در باب دانشگاه انقلابی
یکی از مباحث ریشهای در علوم اجتماعی، رابطه فرد وجامعه است؛ از این منظر که فرد اصالت دارد یا جامعه؟ شهید مطهری نظریات مختلف در این زمینه را به ۴ دسته تقسیم میکند. عدهای که فقط به فرد اصالت میدهند؛ عدهای که فقط به جامعه اصالت میدهند؛ عدهای دیگر که به هر دو اصالت داده و عده دیگری نیز به هیچکدام اصالت نمیدهند.خود شهید مطهری به تبعیت از مشی علامه طباطبایی در دستهای قرار میگیرند که هم به فرد و هم به جامعه اصالت میدهند. میتوانیم آیت الله جوادی آملی را هم در همین دسته قرار بدهیم. ولی به طور مثلا علامه مصباح یزدی اصالت را به فرد میدهد. و مارکسیستها اصالت را به جامعه داده و لیبرالها نیز به فرد اصالت میدهند.
به نظر نگارنده نیز اگر درست نگاه کنیم، در نهایت این فرد است که اصالت دارد. چون با پایان یافتن دنیا، و ورود به جهان باقی، دیگر جامعه وجود نخواهد داشت. خداوند هم در روز واپسین از افراد سوال خواهد کرد و نه از جوامع. البته به شرایطی که جامعه برای فرد ایجاد میکند توجه خواهد شد اما از خود جامعه سوالی نمیشود. یعنی اینگونه نیست که جامعه ایرانی به صورت یک انسان مجسم شده و مورد سوال واقع شود. پس در نهایت انسان است که مورد سوال واقع خواهد شد. پس انسان اصالت ذاتی دارد و اصالت جامعه به نسبت قدرت نفسانی انسان تعریف خواهد شد. اما این یعنی چه؟
اصالت جامعه با توجه به فرهنگ، نهادها، و اعتباری که فرد از جامعه دریافت میکند تعریف میشود. فرد چه زمانی اعتبار خود را از جامعه دریافت میکند؟ زمانی که ضعیف باشد. بسیاری از انسانها ضعیف هستند و به همین دلیل از جامعه خود اعتبار میگیرند. و این در حالی است که اعتبار جامعه از قِبَل افراد قوی حاصل میشود. به طور مثال هویت من با توجه به ایرانی بودنم تعریف میشود. در حالیکه فردی مثل امام خمینی (ره) هویت جامعه ایرانی است. یعنی جامعه ایران با امام خمینی تعریف میشود. در یونان مثلا، اعتبار جامعه از امثال سقراط و افلاطون و ارسطو حاصل میشود ولی در عین حال میلیونها یونانی در گذر زمان اعتبار خودشان را از هویت یونان و جامعه یونان به دست میآورند. در هر جامعهای همین است. جوامعی که تاریخ دارند، اعتبار خود را از انسانهای بزرگ (خوب یا بد) کسب میکنند در حالیکه انسانهای دیگر که ضعیفند اعتبار خود را از جامعه کسب میکنند. بر همین اساس ما میتوانیم بگوییم در نهایت اصالت با انسان است چون این انسان که باقی میماند و حتی به جامعه اعتبار میدهد.
اما بحث فوق که مقدمهای برای بحث بعدی است. بحثی حول کارکرد دانشگاه انقلابی! دانشگاه انقلابی چگونه انسانی میسازد؟ دانشگاه انقلابی افرادی میسازد هویتساز، یعنی افرادی که آبروی جامعه خویش باشند، هویت تاریخی جامعه را بسازند، اثر گذار باشند و نامشان بر تارک آن جامعه نقش ببندد و در وسعت تاریخ بنام شوند. جامعه انقلابی ایدئولوژیست میسازد و نه افرادی ایدئولوژی زده. جامعه انقلابی مردانی میسازد که هر روز انقلابی برپا کنند و جامعه را هر روز با روحی تازه، طراوت ببخشند. اما امروز میبینیم که اساتید ما هم، حتی قدرت اندیشیدن به تغییر را ندارند. البته در نوشتههایشان آن چیزی که موج میزند مجموعهای است از «غر»ها به شرایط موجود؛ اما دریغ از اندکی حرکت. آنچنان غرق در نگارش مقاله و دغدغه پذیرش از ژورنالهایی که خود داور همانها هستند شدهاند که شرایط آرمانیشان چیزی بیشتر از «پروفسور شدن» نیست. دانشجویان هر چه بیشتر درس میخوانند بیشتر قدرت تفکر نقادانه را از دست میدهند و کمتر به چیزی جز نظریاتی که در کتابهای چند دهه پیش آمده است میاندیشند. دانشگاه مبدا تحولات است؛ اما کدام دانشگاه؟ دانشگاه انقلابی و نه دانشگاهی که تمام دغدغهاش ISI باشد! خب کمتر غر بزنیم! بیشتر به این بپردازیم که مختصات چنین دانشگاهی چگونه تعریف میشود؟ در همین ابتدا بگویم که درست نمیدانم. ولی میدانم که نبود دغدغه مالی و مهمتر از آن نبود حرص مالی از اولیات چنین دانشگاهی است. اگر انقلاب به خاطر نبود پول باشد، با رسیدن به پول هم تمام میشود. پس هم باید پول باشد و هم حرص نسبت به آن نباشد تا از سطح اول نیازها کمی بالاتر برویم. دوم آنکه دانشگاه برای خود مسئولیت اجتماعی قائل باشد. یعنی هم نقاد وضع موجود باشد و هم مسئولیت وضع موجود را تا حدی متوجه خود سازد. اگر دانشگاه نقاد وضع موجود نباشد که هیچ؛ ول معطل است! اما اگر نقاد باشد اما همه را مقصر بداند جز ساختار دانشگاه را، به فکر تغییر درونی هم نخواهد افتاد. مورد بعدی آنکه دانشگاه باید اثر اجتماعی سیستماتیک داشته باشد. یعنی نه یک فرد خاص بدرخشد و ماه مجلس شود، بلکه تولید افراد دارای اثر اجتماعی فعالیت روزمره دانشگاه باشد. دیگر آنکه دانشگاه یک سیستم بسته نباشد. البته که هیچ دانشگاهی سیستمی بسته نیست. حداقلش آن است که دانشگاه مستعدین را جذب میکند و افراد دارای مدرک تحویل جامعه میدهد. اما دانشگاه بسته آن است که خروجیهایش هیچ ربطی به نیاز جامعه نداشته باشد. خروجی دانشگاه بعد از فارغ التحصیلی نباید با جامعه احساس غریبی کند. دانشجوی دانشگاه انقلابی و همچنین استاد چنین دانشگاهی در جهانِ زیستهی خود را در متن جامعه تعریف میکند.
البته میتوان به این لیست موارد دیگری را نیز اضافه کرد، اما سردبیر محترم امر کردهاند در حدود 900 کلمه فقط مطلب بنویسم. خلاصه آنکه دانشگاهی انقلابی است که به طور سیستماتیک افراد هویتساز تربیت کند و نه هویتگیر!
از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه