ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ» ثبت شده است

قرار بود هر پایان‌نامه ارشد یکی از مشکلات مملکت را حل کند. قرار بود هر پایان‌نامه ارشد مسیر علمی هر دانشجو را مشخص کند. قرار بود از هر پایان‌نامه ارشد، علم بتابد. اما امروزه اینچنین نیست. و چرا اینچنین نیست؟ اجازه بدهید برای پاسخ به این سوال تجربه پایان‌نامه نویسی خودم را با شما درمیان بگذارم. شاید دردهای مشترکی با من داشته باشید.

یکی از دغدغه‌های ورودی‌های ارشد، همین بحث پایان‌نامه است. بسیاری فکر می‌کنند با چه غول بی‌شاخ و دمی باید کشتی بگیرند. حتی دیده شده که بعضی‌ها از تابستانِ قبل از شروع ترم اول به فکر آن هستند و موضوع انتخاب می‌کنند (خدا از چین موجوداتی نگذرد). اما واقعیت آن است که پایان‌نامه‌های ما نه دردی از کشور دوا می‌کند؛ نه مسیر علمی دانشجو را مشخص می‌کند و نه تابنده علم است. اما چرا؟ من به تازگی از پایان‌نامه مقطع ارشد دفاع کرده‌ام. با مشکلات پایان‌نامه نویسی آشنا هستم. این مشکلات، ریشه‌های گوناگونی دارند. بخشی از آنها به قوانین آموزشی برمی‌گردند. بعضی دیگر ریشه در فرهنگ پایان‌نامه نویسی دارند، و بعضی دیگر هم ناشی از سیاست‌گذاری‌های کلان علم و فناوری کشور است. هر کدام از این مسائل، خود نیازمند یک رساله دکتری است. در این یادداشت کوتاه قطعا من نمی‌توانم همه آنها را بررسی کنم. حتی یکی از آنها را هم به صورت عمیق قابل ریشه‌یابی در این وجیزه نیست. اما ترجیح می‌دهم به جای جوالدوز زدن به دیگران، یک سوزن به خود ما دانشجویان بزنم.

در باب پایان‌نامه‌نویسی، رسم است که دانشجویان ترم‌های پایین‌تر از سابقه‌دارها سوال بپرسند، راهنمایی بخواهند، کمک بگیرند و خلاصه از روش آنها در «بهتر» طی نمودن این راه درس‌ها بیاموزند. یادم هست که در قریب به اتفاق موارد، زمانی که با دانشجوهای ترم‌های بالاتر به گپ می‌نشستیم، ما را از انجام و ارائه یک پایان‌نامه خوب باز می‌داشتند. «کی پایان‌نامه تو رو میخونه آخه؟»، «جز استخراج مقاله هیچ سودی نداره برات»، «وقتتو الکی هدر ندی‌ها، حتی استاد راهنماتم به کارِت نگاه نمیندازه»، «فقط سریع تمومش کن» و جملات دلسرد کننده دیگری که از آن دانشجوی با انگیزه‌ی ابتدای ترم اول، یک فرد بی‌اعتنا به پایان‌نامه می‌ساخت. فرهنگِ «میان‌دانشجویی» پایان‌نامه‌نویسی ما همینقدر بی‌خود و مسخره است. به‌جای آنکه همدیگر را تشویق به انجام بهتر کار کنیم، که حتی اگر از دل آن نفعی برای کشور بیرون نمی‌آید، حداقل منِ دانشجو، در کمترین حالت، روش انجام یک تحقیق را به درستی آموزش ببینم، اقدام به تخریب امید و گرمیِ دل همدیگر می‌کنیم. و این فرآیند تا جایی که من می‌دانم سال‌هاست (بیش از دو دهه) که در دانشگاه‌ها جاری است. نتیجه چنین امری همین پایان‌نامه‌هایی است که مشاهده می‌کنیم. دانشجو برای شاید دومین تحقیق مهم زندگی خودش، ارزشی قائل نیست. البته قطعا دانشجوی ترم بالاتر، قصد خیرخواهی دارد. او می‌داند که برای نظام آموزشی کشور، پایان‌نامه ارشد هیچ ارزشی ندارد جز استخراج یک یا دو مقاله که صد البته خود آن مقاله هم هیچ اثر واقعی و ارزشمندی ندارد جز برای کسی غیر از دانشجویی که زحمت انجام کار بر روی دوش اوست. ولی واقعیت آن است که در بلندمدت این پایان‌نامه‌ها حداقل می‌تواند مسیر علمی دانشجو را مشخص کند، می‌تواند حداقل روش تحقیق را به دانشجو آموزش دهد، و حداقل می‌تواند به دانشجو هویت دهد تا در آینده خود او، شخص مفیدی به حال کشور باشد. یادم هست در گروه کلاسی‌مان در تلگرام صحبت می‌کردیم که یکی از دوستان در باب پایان‌نامه فرمود: «بابا یه سفره‌ای است که پهن شده و همه استفاده می‌کنند. تنها وظیفه ما اینه که سریع‌تر تمومش کنیم» و البته آن حرف اصلی را به نظرم در گلو باقی گذاشت و بیان نکرد که از دل این مطالب چه سودی نصیب چه کسانی می‌شود.

حرف این است که با این فرهنگ ما به جایی نخواهیم رسید. حرف دانشجوی ترم بالاتر چون با سطح بالاتری از «خودمانی‌بودن» بیان می‌شود موثرتر است نسبت به آن استاد دلسوزی که سعی در تهییج دانشجو برای انجام کار با بالاترین کیفیت ممکن دارد.

خلاصه آنکه اگر از دل دانشگاه ما و پایان‌نامه‌های دانشگاهی ما، خروجی درخور و مناسب کشور نداریم، یکی از دلایل آن همین فرهنگ میان‌دانشجوییِ بین‌نسلی ماست که به صورت سینه به سینه و نسل به نسل میان ما منتقل شده و ارزش پایان‌نامه را فرو می‌کاهد. حال فرهنگ پایان‌نامه‌نویسی‌مان خوب نیست، چون حال دانشگاه‌مان خوب نیست و حال دانشگاه‌مان خوب نمی‌شود مگر آنکه حال فرهنگ تحقیقمان به صورت اعم و حال فرهنگ پایان‌نامه‌نویسی‌مان به صورت اخص بهبود یابد.

از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۰۳:۱۷
علی

سینما و مسجد؟

جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۳ ق.ظ

خب شاید تیتر کمی تعجب برانگیز باشد. سینما و مسجد؟ مگر میشود؟ چند شب پیش حاجاقای سرلک مهمان برنامه خندوانه بود. پیشنهاد دادند امامان جماعت در مساجد فیلمهای خوب را معرفی کنند. اصلا به نظرم حتی فیلمها را در همان مساجد پخش کنند. چه ایرادی دارد؟ اینطوری ذائقه سازی هم انجام میشود. البته این از آن ایده هایی است که تا عملی شدن سالها فاصله دارد. ولی واقعا فکر خوبی است. البته نمیگویم موسیقی را در مسجد پخش کنند. لیکن میتوان موسیقی خوب را هم معرفی کرد. چرا از تئاتر در مساجد استفاده نمیشود؟ همین مسجد ما تقریبا هر شب یک نفر را می آورد تا 40 تا 50 دقیقه برای ملت سخنرانی کند؛ و اکثر این افراد هم بسیار کسل! خب به جای آن کمی از هنر استفاده کنیم. برد در انتخابات سیاسی نیازمند پیروزی در انتخابات فرهنگی است. 4 سال فرهنگ را میبازیم بعد انتظار داریم در میدان سیاست پیروز شویم. چقدر خوبیم ما!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۵۳
علی

اقدام مجاهدانه، فرهنگ تلاشگری، مدیریت جهادی

شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۳۵ ب.ظ

وقتی بحث در رابطه با تلاش و سخت‌کوشی باشد همه یاد مدیریت جهادی می‌افتیم؛ شاید هم برعکس! یعنی وقتی اسم مدیریت جهادی می‌آید همه یاد تلاش و سخت‌کوشی میفتیم. برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی، برای داشتن یک کشور مقتدر و قوی، برای ساخت یک تمدن باشکوه و استوار و برای هر چیز خوبی که به ذهن راه می‌یابد نیاز هست که با تمام توان تلاش کنیم و چیزی کم نگذاریم. ولی این، همه مطلب نیست؛ یعنی ساختار جهان بدینگونه نیست که اگر همه عمر را کار کنیم و ثانیه‌ای را هم تلف نکنیم باز هم بتوانیم به بهترین خروجی ممکن برسیم. البته نمی‌خواهم بگویم که تلاش و سخت‌کوشی لازم نیست؛ چرا لازم است ولی کافی نیست. برای ساخت آن تمدن باشکوه، برای برپایی تمدن نوین اسلامی که قلب‌‌ها را تسخیر و مغزها را مجذوب کند تلاش و سخت‌کوشی فقط بخشی از نیاز است. آن بخش دیگر نیت است، مسیر است، چگونگی طی مسیر است. در واقع سخت‌کوشی بخش سخت‌افزاری کار است، بخش نرم‌افزاری بسیار مهم‌تر است. خالق، هستی را اینگونه آفریده است که در برابر  نیت ما و روش ما بدون واکنش نباشد. در واقع هستی با شعور است، عالم روح دارد، جهان معنا را درمی‌یابد. در برابر نیت و اراده خدائی و اراده غیرخدائی یکسان عمل نمی‌کند. و این است راز طبیعت. در همین راستا استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب امدادهای غیبی می‌فرماید: «زندگی انسان اگر مقرون به حق‌جویی و حقیقت خواهی و اخلاص و عمل و کوشش باشد مورد حمایت قرار می‌گیرد و از راه‌هایی که بر ما مجهول است دست غیبی ما را تحت عنایت خود قرار می‌دهد»؛ و نیز همین شهید بزرگوار در کتاب انسان و سرنوشت بیان می‌دارند که:« از منظر مکاتب مادی آن چیزی که در عالم موثر است فقط ماده و قوانین مادی است؛ سلامتی، رزق، مرگ، حیات و دیگر حوادث همه در گروی امور مادی است، لیکن از منظر مکاتب الهی علاوه بر عوامل مادی، عوامل معنوی نیز در امور عالم موثراند و بلکه تاثیرشان به مراتب بیشتر است. هستی همچون یک واحد زنده، پویا، شنوا و بیناست که در برابر حق و حقیقت خواهی و فرد مومن حق خواه و ظلم و جور و ظلم طلبی و فرد ظالم و کافر به یک شکل عمل نمی‌کند. بلکه تمام نیروی عالم هستی پشتیبان آن مومن حق خواه و حق طلب می‌شود و صدها برابر تلاش فرد مومن نتیجه عاید او می‌کند».
بگذارید با هم مروری کوتاه بر چند آیه‌ای از آیات مرتبط با این قضیه داشته باشیم؛
1-وَالذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ (العنکبوت/69): در این آیه خداوند متعال دو بار تاکید می‌کند که اگر کسی در راه رضای خداوند متعال قدم بردارد هدایت الهی شامل حال او می‌شود. آنانی که برای رضای خداوند متعال، در راهی که او گفته است، و البته با ابزاری که او مشروعیت بخشیده است اقدام کنند و تلاش کنند و سخت‌کوشی نمایند. شامل هدایت الهی شده و مسیرهای درست و صحیح به آنان نمایانده خواهد شد. البته جهاد باید کرد. مجاهدانه باید تلاش کرد، رهبر معظم انقلاب در بیاناتی می‌فرمایند که: «هرکس برای خدا کار کند، خدا هم همه‌ی این قدرت عظیم خود را برای او، در جهت او و در خدمت او قرار خواهد داد. فرموده است: «والّذین جاهدوا فینا لنهدیّنهم سبلنا»؛ هدایت هم می‌کند. وقتی شما برای او تلاش کردید، نمی‌گذارد در گمراهی بمانید؛ هدایت هم می‌کند» (بیانات در دیدار نمایندگان مجلس؛ 10/03/78).
2- ....وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ۚ وَکانَ اللَّهُ عَلیمًا حَکیمًا(الفتح/4):  در تفسیر نمونه ذیل همین آیه آمده است که: «اگر با خدا باشى تمام قواى زمین و آسمان با تو است‏». و البته خداوند علیم و حکیم است، علیم است یعنی به اوضاع و احوال بندگان آگاه است، نیت و مقاصد و اهداف آنان  را می‌داند و حکیم است یعنی آنکه این جهان را بدون هدف نیافریده است. این جهان را هدفی است الهی، پایان تاریخ الهی است. انسان به عنوان گل سرسبد هستی آفریده شده است برای عبادت خداوند و تقرب به او، برای نیل به تمام کمالات ممکن و هر آنکس که در این راه چه در سطح فردی و به خصوص چه در سطح اجتماعی قدم بردارد، چون هدف هستی رسیدن انسان به قرب الهی است و این دنیا آفریده شده تا انسان به کمال برسد، تمام ذرات هستی آن انسان را یاری خواهند کرد. امدادهای غیبی شامل حال او خواهند شد. سیستم هستی به گونه‌ای است که اگر ورودی‌های آن الهی باشد، خروجی‌ها ده‌ها و صدها برابر آن خروجی‌ها خواهد بود. « اگر ما مؤمن باشیم، اگر ما بنده‌ی خدا باشیم، این نیروها در خدمت مؤمنین قرار میگیرند. این همان آرامشی است که انسان پیدا میکند» (بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان؛ 12/06/94).
3- یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم وَیُثَبِّت أَقدامَکُم(محمد (ص)/7): در تفسیر نمونه ذیل همین آیه آمده است که: « وعده‏اى را که خداوند در برابر دفاع از آئینش به مجاهدان‏ داده چیست؟ نخست: مى‏گوید:" شما را یارى مى‏کند" اما از کدام طریق؟ از طریق بسیار، در قلب شما نور ایمان و در روح شما تقوا، در اراده شما قدرت، در فکر شما آرامش مى‏افکند. از سوى دیگر فرشتگان را به یارى شما مى‏فرستد، حوادث را به نفع شما تغییر مسیر مى‏دهد، قلوب مردم را به شما متمایل مى‏کند، سخنانتان را نافذ، فعالیتهایتان را پر ثمر مى‏سازد، آرى یارى خدا جسم و جان و درون و برون را احاطه مى‏کند».
آری! چنین است که اگر برای یاری دین خداوند متعال که شامل است؛ شامل همه چیز است؛ شامل دنیاست با تمام ابعادش و شامل آخرت است با تمام وجوهش؛ اقدام کنیم، مجاهدانه اقدام کنیم، کم نگذاریم، از تمام ظرفیت‌های جسمی و فکری، روحی و ایمانی، فردی و اجتماعی استفاده کنیم آن زمان هم راه‌های صحیح نمایان خواهند شد، هم ثبات قدم پیدا خواهیم کرد، هم تمام هستی به کمک ما خواهد شتافت. در این راه شرط فقط ایمان است و تقوا که فرمود: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض‌«)اعراف/96)

 

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۳۵
علی

اقتصاد، اصالت یا ابزار؟!

شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۳۷ ب.ظ

بحث اصالت اقتصاد یا اصالت دین یا اصالت فرهنگ، بحث داغ این روزهای جامعه نخبگانی کشور است. اینکه ما برای ادامه مسیر کشور، چشم اندازمان رشد اقتصادی باشد و یا رشد فرهنگی یا رشد دیگر جلوه های زندگی اجتماعی. بحث مهمی است. آنهایی که معتقد به اصالت اقتصاد هستند، معتقدند که تا اقتصاد درست نشود، بقیه جلوه ها هرگز اصلاح نخواهند شد. معتقدند مردمی که برای نان شب خود محتاج اند و منتظر، توانایی رشد دینی و فرهنگی را ندارند. اینان به سلسله مراتب نیازهای مازلو تمسک جسته و معتقدند همانطور که فرد تا زمان عدم رفع نیازهای اقتصادیش، توسط نیازهای سطوح بالاتر برانگیخته نخواهد شد، جامعه نیز تا زمانی که از نظر اقتصادی به سطح رفاه مطلوب نرسیده باشد، قطعا و یقینا اقدامی در جهت اصلاح دیگر جلوه های اجتماعی نخواهد کرد. البته از مجموع آنانی که معتقد به اصالت اقتصاد هستند من دلایل این دسته را بهتر درک میکنم. این دسته درد دین دارند و درد اسلام؛ لیکن اینگونه فکر میکنند، ایرادی هم متوجه آنان نیست. اما عده دیگری هستند که کلا معتقد به اصالت اقتصاد هستند؛ این دسته معتقدند که ما هر چیزی را اصلاح میکنیم تا در نهایت به هدف اقتصاد برسیم. آموزش می دهیم برای بهره وری بیشتر، فرهنگ را اصلاح میکنید برای تولید ثروت افزون تر، سیاست صحیح میخواهیم برای امنیت اقتصادی بیشتر، امنیت جانی و مالی میخواهیم برای رشد بیشتر اقتصاد و .... . حقیقتا من خیلی از این جریان دوم خوش نمیاد. اینان مرعوب تفکر غربی هستند. تفکری که اصالت را نه، بلکه کلا دنیا را فقط قبول دارد. برای آخرت هیچگونه سهی قائل نیست. اینان معتقدند که انسان همان میمون برهنه است که از بالای درختان به سطح زمین آمده است و آن بهشت سرسبزی که در کتب آسمانی توصیف شده است همان برگ سبز درختان است و بس. من با این عده حرف خاصی ندارم؛ بلکه اصلا آنها را لایق خطاب نمیدانم.

اما عده دیگری هستند که اقتصاد را صرفا ابزار می دانند. اگر کمی با بی دقتی به صحبت های اینان و دسته اول بنگریم، این احتمال است که در بسیاری از موارد تفاوتی را درک نکنیم. لیکن تفاوت آنهای نه در کوتاه مدت که در بلند مدت بسیار چشمگیر خواهد بود.

غرض از این پست چند جمله ایست که در پی خواهد آمد و سخنم با همین دسته سوم است.

آقایان!

اساتید ارجمند!

عزیزان!

شما بهتر از من می دانید که سید و سالار شهیدان فرمودند که «الناس عبید الدنیا». درست است که از منظر اسلام، اقتصاد اصالت ندارد و فقط چون ابزاری است در دست مردمان برای رسیدن به اهداف بلند انسانی و اجتماعی؛ لیک نیک است که بدانیم و بدانید که اقتصاد همچون ویترینی برای هر مکتبی عمل خواهد کرد. همچنان که ما و شما و هر انسانی در برخورد با فرد دیگری اول مجذوب ظاهر آراسته او خواهد شد، هر فردی هم در برخورد با تمدنی در ابتدا مجذوب اقتصاد آن تمدن و رفاه اقتصادی آن خواهد بود. شما برای پیشرفت مکتب اسلام باید اقتصاد کشور اسلام را در درجه اول درست کنید. آری؛ بنده هم همانند شما اعتقاد به ابزاریت اقتصاد دارم، اما در مواجهه با دنیای مادی فعلی بدون یک اقتصاد مقتدر و با سطح بالای رفاه مردمان ایران، خیلی حرفمان مقبول دیگران نخواهد بود، بلکه در بسیاری از موارد شنیده نخواهد شد. اینکه اقتصاد هدف نیست و وسیله است، قبول! ولی اقتصاد اول جبهه مبارزه با دیگر تمدن هاست. همانگونه که در مبارزه با مکتب اسلام، دشمنان در ابتدا تحریم اقتصادی میکنند تا این سنگر را فتج کنند.

سخن بسیار است و وقت کم...

در این باره بیشتر خواهم نوشت...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۳۷
علی

دولت حلقه ها

پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۲۶ ب.ظ

وقتی به جامعه نگاه میکنیم، با کمی تعمق و تدقیق متوجه وجود حلقه های مختلفی در جامعه خواهیم شد که سرنوشت جامعه را رقم خواهند زد.
حلقه علم، حلقه اقتصاد، حلقه فرهنگ، حلقه خردوزی، حلقه تحکیم اجتماعی، حلقه اعتماد عمومی و ...حلقه هایی که هر کسی بر اساس تخصص خودش میتونه متوجه اینها بشود. به طور مثال حلقه اقتصاد رو اگر از زاویه اقتصاد آموزش مورد توجه قرار بدهیم، در یک مثال ساده به این مهم برمیخوریم که اگر سطح آموزش در جامعه بالا باشد، میزان بهره وری و تولید ثروت و به طور کل شاخص های اقتصادی در آن جامعه «می تواند» افزایش پیدا کند. بر عکس این قضیه هم «میتواند» وجود داشته باشد؛ یعنی اگر سطح رفاه اقتصادی در یک جامعه بالا باشد، این «احتمال» وجود خواهد داشت که با سرمایه گذاری بر روی آموزش و سیستم آموزشی سطح سواد جامعه بالا برود. پس آموزش و اقتصاد یک حلقه را با هم ایجاد خواهند کرد.

کل جامعه همینگونه است. اقتصاد و فرهنگ، اقتصاد و آموزش، فرهنگ و آموزش، اقتصاد و سیاست، فرهنگ و سیاست، امنیت و اقتصاد، امنیت و سیاست و ..... حلقه های دیگری که وجود دارند. در واقع جامعه چیزی جز این حلقه ها نیست، و از نظر بنده کارویژه دولت نیز چیزی جز هدایت این حلقه ها نیستند.

در این باره بیشتر خواهم نوشت...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۲۶
علی

اخلاق و تقوا - 2

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ب.ظ

در بحث رابطه بین اخلاق و تقوا مطالبی بیان شد که می توانید از اینجا مطالعه کنید.

سوالی که فی الحال به ذهنم خطور کرده، این است که نقش جامعه در نهادینه سازی تقوا در درون فرد چیست؟ به عبارت دیگر و اگر اخلاق را با تقوا مقایسه کنیم سوال این است، آیا جامعه همانگونه که در تعیین اخلاقیات یک فرد نقش دارد، در نهادینه سازی تقوا نیز موثر است؟

گفتیم تقوا مبتنی بر ایمان است. ولی اخلاق میتواند بر منافع مادی، فرهنگ، قراردادهای اجتماعی و قانون نیز ابتناء داشته باشد. جامعه با وضع قانون، خلق فرهنگ، تعیین قراردادهایی اجتماعی میتواند نحوه رفتار یک فرد با دیگران را تعیین کند. با گذر زمان این کیفیت رفتار تبدیل به عادات و خلق و خوی شخص میشود که با ملکه شدن آنها اخلاق فرد شکل میگیرد. اما تقوا چی؟ تقوا مبتنی بر ایمان است. آیا جامعه به طرقی که بیان شد، توانایی نهادینه سازی تقوا را دارد؟ یعنی اگر یک فرد برای نیل به منافع فردی اخلاق را رعایت میکند، میشود این را به تقوا هم تعمیم داد؟

جواب منفی است احتمالا. ولی قطعا جامعه بر روی تقوای فرد بی اثر هم نیست.

جامعه تقوا را چگونه در فرد نهادینه می کند؟ آیا فقط به مباحث اعتقادی قناعت می کند؟ سیستم آموزشی؟ چگونه؟

شاید پاسخ به این سوال به صورت علمی و مستند خیلی دشوار نباشد، ولی جوابش پتانسیل تغییر مقدرات کشور را دارد.

نظر شما چیست؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۸:۰۰
علی

تفکر استراتژیک یعنی چی؟ یعنی دیدن هر چیزی که بقیه نمیتونن ببیننش. به همین راحتی

بگذارید مطلبی رو با شما درمیون بگذارم. معمولا وقتی کشورها به دوره رشد بالای اقتصادی میرسن، درآمد ملی و به تبع اون درآمد متوسط افراد بالا میره، زمانی که کالای زیادی در بازار هست و خب بالتبع قیمت ها میاد پایین؛ خلاصه کنم زمانی که عیش ملت جوره، مردم یواش یواش میرن سراغ کالاهای لوکس. میرن سمت تجملات. زندگی اشرافی رو انتخاب میکنن.

ولی بعد از جنگ، در حالیکه ما همیشه یا رکود داشتیم، یا تورم و یا جفتش رو با هم! یعنی زمانی که نه کالا تو بازار بوده و نه قیمت ها پایین، مردم ما رفتن سمت تجملات. مردم ما دنبال کالای لوکس بودن، لوس بازی درآوردن.

خب این چند تا موضوع شد. یعنی خود همین مطلب که چرا در این شرایط سخت اقتصادی دنبال تجملات رفتیم رو میشه از منظر روانشناسی، جامعه شناسی، جامعه شناسی اقتصاد، جامعه شناسی سیاسی، جامعه شناسی دین، امنیت ملی و .. مورد پژوهش قرار داد. خود همین بحث سالهای زیادی جای کار داره.

روی مطالب بالا کار شده، ولی بازم جای کار هست.

ولی مطلبی که میخوام با شما در میون بگذارم یک مقدار جدیده. تا حالا کسی به این فکر نکرده که خود رکود اقتصادی میتونه یه فرصت فرهنگی باشه.

یعنی چی؟ یعنی اینکه حالا که مردم سختشونه برن سراغ لوکسیات، ما بیایم این نرفتن سمت لوکسیات رو به عنوان فرهنگ بین مردم جا بندازیم. یعنی اگر مردم الان مجبورن ساده زیست کنن، کاری کنیم که این زیست ساده تبدیل به عادت ملت بشه.

البته میدونم تو همین پست چند تا مطلب متناقض رو گفتم. ولی کار بر روی همین مطالب متناقض، فهم اونها و چرایی ایجادشون و چگونگی رفع اونها هست که میتونه از یک تهدید اقتصادی، یک فرصت بزرگ فرهنگی بسازه

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۲:۱۶
علی

فرهنگ، «امر به معروف» و «نهی از منکر»

دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۳۵ ق.ظ

تازگیا این گزاره لیبرالیسمی «آقا تو چیکار به کار دیگران داری؟ سرت تو کار خودت باشه» یا «هر کسی رو تو قبر خودش میگذارند» و از این دست مطالب زیاد شنیده میشه. البته منظورم از «تازگیا» از سالها، بلکه دهه ها پیش هست. از کجا معلوم؟ شایدم قرن ها پیش....!

اما بحثم چیه. امر به معروف و نهی از منکر، با قیود فقهی خاصی اسلامی میشن. وگرنه هر جا که اسمی از «فرهنگ» میاد نام امر به معروف و نهی از منکر هم می درخشد.

بریم سر اصل مطلب.(تا حالا مگه رو فرعیات حرف میزدیم؟)

اولا ببینیم چه زمانی میشود امر به معروف و نهی از منکر کرد؟ در همین رابطه میشه یه جلد کتاب فقهی نوشت، ولی به صورت خلاصه اینکه، زمانی میتونیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم که طرفمون اون مطلبی که ما میخواهیم ایشون رو بهش امر کنیم، «معروف» بدونه؛ یا اگر میخواهیم ایشون رو از مطلبی نهی کنیم، این عزیز دلمون اون مطلب رو «منکر» بدونه. و این یعنی چی؟

آهان، رسیدیم به یک نقطه مشترک. و این یعنی اینکه اون طرف از نظر «هنجاری» مثل ما فکر کنه. اون چیزی رو که ما هنجار میدونیم، اونم هنجار بدونه. اون چیزی رو هم که «ناهنجار» میدونیم اونم ناهنجار بدونه. یعنی ما و ایشون یک «فرهنگ» مشترک داشته باشیم.

مسئله بعدی اینه که وقتی جامعه ای فرهنگی داشت، افراد اون جامعه به مبانی اون فرهنگ عشق میورزند. یعنی اگر عشق نمی ورزیدند که اصلا فرهنگی ایجاد نمیشد بلکه اصلا جامعه ای نبود. خب حالا وقتی در یک جامعه افرادی به ارزشهایی عشق میورزیدند، اونوقت قطعا با افرادی که میخوان برخلاف هنجار اون جامعه رفتار کنند به مقابله برمی خیزند. همین «برخیزیدن به مقابله با افراد عامل ضدهنجارها» اصل و اساس امر به معروف هست. حالا در هر جامعه ای چه غربی باشه، چه شرقی، چه اینوری، چه اونوری، چه دینی و چه سکولار، هر جایی که «جامعه» موجود باشد، با این ضدهنجارها مقابله میشه و تلاش میشه تا افراد عامل ناهنجاری یا عامل هنجار بشوند و یا...حالا طرد بشن یا کشته بشن یا ...بالاخره نباشن.

پس باید در هر جامعه ای چیزی به اسم امر به معروف و یا نهی از منکر باشه. یعنی اگر نباشه فرهنگی نیست، چون ذات فرهنگ با امر به معروف و نهی از منکر گره خورده. و هر جایی که فرهنگی باشه مقابله با ضد فرهنگ هم هست.

این بحث خودش به خودیه هم جای کار داره، اینکه ببینیم در جوامع غربی(وقتی بحث فرهنگ میشه خوشم نمیاد از واژه لیبرال استفاده کنم) یا جوامع مارکسیستی یا اسلامی و دینی یا هر سبک حکومت دیگری، چجوری با ضدهنجارها مقابله میکردن(چجوری امر به معروف و نهی از منکر میکردن). این یه مطلب.

مطلب دیگه اینکه بازم این موضوع خودش مهر تاییدی هست بر موضوع قبلی که «فرهنگ لیبرال» فقط یک پارادوکس هست و لا غیر...!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۱:۳۵
علی

فرهنگ لیبرال

دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۱۸ ق.ظ

یک تناقض! یک پارادوکس بزرگ! فرهنگ لیبرال!

بازم تنهایی، بازم اتوبوس تهران-قم؛ و باز هم تفکر..!

الان خواستم بگم خیلی متفکرم..

اما از شوخی گذشته، داشتم به این فکر میکردم که عبارت «فرهنگ لیبرال» قطعا از یک پارادوکس درونی رنج میبره. کسانی که با مفهوم فرهنگ، البته به صورت آکادمیک و نه عامیانه، آشنا باشند و البته با مفهوم و مبانی لیبرالیسم هم آشنا باشند درک میکنند چه میخوام بگم.

فرهنگ نوعی تقید فرد در قبال خواسته ها، هنجارها و ارزشهای اجتماعی رو به دنبال خودش میاره.

ولی لیبرالیسم هدفش رد هر گونه تقید در برابر خواسته های نفسانی هست. نتیجه اینکه «فرهنگ لیبرال» یک پارادوکس درونی رو به همراه خودش به ذهن متبادر میکنه.

قصدم در این وبلاگ اینه که ایده هام رو برای تحقیق به صورت کلی بیان کنم. هدفم شرح و تفصیل نیست. نمیخوام مقاله بنویسم. وگرنه میشد بیشتر از این در مورد همین مطلب نوشت. خودش به اندازه یک کتاب حرف داره. ولی ایده ست دیگه. شاید کسی خوند، خوشش اومد و رفت دنبالش.

اینجا، قصد، فقط اشتراک ایده هست؛ و لا غیر!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۱:۱۸
علی