تئوری «وابستگی به مسیر» در سطح کلان و ملی بیانگر آن است که هر ملتی وابسته به گذشته خودش است، وابسته به ارزشها و تمدن تاریخی و خاطرات اجتماعی که باعث میشود به مسائلی حساس باشد و به مسائل دیگری خیر. این حساسیت به میزان زیادی آینده هر کشوری را تعیین میکند. وقتی ملتی به ارزشهایی پایبند شد، مفروضات اعتقادی خاصی را پذیرفت، و بر این اساس تاریخ و هویت خودش را پایهگذاری کرد، دیگر به سختی میتواند این مسیر را تغییر دهد و آیندهای بسازد که ریشه در گذشته نداشته باشد. بلکه میتوان به جرات گفت که حتی اگر ملتی به جد قصد تغییر هم داشته باشد، این تغییر بر اساس ضعفهایی خواهد بود که در گذشته به آن مبتلا بوده است. خلاصه آنکه آینده هر تمدنی در طول گذشته آن تعریف میشود و گذشته مهمترین عاملی است که آینده را شکل خواهد داد. در بحث سن ازدواج و طلاق هم به نظر میتوان از قدرت تبیین این تئوری بهرهها برد.
آمارها می گویند که با افزایش سن ازدواج، آمار طلاق هم به طور غامضی زیاد میشود. اگر از پنجره تئوری وابستگی به مسیر به قضیه بنگریم، میتوان اینطور تبیین کرد که با افزایش سن ازدواج، نقاط مشترک زوجین کاهش می یابد و در واقع تفاوت مسیر گذشته آنها مانعی است برای تشابه مسیر آینده آنان. وقتی یک آقا پسر یا یک دختر خانم دیرتر پا به دوران متاهلی میگذارند، به این معناست که دیرتر آینده خود را با فرد دیگری سهیم خواهند شد، دیرتر خواستههای یک فرد دیگر را در صورتبندی مسیر پیشروی خود وارد خواهند کرد؛ و این یعنی تصویرسازی از آینده بر مبنای خواستههای فردی. هر چقدر سن ازدواج بالاتر برود و به عبارتی تصویر پرداخته شده از آینده قوام بیشتری به خود بگیرد، طبیعی است که دست کشیدن از آن و انتخاب یک مسیر دیگر سختتر میشود؛ چرا که این تصویر فقط یک «تصویر» نیست بلکه هویت فرد را شکل میدهد، پس تاخیر در سن ازدواج یعنی شکلگیری هویت یک فرد بر مبنای یک گذشته و مبتنی بر خواستههای همان فرد و تنگتر شدن جایگاه همسر در پردازش تصویر آینده زندگی.
زمانی که آقا پسر، همه سختیهای دوران درس و دانشگاه و سربازی را به تنهایی به دوش میکشد، و پس از آنکه از گل و لای دوران بیپولی به در میآید و مولفههای مادی یک زندگی همانند خانه و اثاثیه و خودرو را تهیه میکند و دستش به دهانش میرسد و تازه فیلش یاد هندوستان میکند و تن به ازدواج میدهد، جدا دلیلی نمیبیند که بر سر دوراهیها، بین گذشته خود و همسرش، همسر را برگزیند. در واقع او با تحمل سختیها مسیر خود را ساخته است و این مسیر را نمیخواهد به راحتی از دست بدهد. همین موارد عینا برای دختر خانم هم وجود دارد. دختر خانمی که استرس هزینه بالای خرید جهیزیه سنگین را به تنهایی به دوش کشیده است، مشکلات افزایش سن و نگاههای آلوده را تحمل کرده است، با افزایش سن و به دلیل نیاز عاطفی، خانواده را جایگزین همسر کرده و به وسیله اعضای خانواده خود، نیازهای عاطفی که باید توسط همسر تامین میشده را رفع کرده است؛ اگر استقلال مالی به دست آورده است و سطح تحصیلات بالاتری را تجربه کرده است دیگر نمیتواند همه این شرایط را به یکباره کنار بگذارد و فارغ از مسیر گذشته خویش، آیندهای را برای خویش تصویر کند که خواسته مردی است که در گذشته او هیچ سهمی نداشته است.
اگر اسلام اینقدر تاکید بر سن پایین ازدواج دارد، یکی از دلایلش همین وابستگی به مسیر در زندگی شخصی است. اسلام میخواهد که زندگی دختر و پسر بیشترین نقاط اشتراک را با هم داشته باشد، چرا که هر چه نقاط اشتراک بیشتر باشد، دل کندن از همسر و از زندگی به معنای دل بریدن از هویت خود فرد است پس بسیار سختتر و نامحتملتر خواهد بود. آنگاه که یک دختر و پسر در سنین پایین با هم ازدواج میکنند، گرچه سختیهای فراوانی دارد، ولی این دو با هم به تحصیل میپردازند، با هم استقلال مالی پیدا میکنند، با هم خانه و کاشانه خویش را میسازند، با هم هویت مشترک خویش را میسازند و این «با هم» ها آنچنان زیاد میشود که خیانت یکی به دیگری و یا جدایی در واقع به معنای خیانت به هویت خویشتن و جدایی از گذشته خویش است و میدانیم این کار چقدر سخت و ناشدنی است.
ازدواج در سن پایین مزایای زیادی دارد که رفع نیازهای مختلف روحی و جنسی و عاطفی یکی از آنهاست. ولی در این نوشته که ماحصل مصاحبه با تعدادی از جوانان عزیز ولی مجرد است قصد داشتیم به این مورد بپردازیم که یکی از مزایای ازدواج در سن پایین، سخت شدن اقدام به بسیاری از معضلات اجتماعی همانند خیانت به همسر و فروپاشی زندگی متاهلی است، چرا که اگر ازدواج در سنین پایین رخ بدهد هر دو مشکلی که ذکر شد در واقع خیانت و فروپاشی هویت خود شخص نیز خواهد بود...
از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه