ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نظریه سیستم» ثبت شده است

نگاهی سرد به پدیده‌ای گرم

پنجشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۴۰ ق.ظ

انسان‌ها نیازمند برقراری ارتباط با دیگر هم‌نوعان خود هستند؛ بعضی از این ارتباط‌ها قبل از تولد شکل می‌گیرند، مثلا ارتباط فرزند با والدین، یا ارتباط با خواهر و برادر بزرگ‌تر. ارتباط با خاله و عمه و عمو و دایی و پدر و مادربزرگ‌ها؛ و در یک کلام ارتباطات خونی! اما بعضی دیگر از ارتباطات هستند که به اجبار روزگار یا انتخاب خودمان برقرار می‌شوند، مثلا روابط دوستی، ازدواج، همکاری و غیره. پس ارتباط، پدیده‌ای انکار ناشدنی است؛ و البته واجب! انسان را موجودی مدنی بالطبع تعریف کرده‌اند. یعنی انسان در ذات خودش موجودی اجتماعی است که با برقراری روابط اجتماعی توانایی شکوفا کردن استعدادهای درونی خود را پیدا می‌کند. شاید گزاف نباشد اگر انسانِ تنها را انسانی مرده تلقی کنیم. ارتباطات اجتماعی روح انسانی را گرم می‌کند و به انسان دل‌خوشی و سرزندگی می‌بخشد.

در این یادداشت قصد دارم تا به این پدیده مهم و گرمابخشِ زندگیِ آدمی از زاویه نظریه‌یِ سردِ سیستم‌ها نگاهی داشته باشم. در ساده‌ترین دسته‌بندی سیستم‌ها یا با محیط خود تبادل ماده و انرژی دارند که به آنها سیستم باز می‌گوییم و یا هیچ تبادلی با محیط ندارند که چنین سیستم‌هایی را ایزوله می‌نامیم. البته واقعیت آن است که هیچ سیستمی ایزوله نیست. هر سیستمی در بلندمدت با محیط خود به تبادل انرژی می پردازد. سیستم‌های بسته البته معمولا انرژی خود را از دست می‌دهند تا اینکه به فروپاشی کامل دچار شوند. سیستم‌های باز اما همیشه سعی دارند تا بیشتر از آن انرژی که از دست می‌دهند را جذب کنند؛ از این طریق آنها نه تنها به اضمحلال نمی‌رسند بلکه با افزایش سطح انرژی درونی‌شان به سطوح بالاتر پیچیدگی دست پیدا کرده و روابط درونی خود را مستحکم‌تر از قبل می‌کنند. یک مثال ساده، سازمان‌ها هستند. سازمان‌هایی که سعی می‌کنند محیط را نبینند و از آن نیاموزند، به مرور زمان از بین خواهند رفت. هم‌چنین سازمان‌هایی که انرژی از دست رفته‌شان با انرژی دریافتی‌شان برابر باشد نمی‌توانند خود را تغییرات محیط که منجر به پیچیدگی روابط محیطی می‌شود منطبق سازند، به همین دلیل در گذر زمان اگر نابود نشوند جایگاه خود را از دست خواهند داد و میدان را به رقبا واگذار خواهند کرد. ولی سازمان‌هایی که مدام خود را به‌روز کرده و سطح انرژی خود را بیشتر می‌کنند می‌توانند حتی راهبری محیط را در دست گیرند.

