ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رنسانس» ثبت شده است

جنگ تمدن ها

دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ

فکر میکنم 5 قرن اخیر یک جنگ واقعی در همه سطوح میان تمدن ما و تمدن غرب رخ داده است. جنگی که سربازان آن اگر لحظه‌ای غفلت کنند، بدون آنکه خود متوجه شوند، به سرباز جبهه مقابل بدل می‌شوند؛ توضیح خواهم داد: در یک نگاه کلی به تاریخ 500 ساله جهان اسلام و به طور خاص کشور عزیزمان ایران، و همچنین تاریخ اروپا و به طور کل غرب در همین بازه زمانی، به این نکته برمی‌خوریم که روندهای شکل گیری، اوج گیری و افول پارادایم‌های معرفت‌شناسی در غرب به طور معناداری با سیر گردشی قدرت در سطح حکومت و رفتارهای سیاسی بدنه اجتماع در ایران هماهنگی دارند. تقریبا در 500 سال پیش اروپا در حال گذار از قرون وسطی بود، گذاری که منجر به یک بحران هویت شد. شکاکیت و عدم وجود یک مبنای فلسفی محکم برای بنای تمدنی باشکوه مهمترین ویژگی فضای علمی اروپا در این زمان بود. از آن‌طرف به طور تقریبا همزمانی هویت مستقل ایرانی بعد از حمله اعراب، در حال بازشکل‌گیری بود. ایرانی که دین اسلام را پذیرفته بود ولی قصد نداشت همچنان به عنوان یک استان یا منطقه در زیر تسلط یک حاکم غیر ایرانی باشد. البته این اعلام استقلال حدود 250 سال قبل از آن رخ داده بود. ولی این استقلال برابر شده بود با تکه تکه شدن ایران. هر گوشه‌ای، تحت سلطه حکومتی! ولی حدود 500 سال پیش شاه اسماعیل صفوی هویت «ایرانی» را بار دیگر با شعار تشیع زنده کرد، و ایران بار دیگر «ایران» شد. این اوضاع ادامه یافت تا حدود 200 سال بعد. یعنی 300 سال پیش! زمانی که رفته‌رفته معارف پوزیتیویستی در اروپا جای پایی برای خود باز میکرد و در حال تبدیل شدن به یک پارادایم بود، پارادایمی که بر تمامی عرصه‌های زندگی سایه می‌افکند. در همین زمان نیز بود که سلسله مقتدر صفویه رو به اضمحلال گذاشت و دوران ضعف ایرانیان آغاز گردید. همانطور که تفکر اثبات گرایانه در اروپا قوی و قوی‌تر میشد، جامعه ایرانی نیز درجه انحراف و انحطاط بیشتری را تجربه می‌کرد. همزمان با شروع قرن نوزدهم میلادی و اوج گیری پارادایم اثبات‌گرایی در اروپا، جامعه ایرانی بدترین دوران حداقل 500 ساله اخیر خود را پشت سر می‌گذاشت، جنگ‌های طولانی مدت ایران با روسیه تزاری از سویی، و ضعف شدید حکومت وقت و نفوذ عجیب قدرت‌های غربی در ایران یک صفحه کاملا سیاه هفتاد ساله را برای این مرز و بوم رقم میزد. این وضع اسفناک ادامه داشت تا اینکه مبانی پارادایم اثبات گرایی در اروپا با انتقاداتی وسیع مواجه شد. پارادایم معتقد به جدایی علم از ارزش‌ها دیگر اقتدار خویش را در مجامع علمی از دست رفته می‌دید و پارادایم‌هایی که میانه نسبتا خوبی با ارزش و اعتقادات ذهنی هر فردی داشتند در اروپا سر بر می‌افراشتند. پارادایم‌های تفسیری و سپس پست‌مدرن در اروپا پا به میدان می‌گذاشتند که خبرهای خوبی از جامعه ایرانی شنیده می‌شد. خواب هفتاد ساله یک ملت چند هزار ساله رو به اتمام داشت. رگه‌هایی از بیداری و امید در بدنه اجتماع دیده می‌شد. قیام تنباکو و سپس نهضت مشروطه نشان از آن داشتند که ملت مسلمان برای فردای خود برنامه‌ها دارد. از حقارت نزد غریبه غربی بودن خسته شده‌؛ تمایل دارد فردایش را خود بسازد. سپس حوزه علمیه قم تاسیس شد که تاثیرات عمیقی در آینده ایران داشت. قیام 15 خرداد، انقلاب اسلامی و ...

یک بار دیگر از دور به این دوره تاریخی بنگیریم، بی‌هویتی در اروپا مصادف می‌شود با یک دوران درخشان در ایران، سقوط اروپا برابر می‌شود با صعود ایران. جامعه غربی از خواب بیدار می‌شود. مبانی فلسفی خودش را بنیان می‌گذارد و همزمان جامعه ایران اسلامی در خوابی عمیق فرو می‌رود. هر چقدر که غرب بیدارتر می‌شود جامعه ایرانی به خوابی عمیق‌تر مبتلا می‌گردد. غرب؛ نظام خود را بر جدایی ارزش‌ از علم بنا می‌دهد و همزمان ایران منحط‌تر می‌شود و منحرف‌تر. اروپا به دامان ارزش‌گرایی بازمی‌گردد و ایران بیدار می‌شود.

آیا این روندها بی‌معنی است؟ فکر نمیکنم! شکل‌گیری، ترقی و رشد، پیشرفت و اقتدار ما با ضعف غرب آمیخته است و ضعف ما، زبونی ما، و انحطاط و انحراف ما با رشد و شکوفایی غرب به مثابه یک تفکر. این جغرافیاها نیستند که در جدالند، بلکه تفکراتند که همیشه در تضادند. تفکری مبتنی بر خداگرایی، اسلام و با هدفی مهدوی در برابر تمدنی اومانیستی، مبتنی بر اندیشه‌های لیبرالی و با هدف خدا شدن انسان! پرواضح است که این دو با یکدیگر از سر آشتی روبرو نخواهند شد. قدرت یکی برابر است با ضعف دیگری! بازی برد-برد مابین این دو تفکر که در دو تمدن جلوه‌گر شده‌اند به یک شوخی بچه‌گانه بیشتر شباهت دارد تا یک انگاره برای شکل‌گیری سیاست خارجی! ما الزاما علیه آنانیم چون ریشه‌مان، تفکرمان و اندیشه‌مان علیه آنهاست. و آنها نیز له ما نیستند و نخواهند بود چون ایدئولوژی‌شان شکل نخواهد گرفت مگر زمانی که ایدئولوژی ما فقط در موزه‌های تاریخ مکاتب سیاسی یافت شود. از نظرگاه جهان‌بینی ما و آنها هیچ نقطه اشتراکی نداریم، از منظر ایدئولوژی نیز؛ از زاویه آینده اندیشی همینطور؛ و آنچه که از فضای نظری و انتزاعی خارج شده و عینیت یافته است نیز این نظریه را که ما و آنها برد-برد را تجربه نخواهیم کرد گواهی قوی و شاهدی در پیش چشم است. یا ما باید باشیم و یا آنها...

 

ایده خوبی بود که هنوز فرصت نشده روش کار کنم. شاید هم هیچوقت فرصت نشه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۰۰
علی