مخالفتهای کوچک
بیایم گاهی با نفس خودمون مخالفت کنیم. مثلا میخوایم بریم سینما تا فلان فیلم رو ببینیم. مدتهاست مشتاقانه منتظر نوبت اکرانش هستیم. یه هفته دیرتر بریم. نمیگم نریم؛ نمیگم نبینیم. پیشنهاد میکنم یه هفته صبر کنیم بعد بریم سینما. یا مثلا اگر تو خیابان یهو هوس آب هویج بستنی کردیم، نخوریم. اتفاقی نمیفته که. یا اگر رفتیم کافه و دلمون یه سفارش خاصی رو خواست، یه چیز دیگه سفارش بدیم. اگر تشنه هستیم، 5 دقیقه صبر کنیم، بعد آب بخوریم. اگر سر سفره هم قرمه سبزی بود و هم مرغ؛ اگر جفتشون رو دوست داریم و در همان لحظه دلمون مرغ خواست، قرمه سبزی بخوریم. اگر ظرف میوه رو جلومون گرفتن و یه پرتقال بهمون چشمک زد، اونو برنداریم؛ یه پرتقال دیگه رو برداریم. اگر داشتیم pes بازی میکردیم و دلمون خواست رئال مادرید رو برداریم، کمی صبر کنیم. اون نوبت خاص رو با مثلا بارسلونا بازی کنیم.
من یه مدت از اینکارا میکردم. چقدر بزرگ شده بودم. مع الاسف ترکش کردم و الان حس میکنم کنترل رفتارم رو ندارم. میخوام دوباره تو همین مسئله های کوچک با نفسم مخالفت کنم. شاید تغییر کردم.
امتحانش ضرر نداره