ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدیریت دولتی» ثبت شده است

کنکور...

جمعه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۱۳ ب.ظ

ݗب گند زدم...

کنکور دکتری رو میگم.

سال پیش وقتی شروع کردم هدفم کسب رتبه یک بود. می‌خواستم بترکونم. از جلسه که بیرون اومدم گفتم رتبه‌ام زیر ۲۰ میشه؛ ولی ۱۰۹ شدم. انتظارش رو نداشتم. و البته هیچ تحلیلی هم ندارم. نمی‌دونم کجای کار رو اشتباه کردم. زمان کافی در اختیار داشتم؛ منابع مهم و اصلی رو هم خوندم. تست هم زدم. سر جلسه هم هیچ استرسی نداشتم. ولی آخرش...خراب شد. خراب کردم.

شهرستان که نمیرم. میخونم برای سال بعد. به امید خدا.

امیدوارم سال بعد نتیجه بگیرم...

فعلا همین؛ عرض دیگری نیست.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۱۳
علی

به نظرم خیر بود..

دوشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۵۹ ب.ظ

در مورد حوادث اجتماعی نظر دادن سخت است؛ این مورد وقتی سخت‌تر می‌شود که حادثه اجتماعی، رنگ‌وبوی سیاسی هم به خود بگیرد. در این صورت است که با «قدرت» گره خورده و حساسیت بازیگران اجتماعی-سیاسی را بیشتر به خود جلب می‌کند. حال اگر در مورد مهم‌ترین سطوح قدرت صحبت کنیم کار باز هم سخت‌تر می‌شود. حال شما فکر کنید می‌خواهیم در مورد ریاست‌جمهوری کشوری به نام ایران که در منطقه ناآرام غرب آسیا واقع شده و پرچم‌داری مبارزه با نظم فعلی جهانی را هم در دست دارد صحبت کنیم. کار بسیار سخت‌تر از قبل خواهد شد. اینجا شاید حادثه‌ای که در کوتاه‌مدت از نظر من بد باشد، در یک بازه زمانی قابل توجه، تاثیرات کاملا متفاوتی از خود بر جای بگذارد. بگذارید کمی بیایم روی زمین. می‌خواهم در مورد نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری سال 96 صحبت کنم.

سال 96 آقای روحانی پیروز شد. اما بیاید بررسی کنیم اگر این اتفاق رخ نمی‌داد چه می‌شد؟ پیروزی آقای روحانی در بلندمدت به نفع کشور بود یا شکست ایشان؟ برای ادامه بحث نیازمند بررسی چند موضوع هستیم.

1- برجام اگر به صورت انحصاری هویت دولت روحانی نباشد، حداقل مهم‌ترین و بزرگ‌ترین سازه هویتی آن است. غیر از این است؟

2- از اواسط سال 95 و بالاخص اواخر پاییز همان سال به وضوح مشخص بود که برجام به هیچ‌جا نخواهد رسید و همان نیمچه‌تحریم‌های رفع شده نیز به سرعت پس از انتخابات دوباره برقرار خواهند شد.

3- بانک مرکزی وقت با وجود علم به مورد فوق، پیروزی در انتخابات را برگزید و به جای آنکه با اقدامات پیش‌گیرانه ضریب امنیت اقتصادی کشور در قبال بازگشت تحریم‌ها را افزایش دهد، سعی در سرکوب نرخ ارز داشت که نتیجه آن هدررفت منابع مالی کشور و صد البته، پایین ماندن نرخ ارز تا زمان انتخابات در کانال 3000 و پیروزی آقای روحانی در انتخابات 96 بود.

4- متاسفانه دانش اقتصادی مردم در سطح پایینی است و به همین خاطر تشخیص ندادند که با سرکوب نرخ ارز در پاییز 95، چه بلایی سر اقتصاد کشور نازل خواهد شد. در واقع مردم تصور می‌کردند این نرخ پایین نتیجه رفع تحریم‌ها حاصل از امضای برجام است. در صورتی که واقعیت چیزی جدای از تصورات القا شده به مردم بود.

حال با هم همراه شویم و ببینیم که اگر جناب روحانی در انتخابات سال گذشته پیروز نمی‌شد برای کشور چه اتفاقی رخ می‌داد. قطعا تحریم‌ها برمی‌گشت؛ در این زمینه هیچ تفاوتی میان روسای جمهور نیست. همین که طرف حسابِ دشمن، نظام جمهوری اسلامی باشد، کافی است که با تمام توان بخواهد به آن ضربه بزند. دیگر آنکه با توجه به توجه تمام و کمال دولت به خارج، و بی‌توجهی به ظرفیت‌های داخلی تولید همانطور که اتفاق افتاد رو به محاق می‌رفت. قطعا فرد پیروز-هر کس که بود- نمی‌توانست در چند ماه و یکسال کاملا اوضاع را درست کند. سوم آنکه شاید تحریم‌ها زودتر از آنچه که تجربه شد دوباره برمی‌گشت.

خلاصه آنچه گفته شد این است که در صورت پیروزی فردی به جز جناب روحانی، اوضاع اقتصادی به وخامت همین امروز بود؛ حال شاید کمی، و فقط کمی بهتر! ولی اتفاقی که رخ می‌داد قطعا اینگونه بود که چون مردم تصور می‌کردند عدم افزایش آنچنانی نرخ دلار نتیجه امضای برجام است و حال که فرد پیروز انتخابات نتوانسته برجام را حفظ کند تحریم‌ها برگشته است، پس تنها راهکار کشور برای حل مشکلات معیشتی نگاه به بیرون و برقراری دوباره برجام‌هاست.

خب یک لحظه تصور کنید؛ فرد دیگری که آنچنان هم نگاه به بیرون ندارد انتخاب شده، مردم تصور می‌کنند تنها راهکار کشور عقد برجام‌هاست، و از آن سو امضاکنندگان برجام هم این فرصت را پیدا کرده‌اند تا با فرار از زیر بار مسئولیت سیاست‌های غلط‌شان به رئیس‌جمهور منتخب نقدهای بنیان‌افکن وارد کنند. یک لحظه چشمانتان را ببندید و این شرایط را تصور کنید. واقعا جا برای کار می‌ماند؟ باور کنید کشور در شرایط وصف شده کاملا قفل می‌شد و هیچ اقدامی امکان وقوع نداشت.

اما امروز چه؟ مردم دیده‌اند نگاه به خارج چه بلایی سر کشور می‌آورد؛ بدعهدی یانکی‌ها را دیده‌اند؛ بی‌توجهی به ظرفیت‌های عظیم داخلی را دیده‌اند؛ چشم بستن بر اصول اقتصاد مقاومتی را دیده‌اند؛ و می‌دانند برای «آقایی» باید دست روی زانوهای خود بگذاریم. اتفاقا امروز کشور دچار هیچ بن‌بستی نیست، چون ذهنیت مردم برای هر نوع اقدام انقلابی و ناظر بر ظرفیت‌های داخلی باز شده است.

کلام را کوتاه کنم. باید روزی هزاران مرتبه شکر کنیم که سال گذشته جناب روحانی پیروز انتخابات شدند. پیروزی ایشان می‌تواند مقدمه پیروزی‌های بزرگ در گام دوم انقلاب باشد...

از سری یادداشت‌هایم برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۵۹
علی

تنها انگیزه من

جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۱۸ ب.ظ

بحث در مورد سازمان از زاویه جامعه شناسی سیاسی بسیار لذت بخش است.

معرفی مبانی خط مشی گذاری از نگاه اسلام هم کار چالش برانگیزی است که تمایل دارم پنجه هایم را با آن امتحان کنم.

اما اینها هیچکدام انگیزه کافی برای دکترا خواندن را در من ایجاد نمیکنند.

فعلا نتها موضوعی که انگیزه لازم را در من می افروزد، فقط بحث در مورد #حکمرانی_عمومی از منظر اسلام و با محوریت نهادی به نام مسجد است.

اما واقعیت این است که چنین موضوعی واقعا وهم انگیز است. بخشی از جامعه سیاسی کشور، سالها تلاش کرده تا مسجدی که قرار بود سنگر باشد، تا مسجدی که قرار بود محور حکمرانی دینی باشد را کاملا سکولار کند و در این مسیر تا حد زیادی هم موفق بوده است.

در این مسیر باید کوشید، باید سخت تلاش کرد. آیا موفق خواهم شد؟

خدا داند و بس!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۱۸
علی

سازمان و حفظ نظام حاکمیت ملی

جمعه, ۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۴۳ ب.ظ

یکی از محل مجادلات میان اندیشمندان علوم سیاسی بالاخص جامعه‌شناسی سیاسی، بحث انقلاب و اصلاح است. عده‌ای معتقد به اصلاح تدریجی هستند و دیگرانی نیز معتقد به انقلاب. البته هر کدام دلایل محکمی برای نظریه خود دارند. اصلاحاتیون معتقدند که انقلاب منجر به هرج و مرج، و بالتبع جوزدگی‌های سیاسی خواهد شد. نتیجه این جوزدگی خروج از صراط مستقیم و پیمودن راه افراط خواهد شد. حتما جمله معروف «انقلاب فرزندان خود را خواهد خورد» را شنیده‌اید؛ ریشه در همین نظریه دارد. در واقع برخی از فرزندان انقلاب، پس از موفقیت انقلاب و روی کار آمدن نظام حاکمیتی جدید چنان افراطی عمل می‌کنند که پس از خوابیدن شور اولیه، به عذاب وجدان دچار شده، تا حد زیادی عوض می‌شوند. در انقلاب خودمان هم از این موارد کم ندیده‌ایم. یکی از آنها همین رئیس جمهور خودمان است. کسانی که اندکی با پیشینه این فرد آشنا باشند متوجه خواهند شد که او از افراطی‌ترین‌ افراد سال‌های اولیه پس از پیروزی انقلاب بوده است. اما در گذر زمان چنان عوض شده است که گذشته خود را کافر شده است. برگردیم به اصل بحث خودمان. دلیل دیگر اصلاحاتیون آن است که چون انقلاب‌ها نهادی عمل کرده و زیرساخت‌های نرم یک جامعه را نشانه می‌روند، بعد از پیروزی و سرنگونی نظام حاکمیتی پیشین، چون ابزار سیاسی و نرمی برای اعمال اراده خود ندارند یا راه خشونت را انتخاب می‌کنند یا در نهایت مجبور هستند که همان مسیر قبلی را با کمی اصلاحات از سر گیرند. بر همین اساس، این اندیشمندان تقریبا مسیر انقلاب را مسیری منسوخ تلقی کرده و آن را تجویز نخواهند کرد.

