ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرآن» ثبت شده است

ما و قوم لوط؛ إنّهم اناس یتطهرون

جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۲۶ ب.ظ

شاید از نظر بخش زیادی از مردم ما، پست‌ترین اقوامی که در قرآن از آنها یاد شده، قوم حضرت لوط (ع) باشند. قومی که گناه‌شان همجنس‌گرایی بود و اولین مردمانی هم بودند که دست به چنین عمل زشت و قبیحی می‌زدند. اما بیاید از زاویه دیگری به جایگاه ارزشی این قوم نگاه کنیم. برای تحصیل مقصود ابتدا یک مقدمه از قوم حضرت لوط (ع) بیان می‌کنم و مقدمه دوم را هم به روایتی از نبی مکرم اسلام (ص) اختصاص می‌دهم و سپس نتیجه را بیان خواهم کرد.

1- قوم لوط (ع) مبتلا به عمل زشت لواط و همجنس‌بازی بودند. به همین دلیل خداوند نیز پیامبر بزرگ خود حضرت لوط (ع) را برای هدایت و پاک نمودن آنها از آن گناه کبیره به سوی آنها رهسپار کرد. آن حضرت بسیار برای پاک‌سازی آن مردمان تلاش کرد و به موعظه و نشان دادن صراط مستقیم الهی اقدام نمود. اما چون نرود میخ آهنین بر سنگ؛ سخنان هدایت‌گر ایشان بر مردمان گناه‌کار آن دیار اثری نکرد. تا اینکه حضرت لوط (ع) از دست آنان خسته شد و آن مردم نیز که دل‌های خود را به شیطان فروخته بودند تاب سخنان الهی آن حضرت را نداشتند. آن مرد الهی آنان را نفرین کرد و عذاب آنها را از خداوند درخواست می‌نمود. آن مردمان سنگ‌دل نیز تصمیم گرفتند تا حضرت لوط (ع) و پیروانش را از شهر و دیار خود بیرون کنند. نکته جالبی که منظور اصلی این متن است دلیل مردمان آن شهر و دیار برای بیرون راندن لوط (ع) و یارانش هست. استدلال آنها در قرآن کریم چنین بیان شده است: «مَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْیَتِکُمْ ۖ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ» (اعراف/ 82 و نمل/ 56)؛ ولى پاسخ قومش چیزى جز این نبود که گفتند: «اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمى هستند که پاکدامنى را مى‏طلبند (ترجمه مکارم‌شیرازی). بله؛ آنها چون جوابی در برابر هدایت‌گری‌های پیامبر خدا (ص) نداشتند تصمیم گرفتند تا آن مرد بزرگ الهی را از شهر و دیار خود اخراج کنند. ولی نکته جالب آن است که آنها می‌دانستند عمل خودشان زشت و قبیح است و آنچه که لوط (ع) و یارانش انجام می‌دهند عین سلامت و پاکیزگی است. آنها خوبی را از بدی تمییز می‌دادند و تفاوت نور و ظلمت را به خوبی می‌دانستند اما در برابر هوای نفس خویش تسلیم شده بودند...

2- شهید مطهری در جلد اول از کتاب «اسلام و نیازهای زمان» حدیثی از نبی مکرم اسلام (ص) نقل می‌کنند که احوال آینده امت اسلامی را در قبال ارزش‌ها بیان می‌کند: «زمانی خواهد آمد که مردم امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کنند. سلمان حاضر بود، فرمود: یا رسول الله! آیا چنین چیزی خواهد شد که مردم ترک امر به معروف و نهی از منکر بکنند؟ فرمود: بله، بالاتر هم می‌شود. زمانی خواهد شد که مردم امر به منکر کنند و نهی از معروف. باز بیشتر تعجب کرد. گفت: یا رسول الله! چنین زمانی خواهد آمد که مردم چنین کاری بکنند؟ فرمود: از این بالاتر هم خواهد شد. گفت: دیگر از این بالاتر چیست؟ فرمود: زمانی می‌آید که مردم منکر را معروف ببینند و معروف را منکر؛ یعنی وجدان‌شان اینطور فاسد و خراب می‌شود، خوب را بد می‌بینند و بد را خوب. به عبارت دیگر وجدان انسان مسخ می‌شود، فطرت مسخ می‌گردد» (مطهری، 1392: 240).

بر اساس مقدمه دوم می‌توانیم سطوح ارزشی جامعه را این‌گونه به شمارش درآوریم: 1- در سطح اول جامعه خوبی را خوب می‌داند و بدی را نیز بد؛ و به آنها مقید است و اگر کسی بر خلاف ارزش‌ها حرکتی انجام داد، جامعه از طریق امر به معروف و نهی از منکر با آن فرد به مواجهه بر می‌خیزد؛ 2-در سطح دوم جامعه خوبی را خوب می‌داند و  بدی را نیز بد؛ اما نه تنها با حرکت‌های ضد ارزشی برخوردی نمی‌کند بلکه به مرحله‌ای رسیده است که برای انجام فعل قبیح پاداش در نظر می‌گیرد و با هرگونه حرکت ارزشی به مخالفت می‌پردازد. در واقع امر به منکر و نهی از معروف در جامعه رخ خواهد داد؛ 3-اما در سطح سوم که بدترین حالات است، فطرت مردم جامعه کاملا با گناه پوشانده شده و اثری از ارزش‌های الهی در آن جامعه دیده نمی‌شود. در این شرایط، دیگر معروف در نزد مردم منکر است و منکر در نزد مردم خوبی است.

مردم قوم حضرت لوط (ع) اگر چه به آن عمل قبیح مبتلا شده بودند، اما هنوز فطرت‌شان مسخ نشده بود. آنها خوبی را خوب می‌دانستند و بدی را بد، هر چند که به بدی عمل می‌کردند و از خوبی فراری بودند. اما طبق فرمایش صریح نبی مکرم اسلام (ص) زمانی بر مردم خواهد آمد که از نظر ارزشی متاسفانه به جایی می‌رسند که خوبی را بد می‌دانند و بدی را خوب. در این شرایط دیگر آن فطرتی که انسان بر اساس آن خلق شده است مسخ شده و زائل می‌شود. در چنین زمانی انسان از انسانیت خودش برکنار شده و مصداق اولئک کالانعام بل هم اضل (اعراف/ 179) خواهد شد.

اما سوال؛ آیا ما نمونه‌هایی از سطح سوم ارزش‌ها را در جامعه خود نمی‌بینیم؟

پناه ببریم به خدا از شر شیطان رانده شده و نفس اماره...

از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۲۶
علی

معجزات انبیاء و تکامل فهم بشر

پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۰ ق.ظ

انبیاء الهی اصولا برای پیشرفت و تکامل فهم بشر آمده‌اند. این ادعا را در تعالیم انبیاء در دشمنان انبیاء و حتی در معجزات انبیا‌ء می‌توان ردگیری کرد. بله حتی در معجزات انبیاء هم این امر کاملا قابل ردیابی و ردگیری است. اجازه بدهید مروری کوتاه بر معجزات و رفتارهای مومنین زمان هر نبی انجام دهیم و سپس نتیجه‌گیری کنیم. البته لازم به تکرار است که در اینجا فقط به رفتارهای مومنین توجه می‌شود و نه کفار و دشمنان انبیاء.

پیامبران اولوالعزم 5 نفرند که به ترتیب عبارتند از: حضرات نوح (ع)، ابراهیم (ع)، موسی (ع)، عیسی (ع) و حضرت محمد (ص). معجزات این پیامبران چه بوده است؟ در قرآن برای حضرت نوح (ع) معجزه‌ای ذکر نشده است. ساخت کشتی که معجزه تلقی نمی‌شود، طوفان و سیل نیز معجزه نبود، بلکه عذاب الهی بود. معجزات الزاما برای هدایت هستند، ولی عذاب زمانی نازل می‌شود که کار از کار گذشته باشد. خلاصه آنکه اولین پیامبر اولوالعزم معجزه‌ای نداشت.

دومین پیامبر از سلسله پیامبران اولوالعزم، حضرت ابراهیم خلیل‌الرحمان (ع) بود. ایشن معجزات زیادی داشتند. اما نکته جالب آن است که هیچکدام از این معجزات توسط مومنین زمان ایشان نبود، بلکه یا از طرف کفار بود یا از طرف شخص حضرت ابراهیم (ع). ایشان برای آرامش قلبی خود، از خداوند تقاضای جلوه‌ای از زنده شدن مردگان را داشتند. خداوند هم البته این درخواست را اجابت کردند.

راستش را بخواهید، زندگی مومنین در عصر حضرت موسی (ع) بیشتر شبیه هتل بود. واقعا آدم در می‌ماند. تشنه می‌شدند درخواست معجزه داشتند. گرسنه می‌شدند درخواست معجزه داشتند. جانشان در خطر بود درخواست معجزه داشتند و عجب آنکه همه این درخواست‌ها مورد قبول حضرت حق تعالی قرار می‌گرفتند. البته در آخر کار آنها درخواست رویت جسمانی خداوند را داشتند که البته در این مورد دیگر دست رد به سینه‌شان زده شد.

اما چهارمین پیامبر صاحب شریعت خداوند حضرت عیسی روح‌الله (ع) بودند. در زمان ایشان، خودشان درخواست معجزه نداشتند. البته نمی‌گویم معجزاتی نبود؛ معجزات زیادی در قرآن برای حضرت عیسی (ع) نقل شده است. ولی درخواست این معجزات از جانب مومنین نبوده است.  یاران بزرگ و خاص ایشان ملقب به حواریون اما یکبار درخواست معجزه‌ داشتند. در آیات آخر سوره مبارکه مائده (آیات 112-115) ماجرای این درخواست و پاسخ خداوند نقل شده است که با هم مروری بر آن داشته باشیم: «إِذْ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ[1] (112) قَالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَکُونَ عَلَیْهَا مِنَ الشَّاهِدِینَ[2] (113) قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِنْکَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ[3] (114) قَالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ[4] (115)». همانطور که در این آیات می‌بینیم، هم نوع درخواست این معجزه از سوی حواریون و هم اصل درخواست به گونه‌ای بوده که گویا جای چنین درخواستی نبوده است. در واقع در آن زمان سطح بشر به میزانی رشد کرده بوده که حداقل مومنین و آن هم سطح اول مومنین نباید چنین درخواستی را مطرح می‌کردند. خداوند با توجه به حکمت و کرم خویش البته به این درخواست پاسخ مثبت داد، ولی در کنار این پاسخ مثبت، تهدید شدیدی هم روانه درخواست آنها کرد که اگر کسی به آن کافر شود به عذابی دچار خواهد شد که هیچکسی از عالمیان به آن دچار نشده‌اند.

در زمان نبی مکرم اسلام (ص) نیز هیچگونه درخواست معجزه‌ای از سوی مومنین ثبت نشده است.

در زمان اولین پیامبر اولوالعزم هیچ درخواستی نیست، در زمان دومین پیامبر، خود آن پیامبر درخواست معجزه برای اطمینان قبلی داشته است. در زمان سومین پیامبر معجزات درخواستی از سوی مومنین با زندگی آنان گره خورده است. در زمان چهارمین پیامبر، فقط یک بار درخواست معجزه توسط مومنین ثبت شده است که گرچه پاسخ مثبت می‌گیرد ولی عذابی سخت هم در صورت کفر به آن گوشزد می‌شود و در زمان آخرین پیامبر هیچ درخواست معجزه‌ای از سوی جامعه ایمانی ثبت نمی‌شود.

این یعنی پیشرفت و تکامل بشر؛ و این یعنی پایان نیاز بشر به ارسال وحی و کتاب جدید! البته بی‌نیازی به ارسال وحی جدید، یعنی همه آنچه که بشر نیازمند آن است نازل شده است و خود مردم باید پاسخ نیازهای خود را از دل آن کتاب استخراج کنند.

 


[1] . و [یاد کن] هنگامى را که حواریون گفتند اى عیسى پسر مریم آیا پروردگارت مى‏ تواند از آسمان خوانى براى ما فرود آورد [عیسى] گفت اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید.

 

[2] . گفتند مى‏ خواهیم از آن بخوریم و دلهاى ما آرامش یابد و بدانیم که به ما راست گفته‏ اى و بر آن از گواهان باشیم

[3] . عیسى پسر مریم گفت بار الها پروردگارا از آسمان خوانى بر ما فرو فرست تا عیدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه‏ اى از جانب تو و ما را روزى ده که تو بهترین روزى ‏دهندگانى

[4] . خدا فرمود من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد و[لى] هر کس از شما پس از آن انکار ورزد وى را [چنان] عذابى کنم که هیچ یک از جهانیان را [آن چنان] عذاب نکرده باشم.

از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۴۰
علی

متنی حول «معجزه و تکامل بشر»

دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۴۱ ب.ظ

آقا من حس ندارم دیگه مثل قدیم هر روز پست بذارم، ولی خب نمیشه که هر هفته هم فقط یک پست ارسال کنم. از این رو، وقتی یک مطلبی به ذهنم رسید، میام اینجا وعده میدم، بعد سر فرصت اصل متن را مینویسم، فلذا، امروز هم وعده می دهم که متنی در مورد معجزات انبیاء و تکامل فهم بشر به نگارش در بیارم.

ان شاءالله به زودی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۱
علی

هرمنوتیک و تفسیر قرآن

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۰۱ ق.ظ

هرمنوتیک یعنی تفسیر متن؛ و منظور از متن در واقع «هر چیزی»است. یعنی هر چیزی که در این عالم فانی موجود است، نوعی متن است که باید توسط مفسر تفسیر شود. البته تفسیر به یک معنا امری تخصصی است، و در پژوهش های علمی مورد استفاده قرار میگیرد، لیکن فی الواقع هرمنوتیک از نظر «هرمنوتیک پردازان» امری پایدار و لحظه ای است. یعنی هر فردی در هر لحظه ای در حال تفسیر یک متنی است. شما وقتی به صندلی سینما تکیه زده اید و دارید «بادیگارد» میبینید، یا زمانی که در حال خوشحالی یا ناسزا گفتن به بازیکن تیم محبوبتان هستید، یا وقتی سر صبح هنگام عبور از باغچه سر کوچه تان، با پاکبان محترم شهرداری چشم تو چشم شده و از نگاه او حس می فرمایید که باید سلامی بدهید و این کار راهم مرتکب شده و سلامی میکنید در واقع در حال تفسیر کردن هستید. از هوسرل تا گادامر، همه فکر می کنند که در حال تفسیر روش تفسیر کردن من و شما هستند. خب آزادند، بگذارید تفسیر من و شما را تفسیر کنند!

البته همه هرمنوتیکی ها نظر مشابهی راجع به هرمنوتیک و فرآیندهای آن ندارند (و من چقدر سعی دارم تا بیشتر از واژه هرمنوتیک استفاده کنم بلکه باسوادتر به نظر برسم). بعضی هایشان معتقدند که متن در گذر زمان یک متن است و همان متن، افقی دارد که با افق مخاطب امتزاج یافته و افق ثالثی تقویم می یابد که نتیجه پژوهش یا تفسیر لحظه ای خواهد بود. اما دیگرانی وجود دارند که معتقدند متن در گذر زمان افق های مختلفی را به خود خواهد دید. در واقع این دیدگاه دوم بیشتر تاثیر پذیرفته از بازی های زبانی ویتنگشتاین است. ویتگنشتاین (چه اسم سختی برای تایپ کردن داره) در مرحله اول تفلسف، یک پوزیتیویست تمام عیار بود. در واقع ویتگنشتاین اول از موثرین در نحله اندیشه ورزی پوزیتیویسم منطقی است (و آیا اندیشه ورز پوزیتیویسم یک ترکیب درست است؟) اما ویتگنشتاین ثانی با نظریه بازی های زبانی از خوبان «تفهم» و پست مدرنیسم است که تاثیر شگرفی بر هرمنوتیک داشته است. راحت تر بگویم. من امروز یک متن مینویسم؛ هرمنوتیکی های متقدم معتقد بودند که متن من، امروز یک افق پیامی خاصی دارد که در گذر زمان این افق هیچ تغییری نمی کند، ولی هر کسی که سعی در تفسیر متن من داشته باشد، در واقع اقدام به ممزوج کردن افق معنایی خودش با افق معنایی ذهن من که در متن من متجلی شده است دارد. ترکیب این دو افق، افق معنایی ثالثی را شکل خواهد داد که نتیجه پژوهش است. یعنی خواننده در ابتدا با یک شبکه مفهومی حاصل از امتزاجات افقی قبلی با متن من مواجه میشود. پیام متن من بر ذهن او اثری میگذارد و شبکه مفهومی او را تغییر خواهد داد، سپس او با شبکه مفهومی جدید مطالبی از متن من استخراج خواهد کرد که این مطالب استخراجی محصول امتزاج افق متن من و افق متن اوست. اما هرمنوتیکی های متاخر گر چه تقریبا به همان فرآیند باور دارند، لیکن معتقدند که من امروز اگر متنی بنویسم، دیگر آن متن، متن من نخواهد بود. چرا که متن من در گذر زمان و تحول بازی های زبانی، افق معنایی جدیدی پیدا خواهد کرد. به عبارت دیگر، متقدمین معتقدند که خواننده زمانی که متنی را میخواند (میبینید، میشنود و...) دقیقا با افق معنایی نویسنده ارتباط برقرار می کند، اما متاخرین معتقدند که یک متن پس از شکل گرفتن، دیگر متعلق به نویسنده (گوینده، تصویرپرداز و...) نیست، بلکه موجودیت خاصی برای خود پیدا میکند که فارغ از موجودیت خالق خویش است. به طور مثال اگر من امروز در متنم از واژه «بسیجی» استفاده میکنم قطعا یک تصور و یک افق معنایی خاصی را مد نظر دارم. متقدمین هرمنوتیک بر این باورند که چون متن محصول اندیشه من است، پس هزار سال دیگر هم واژه «بسیجی» چون در شبکه زبانی متن من به کار برده شده است، دقیقا همان معنا را افاده خواهد کرد. اما متاخرین می گویند که خیر! متن بعد از شکل گیری در گذر زمان دیگر همان افق معنایی نویسنده را با خود به همراه نخواهد داشت. چرا که به طور مثال همان واژه «بسیجی» چون یک واژه تاریخی است در اعصار مختلف معانی مختلفی را بروز خواهد کرد.

اما تفسیر قرآن با هر دو سیستم هرمنوتیکی که عرض شد متفاوت است. در علم تفسیر فرآیندی برای شکل گیری یک افق ثالث طی نمیشود. بلکه مفسر تمام تلاشش این است که افق ذهنی خود را به افق معنایی قرآن کریم نزدیک کند. در اینجا کاملا صفر و یکی نگاه میکنیم، مفسر یا افق معنایی قرآن را درک کرده، یا درک نکرده؛ اگر درک کرده است به حقیقت نائل آمده است، اگر درک نکند، به خطا رفته است. تمام نقدهایی که یک مفسر به مفسر دیگر دارد هم از همین زاویه است. البته شمای خواننده با خود خواهید گفت که این امر مشکل است و حتی نشدنی؛ من میگویم بلی مشکل است ولی شدنی است. در اینجا ما با Narration مواجه نیستیم که هر کسی هر طور خواست روایت را پردازش کند و هیچکدام هم غلط نباشند، بلکه اینجا ما با یک سری گزاره طرف هستیم که باید به عمق معانی آن نفوذ کنیم. کلید این کار هم پاکی قلب است. چرا که کلا عقل در قلب ریشه دارد و خانه عقل، قلب است. قلب پاکتر میتواند گزاره های بیشتری از قرآن را دریافت کند. ما در اینجا با صحیح و غلط مواجه هستیم. ضمن آنکه قرآن افق های معنایی متفاوتی هم پیدا نمی کند. در واقع یک آیه قرآن امروز همان معنی را افاده میکند که هزار سال پیش افاده میکرد که در زمان نزول وحی افاده میکرد.

پس دو تفاوت میان هرمنوتیک و تفسیر قرآن هست. اول آنکه در تفسیر قرآن متن همان متن است و افق معنایی آن هم همان افقی معنایی هنگام نزول وحی. دوم آنکه در اینجا تفاسیر یا صحیح هستند و یا غلط. برخلاف تفسیر قرآن ما در هرمنوتیک هر تفسیری راست است، در هرمنوتیک اصلا از صحت و غلط بودن بحثی به میان نمی آید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۰۱
علی

وعده متنی در مورد «هرمنوتیک و تفسیر قرآن»

چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۰۵ ب.ظ

به زودی در این باره متنی خواهم نوشت.

آیا هرمنوتیک و تفهم تفسیری همان معنای تفسیر قرآن را می دهد؟

پاسخ مجمل: خیر.

پاسخ مفصل: به زودی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۰۵
علی

مدیریت اسلامی شدنی است؟

جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۰۰ ب.ظ

در یک کلام؛ قطعا و یقینا خیر!

خب دوستانی که مرا میشناسند قطعا از پاسخ «خیر» متعجب خواهند شد. اما میان این «خیر» و آن «خیر»ی که بسیاری از اندیشمندان عرصه علوم انسانی می گویند تفاوتی است در حد تفاوت «میان ماه من تا ماه گردون»!

چند روزی پیش با عزیزی که در زمینه مدیریت اسلامی و کلا علوم اسلامی حرف هایی برای گفتن دارد صحبت میکردیم. به ایشان گوشزد کردم که مدیریت اسلامی به شکل فعلی به پایان راه خود رسیده. در واقع هنوز شروع نشده تمام شده است. ما چگونه در حال تولید «علم مدیریت اسلامی» هستیم؟ به این طریق که قرآن، نهج البلاغه یا نهایتا صحیفه سجادیه و اندیشه های امام و رهبری را جلوی خود میگذاریم و سعی در تولید نظریه داریم. به یک سری اصول کلی بسنده کرده ایم و از فرط تکرار محتوا، سعی در ایجاد نام گذاری های تازه بر روی همان محتواهای قدیمی داریم. البته نمیخواهم بگویم تا اینجای کار را اشتباه آمده ایم. نه کاملا درست است. مصاحبه ای از دکتر لطیفی میخواندم. ایشان متذکر شده بودند که در اواسط دهه 70 و حتی تا اواسط دهه 80 بحث رو امکان یا امتناع مدیریت اسلامی بود. امروزه دعوا بر روی عملکرد آن است. در واقع دیروز مدعیان میگفتند مدیریت که اسلامی و غیر اسلامی نمیشود، اما امروزه میگویند ثمره عملی این علم چیست؟ خب همین که بخش مهمی از دانشمندان دانشگاهی ما یک قدم از مواضع قبلی خود کوتاه آمده اند نشان از مسیر درست ما دارد. حتی شاید بتوان از دکتر سریع القلم به عنوان یکی از بزرگترین مخالفان علم اسلامی یاد کرد. ولی همین ایشان مطلبی دارند حول اینکه اگر میخواهیم علم اسلامی و تمدن اسلامی را نشر دهیم نیازمند غولهای علمی بزرگی هستیم که مورد قبول جهانیان باشند. یعنی حتی فردی در آن سطح هم دیگر حول امکان یا امتناع این علوم بحثی ندارد. بحث بر سر چگونگی تولید آن و البته کاربردی کردن آن است.

دقیقا همینجاست که پاسخ من به سوالی که در تیتر مطرح کردم منفی میشود. ما نمیتوانیم از مدیریت اسلامی انتظار کاربردی شدن داشته باشیم. همانطوری که نمیتوانیم از مدیریت لیبرالی نتایج کاربردی بخواهیم. اصولا کاربردی شدن محلی است. در حالیکه از اسلام تا لیبرالیسم که در سطح جهان بینی حرف دارند انتظار کاربردی شدن انتظار بیهوده ای است. بر همین اساس هم من مدعی پایان خط مدیریت اسلامی هستم. البته آنچه که تا الان تولید شده است، میتواند عمیق تر شود، ولی قدمی به جلو برنخواهد داشت.

خب باز هم شد تعارض و تضاد. بالاخره من طرفدار چه چیزی هستم؟

بگذارید اینگونه بحث را ادامه دهم. در علم مدیریت، ما با دو سبک مدیریت A و J سر و کار داریم. البته نه اینکه به این دو سبک محدود شودها، برای بحث خودم روی این دو سبک تمرکز کردم. سبک مدیریتی A همان سبک مدیریت آمریکایی است و سبک مدیریت J نیز سبک مدیریت ژاپنی است. ما میدانیم که هر دو کشور از لیبرال ترین کشورهای دنیا هستند، ولی دو سبک مدیریتی کاملا متفاوت را ساخته اند. آیا این دو سبک لیبرال نیستند؟ چرا هستند. پس تفاوت چیست؟ تفاوت در محلی بودن آنهاست. خب یواش یواش داریم به کنه نظریات عمیق اینجانب نزدیک میشویم.

به آن عزیزی که حول این مباحث گفتگو میکردیم عرض کردم که رهبر معظم انقلاب در مورد الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، نکته بسیار کلیدی را مطرح کردند. ابتدا از تفاوت خلاقیت و نوآوری بحث را آغاز می نمایند. میدانیم که خلاقیت یک امر ذهنی است. اما نوآوری کاربردی کردن همان امر ذهنی است. نوآوری عملی است نشات گرفته از خلاقیت (البته در تعریفی ساده شده). ایشان ادامه می دهند که در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، اسلام نقش خلاقیت را بازی میکند و عنصر ایرانیت هم شبیه نوآوری است. اسلام یک سری اصول کلی و قواعد هنجاری جهانشمول را بیان میکند. اما برای تهیه الگو ما نیازمند نگاهی محلی هستیم تا بتوانیم یک الگوی کاربردی را قوام دهیم. ایرانیت همان عنصر محلی است. در واقع ما الگویی میخواهیم که بر اساس اصول اسلامی، محلی و قابل پیاده شدن در ایران عزیز باشد. الگوی اسلامی صرف نداریم. بالاخره این الگو باید با توجه به فرصتها و محدودیت هایی که در ایران با آنها مواجه هستیم شکل بگیرد. ولی اسلام جهانشمول است. فرض کنید کشوری مثل عراق یا مصر هم بخواهند الگوی پیشرفت خود را از اسلام اقتباس نمایند. خب بدیهی است که الگوی آنها با الگوی ما تفاوت های بسیاری خواهد داشت. این تفاوت ها ناشی از شرایط متفاوت ایران با مصر و عراق است. پس الگوی کاربردی باید حتما شرایط محلی را لحاظ نماید. بله در اصول اساسی و خطوط کلی که از اسلام (کدام قرائت از اسلام؟) بر می آید ما اشتراکات بسیاری خواهیم داشت. ولی تفاوتهایی نیز میان ما و آنها وجود دارد.

بر همین اساس نیز میتوان مدعی شد که مدیریت اسلامی در ایران با عراق و مصر یا هر جای دیگری تفاوهای چشمگیری خواهد داشت. البته درست تر آن است که بگوییم مدیریت مبتنی بر اسلام در ایران با هر جای دیگری تفاوت خواهد داشت. چرا که مدیریت و هر علم معطوف به عملی مبتنی بر محدودیت ها و فرصت های محلی است. اصول مدیریت اسلامی (همان که تا امروز در کتابهای مدیریت میخوانده ایم) کاملا یکسان است (البته با قرائت یکسان از اسلام) ولی مدیریت مبتنی بر این اصول زمانی قوام می یابد که بر اساس شرایط محلی مدلسازی شود. پس ما نه مدیریت اسلامی، بلکه مدیریت اسلامی-ایرانی یا مثلا مدیریت اسلامی-عراقی خواهیم داشت. حتی مدعی هستم میتوان از مدیریت اسلامی-قمی یا مدیریت اسلامی-تهرانی صحبت کرد. حتی ریزتر هم میتوان شد.

امروز ما اگر خوب کار کرده باشیم همان اصول کلی را استخراج کرده ایم. باید سعی کنیم آن اصول را با توجه به شرایط محلی خود قوام داده، مدلسازی و اجرا کنیم.

باشد که رستگار شویم...

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۰
علی

قرآن بس است؟!

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۵۶ ب.ظ

در مناظره هفته گذشته آقای جهانگیری با یک مظلومیت خیلی خاصی در مورد دختر وزیر آموزش و پرورش صحبت کردند. اینکه یک نفری با استفاده از نفوذ پدرش اقدام به قاچاق کرده است حتما اهمیت دارد، اما مهمتر آن است که این پدر، وزیر مهم ترین وزارت خانه کشور در راه پیشرفت است.

واقعیت این است که چنین نگاهی در میان همه دولت های ما نسبت به وزارت آموزش و پرورش وجود دارد. ما از نظر فکری وارد فاز توسعه نشده ایم که اگر می شدیم اهمیت وزارت خانه هایمان با سودآوری اقتصادی آنها اندازه گیری نمیشد.

یادم هست در دوره پیش دانشگاهی یک عدد معلم دینی داشتیم که سطح سواد دینی اش تقریبا چیزی معادل صفر بود. دوره سوم دبیرستان معلم دینی ما از من سوال میپرسید و منابع درخواست می کرد. دوره دوم دبیرستان، یک دانش آموخته زمین شناسی، معلم دینی ما شده بود. خب این نگاه به درسی که پایه های اعتقادی ما را می سازد در واقع نوع نگاه دولتهای ما به امر آموزش و پرورش را نشان میدهد.

یکی از موارد اختلاف ما با برادران عزیز اهل تسنن این است که ما بر مبنای قرآن و اهل بیت (ع) می اندیشیم ولی آنها فقط به قرآن توجه دارند. در واقع این جمله که «کتاب خدا ما را بس است» از زبان خلیفه دوم در هنگام احتضار حضرت رسول (ص) بیرون آمد. حضرتشان درخواست قلم و کاغذی داشتند تا برای آینده امت جملات هدایت گونه ای بنویسند. خلیفه دوم با این بیان که او (رسول خدا) بیمار است و هذیان می گوید مانع از این اقدام شد و گفت کتاب خدا ما را بس است. معلم دینی پیش دانشگاهی ما نیز معتقد به همین نکته بود که قرآن برای ما بس است؛ و این در حالی است که حضرت رسول (ص) در حدیث معروف ثقلین کتاب خدا و اهل بیت را در کنار هم عامل هدایت می دانند. اما نکته جالبتر، دلیل معلم دینی ما برای ادعایشان بود. ایشان در بیاناتی گوهر افشان می فرمودند قرآن با حرف ب آغاز میشود و با حرف س به اتمام میرسد. جمع این دو حرف هم یعنی بس! پس قرآن ما را بس است. اف بر این سطح اندیشه! اف بر نظام آموزش و پرورشی که چنین افرادی را خلعت معلمی می پوشاند. این فرد آنچنان از فقدان شعور رنج میبرد که درک نمیکرد قرآن به زبان عربی است و «بس» یک کلمه فارسی است. البته که برای رد آن سخن بی اعتبار، همین میزان دلیل کافی است!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۵۶
علی

عاشق این آیه قرآنم

چهارشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۲۲ ب.ظ

 

یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ!

مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ

فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا

إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ (یوسف/88)

ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته، و متاع کمی (برای خرید موادّ غذایی) با خود آورده‌ایم؛ پیمانه را برای ما کامل کن؛ و بر ما تصدّق و بخشش نما، که خداوند بخشندگان را پاداش می‌دهد (مکارم شیرازی)

 

حلول heartماه مبارک رجبheart و سالروز ولادت heartامام محمد باقر (ع)heart بر شما مبارک

 

التماس دعای فراوان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۲۲
علی

مصاحبه با مهتا اللهیاری

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ

مصاحبه با خانم مهتا اللهیاری سری دوم از مصاحبه هایی است که با اعضای مجمع علمی مهریماه انجام دادم. این مصاحبه هم ابتدا در مجموعه علمی پارک دانش کار شد. اما چون آن مجموعه عملا از بین رفت، این مصاحبه را اینجا هم بارگذاری میکنم.

خانم اللهیاری از نخبگان اقتصادی هستند که به اقتصاد اسلامی گرایش دارند. مطالعه این مصاحبه رو حتما توصیه میکنم.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۰۰
علی

امانتی

شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

افتاده‌ام در کوی تو

پیچیده‌ام بر موی تو

نازیده‌ام بر روی تو

آن دل که بُردی باز ده!

 

مولوی

 

ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها 

منبع:https://t.me/tdejakam

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۱۱
علی