا می کند. یعنی هر کسی که صرفا به ابراز عقیده از سوی دیگران احترام بگذارد، یعنی فرد آزادگرایی است. احترام به ابراز عقیده از سوی دیگران قطعا از ابعاد تامین آزادی است اما همه ابعاد آزادی به همین جا ختم نمیشود. قبلا به زبان طنز و طعن گفته ام که آزادگرایان ما معمولا تا جایی به آزادی دیگران و بهتر است بگویم به ابراز عقیده از سوی دیگران احترام می گذارند که آن ابراز عقیده را مخالف منافع و ایدئولوژی خود نبینند. بله من آزادم، البته در ابراز عقیده ام نسبت به طعم فلان غذا، یا بیان سلیقه ام نسبت به رنگ لباس و مسائلی از این قبیل. اما قطعا من آزاد نیستم که نظرات سیاسی خودم را بیان کنم. قطعا من آزاد نیستم که به فرد مورد نظر خودم رای بدهم. البته از سوی حکومت آزادم، از سوی آزادی گرایان و عاشقان آزادی، آزاد نیستم. این را در ایام انتخابات به صورت کامل تجربه کردم. گاهی به قدرت پرستی محکوم شدم، گاهی به عدم بصیرت، گاهی به لیبرال بودن، گاهی به مبانی معرفتی غربی و ...!

غرضم از این پست این است که حتی اگر کسی واقعا به ابراز عقیده دیگران احترام بگذارد و معتقد باشد که هر کسی را عقیده ای است مخصوص، که ما باید آن را محترم بشماریم، گر چه بعدی از ابعاد آزادی را محترم داشته است، اما این همه آزادی نیست. آزادی بسیار وسیع تر است. البته در زمانی که حوصله اش باشد استدلال خواهم کرد که آزادی به آن شکل هم که ما میگوییم خیلی اهمیت ندارد. در واقع از نظر من آزادی هدف نیست، وسیله است برای تامین عدالت. اما خب در اینجا نمیخواهم وارد این مبحث شوم. میخواهم ابعاد آزادی را بگویم.

یکی از مباحث فلسفی انسان شناسی، بحث نظر و عمل است؛ اینکه چه رابطه ای با هم دارند. نظر موجب عمل است، یا به واسطه فرایند انتزاع از عمل، نظر ایجاد می شود؟ خب نمیخواهم به این بحث بپردازم. فقط خواستم زاویه دیدم را مشخص کنم. ابعاد آزادی حداقل به دو بخش نظر و عمل تقسیم میشوند. یک فرد زمانی می تواند مدعی پرستش آزادی شود که هم عملا و هم از لحاظ نظری به آزادی دیگران احترام بگذارد. به طور مثال، اگر کسی نظری بگوید و من با توهین جوابش را دهم، یعنی من از لحاظ نظری آزادی او را محترم نداشته ام. اما گاهی من نظر دیگران را محترم میدارم، اما به گونه ای رفتار میکنم که عمل من موجب سلب آزادی دیگران خواهد شد. فرض بفرمایید به شما قولی میدهم؛ قول میدهم که فلان کار را تا فلان زمان انجام دهم، اما انجام ندهم، این یعنی عمل من موجب سلب آزادی از شما میشود. من با عمل خودم موجب شدم شما آنگونه که تمایل دارید عمل نکنید، برنامه شما را بر هم زده ام. خب این هم بُعدی از ابعاد آزادی است که باید محترمش بداریم. از نظر من اتفاقا این جنبه از آزادی، از جنبه نظری بسیار مهمتر است و این بخش است که با روزمرگی ما سر و کار دارد.

اگر مدعی آزادی هستیم، به همه ابعاد آزادی دیگران احترام بگذاریم.

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۶
علی

کسب قدرت اجتماعی-2

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۰۰ ب.ظ

در این مملکت هیچکس را پیدا نخواهید کرد که به تلون عقیدتی اصلاح طلبان و اعتدالیون باشد. آنها در اوائل دهه 60 و حتی تا اواسط دهه 70 و بعضی هایشان تا اواخر دهه 80، از آنور بوم می افتادند و امروز از اینور بوم؛ ماجراهای اکبر پونز که کاملا معروف است؛ افراطهای جناب روحانی حتی تا سالهای 78 زبانزد است؛ متن های نوشته شده توسط آقای خاتمیدر روزنامه کیهان؛ مصطفی تاجزاده که رفتارهای موتوری اش موجب خانه نشینی اعضای نهضت ملی-مذهبی شد؛ تا... اگر بخواهم بنویسم بسیار طولانی خواهد شد.

اما واقعیت این است که این افراد به واسطه قدرت فوق العاده و تبحر بالای رسانه هایی که پشتیبانشان هستند، و البته استفاده از ادبیات مناسب (و البته منافقانه) کاملا میتوانند خود را در دل بخشی از مردم جا کنند. البته آنان می دانند باید چگونه صحبت کنند تا چه افرادی را جذب کنند و این بسیار مهم است. متاسفانه تا چهارشنبه عصر، هیچکس هیچ ایرادی نمی توانست به آقای رئیسی بگیرد. البته ایرادهای سلیقه ای، یا حتی برنامه ای بود، ولی ایرادی نبود که زبان ما بسته باشد. اما چهارشنبه عصر تصاویری از این مرد در کنار یک خواننده پخش شد که توانست موج بزرگ ایجاد شده توسط قالیباف را کاملا خنثی کند. آخر جناب رئیسی محترم؛ شما کجایتان به فردی مثل تتلو میخورد؟ چه کسی گفته استفاده از این روش شما را محبوب قلوب می کند؟ حداقل اگر فردی مثل محمد اصفهانی یا علیرضا افتخاری بود خب به تیپ شما میخورد و برایتان محبوبیت میخرید. اما تتلو؟ واقعا تتلو؟ این آیا عوامفریبی نیست؟ چه کسانی به شما پیشنهاد دادند با تتلو هم قطار شوید؟

بنای بر زیاده گویی ندارم.

اما کسب قدرت اجتماعی هم روش و راهکار دارد. من در این زمینه وارد نیستم. اما به آقایان اصولگرا و به دوستان مذهبی خودم توصیه میکنم چند کارگروه تخصصی در این زمینه تشکیل دهند.

باشد که توانمندی کسب کنند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۰۰
علی

کسب قدرت اجتماعی

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۲۵ ب.ظ

کسب قدرت اجتماعی، از مقوله های فوق پیچیده است که هر کسی را یارای اجرای آن نخواهد بود. بحث حول این مفهوم البته به سختی اجرای آن نیست. ولی در مقام عمل، این امر بسیار پیچیده می نمایاند. (و من چقدر به خودم فشار می آورم که فلسفی بنویسم.) سهولت در نظر، باعث آن است که هر کسی در خود این توانمندی را حس کند؛ اما صعوبت در عمل مسبب خسران فراوان است.

از خوبی های جریان اصلاحات یکی هم آن است که هر کسی تخصصی بحث می کند. اگر کسی در عرصه خاصی مدعی است، می توان نتیجه گرفت که او حداقل چند کتابی در آن زمینه خوانده است. اگر هم صحبتی ندارد، سکوت پیشه می کند. اما در مقابل، جریان اصولگرا و اگر عام تر بحث کنیم، جریانات مدعی مذهب در کشور ما، با اینکه مطالعه زیادی هم ندارند، اما سعی دارند در قبال هر چیزی نظریه علمی مطرح کنند.

البته متاسفانه نسل جدید اصلاح طلبان نیز همانند نسل قبلی نیست. آنها به گمانم شبیه جریان اصولگرا شده اند و این اصلا خوب نیست.

القصه، در گروه های تلگرامی که مشاهده می کنم، دوستان عزیز مذهبی من، در هر زمینه ای که بحثی مطرح می شود داخل گود شده و اظهار فضل می کنند، لیکن از آنجا که سوادشان بیش از ارزنی نیست، در هر مورد نیز با وسعی کم و توانی اندک، در آخر مجادله، به بدترین شکل ممکن ضایع (!) شده و میدان را به دوستانی که با ما هم نظر نیستند واگذار می کنند.

برای دوستان حزب اللهی خودم به شدت آرزو میکنم که در ابتدا کمی سطح سواد خودشان را بالا ببرند و در مرحله بعد کمی تخصصی تر بحث کنند.

در مورد برجام که با دوستان بحث می کردیم، از آنجایی که به لطف یکی از اساتید گرام، تخصصی در این زمینه وارد شدم تقریبا دست خالی جریان اصلاحات و اعتدال را رو کردم. اما دوستانی داشتم که چه در زمینه برجام، چه در زمینه سند 2030، چه در زمینه تاریخ انقلاب و چه در زمینه های دیگر اظهار فضل می کردند بدون آنکه حتی اندکی مطالعه داشته باشند. از این رو، وقتی افراد بی طرف مشاهده می کنند که در هر زمینه ای، جریان اصلاحات پیروز است و در واقع دست خالی جریان اصولگرایی را میبینند، خب طبیعی است که به آن سو متمایل شوند.

کمی مطالعه، کمی بحث تخصصی، کمی دقت نظر، کمی ادعای کمتر، دوستان! اندکی تفکر...

زین همین سبب، معمولا جریان اصلاحات به شکلی آرام و تدریجی، قدرت اجتماعی بیشتری را به سمت خود جذب می کند. شاید در سالهای گذشته مثلا اوائل دهه 70، و حتی تا اواسط دهه 80، پایگاه اجتماعی اصولگرایان بسیار بیشتر بود، اما در گذر زمان شاهد آن هستیم که نفوذ کلمه اصلاح طلبان بیشتر میشود، چون تخصصی بحث میکنند. کلا آنکه اگر چیزی نمیدانیم، حداقل تخصصی بحث نکنیم، سوالی بپرسیم، یا در بهترین حالت، پارادوکس های منطق طرف مقابل را به او نشان دهیم. ولی بحث ایجابی نکنیم که ضایع می شویم!

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۲۵
علی

اقتصاد، اصالت یا ابزار؟!

شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۳۷ ب.ظ

بحث اصالت اقتصاد یا اصالت دین یا اصالت فرهنگ، بحث داغ این روزهای جامعه نخبگانی کشور است. اینکه ما برای ادامه مسیر کشور، چشم اندازمان رشد اقتصادی باشد و یا رشد فرهنگی یا رشد دیگر جلوه های زندگی اجتماعی. بحث مهمی است. آنهایی که معتقد به اصالت اقتصاد هستند، معتقدند که تا اقتصاد درست نشود، بقیه جلوه ها هرگز اصلاح نخواهند شد. معتقدند مردمی که برای نان شب خود محتاج اند و منتظر، توانایی رشد دینی و فرهنگی را ندارند. اینان به سلسله مراتب نیازهای مازلو تمسک جسته و معتقدند همانطور که فرد تا زمان عدم رفع نیازهای اقتصادیش، توسط نیازهای سطوح بالاتر برانگیخته نخواهد شد، جامعه نیز تا زمانی که از نظر اقتصادی به سطح رفاه مطلوب نرسیده باشد، قطعا و یقینا اقدامی در جهت اصلاح دیگر جلوه های اجتماعی نخواهد کرد. البته از مجموع آنانی که معتقد به اصالت اقتصاد هستند من دلایل این دسته را بهتر درک میکنم. این دسته درد دین دارند و درد اسلام؛ لیکن اینگونه فکر میکنند، ایرادی هم متوجه آنان نیست. اما عده دیگری هستند که کلا معتقد به اصالت اقتصاد هستند؛ این دسته معتقدند که ما هر چیزی را اصلاح میکنیم تا در نهایت به هدف اقتصاد برسیم. آموزش می دهیم برای بهره وری بیشتر، فرهنگ را اصلاح میکنید برای تولید ثروت افزون تر، سیاست صحیح میخواهیم برای امنیت اقتصادی بیشتر، امنیت جانی و مالی میخواهیم برای رشد بیشتر اقتصاد و .... . حقیقتا من خیلی از این جریان دوم خوش نمیاد. اینان مرعوب تفکر غربی هستند. تفکری که اصالت را نه، بلکه کلا دنیا را فقط قبول دارد. برای آخرت هیچگونه سهی قائل نیست. اینان معتقدند که انسان همان میمون برهنه است که از بالای درختان به سطح زمین آمده است و آن بهشت سرسبزی که در کتب آسمانی توصیف شده است همان برگ سبز درختان است و بس. من با این عده حرف خاصی ندارم؛ بلکه اصلا آنها را لایق خطاب نمیدانم.

اما عده دیگری هستند که اقتصاد را صرفا ابزار می دانند. اگر کمی با بی دقتی به صحبت های اینان و دسته اول بنگریم، این احتمال است که در بسیاری از موارد تفاوتی را درک نکنیم. لیکن تفاوت آنهای نه در کوتاه مدت که در بلند مدت بسیار چشمگیر خواهد بود.

غرض از این پست چند جمله ایست که در پی خواهد آمد و سخنم با همین دسته سوم است.

آقایان!

اساتید ارجمند!

عزیزان!

شما بهتر از من می دانید که سید و سالار شهیدان فرمودند که «الناس عبید الدنیا». درست است که از منظر اسلام، اقتصاد اصالت ندارد و فقط چون ابزاری است در دست مردمان برای رسیدن به اهداف بلند انسانی و اجتماعی؛ لیک نیک است که بدانیم و بدانید که اقتصاد همچون ویترینی برای هر مکتبی عمل خواهد کرد. همچنان که ما و شما و هر انسانی در برخورد با فرد دیگری اول مجذوب ظاهر آراسته او خواهد شد، هر فردی هم در برخورد با تمدنی در ابتدا مجذوب اقتصاد آن تمدن و رفاه اقتصادی آن خواهد بود. شما برای پیشرفت مکتب اسلام باید اقتصاد کشور اسلام را در درجه اول درست کنید. آری؛ بنده هم همانند شما اعتقاد به ابزاریت اقتصاد دارم، اما در مواجهه با دنیای مادی فعلی بدون یک اقتصاد مقتدر و با سطح بالای رفاه مردمان ایران، خیلی حرفمان مقبول دیگران نخواهد بود، بلکه در بسیاری از موارد شنیده نخواهد شد. اینکه اقتصاد هدف نیست و وسیله است، قبول! ولی اقتصاد اول جبهه مبارزه با دیگر تمدن هاست. همانگونه که در مبارزه با مکتب اسلام، دشمنان در ابتدا تحریم اقتصادی میکنند تا این سنگر را فتج کنند.

سخن بسیار است و وقت کم...

در این باره بیشتر خواهم نوشت...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۳۷
علی