اما انقلابیون معتقدند هر مسیر اصلاحی، منجر به تثبیت شرایط فعلی خواهد شد. در واقع ساختارهای نهادینه شده اجازه اصلاح واقعی را نخواهند داد و ما مجبوریم که دست به انقلاب بزنیم. آنها تاریخ را نشان می‌دهند که در قریب به اتفاق موارد، انقلابیون خواستار اصلاح بوده‌اند. اما چون نظام حاکمیتی حاضر به پذیرش بسیاری از درخواست‌های آنان نشده است، در نهایت مجبور به اقدام انقلابی شده‌اند. در واقع آنها می‌گویند «خانه از پای‌بست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است». از نظر انقلابیون مادامی که ساختارهای اساسی دچار انحرافند، اقدامات اصلاحی منجر به استحمار مردم خواهد شد و در نهایت امر، سودی واقعی نصیب توده مردم نخواهد کرد.

من حتما در این زمینه بدون نظر نیستم. اما در این پست قصد ندارم مفصل در این زمینه بحث کنم. اینجا می‌خواهم به صورت جزئی در باب رابطه سازمان و حفظ نظام حاکمیت بحث کنم. می‌دانیم که در میان سیستم‌های اجتماعی مختلف سازمان و خانواده قانونی هستند. یعنی برای تشکیل لزوما باید «ثبت» شوند. البته خانواده هم ضرورتا نیازی به ثبت ندارد. ترجیح جوامع کار را به اینجا کشانده است که خانواده نیز قانونی شود. ولی سازمان ربطی به ترجیح ندارد. سازمان ضرورتا یک سیستم اجتماعی قانونی است. دیگر سیستم‌های اجتماعی قانونی نیستند. به طور مثال یک «گروه دوستی» توسط فرد یا افرادی در نهاد خاصی ثبت نمی‌شود. یا نهضت‌های اجتماعی، جنبش‌ها و غیره نیز به همین صورت، در جایی ثبت نمی‌شوند. اما سازمان باید ثبت شود و پروانه قانونی داشته باشد. در غیر این صورت، دیگر سازمان نخواهد بود.

این «قانونی» بودن و نشات گرفتن از قانون چه خصیصه‌ای دارد؟ خصیصه‌اش آن است که سازمان مشروعیت خود را از حکومت و دولت اخذ خواهد کرد. یک سیستم اجتماعی وقتی از دولت مشروعیت گرفت و تبدیل به سازمان شد، دیگر نمی‌تواند آزادانه اقدام به فعالیت کند. در واقع سازمان بخشی از ساختار قدرت خواهد شد. سازمان چه دولتی باشد، چه خصوصی باشد، چه بازرگانی باشد یا خدماتی باشد، صنعتی باشد یا حتی اگر مردم‌نهاد باشد، در نهایت سازمان است، پروانه کار دارد، باید صورت‌های مالی خود را به حکومت ارائه کند و در صورت صلاحدید مدیران دولتی، باید مالیات دهد. خلاصه آنکه سازمان لزوما بخشی از ساختار سیاسی خواهد شد. چرا در کشورهایی که به «تمدن سازمانی» پیوسته‌اند کمتر شاهد انقلاب هستیم؟ به این دلیل که سازمان‌ها افراد را به بند کشیده‌اند. سازمان‌ها آزادی اجتماعی را محدود می‌کنند. سیستم‌های اجتماعی را با سازمان اشتباه نگیرید. هیئت هم یک سیستم اجتماعی است. ولی «قانونی» نیست. البته بدیهی است که منظورم از قانونی نبودن، ضدیت با قانون نیست. بلکه منظورم این است که هیئت در هیچ نهادی ثبت نمی‌شود و مشروعیتش را از دولت نمی‌گیرد. اما حتی مردم‌نهادترین سازمان‌ها هم مشروعیت خود را از دولت می‌گیرند؛ پس چون چاقو دسته خود را نمی‌برد، سازمان‌ها هم نه می‌خواهند و نه می‌توانند که علیه دولت و حکومت مرجع خود اقدام خاصی انجام دهند. البته دولت‌های خوب شاید سازمان‌های منتقد را پر و بالی دهند تا اقدام اصلاحی انجام دهند، اما در بزنگاه‌ها، سازمان جرات عرض اندام علیه حکومت را ندارد.

البته این بحث را می‌توان بسیار مفصل‌تر بیان کرد. اما در این وبلاگ همین میزان تفصیل کافی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۶ ، ۱۸:۴۳
علی

مناظرات انتخاباتی

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۱۳ ق.ظ

واقعا متاسف شدم. رفتار انتخاباتی کاندیداهای دومین پست سیاسی و اولین مقام اجرایی کشور واقعا زشت و ناپسند بود. این افراد، امناء و سران نظام جمهوری اسلامی ایران هستند؛ نظامی که مبتنی بر خون 300 هزار شهید گلگون کفن است. چه مادرانی فرزند از دست دادند، چه پدرانی داغ فرزند تحمل کردند، چه همسرانی که بی شوهر شدند، چه فرزندانی که پدر از دست دادند تا این نظام شکل بگیرد و پابرجا بماند تا امروز کاندیدهای پست حساس و مهم ریاست جمهوری، با افشای فساد یکدیگر عطش قدرت خود را سیراب نمایند. واقعا جای تاسف داشت رفتار دیروز این افراد. چه خون دلها می خورند دلسوزان خون شهداء...

هفته بعد باید رای بدهیم تا آدمی را انتخاب کنیم که فساد کمتری دارد...

آه ای شهید عزیز، استاد مرتضی مطهری گرامی؛ کاش بزرگان نظام جمهوری اسلامی، فقط یک بار کتاب «آینده انقلاب اسلامی» تو را مطالعه می کردند...

واقعا حرفی برای گفتن ندارم. همه سینه پر از درد است...

باشد که...مسئولین ما رستگار شوند...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۱۳
علی

از نماز تا خط مشی‌ گذاری در دولت اسلامی

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۲ ق.ظ

سطوح 9 گانه سیستم‌ها به این ترتیب است: 1)سطح چارچوب‌ها یا ساختارهای ایستا؛ 2)سیستم‌های متحرک ساده؛ 3)سیستم‌های سایبرنتیکی؛ 4)سیستم‌های باز و خودکفا و قادر به تولید مثل؛ 5)سیستم‌های تکاملی رستنی؛ 6)سیستم‌های حیوانی؛ 7)سیستم‌های انسانی؛ 8)سیستم‌های اجتماعی؛ 9)دنیای ناشناخته‌ها! یکی از بنیان‌های نظریه سیستم‌ها، صدق ویژگی‌های سیستم‌های سطوح پایین‌تر (با پیچیدگی کمتر) در سیستم‌های سطوم بالاتر (با پیچیدگی بیشتر) است. یعنی به طور مثال، انسان‌ها همه ویژگی‌های سیستم‌های ]جنس[ حیوانی را دارند، بعلاوه وجود ویژگی‌های دیگر سیستم‌های ]جنس[ انسانی که همین ویژگی‌های اضافی باعث پیچیده‌تر شدن سطح سیستم‌های انسانی از سطوح قبلی می‌شود. طبق این قاعده، برای شناخت سیستم‌های انسانی، می‌توان و باید از ابزارهایی که منجر به شناخت سیستم‌های قبلی می‌شوند استفاده کرد بعلاوه ابزارهای دیگری که مختص سیستم‌های انسانی هستند. به طور کلی، برای شناخت هر سطحی از سیستم باید از مجموعه‌ ابزارهایی استفاده کرد که بخشی از این مجموعه ابزارها متعلق به سیستم‌های سطوح پایین‌تر هستند. البته ناگفته نماند که استفاده از ابزارهای شناخت سطوح پایین‌تر گرچه لازم است ولی کافی نیست. به طور مثال با استفاده از ابزارها و روش‌هایی که منجر به شناخت سیستم‌های سطوح اول تا هفتم می‌شوند منجر به شناختی ناقص از سیستم‌های سطح هشتم می‌شود. به همین منظور برای شناخت هر سطحی از سیستم‌ها باید ابزارهای خاص همان سطح نیز طراحی شوند. اما واقعیت این است که در سیر تاریخی شناخت هر سطحی از سیستم‌ها احتمالا الزامی است که از ابزارهای شناخت سطوح سیستمی پایین‌تر شروع کنیم تا به سطحی از پختگی برای طراحی ابزارهای اختصاصی سطح مد نظر خود نیز برسیم. این واقعیت در علوم اداره و سازمان کاملا عیان است. چرا که اندیشمندان اولیه این علوم، ابتدا از ابزارهای سیستم‌های سطح اول کار را شروع کردند و به سازمان، دیدگاهی کاملا غیرپویا داشتند. اما با گذر زمان، متوجه شدیم که باید سطح پژوهش را بالا ببریم و از ابزارهای سطوح بالاتر نیز استفاده کنیم. تا امروز، ما به ابزارهای سطح سوم رسیده‌ایم. متاسفانه با وجود تلاش‌های درخور تحسین هنوز نتوانسته‌ایم از ابزارهای سطوح 4 به بالا برای شناخت سازمان و اداره استفاده کنیم. اما از آنجایی که امروزه تلاش‌های گسترده‌ای برای فهم علم اداره از منظر اسلام می‌شود، این یادداشت بر آن است که از ابزار نماز برای شناخت و فهم علم خط مشی‌ از منظر اسلام بهره ببرد. البته چنین مطلبی شایسته آن است که در وسعت یک مقاله و حتی یک کتاب بیان شود. اما به دلیل نویی و تازگی، قصد دارم تا آن را با همه پژوهشگران علوم اداره در میان بگذارم. شاید دیگران به روش بهتری این مسیر را طی کنند.

از منظر اسلام، نماز مهم‌ترین عبادت است. امام کاظم (ع) می‌فرمایند: «بهترین چیزی  که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی  تقرب پیدا می کند، نماز است1». اما مگر نماز چه ویژگی خاصی دارد که چنین امتیازی را به خود اختصاص داده است؟ پاسخ را از محضر رسول مهربانی جویا می‌شویم که فرمود: «نماز نور مؤمن است2». واژه «نور» در اینجا به اشکال مختلفی قابل تفسیر است. یکی از این تفاسیر به این شکل است که نماز، مشکلات شخصیتی و اعمال غیرالهی مومن را به او می‌شناساند. یعنی آنکه با توجه به عمق نماز، مومن می‌تواند عمق شخصیت خود را متوجه شود. اگر نمازش اول وقت نیست، اگر به جماعت نیست، اگر در نماز حضور قلب ندارد، اگر حواسش در نماز پرت می‌شود، اگر به نمازش غره می‌شود؛ همه اینها نشانه‌هایی هستند که مشکلات شخصیتی مومن را در مسیر کمال الی ا... به او نشان می‌دهند. مومن با نور نماز، به زشتی‌ها و سیاهی‌های شخصیتی خود پی می‌برد. در واقع نماز برای مومن به مثابه شاخصی است که میزان موفقیتش در مسیر قرب الی ا... را ارزیابی می‌کند. اگر نماز ستون دین است، و اگر نماز مهم‌ترین عبادت دینی است، به همین خاطر است. خداوند متعال که به نماز من و شما نیاز ندارد. اما نماز را اعتبار بخشیده است، چون نماز این قابلیت را دارد تا راهنمای مومن برای ارزیابی عمق شخصیتش باشد.

اما سوال این است، حالا که یک فرد برای ارزیابی عمق شخصیت خود نیازمند یک ملاک و شاخص است، آیا حکومت دینی که وظیفه تمهید شرایط مناسب برای اعتلای معنوی افراد را بر عهده دارد، نیازمند یک ملاک و شاخص برای سنجش و ارزیابی خط مشی‌های خود ندارد؟ پاسخ قطعا و یقینا مثبت است. اما نگارنده این سطور هنوز نمی‌داند که این ملاک چیست، از چه جنسی است، و چگونه باید ارزیابی شود. برای این سوال فقط یک پاسخ را یافته‌ام که به آن اشاره خواهم کرد.

در بند دوم سیاست‌های کلی خانواده، این نهاد محور و مرکز سنجش هر نوع خط مشی‌ گذاری در کشور ما قرار داده شده است: «محور قرار گرفتن خانواده در قوانین و مقررات، برنامه‌ها، سیاست‌های اجرایی و تمام نظامات آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به‌ویژه نظام مسکن و شهرسازی». طبق این بند، همه قوانین و مقررات، برنامه‌ها و سیاست‌های اجرایی و نیز، تمام نظامات  آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی باید به گونه‌ای طرح‌ریزی و اجرا شوند که شرایط را برای تشکیل، حفظ و ارتقاء نهاد خانواده مهیا کنند. البته قطعا نهاد خانواده مهم‌ترین نهاد اجتماعی است ولی نمی‌دانم آیا شاخص بهتری برای سنجش خط مشی‌های یک حکومت اسلامی می‌توان یافت یا خیر. فعلا تنها پاسخ مستدل و محکم و البته قابل اجرا و اندازه‌گیری که برای سوال مطروحه یافته‌ام همین سیاست‌های کلی خانواده است که بند دوم آن به صراحت خانواده را محور هرگونه خط مشی گذاری در سیستم حاکمیتی می‌داند.

اما شاید بتوان در آینده ملاک‌های بهتری نیز برای این مهم پیدا کرد.

باشد که رستگار شویم...

 1و2: http://namaz.namaz.ir/page.php?page=showarticles&cat=23&id=28&office=namaz

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۲
علی

خاطره شماره 1

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۳۴ ق.ظ

سومین جلسه ای بود که سر کلاس حاضر میشدیم. البته اولین جلسه آن درس خاص بود. ولی اگر مجموع همه دروس را حساب کنیم، سومین جلسه بود. درس مکاتتب و پارادایمهای مدیریت بود که در محضر خانم دکتر طاهری عطار تلمذ می کردیم. معمولا جلسه اول، جلسه آشنایی استاد و دانشجوست. تدریس نمیشود، و فقط حول طرح درس و اینکه در طول ترم استاد از دانشجو چه چیزی میخواهد، روش تدریس چگونه است و اینطور مسائل بحث میشود.

حین صحبتها، ایشان از دانشجویان خواستند که اسم تعدادی از نظریه پردازان مدیریت دولتی را ذکر کنند. رشته کارشناسی من بازرگانی بود. اما اکثر بچه ها در مقطع کارشناسی هم دانشجوی مدیریت دولتی بودند. تقریبا اسم کسی بر زبان ها جاری نشد و همه مبهوت همدیگر را نگاه می کردند. البته این نکته، خودش مایه ننگ دانشگاه تهران است که دانشجویان مقطع ارشدش، اسم نظریه پردازان رشته خود را هم نمیدانند.

استاد منتظر بود و دانشجویان زبان در کام فرو برده. ناگهان یاد نامه 53 نهج البلاغه افتادم؛ منشور حکومت داری حضرت امیر (ع)!

به خود جرات دادم و گفتم «حضرت علی (ع)»!

همه کلاس خندیدند و استاد مربوطه ناراحت شد که چرا در قبال جواب من، تمسخر اولین گزینه هم کلاسی هایم بود. «احسنتی» به من حواله کردند و همه بچه های کلاس را مجبور کردند تا همان نامه را مطالعه کرده و نکات مدیریتی آن را استخراج، دسته بندی و شرح دهندcheeky

دکتر طاهری در مجموع 3 کار کلاسی از ما خواستند که 2 تای آنها نتیجه درافشانی های بنده بودindecision. اما فراموش کردم که آن تکلیف دیگر کدام بود و چرا مسبب آن نیز من بودم!

بعد از کلاس دو پا داشتم، دو پای دیگر قرض کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادم

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۳۴
علی

"وی" یک عدد پروفسور بود...!

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۱۲ ب.ظ

1-محفل دانشمندان و دانشجویان مدیریت دولتی کشور بود. داشت سمیناری حول سیر تاریخی نظریه‌های مدیریت دولتی ارائه می‌کرد. بیش از یک دهه پیش کرسی تدریسی در بهترین دانشکده مدیریت کشور داشت. از ضعف‌های مدیریت دولتی در ایران می‌گفت. اواخر ارائه، با «غروری» خاص، سینه سپر کرد، با صدایی که نسبت به لحظاتی پیش، کمی بیش بم شده بود گفت: «اگر امروز، دانشکده مدیریت دانشگاه تهران، به عنوان بهترین دانشکده مدیریت کشور را تعطیل کنند، هیچ خللی در سیستم مدیریتی کشور وارد نخواهد شد». تو گویی به کشفی بزرگ نائل آمده است و یا نظریه‌ای سترگ و شگرف در عرصه مدیریت دولتی معرفی می‌کند که حلال همه مشکلات کشور خواهد بود. نه در چهره او اثری از حزن دیده می‌شد و نه در چهره دیگر اندیشمندان مدیریت دولتی کشور نشانه‌ای رویت می‌شد که نشان دهنده ناراحتی آنها از این فضاحت باشد. گویا فقط آنها در این فاجعه که، بود و نبود بهترین دانشکده مدیریت کشور هیچ فرقی به حال سیستم مدیریتی کشور ندارد مقصر نیستند. "وی" یک عدد پروفسور بود...!

2-طرحم را در «نزد وی» ارائه کردم. یک طرح تحقیقاتی برای هدفمند شدن پایان نامه‌های دانشجویان. ظاهرا که خوب گوش می‌کرد. برای تحریک وی در حمایت از طرح، سوالی از او پرسیدم: «جایگاه دانشکده‌های مدیریت در فرآیند تصمیم‌گیری کشور چگونه تعریف می‌شود؟». پاسخ داد این دانشکده‌ها در فرآیند‌های تصمیم‌گیری کشور هیچ جایگاهی ندارند. باز هم گویا او در این افتضاح، هیچ تقصیری ندارد. "وی" یک عدد پروفسور بود...!

3-زمانی که نامی از فلان گرایش مدیریتی برده می‌شود، اسم او حتما در ذهن‌ها خطور خواهد کرد. اگر بخواهیم در همان فلان گرایش مدیریتی، دو یا سه نفر را به عنوان اساتید برتر کشور نام ببریم، نام "وی" حتما در لیست ذکر خواهد شد. اما در یک فاجعه که نشانه‌ای از سطح پایین علمی "وی" است، "وی" که حقوق پروفسوری را به جیب می‌زند و با همین لقب پروفسور فلانی در انواع و اقسام شوراهای تصمیم‌گیری عضو است و از آنها پول می‌گیرد، به جای آنکه در راستای حل مشکلات کشور قدم بردارد، پس از بیش از 20 سال تدریس، اقدام به تالیف «کتاب تست» کرده است. "وی" یک عدد پروفسور بود...!

4-مهم‌ترین درس مقطع کارشناسی ارشد ما با "وی" بود. اصلا این دوره تحصیلی و دیگر درس‌هایی که طبق برنامه مصوب باید پاس کنیم، با یک هدف است و آن هدف نیز در درس "وی" خلاصه می‌شد. اما "وی" به جای معرفی کتاب‌های روز، منبعی را معرفی کرد که متعلق به حداقل 23 سال قبل بود و البته همان را نیز با حوصله‌ای بسیار کم تدریس می‌کرد. اما عمق فاجعه زمانی هویدا شد که در زمان ارائه دانشجویان، "وی" سر کلاس مقطع ارشد چرت می‌زد. البته از عواقب برگزاری کلاس پس از یک ناهار خوشمزه و سنگین است، ایرادی بر "وی" وارد نیست. "وی" یک عدد پروفسور بود...!

5-پشت سر هم کتاب می‌نویسد. ولی همیشه گفته‌ام که "وی" را نه به عنوان یک عدد نظریه‌ پرداز که فقط به عنوان یک عدد مترجم متون مدیریتی قبول دارم. در مصاحبه‌ای فلان کتابش را بهترین کتاب خود می‌دانست. مطالعه کردم. از سطح سوادش همین بس که هنوز نمی‌دانست عقلانیت دینی در طول عقلانیت‌های اقتصادی و سیاسی و... قرار می‌گیرد و نه در عرض آنها؛ ضمن آنکه همان عقلانیت دینی را نیز کاملا شرک آلود تبیین کرده بود. عجبا که "وی" نیز یک عدد پروفسور بود...!

نتیجه آنکه واقعا اگر همه دانشکده‌های مدیریت کشور همین امروز تعطیل شوند، نه فقط خللی در سیستم مدیریت کشور وارد نمی‌شود، بلکه خوب هم هست. چون بودجه‌ای برای بقای آنها تلف نمی‌شود...!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۱۲
علی

اقتصاد ما و رئیس جمهور اونا!!!

پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ

تا دیروز رئیس جمهورشون مودب و باهوش بود. گر چه نبود؛ ولی ما فکر می‌کردیم که بود. برای همین هم تا آب خوردن مردم را به نوک قلم رئیس جمهورشون بند کردیم. اگر دست نامبارک رو می‌چرخاند و لطف همایونی‌شان شامل حال ما می‌شد خب آب خوردنی به دست ما می‌رسید. فکر هم می‌کردیم شیطان اکبر، توبه کرده و بسیار دلش به حال ما می‌سوزد و بسیار موقر بوده و کلا آدم خوشحالی است. پس ذکر شبانه‌مان شد «اوباما ما را لحظه‌ای به خود وا مگذار». من حتی گزاره «باید مدیر از خارج وارد کنیم» را هم در همین منظومه فکر و ذکر «اوباما ما را لحظه‌ای به خود وا مگذار» تفسیر می‌کنم. قرار بود ما را بسازند. مثل ساقی‌ها که جنس به معتادین می‌دهند تا خود را بسازند. ما آنچنان به خود متکی بودیم که نه فقط جنس را از ساقی می‌خواستیم بلکه کار تزریق را هم به ساقی واگذار کرده بودیم.

اما خب آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. یا به قول رئیس جمهور قبلی خودمان...(سانسور شد؛ در شان ما نیست استفاده از چنین الفاظی)! خلاصه که مردم و صد البته سیستم حاکمیتی و انتخاباتی اونا تصمیم گرفتند «فلک را سقف بگشایند و طرحی نو در اندازند» و فردی را رئیس جمهور بکنند که نه تنها خوشحال نیست بلکه کاری جز شاخ بازی و شاید شاخ زدن نمی‌شناسد. خب چه کاری بدتر از اینکه با وجود عالمی بزرگوار و رهبری مقتدر، ما بند اقتصادمان را به خل و چلی چون ترامپ گره بزنیم؟

آخه این «سید مقتدر مظلوم» چقدر حرص بخوره از دست روسای جمهور ما؟ آن یکی که عشق مکتب اسلام با قرائت ایرانی است. این یکی هم که... . خب گفته برید روی پای خودتون بایستید. حرف نامعقولی زده؟ میگه یه طوری اقتصاد رو بساز که چه او با ما بود و چه او با ما نبود، ما ضرر نکنیم. یه طوری محکم ببندید کمربندها را که قامت اقتصادتان همچو سرو باشد. با هر بادی چون بید بر خود نلرزد. شما بگو؛ حرف بدی است؟ غیر منطقی است؟ حالا بماند یه عده که انگار آب شنگولی خوردن فکر می‌کنند همه دنیا با همه دنیا مهربون هستند و همه گوگولی مگولی هستند. پس درب‌های اقتصاد را باز کنیم تا کالا بیاید و برود و به ما خوش بگذرد. نه داداش من این حرفا نیست. یه کاری خب نکنید که بگیم «اقتصاد مهم‌تر از آن است که به دست اقتصاددان‌ها سپرده شود». خب نکنید دیگه. عقل دارید آخه. وقتی بیای کل سیستم رو به اسم اقتصاد آزاد و این حرفا باز کنی وضع میشه همین. هنوز ترامپ داره گلو صاف می‌کنه دولت ما ماست‌ها رو کیسه کرده. خب این یعنی ول معطلیم دیگر! اگر اقتصاد مقاومتی را پیاده می‌‌کردیم الان ترامپ داد هم می‌زد دو تا می‌خوابوندیم زیر گوشش بشینه سر جاش. خب الان دستی نمونده که بتونیم باهاش بریم وسط رینگ. چرا؟ چون فکر می‌کردیم همیشه او با ماست. حالا بماند که اوباما هم با ما نبود. ولی خب اندکی ظاهر را بهتر حفظ می‌کرد.

و این است سزای آنان که به جای سجده بر درگاه خدا، به کدخدا پناه می‌‌‌‌برند....

