مومن و تعریف مسئله
هر کنش بازتابی از یک تصمیم است. از خریدن نان، تا انتخاب موضوع پایاننامه، تا انتخاب کاندیدای مورد نظر و رای دادن به او. همه اینها یک کنش هستند و هر کنش هم مبتنی بر یک تصمیم. اما تصمیم چیست؟ تصمیم را انتخاب یک گزینه از میان گزینههای موجود و یا بهتر بگویم، از میان گزینههای شناسایی شده است. اما این گزینهها را بر چه اساسی انتخاب میکنیم؟ بر این اساس که «مسئله» را چگونه و به چه شکلی تعریف کردهایم. در واقع مهمترین نقطه اختلاف میان افراد با یکدیگر، و میان مکاتب مختلف فلسفی، اجتماعی و سیاسی از همین چگونگی تعریف مسئله ایجاد میشود. تفاوت میان یک انسان مومن با منافق و کافر، تفاوت میان اسلام و لیبرالیسم و... از همین چگونگی تعریف مسئله آغاز میشود. مثلا در مکاتب مختلف مدیریت، ما اشکال مختلفی از تعریف مسئله را میبینیم. فرض کنید در یک سازمانی بازدهی افراد پایین میآید. یک فرد پیرو مکتب مدیریت علمی، احتمالا مسئله را یا بد تعریف کردن وظایف کارگر میداند یا پایین بودن میزان حقوق وی را عامل مشکلات فرض خواهد کرد. دانشمندی که از رهروان مکتب «نهضت انسانی» است از زاویه روانشناسی اجتماعی به موضوع خواهد نگریست، پس ضعف گروههای کاری و یا عدم توجه مدیران به زیردستان را مشکل سازمان فرض میکند. فردی که پیرو مکتب سیستمهای پیچیده است قطعا ترکیبی از عوامل فوق را با توزین خاصی مد نظر قرار خواهد داد و قس علی هذا..
در اینجا کمی میخواهم راجع به موضوع چرایی و چیستی یک کنش بحث کنم. تفاوت کنش با رفتار چیست؟ کنش از رفتار خاصتر است. هر کنشی رفتار هست ولی هر رفتاری کنشی نیست. رفتار اعم از کنش است. کنش، رفتار هدفمند است. یعنی فرد با توجه به هدفی که از قبل انتخاب کرده است اقدام به عملی خواهد کرد. اگر این عمل بدون هدف متفکرانهای باشد آن را رفتار مینامیم. اما اگر هدفمند بوده و این هدف مبتنی بر تفکر و قصدمندی باشد آن را کنش نام خواهیم نهاد. پس کش متفکرانه است. و تفکر واکنش ذهنی ما به یک مسئله است.
هر کنش میتواند خنثی یا موثر باشد. به عبارت دیگر کنش میتواند در ساخت واقعیت اجتماعی تاثیر بگذارد، میتواند هم تاثیر نگذارد. البته از نظر من هیچ کنشی بدون تاثیر نیست. امروزه در دانشکدههای علوم انسانی بحث حول این موضوع است که چرا ما (یعنی دانشکدههای علوم انسانی) موثر نیستند؛ چرا اثر اجتماعی ندارند؟ یعنی چرا بود و نبودشان هیچ تفاوتی به حال اجتماع ندارد. البته همانطور که گفتم هیچ کنشی بیاثر نیست. در همین شرایط فعلی هم میتوان برای این دانشکدهها اثرهای مختلفی را برشمرد. به طور مثال آنها بودجه مملکت را به هدر میدهند. همانند چاهی هستند که هر چه در آن پول میریزیم پر نمیشود. اثر دیگر آنها ازدیاد بار ایدئولوژیک جامعه است. ایدئولوژی را اعتقاد بدون تفکر و آگاهی تعریف کردهاند. دانشکدههای علوم انسانی و اجتماعی ما و کلا دانشگاههای ما افرادی بدون تفکر لیکن پرمدعی را تحویل جامعه میدهند. میتوان اثرهای دیگری هم برای آنها شمرد که در این نوشتار مجال آن نیست. اما آنها چرا معتقدند که اثر اجتماعی ندارند؟ چون برای هدفی ایجاد شدهاند که حرکت خاصی در راه نیل به آن هدف از آنها رویت نمیشود. پس کنش شد انجام یک عمل یا فعالیت متفکرانه و قصدمند. اما این کنش چه زمانی اثر اجتماعی خواهد داشت؟ زمانی که بتواند با منافع بازیگران مختلف اجتماعی وارد چالش شود. زمانی که یک بازیگر بتواند رفتاری انجام دهد که منافع عدهای کم، و منافع عدهای دیگر زیاد شود، میتوانیم بگویم آن رفتار، یک کنش است؛ کنشی که دارای اثر اجتماعی است.
خب اینجا برگردیم سر چیستی مسئله؛ تفاوت تعریف مسئله از نگاه یک مومن به دین الهی با دیگری چیست؟ دیگران رضایت مجموعهای از بازیگران مختلف را مد نظر قرار میدهند. بازیگران؛ همانها که «ذینفع» خوانده میشوند. او بازیگران مختلف و منافع آنان را مد نظر قرار میدهد و سپس بر اساس اهداف شخصی خود یک رفتار خاص را انجام میدهد. اما یک فرد مومن، فقط رضایت الهی را مد نظر قرار میدهد. در واقع میتوان درجه ایمان فرد را با میزان توجه او به رضایت الهی در کنشهایش تعریف کرد. اما این به چه معناست؟ به این معنا که او بازیگران مختلف را مورد توجه قرار نمیدهد؟ قطعا پاسخ منفی است. یک فرد مومن هم لزوما باید به آنها توجه کند. اما نوع توجه تفاوت میکند. هدف فرق میکند. فرد مومن هدفش رضای خداوند است. فرد غیرمومن، هدف شخصی خواهد داشت. فرد غیرمومن به بازیگران مختلف اصالت میدهد. اما فرد مومن خیر. در واقع فرد غیرمومن با توجه به منافع دیگران حتی در هدف خود تغییر ایجاد میکند. اما فرد مومن، نگاه میکند که رضای خدا در چه نوع از شبکه منافعی است و سعی میکند تا شبکه یا ساختار فعلی را در هم شکسته و شبکه جدیدی را ایجاد کند.
باشد که رستگار شویم..