با چنین نگاهی که برگرفته از تئوری سرد سیستم‌هاست، شاید بتوانیم بسیاری از روابط میان خود و دیگران را توصیف و توجیه کنیم. هر رابطه‌ای نوعی سیستم است که باید در گذر زمان عمیق و عمیق‌تر شود. ما ده‌ها و صدها و هزاران رابطه با دیگران شکل داده‌ایم. در گذر زمان آن روابطی پایدار می‌مانند که بتوانند بر عمق خود بیفزایند. عمق رابطه امری نسبی است. اگر یک رابطه خاص عمیق نشود، روابط دیگر بیکار نمی‌نشینند؛ آن روابط عمیق‌تر شده و زمان بیشتری از زندگی ما را به خود اختصاص می‌دهند، تا جایی که رابطه مد نظر ما دیگر جایگاه قبلی خود را به طور کامل از دست خواهد داد و اگر این روند ادامه پیدا کند به جایی می‌رسیم که دیگر وقتی برای رابطه خاص خود نخواهیم داشت. منظور ما از «رابطه» هر نوع رابطه‌ای می‌تواند باشد. رابطه میان والدین با فرزندان، میان خواهر و برادر، زوج و زوجه، دو دوست، دو همکار، رئیس و مرئوس و هر رابطه دیگری که بتوان به آن فکر کرد. روابط باید در گذر زمان عمیق‌تر شوند. عمیق‌تر شدن روابطی که برای‌مان مهم هستند حتما در اولویت امور روزانه ما قرار دارند. اگر برای من، رابطه‌ با مادرم از هر چیز دیگری مهم‌تر است باید برای این رابطه وقت بگذارم؛ مثلا هر روز به مادرم زنگ بزنم، به دیدارش بروم و با او صحبت کنم. ولی این کافی نیست. باید به این رابطه هر روز رنگ جدیدی بزنم. اینکه هر روز از محل کارم با مادرم تماس بگیرم و حالش را بپرسم لازم هست ولی کافی نیست. باید هر روز در مورد مسئله تازه‌ای با اون سخن بگویم. در واقع باید از تکرار بپرهیزم. مادر من نباید بتواند سوال‌ها و جواب‌های مرا از قبل حدس بزند. اگر این حدس هر روز تکرار شود و هر روز هم صحیح باشد، یعنی به تکرار و روزمرگی در رابطه افتاده‌ایم. چنین رابطه‌ای دیگر نیازی به مخاطب ندارد. مادر من زمانی که شماره مرا روی صفحه تلفن همراه خود می‌بیند می‌تواند تمامی گفت‌و‌گوی دو نفره ما را در ذهن خود مرور کند. این اصلا نکته مثبتی نیست. خستگی اولین حالتی است که در این مرحله به انسان دست می‌دهد. برای جلوگیری از آن باید برای هر روز یک حادثه شگفت‌انگیز جدید در نظر بگیرم تا به قول فرنگی‌ها مادرم سورپرایز شود. این سورپرایز شدن دقیق به مثابه گرفتن انرژی جدید و بیشتر از نیاز اولیه از محیط است. فقط در این صورت است که رابطه ما عمیق‌تر و جذاب می‌شود. هر رابطه دیگری هم از این قانون پیروی می‌کند. بسیاری از زوج‌ها را دیده‌ام که کاملا به تکرار و روزمرگی افتاده‌اند که نتیجه آن سرد شدن از یکدیگر است. از منظر تئوری سیستم‌ها جذب انرژی به همان میزان قبلی فقط باعث عقب افتادن سیستم از محیط و دیگر سیستم‌های پیرامونی خواهد شد. در یک رابطه هم، تکرار و روزمرگی باعث از دست دادن جایگاه و اهمیت آن رابطه در قلب دو یا چند نفر آن سیستم ارتباطی خواهد شد. به خودمان و روابطی که از دست داده‌ایم نگاه کنیم، چه‌قدر از آنها به دلیل «به‌روز نشدن» از بین رفته‌اند؟ احتمالا بسیاری از آنها. من شخصا بسیاری از دوستانم را فقط به همین دلیل از دست داده‌ام که روابط‌مان را رنگ جدیدی نزدیم. از هم نه، ولی از سطح رابطه میان خود خسته شده بودیم. حرف‌های‌مان تکراری بود، کارهای‌مان قابل پیش‌بینی شده بود و حس کنجکاوی‌مان را ارضا نمی‌کرد.

خلاصه آنکه برای از دست ندادن روابط دوست‌داشتنی‌مان سعی کنیم هر روز رنگ جدیدی به آنها بزنیم تا قابل پیش‌بینی نباشند.

فرض کنید در یک رابطه خاص، هر دو نفر سعی در به‌روز کردن روزانه رابطه داشته باشند؛ چقدر برای‌شان لذت‌بخش خواهد شد..

در این باره بیشتر خواهم نوشت...

از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۷ ، ۰۳:۴۰
علی

از نماز تا خط مشی‌ گذاری در دولت اسلامی

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۲ ق.ظ

سطوح 9 گانه سیستم‌ها به این ترتیب است: 1)سطح چارچوب‌ها یا ساختارهای ایستا؛ 2)سیستم‌های متحرک ساده؛ 3)سیستم‌های سایبرنتیکی؛ 4)سیستم‌های باز و خودکفا و قادر به تولید مثل؛ 5)سیستم‌های تکاملی رستنی؛ 6)سیستم‌های حیوانی؛ 7)سیستم‌های انسانی؛ 8)سیستم‌های اجتماعی؛ 9)دنیای ناشناخته‌ها! یکی از بنیان‌های نظریه سیستم‌ها، صدق ویژگی‌های سیستم‌های سطوح پایین‌تر (با پیچیدگی کمتر) در سیستم‌های سطوم بالاتر (با پیچیدگی بیشتر) است. یعنی به طور مثال، انسان‌ها همه ویژگی‌های سیستم‌های ]جنس[ حیوانی را دارند، بعلاوه وجود ویژگی‌های دیگر سیستم‌های ]جنس[ انسانی که همین ویژگی‌های اضافی باعث پیچیده‌تر شدن سطح سیستم‌های انسانی از سطوح قبلی می‌شود. طبق این قاعده، برای شناخت سیستم‌های انسانی، می‌توان و باید از ابزارهایی که منجر به شناخت سیستم‌های قبلی می‌شوند استفاده کرد بعلاوه ابزارهای دیگری که مختص سیستم‌های انسانی هستند. به طور کلی، برای شناخت هر سطحی از سیستم باید از مجموعه‌ ابزارهایی استفاده کرد که بخشی از این مجموعه ابزارها متعلق به سیستم‌های سطوح پایین‌تر هستند. البته ناگفته نماند که استفاده از ابزارهای شناخت سطوح پایین‌تر گرچه لازم است ولی کافی نیست. به طور مثال با استفاده از ابزارها و روش‌هایی که منجر به شناخت سیستم‌های سطوح اول تا هفتم می‌شوند منجر به شناختی ناقص از سیستم‌های سطح هشتم می‌شود. به همین منظور برای شناخت هر سطحی از سیستم‌ها باید ابزارهای خاص همان سطح نیز طراحی شوند. اما واقعیت این است که در سیر تاریخی شناخت هر سطحی از سیستم‌ها احتمالا الزامی است که از ابزارهای شناخت سطوح سیستمی پایین‌تر شروع کنیم تا به سطحی از پختگی برای طراحی ابزارهای اختصاصی سطح مد نظر خود نیز برسیم. این واقعیت در علوم اداره و سازمان کاملا عیان است. چرا که اندیشمندان اولیه این علوم، ابتدا از ابزارهای سیستم‌های سطح اول کار را شروع کردند و به سازمان، دیدگاهی کاملا غیرپویا داشتند. اما با گذر زمان، متوجه شدیم که باید سطح پژوهش را بالا ببریم و از ابزارهای سطوح بالاتر نیز استفاده کنیم. تا امروز، ما به ابزارهای سطح سوم رسیده‌ایم. متاسفانه با وجود تلاش‌های درخور تحسین هنوز نتوانسته‌ایم از ابزارهای سطوح 4 به بالا برای شناخت سازمان و اداره استفاده کنیم. اما از آنجایی که امروزه تلاش‌های گسترده‌ای برای فهم علم اداره از منظر اسلام می‌شود، این یادداشت بر آن است که از ابزار نماز برای شناخت و فهم علم خط مشی‌ از منظر اسلام بهره ببرد. البته چنین مطلبی شایسته آن است که در وسعت یک مقاله و حتی یک کتاب بیان شود. اما به دلیل نویی و تازگی، قصد دارم تا آن را با همه پژوهشگران علوم اداره در میان بگذارم. شاید دیگران به روش بهتری این مسیر را طی کنند.

از منظر اسلام، نماز مهم‌ترین عبادت است. امام کاظم (ع) می‌فرمایند: «بهترین چیزی  که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی  تقرب پیدا می کند، نماز است1». اما مگر نماز چه ویژگی خاصی دارد که چنین امتیازی را به خود اختصاص داده است؟ پاسخ را از محضر رسول مهربانی جویا می‌شویم که فرمود: «نماز نور مؤمن است2». واژه «نور» در اینجا به اشکال مختلفی قابل تفسیر است. یکی از این تفاسیر به این شکل است که نماز، مشکلات شخصیتی و اعمال غیرالهی مومن را به او می‌شناساند. یعنی آنکه با توجه به عمق نماز، مومن می‌تواند عمق شخصیت خود را متوجه شود. اگر نمازش اول وقت نیست، اگر به جماعت نیست، اگر در نماز حضور قلب ندارد، اگر حواسش در نماز پرت می‌شود، اگر به نمازش غره می‌شود؛ همه اینها نشانه‌هایی هستند که مشکلات شخصیتی مومن را در مسیر کمال الی ا... به او نشان می‌دهند. مومن با نور نماز، به زشتی‌ها و سیاهی‌های شخصیتی خود پی می‌برد. در واقع نماز برای مومن به مثابه شاخصی است که میزان موفقیتش در مسیر قرب الی ا... را ارزیابی می‌کند. اگر نماز ستون دین است، و اگر نماز مهم‌ترین عبادت دینی است، به همین خاطر است. خداوند متعال که به نماز من و شما نیاز ندارد. اما نماز را اعتبار بخشیده است، چون نماز این قابلیت را دارد تا راهنمای مومن برای ارزیابی عمق شخصیتش باشد.

اما سوال این است، حالا که یک فرد برای ارزیابی عمق شخصیت خود نیازمند یک ملاک و شاخص است، آیا حکومت دینی که وظیفه تمهید شرایط مناسب برای اعتلای معنوی افراد را بر عهده دارد، نیازمند یک ملاک و شاخص برای سنجش و ارزیابی خط مشی‌های خود ندارد؟ پاسخ قطعا و یقینا مثبت است. اما نگارنده این سطور هنوز نمی‌داند که این ملاک چیست، از چه جنسی است، و چگونه باید ارزیابی شود. برای این سوال فقط یک پاسخ را یافته‌ام که به آن اشاره خواهم کرد.

در بند دوم سیاست‌های کلی خانواده، این نهاد محور و مرکز سنجش هر نوع خط مشی‌ گذاری در کشور ما قرار داده شده است: «محور قرار گرفتن خانواده در قوانین و مقررات، برنامه‌ها، سیاست‌های اجرایی و تمام نظامات آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به‌ویژه نظام مسکن و شهرسازی». طبق این بند، همه قوانین و مقررات، برنامه‌ها و سیاست‌های اجرایی و نیز، تمام نظامات  آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی باید به گونه‌ای طرح‌ریزی و اجرا شوند که شرایط را برای تشکیل، حفظ و ارتقاء نهاد خانواده مهیا کنند. البته قطعا نهاد خانواده مهم‌ترین نهاد اجتماعی است ولی نمی‌دانم آیا شاخص بهتری برای سنجش خط مشی‌های یک حکومت اسلامی می‌توان یافت یا خیر. فعلا تنها پاسخ مستدل و محکم و البته قابل اجرا و اندازه‌گیری که برای سوال مطروحه یافته‌ام همین سیاست‌های کلی خانواده است که بند دوم آن به صراحت خانواده را محور هرگونه خط مشی گذاری در سیستم حاکمیتی می‌داند.

اما شاید بتوان در آینده ملاک‌های بهتری نیز برای این مهم پیدا کرد.

باشد که رستگار شویم...

 1و2: http://namaz.namaz.ir/page.php?page=showarticles&cat=23&id=28&office=namaz

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۲
علی

علوم انسانی ننگ نیست...!

سه شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ب.ظ

از زمانی که برتالانفی نظریه سیستم‌ها را ارائه دارد و بولدینگ انواع سیستم‌ها را در نه طبقه دسته‌بندی کرد، تا امروز زمان زیادی می‌گذرد؛ چندین دهه! اما ما که مدعی بیشترین رشد علمی در جهان هستیم، هنوز به درستی متوجه نشده‌ایم که اگر سیستم‌های سطوح بالاتر، نیازمند نظریه‌های دقیق‌تری هستند به همان میزان نیز نظریه‌ پردازان قوی‌تری را طلب می‌کنند. می‌دانیم که سیستم‌های سطح اول، ساده‌ترین سیستم‌ها بوده و برای درک و فهم آنها نیازمند کنکاش بالایی نخواهیم بود. اما امان از روزی که بخواهیم سیستم‌های سطوح هفتم و هشتم را مورد بررسی قرار دهیم که یکی به انسان می‌پردازد و دیگری نقش انسان را در گروه‌ها و نهادهای اجتماعی مورد بررسی قرار می‌دهد. انسانی که به هیچ صراط خاصی مستقیم نیست. در سیستم‌های سطح اول تا پنجم ما با قوانین سر و کار داریم. به طور مثال ما نظریه شیمی نداریم. قوانین شیمی داریم. ما در فیزیک نظریه نداریم؛ البته نه اینکه نداشته باشیم، داریم مثل همان نظریه معروف E=MC2. این رابطه همچنان در سطح یک نظریه هست. حالا کار نداریم چرا هنوز قانون نشده است. ولی نظریه‌ای است که انیشتین ایراد فرموده و هنوز نه اثبات شده و نه رد. اما ویژگی‌ سیستم‌های سطوح یک تا سه که در علومی همانند فیزیک بررسی می‌شوند این است که یک نظریه، یا ثابت می‌شود و در واقع تبدیل به قانون می‌شود و همه آن را می‌پذیرند و یا رد می‌شود و به تاریخ می‌پیوندد. حتی نظریاتی مثل نظریه مذکور که نه رد می‌شوند و نه تایید، مورد استفاده قرار نمی‌گیرند. بلکه در آب نمک خوابانیده می‌شوند تا روزی رد شوند و یا تایید. اما در سطوح هفتم و هشتم که به انسان مربوط می‌شود ما معمولا قانون نداریم. با نظریه‌ها سر و کار داریم . نظریاتی که معمولا نه رد می‌شوند و نه تایید. البته منظور نظریاتی است که اصول صحیح نظریه پردازی را رعایت کرده باشند. چنین نظریاتی همیشه باقی می‌مانند. گاه این نظریات با یکدیگر در تضاد هستند، اما باز هم مورد بی اعتنایی قرار نمی‌گیرند. چرا؟ چون با انسان سر و کار داریم. انسانی که بر خلاف سیستم‌های سطوح پایین، به هیچ صراطی مستقیم نیست. گاه سرما زده می‌شود و گاه گرمازده. گاه قوی‌تر از کوه می‌شود و گاه نازک‌تر از شیشه!

سیستم‌های سطوح اول قوانینی دارند که در هر زمان و هر مکانی صادق‌اند. در هر شرایطی تصدیق می‌شوند و همیشه به یک شکل عمل می‌کنند. در سخت‌ترین مسائل فیزیکی و شیمیایی، ما نهایت با 10، 20 و یا چون شمائید با اندکی تساهل و تسامح با 30 متغیر سر و کار داریم. آن هم چه متغیرهایی؟ متغیرهایی که کاملا مطیع قوانین هستند و قابل پیش‌بینی. اما در سیستم‌های سطح هفتم و هشتم اینگونه‌ نیست. اولا در این سطوح ما قانون نداریم، در نهایت یک سری اصول خواهیم داشت. که البته معمولا هم با نظریاتی سر و کار داریم که گاهی صادق‌اند و گاهی خیر. مخصوصا در سیستم‌های سطح هشتم، برای یک پدیده ساده مثل تورم در اقتصاد، ما گاهی با بیش ار 100 متغیر و عامل موثر سر و کار داریم که از هیچ قانونی تبعیت نمی‌کنند. باری به هر جهت هستند. نمی‌گویم حزب باد هستند ولی انصافا دمدمی مزاج‌اند! هر روز به شکلی و هر دم به گونه‌ای! و این یعنی، نسخه دیروز، امروز دِمده شده و دیگر کارساز نیست. خب این خیلی بد است. یعنی در این سطح از سیستم‌ها اگر نگوییم غیر ممکن است، باید بگوییم که پیش‌بینی امری به شدت صعب و مشکل است.

علم برای چیست؟ علم در یک کلام برای پیش‌بینی است. یعنی بر اساس قوانین حاصل از رخدادهای پیشین بتوانیم حوادث آینده را پیش‌بینی کرده و تغییرات لازم را به عمل بیاوریم. اما قتی به سطوح هفتم و هشتم طبقه بندی بولدینگ می‌رسیم چون با قوانین سر و کار نداریم، و این نظریه‌ها هستند که در این میدان اسب می‌تازانند، دیگر پیش‌بینی امری بس ممتنع است. از این جهت هم هست که در رثای اقتصاد‌دانان گفته شده است که آنها فردا خواهند فهمید که چرا پیش‌بینی‌‌های دیروزشان، امروز به وقوع نپیوسته است. این مشکل از اقتصاددانان که نیست، مشکل از اقتصاد و متغیرهای عجیب و غریب آن است که هر روز ساز خاص همان روز را کوک می‌‌کنند و خب اقتصاددان بیچاره ما هم همه نوع رقصی را بلد نیست تا با ساز همان روز برقصد.

اما این پیچیدگی و عدم ثبات متغیرهای سیستم‌های سطوح هفتم و هشتم، بخشی از مشکل ما در عدم پیش‌بینی آینده است. مشکل دیگر اما آن است که در جهان تا اوایل دهه 90 میلادی و در ایران تا به امروز، علوم انسانی ننگ به شمار می‌رفتند. هر کس به که علوم انسانی می‌پرداخت، گویی از نظر ذهنی مشکل داشت. در واقع فکر می‌کردیم مهندس و دکتر هستند که باهوشند و یک اقتصاددان نیازمند هوش چندانی نیست. یادم هست که در دوران دبیرستان و همزمان با عصر انتخاب رشته، به هر کسی که می‌گفتیم می‌خواهیم به رشته علوم انسانی برویم، به بدترین شکل ممکن از او بازخورد می‌‌گرفتیم. تو گویی که جرم انجام داده‌ایم که می‌خواهیم مثلا به اقتصاد بپردازیم و یا در زمینه جامعه‌شناسی مطالعاتی داشته باشیم. این دروس برای کند ذهنان بود. هوشمندان باید لزوما ریاضی می‌خواندند و مهندسی پیشه می‌کردند.

خب نتیجه آن تفکر، کشور امروزی است. تفکری که معتقد بود اقتصاد علم کند ذهنان است، باید هم نتیجه‌ای جز یک اقتصاد متلاشی شده درو نکند. به قول معروف گندم از گندم بروید، جو ز جو...! خب آن روز یونجه کاشتیم که امروز ارزش پولی چنین نازل برداشت می‌کنیم. بیکاری امروز جوانان باهوش ما ریشه در این دارد که دیروز هر چه تنبل‌ بود را می‌فرستادیم که اقتصاد بخواند. اقتصادی که برای آسان‌ترین پدیده‌هایش باید ده‌ها و صدها متغیر مجهول الهویه را زیر نظر گرفت تا بلکه به جواب صحیح رسید را وانهادیم، و تیزهوشان خود را به سراغ رشته‌هایی فرستادیم که در پیچیده‌ترین مسائلشان نهایت 20 متغیر معلوم الحال را شامل می‌شوند.

خب امروز موشک هوا می‌کنیم ولی نمی‌توانیم نظام اقتصادی بسازیم. به قول معروف از ماست که بر ماست....!

علوم انسانی که ننگ شد، باید شرم بیکاری را جوان متحمل شود...!

 

از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۰۰
علی