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۰۰
علی

داستان تحول من: مهتا و اقتصاد

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۱۶ ق.ظ

قبلا در پارک دانش عضو شده بود اما سخنی نمی‌گفت. ستاره زیاد در موردش با من صحبت می‌کرد. می‌دانستم آینده بسیار درخشانی خواهد داشت ولی نمی‌شناختمش. عضو «مهری‌ماه» که شد حس غریبی نسبت به او پیدا کردم. اسمش مهتا بود. مهتا اللهیاری دختر و تنها فرزند مهین اللهیاری. مادرش یعنی دکتر مهین اللهیاری طبق گفته‌های ستاره و روحان مدتی در دانشگاه هاروارد تدریس کرده بود، مشاور یکی از وزرای اقتصاد کانادا بود و در دنیای علم اقتصاد فردی تقریبا شناخته شده محسوب می‌شد. مادر و دختر به من بسیار لطف داشتند. یادم هست روزی که قرار شد در سایت، کارگروه‌هایی تشکیل شود تا افراد عضو هر یک از آنها شده و به دفاع از عقیده خویش بپردازند، مهتا اللهیاری مرا نیز عضو کارگروه اقتصاد اسلامی کرد. این کارگروه توسط خود او مدیریت می‌شد و ما قرار بود در برابر بقیه گروه‌ها از اقتصاد اسلامی دفاع کنیم. البته او بدون آنکه مرا در جریان بگذارید این کار را کرد. شاید اگر نظر من را می‌پرسید مخالفت می‌کردم. البته شاید که نه؛ قطعا مخالفت می‌کردم. ولی او این کار را کرد و مرا با عمل انجام شده مواجه کرد. البته ته دلم راضی بودم ولی می‌دانستم که کم سوادترین فرد کل سایت هستم و همین موضوع به شدت از وزن گروه کم می‌کرد. راستش را بخواهید، اگر آن زمان به اندازه همین امروز نیز مطالعه داشتم باز هم کم سوادترین فرد سایت تلقی می‌شدم. آن روز که...

خلاصه آنکه مهتا با این کارش اعتماد به نفس عجیبی به من بخشید. از این بابت به شدت از او ممنونم. روش کار به این شکل بود که یکی از اعضای هر کدام از کارگروه‌ها فردی از دیگر گروه‌ها را به مجادله علمی دعوت می‌کرد و اگر کسی قبول نمی‌کرد که یک افتضاح به بار می‌آمد و اگر هم قبول می‌کرد و شکست می‌خورد که خب وجهه خوبی نداشت. به طور مثال یک موضوع را انتخاب می‌کردند و راجع به آن موضوع از دو دیدگاه متفاوت به بحث می‌پرداختند. به طور مثال موضوع مالیات و اثرات اقتصادی آن انتخاب می‌شد و از زاویه دو مکتب متفاوت اقتصادی به بحث پیرامون آن می‌پرداختند و هر فرد به دفاع از نظریات خود و بیان نقاط ضعف نظریه دیگر می‌پرداخت. شاید گروه ما مظلوم‌ترین گروه سایت بود. چرا که تقریبا ما در یک سمت بودیم و بقیه گروه‌ها هر وقت به ما می‌رسیدند متحد شده و در سویی دیگر قرار می‌گرفتند. از قضا نوک پیکان همه حملات هم به سوی شخص شخیص بنده بود! چون از بقیه اعضا ضعیف‌تر بودم دیگران مرا به مبارزه می‌طلبیدند. البته به جز خانم دکتر شکیبا تورانی که خب اصلا من در حدی نبودم که بخواهند با چنین فردی مباحثه کنند. رابطه من و ایشان رابطه پرسش‌گر و استادی تمام عیار بود. ایشان فی‌الواقع در سایت فقط با دو اللهیاری، مهتا و مهین، مباحثه می‌کردند.

فضا، فضای خیلی خوبی بود. در هر مباحثه یکی از اعضای گروه ما به عنوان پشتیبان عمل می‌نمود. در برابر هر سوال مطرح شده، اگر پاسخی داشتم ابتدا با پشتیبان خود مطرح می‌کردم، اگر تایید می‌کرد در فضای عمومی ارسال می‌کردم. اگر هم پاسخی نداشتم که خب به پشتیبان می‌گفتم و پاسخ سوال را می‌گرفتم. همین مباحثات اعتماد به نفس مرا به چندین برابر افزایش می‌داد.

البته مهتا به شکل دیگری نیز به من کمک می‌کرد. او یک استاد تمام عیار در زمینه اقتصاد بود. برای موفقیت در کنکور، من باید حتما در دروس خاصی پیشرفت‌های چشمگیری پیدا می‌کردم. اقتصاد، ریاضی و زبان. به همان اندازه که از ریاضی و زبان می‌ترسیدم از اقتصاد نیز وحشت داشتم. بیان شیرین مهتا و نحوه تدریس او به من کمک کرد تا در اقتصاد واقعا پیشرفت کنم. مباحث سخت را به آسان‌ترین روش و زبان ممکن توضیح می‌داد. انگار که مدیریت منابع انسانی می‌خواندم. خلاصه آنکه مهتا چه از نظر انگیزش و چه از نظر علمی – و البته بیشتر از نظر علمی- بسیار به من کمک کرد و من همیشه خود را مدیون او می‌دانم.

البته ناگفته نماند تا حدود 11 ماه قبل از کنکور، یعنی تقریبا تا اوائل اسفند 91 قصد داشتم که در رشته مدیریت بازرگانی ادامه تحصیل بدهم. تقریبا اوائل بهمن 91 بود که تصمیم قطعی خود برای شرکت در کنکور را گرفتم. قصدم نیز تحصیل در مدیریت بازرگانی بود. اما یکی از بچه‌های آریا به نام «دختر پاییز» پیشنهاد داد تا تغییر رشته بدهم و در گرایش مدیریت دولتی مقطع ارشد را بخوانم. پیشنهاد خوبی بود. شاید در کمتر از ده دقیقه این پیشنهاد را پذیرفتم و الان نه تنها پشیمان نیستم بلکه بسیار خوشحالم که آن را پذیرفتم.

اوائل اردیبهشت سال 92 بود که پدر و مادرم عازم مکه شدند تا عمره مفرده به جا آورند...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۱۶
علی