یک پرس غذا به همراه یک دلستر، سالاد، سبزی و یک عدد موز. یک وعده ناهار دانشکده از مجموع اقلامی که عرض کردم تشکیل میشود. البته یک وعده اعیانی! معمولا یک پرس غذا به همراه یک نوع میوه و حالا یا دلستر، یا دوغ، سبزی، سالاد یا مثلا آش یا سوپ یک وعده ناهار دانشکده را تشکیل می دهند. البته بین دانشکده های مختلف دانشگاه ما، فقط دانشکده ما هست که اینقدر به دانشجو توجه میکند. غذای بقیه دانشگاه ها معمولا هم بی کیفیت تر است هم مخلفات ندارد. روز اعیانی آنها شاید، تازه شاید شبیه روزهای معمولی دانشکده ما بشود.
دلیل این تفاوت هم احتمالا به خاطر رشته رییس دانشکده هست. ایشان متخصص بازاریابی و تبلیغات و مسایل دیگر مرتبط با بازرگانی و تجارت هستند. از لحظه لحظه و از متر و سانتی متر دانشکده پول در می آورند. محوطه دانشکده هر روز یا میزبان نمایشگاهی است یا آنکه تبدیل میشود به محل تبلیغات و عضوگیری یکی از شرکت های تجاری داخلی یا خارجی. چهارشنبه تا جمعه هم که کلاس های دانشکده در قرق یکی از موسسات آموزشی است. خب همه اینها منبع درآمدی برای دانشکده هستند. نتیجه این امور تجاری البته به نفع دانشجویان دانشکده ما هم هست.
قطعا این پست رو برای مطالب بالا ننوشتم.
داشتم فکر میکردم که اگر رییس دانشکده مدیریت دولتی خوانده بود چه اتفاقی می افتاد. شاید از بچه ها یه پولی دریافت میشد برای کمک به مخارج دولت. یا مثلا دو روز هفته غذایی سرو نمیشد برای همدردی با فقرا و مسکینان...!
این افکار در ذهنم غوطه ور بودند که ناگهان از ته دل خدا رو شکر کردم که ریاست دانشکده با یکی از اساتید بازرگانی است. با خودم میگفتم اگر روزی بنا باشد یکی از اساتید مدیریت دولتی مخصوصا اگر دکتر «پور...» پست ریاست را تحویل بگیرد شخصا کفن پوش به یک راهپیمایی اعتراضی، ولو یک نفره، دست خواهم زد!!
از شوخی که البته بگذریم، خودم را با یکی از دوستانم که دانشجوی دانشکده خودمان است مقایسه کردم که چند ماه پیش سر همین تفاوت فاحش ما با دیگر دانشجویان دست به اعتراضی هر چند در مقیاس کوچک زد؛ به مسءول تقسیم غذا اعتراض کرده بود.
احساس کردم چقدر از نظر شخصیتی در برابر این دوست، حقیر هستم.
او به طور واقعی در راستای عدالت قدمی هر چند ناچیز برداشته بود، و من حتی از تفکر به کم شدن شکاف طبقاتی(!) هم هراس داشتم.
یاد بعضی از خواص دوران حضرت علی(ع) افتادم. میگفتند با علی به دین میرسیم و آخرت اما با معاویه به دنیا و زر! چقدر شبیه افرادی شده بودم که همیشه لعنشان میکردم...!
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا