مارک لباس و شکل عمل
تنبلی علل مختلفی دارد که «زبان» نیز میتواند یکی از علل آن باشد. تنبلی امروزه بلای جان جامعه است. تنبلی در کار، در مطالعه، در درس خواندن و حتی تنبلی در ورزش کردن! در این نوشتار قصد ما سادهنگری نیست بلکه سادهسازی است. میخواهیم یکی از واقعیتهای چند وجهی جامعه را از زاویه یک وجه آن کنکاش کنیم. لیکن نمیخواهیم بگوییم که این یک عامل تنها علت ساخت این واقعیت است. علل، مختلف هستند ولی در یک یادداشت چند صد کلمهای توان بحث حول همه این علل نیست. پس همراهی کنید ما را در بررسی یکی از علل تنبلی در جامعه امروزین ما...!
بروبچههای پست مدرن معتقدند که حقیقت ثابت نیست و شاید هم اصلا حقیقتی نیست! و این یعنی واقعیت با توجه به مکانی و زمانی، میتواند تغییر کند. راحتتر بگویم؛ حقیقت هر چیزی در این عالم با توجه به مکان و زمان و هر آنچه «محیط» شیء را تشکیل می دهد تعریف میشود و هر چیزی که صاحب اراده است بر اساس محیط، واقعیت خویش را می سازد. زبان و کلمات در این نگاه بسیار اثر گذارند و به راحتی میتوانند حقیقت اشیا را تغییر دهند. از این منظر زمانی که کلمهای تکرار میشود و یک جریان زبانی به راه میافتد این پتانسیل را دارد که واقعیت جامعه را به کلی تغییر دهد. البته الزامی نیست که این کلمه یا واژه زبانی حتما از دهان خارج شود. اگر آن کلمه به صورت تصویر حک شده در بیلبوردهای شهر باشد، و یا در تبلیغات با انواع گوناگون، تکرار شود و یا اگر پشت لباسی که میپوشیم حک شده باشد، باز هم اثر خود را خواهد گذاشت.
از سویی دیگر در اذهان ما ایرانیها حداقل به دلیل داستانها و قصههایی که در دوران کودکی شنیدهایم و بعضی از فیلمهایی که در تلویزیون دیدهایم به جز موارد تک و توکی، واژه پادشاه یا ملکه همواره مترادف بوده است با تنبلی، تن آسایی و بیتحرکی؛ هم ردیف بوده است با اسیر امیال نفسانی شدن، بیتدبیر بودن و بیعرضه نمودن. در حافظه تاریخی ما همواره ملکهها و پادشاهها افرادی مایوس کننده بودهاند که جز خور و خواب چیزی نمیدانستند. افرادی گریزنده از قانون و مقررات، فراری از هر آنچه بوی قرارداد اجتماعی اخلاقی بدهد و گریزان از هر آنچه زیبنده یک شهروند متمدن است.
سخن آنکه بر مبنای اندیشه پست مدرن، آنگاه که کلمهای حول وجودی، تکرار شود، بچرخد و با آن عجین شود. آنگاه که بار معنایی آن کلمه که خود برگرفته از گذرگاه تاریخی آن است، به طور مستمر در کنار چیزی بنشیند، آن چیز، مفهومی خواهد یافت همتراز با آن کلمه. در واقع معنای کلمه سازنده مفهوم آن وجود خواهد شد. سادهتر بگویم، زمانی که شخصی در گذر زمان همواره با کلماتی چون ملکه یا پادشاه مورد خطاب قرار گیرد، رفتاری همانند ملکه یا پادشاه از خود بروز خواهد داد. این روزها شاهد هستیم که جوانان سرشار از تنبلیاند. از کار گریزان و در پای تبلتها و لپتاپها نشستگانند! شاهد هستیم که کار ارزش نیست و از زیر کار فرار کردن، مترادف با زرنگی و توانمندی است. و البته در همین روزها شاهد هستیم که جوانان ما علاقه وافری به خریدن و پوشیدن لباسهایی نشان میدهند که I’m queen عبارت حک شده بر روی آن است. «من ملکه هستم» یا «من پادشاه هستم» را بگذارید کنار حافظه تاریخی ما از ملکه و پادشاه که در گذر زمان افرادی تنبل بودهاند و تنپرور. جوان I’m queen میپوشد و فکر میکند که دیگران باید او را همانند ملکه و یا پادشاه نظاره کنند و این انتظار نوع رفتار دیگران را یا شاید نوع برداشت جوان از رفتار دیگران و یا حتی انتظاری که جوان از رفتار دیگران دارد را شکل میدهد. شاید هم دیگران انتظار دارند که جوان واقعا چون پادشاه و ملکه رفتار کند. و این هر 4 گزینه گرچه در بلند مدت میتوانند اثراتی متفاوت بر رفتار بگذارند ولی اثرشان در کوتاه مدت تقریبا به یک شکل است. و آن ایجاد یک محیطی است که وجود قرار گرفته در این محیط (در اینجا جوان مد نظر است) حتی اگر واقعا هم فکر نکند که ملکه یا پادشاه است رفتاری همانند ملکه و پادشاه میخواهد که از خود بروز دهد. و صد البته در حافظه تاریخی ما ملکه و پادشاه افرادی تنپرورند که کار را عار و برای طبقات فرودست میانگارد و این چنین است که در جامعه ما کار، عار تلقی میشود و فرمان راندن یک ارزش و تنبلی مترادف زرنگی تصور میشود.
آری این چنین است برادر...خواهر...!
از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه