ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیاز جامعه» ثبت شده است

ابعاد آزادی

جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۶ ب.ظ

در ایران ما معمولا فکر میکنیم که آزادی فقط در ابراز عقیده معنا پیدا می کند. یعنی هر کسی که صرفا به ابراز عقیده از سوی دیگران احترام بگذارد، یعنی فرد آزادگرایی است. احترام به ابراز عقیده از سوی دیگران قطعا از ابعاد تامین آزادی است اما همه ابعاد آزادی به همین جا ختم نمیشود. قبلا به زبان طنز و طعن گفته ام که آزادگرایان ما معمولا تا جایی به آزادی دیگران و بهتر است بگویم به ابراز عقیده از سوی دیگران احترام می گذارند که آن ابراز عقیده را مخالف منافع و ایدئولوژی خود نبینند. بله من آزادم، البته در ابراز عقیده ام نسبت به طعم فلان غذا، یا بیان سلیقه ام نسبت به رنگ لباس و مسائلی از این قبیل. اما قطعا من آزاد نیستم که نظرات سیاسی خودم را بیان کنم. قطعا من آزاد نیستم که به فرد مورد نظر خودم رای بدهم. البته از سوی حکومت آزادم، از سوی آزادی گرایان و عاشقان آزادی، آزاد نیستم. این را در ایام انتخابات به صورت کامل تجربه کردم. گاهی به قدرت پرستی محکوم شدم، گاهی به عدم بصیرت، گاهی به لیبرال بودن، گاهی به مبانی معرفتی غربی و ...!

غرضم از این پست این است که حتی اگر کسی واقعا به ابراز عقیده دیگران احترام بگذارد و معتقد باشد که هر کسی را عقیده ای است مخصوص، که ما باید آن را محترم بشماریم، گر چه بعدی از ابعاد آزادی را محترم داشته است، اما این همه آزادی نیست. آزادی بسیار وسیع تر است. البته در زمانی که حوصله اش باشد استدلال خواهم کرد که آزادی به آن شکل هم که ما میگوییم خیلی اهمیت ندارد. در واقع از نظر من آزادی هدف نیست، وسیله است برای تامین عدالت. اما خب در اینجا نمیخواهم وارد این مبحث شوم. میخواهم ابعاد آزادی را بگویم.

یکی از مباحث فلسفی انسان شناسی، بحث نظر و عمل است؛ اینکه چه رابطه ای با هم دارند. نظر موجب عمل است، یا به واسطه فرایند انتزاع از عمل، نظر ایجاد می شود؟ خب نمیخواهم به این بحث بپردازم. فقط خواستم زاویه دیدم را مشخص کنم. ابعاد آزادی حداقل به دو بخش نظر و عمل تقسیم میشوند. یک فرد زمانی می تواند مدعی پرستش آزادی شود که هم عملا و هم از لحاظ نظری به آزادی دیگران احترام بگذارد. به طور مثال، اگر کسی نظری بگوید و من با توهین جوابش را دهم، یعنی من از لحاظ نظری آزادی او را محترم نداشته ام. اما گاهی من نظر دیگران را محترم میدارم، اما به گونه ای رفتار میکنم که عمل من موجب سلب آزادی دیگران خواهد شد. فرض بفرمایید به شما قولی میدهم؛ قول میدهم که فلان کار را تا فلان زمان انجام دهم، اما انجام ندهم، این یعنی عمل من موجب سلب آزادی از شما میشود. من با عمل خودم موجب شدم شما آنگونه که تمایل دارید عمل نکنید، برنامه شما را بر هم زده ام. خب این هم بُعدی از ابعاد آزادی است که باید محترمش بداریم. از نظر من اتفاقا این جنبه از آزادی، از جنبه نظری بسیار مهمتر است و این بخش است که با روزمرگی ما سر و کار دارد.

اگر مدعی آزادی هستیم، به همه ابعاد آزادی دیگران احترام بگذاریم.

