اندر احواالات رقابت
سالهای 2002 تا 2006 شاید بهترین سالهای فوتبالی بازیکنانی مثل لمپارد و استیون جرارد و تیری هانری بود. قبل و بعدش هم خوب بودند. ولی طی این سالها اوج درخشش این افراد بود. بسیار هم به چشم می آمدند ولی هیچگاه این سه نفر در این سالها، بهترین بازیکن جهان نبودند. چرا که وجود شاعر فوتبال، ابرستاره و جادوگر برزیلی یعنی رونالدینیوی عزیز باعث شد که سه بازیکن فوق الذکر همیشه برای نفر دوم بودن رقابت کنند. این سه نفر تا چند سال بعد هم همیشه با هم رقابت می کردند و کیفیت بازی خود را بهبود می بخشیدند. اما رونالدینیو خیلی زود از دوران اوج فاصله گرفت.
معتقدم کریستیانو رونالدو و لیونل مسی اگر با همدیگر ترکیب هم شوند به گرد پای رونالدینیو هم نخواهند رسید ولی این دو تن سالهاست که در اوج بازی می کنند. به عبارتی رونالدو از سال 2003 تا به امروز هر سال بهتر میشود و مسی نیز از 2005 تا به امروز به کیفیت بازی خود می افزاید. اما چرا این دو تمام نمی شوند؟ چرا جرارد و لمپارد و هانری سالها عالی بودند اما رونالدینیویی که به حق اعجوبه 30 سال اخیر فوتبال جهان است مدت زمان کوتاهی را در اوج قرار داشت. شاید بتوان دلایل زیادی برای این افول برشمرد. اما مهمترین دلیل آن، چیزی نیست جز نبود رقیب. رونالدو و مسی از آغاز پا به رقابتی تمام نشدنی گذاردند. رقابتی که تنه به «رو کم کنی» میزد. اما رونالدینیو آنقدر خوب بود که دیگران حتی به نزدیک شدن به او هم فکر نمی کردند. سال 2004 یا 2005 بود که لمپارد پس از رونالدینیو به عنوان دومین بازیکن برتر دنیا انتخاب شد. واکنش بود ابراز خوشحالی بود چرا که گر چه دوم شده بود اما معتقد بود دوم شدن پس از رونالدینیو افتخاری است که نصیب هر کسی نمی شود. اما امروز اگر مسی دوم شود یا رونالدو دوم شود، از فرط ناراحتی کم مانده که قالب تهی کنند. دوم شدن برای آنها ننگ است پس تلاش میکنند که خود را بکشند تا اول شوند. از این رو است که سالیان درازی است در اوج بازی می کنند.
رقابت عنصر مهم و شرطی اساسی برای پیشرفت است. من به شخصه حس میکنم هنوز استعدادهای زیادی برای شکوفا شدن دارم. اما حقیقت این است که همیشه از دوم بودن لذت برده ام. از سومی بدم می آید به همان میزان که از اولی بدم می آید. در طول دوران ارشد، هیچگاه به اول شدن فکر نکردم. نمیخواسته ام که نفر اول باشم. شاید همین امر مهمترین دلیلی باشد که در جا میزنم.
فکر میکنم نیاز دارم که در دیدگاه هایم تغییراتی حاصل کنم. باید برای اول شدن بجنگم؛ البته نه برای اول شدن؛ صرفا برای بهتر شدن. اما بهتر شدن هدف دقیقی نیست. هدف دقیق اول شدن است آنگاه بهتر هم خواهم شد حتی اگر اول هم نشوم خوب است.