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۶
علی

پوپولیسم سنتی در برابر پوپولیسم مدرن

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۱۲ ب.ظ

دیشب در یک گروه تلگرامی که ماشاءالله همه ادعا دارند که با سواد هستند و مدارک عالیه دارند بحثی حول محور برجام در گرفت. اینجا قصد ندارم در مورد خود برجام بحث کنم. کوس رسوایی برجام مدت هاست که به صدا درآمده است. در اثناء بحث نکته ای به ذهنم آمد که قصد بیان آن را دارم. طرفداران «حاج حسن معتدل» و البته خود شخص ایشان اصرار زیادی دارند تا «حاج محمود مهرورز» را یک پوپولیست جلوه داده و طرفداران ایشان را نیز عده ای احمق کم سواد جلوه دهند. آنها معقتدند که محمود احمدی نژاد، سالها با تکیه بر عدم درک، آگاهی و شعور بخش زیادی از مردم توانست بر قدرت تکیه بزند و کشور را به قهقرا ببرد. اما دیشب حین بحث و زمانی که بنده مدعی شدم برجام به طور غیر قانونی در کشور اجرا می شود، آنها (طرفداران حاج حسن معتدل) به من هجمه کرده و مدعی شدند «مشهور است که برجام در مجلس ارزشی و انقلابی! نهم در عرض 20 دقیقه تصویب شده است.» عجب! از کرامات شیخ ما چه خبر؟...شیره را خورد و گفت شیرین است! این بندگان خدا که عده ای دانشجویان دکترای خط مشی گذاری و دانشجویان سال چهارم کارشناسی مدیریت دولتی دانشگاه تهران بودند، بعد از گذشت قریب به دو سال هنوز نمی دانند آنچه که در مجلس تصویب شد، طرحی از سوی چند نماینده مجلس به سرکردگی جناب جلالی رییس فعلی مرکز پژوهش های مجلس بود. مجلس برای بررسی برجام، کمیسیون ویژه ای به ریاست جناب زاکانی تشکیل داد که بعضی از جلسات آن هم از تلویزیون پخش شد. اما زمانی که گزارش کمیسیون و طرح استخراجی از آن آماده شد، ناگهان مجلس تغییر رویه داد و طرح جناب جلالی را که معلوم نیست از کجایشان درآورده اند به تصویب رساند.

دانشجوی دکترای خط مشی گذاری ما این را نمی دانست. دانشجوی سال چهارم کارشناسی مدیریت دولتی ما این را نمی دانست. بعد انتظار دارید ظریف در صحن علنی مجلس دروغ نگوید؟ در واقع آنها نه برجام را خوانده اند، نه تحقیقات علمی راجع به برجام را مطالعه کرده اند، و نه حتی اطلاع درستی از فرآیندهای قانونی مرتبط با برجام دارند. البته با عدد و رقمهایی که معلوم نیست از کجا آمده است به خوبی پوپولیسم را به معرض نمایش میگذارند.

یادم هست که یکبار شخصیت آرمانی و محبوب من، عزیز دلها، فامیل دور بزرگوار با آقوی همسایه صحبت میکردند که عزیز دلم فرمود: «ایکاش شعور هم مدرک داشت تا شعور آدمها رو بر اساس مدرکشون می شناختیم». آقوی همسایه جواب داد که: «نه آقو! اگر شعور مدرک داشت یه عده میرفتند مدرک قلابی میگرفتند دیگه نمیشد بی شعوری آنها را ثابت کرد».

قضیه طرفداران حاج حسن معتدل و حاج محمود مهرورز نیز همین گونه است. طرفداران حاج محمود مهرورز اگر نمیدانند، هم خودشان میدانند که نمیدانند و هم دیگران میدانند که آنها نمیدانند. اما طرفداران حاج حسن معتدل دقیقا به همان اندازه نمیدانند، ولی چون مدرک دکترا دارند و یا حتی استاد دانشگاه هستند، هم خودشان نمیدانند که نمیدانند و هم دیگران نمیدانند که آنها ارزنی سواد ندارند. در واقع جهل طرفداران حاج محمود مهرورز جهل ساده ای است، اما جهل طرفداران حاج حسن معتدل از نوع جهل مرکب است، جهلی است در لباس علم، گرگی است در لباس میش.

خواهی که رستگار شوی، به طرفداران حاج محمود مهرورز خدمت کن و بهشان یاد بده، در عین حال از طرفداران حاج حسن معتدل دوری کن که بی سوادانی هستند با مدرک دکترا!

نوع پوپولیسم حاج محمود مهرورز از نوع سنتی بود، اما پوپولیسم حاج حسن معتدل از نوع مدرن است. حاج محمود بر ناآگاهی توده مردم سوار میشد؛ اما حاج حسن معتدل علاوه بر اینکه بر ناآگاهی تحصیل کردگان سوار میشود در عین حال سعی میکند به آنها بقبولاند که بسیار میفهمند.

آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۱۲
علی

سطح پژوهشگران و دانشجویان علوم انسانی کشور

سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۱۵ ب.ظ

نظرسنجی چند تا کانال رو دیدم راجع به انتخابات.

نکات جالبی داشت.

اول اینکه تو همه نظرسنجی ها روحانی و رییسی و قالیباف سه نفر اول بودن. جهانگیری و میرسلیم و هاشمی طبا هم سه نفر بعدی. البته نه اینکه دقیقا به همین ترتیبی که من گفتما یعنی ممکنه روحانی اول باشه یه جا، یه جای دیگه رییسی اول باشه. ولی روحانی و رییسی و قالیباف همیشه نفرات اول تا سوم بودن.

دوم، کانالهایی که اعضاش بیشتر اهل دانشگاه و اینا بودن مثل کانال جامعه شناسی، به روحانی بیشتر رای میدادن سپس بایک اختلاف زیادی رییسی و قالیباف دوم و سوم بودن. در کانالهای مذهبی و دینی رییسی با یک اختلاف زیادی اول بود قالیباف دوم و روحانی سوم.

سوم اینکه، بین رییسی و قالیباف، همیشه رییسی جایگاه بالاتری داره. یعنی بین روحانی و قالیباف و رییسی، یاروحانی اوله،رییسی دوم و قالی سوم یا رییسی اوله،قالی دوم و روحانی سوم.

چهارم: اگر گزینه "رای نمیدهم" هم بین گزینه ها باشه، این گزینه همیشه کنار گزینه روحانی است. مثلا روحانی میشه اول گزینه رای ندادن دوم و سپس رییسی و قالی. یا مثلا گزینه رای ندادن اول، روحانی دوم و بقیه ماجرا! یا مثلا رییسی اول،قالی دوم و سپس روحانی و رای ندادن یا رای ندادن و روحانی و بقیه افراد!

 

اما نکته مهم اینه که رییس جمهور فعلی، ۴ سال پیش با وعده ۱۰۰ روز، رای گرفت. هفته پیش گفت آدم عاقل وعده ۱۰۰ روز نمی دهد. امروز دوباره وعده ۱۰۰ روزه برای رونق اقتصادی داد.

دروغ رییس جمهور مهمه.اما قطعا سطح درک و شعور و بصیرت علوم انسانی خوانده های ما جای تامل فراوان دارد...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۱۵
علی

تقابل دو نگاه: چرا حوزه در جا می زند؟

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۴۰ ب.ظ

استاد عزیز شهید مطهری در کتاب «امدادهای غیبی» به بررسی دلایل پیشرفت و انحطاط جوامع می پردازند و دلایلی را ذکر می کنند. یکی از این دلایل به این شرح است که باید دید اگر کسی در یک رشته مطالعاتی و علمی در آن جامعه، درخواست کتاب و منبع کرد، آخرین کتابهای تالیف و تصنیف شده معرفی می شود و یا کتابهایی که چندین سال و چندین دهه و چندین قرن پیش نوشته شده است؟ به طور مثال، اگر امروز کسی در ایران کتابی در زمینه نظریه سازمان میخواست، اندیشمندان مدیریت، مثلا کتاب دکتر پورعزت را معرفی میکنند یا کتاب دکتر الوانی و دکتر رضائیان را؟ اگر کتاب دکتر الوانی را معرفی کردند، یعنی از حدود 35 سال پیش تا به امروز کسی پیدا نشده که کتابی بهتر از آن تالیف کند، یعنی 35 سال است که علم نظریه سازمان در ایران پیشرفتی نداشته است. اما اگر کتاب دکتر پورعزت و دکتر طاهری، یا مثلا کتاب دکتر مقیمی را معرفی کردند، یعنی این دو کتاب که در سالهای اخیر تالیف شده اند عمق بیشتر و بهتری دارند. و این نشانه پیشرفت جامعه در آن زمینه علمی است.

امروز شما اگر از اندیشمندان حوزوی، کتابی در زمینه علم کلام تقاضا کنید، قطعا کتاب «تجرید الاعتقاد» از خواجه نصیرالدین بزرگوار را به شما معرفی خواهند کرد که برای قرن هفتم هجری است. از نگاه شهید مطهری، این اتفاق اصلا خوشایند نیست، چرا که از هفت قرن قبل تا به امروز کسی پیدا نشده است که کتابی بهتر، جامعتر و متقن تر از آنچه خواجه بزرگوار تالیف کرده اند، بنویسد. و این یعنی که جامعه علمی تشیع یا کسی را پرورش نداده و یا آنکه به قدری سرگرم مسائل دیگر شده است که علوم پایه را به طور کامل فراموش کرده است. علت هر چه باشد نتیجه ای جز رکود بدنه علمی تشیع حداقل در علم کلام ندارند. البته با یک دلیل، نمیتوان حکم کلی صادر کرد و من نمیتوانم فقط با اتکاء به همین دلیل حکم دهم که پس جامعه علمی تشیع لزوما در این 7 قرن در اغماء به سر می برده است.

اما نگاه دیگری هم در حوزه است؛ اینکه «به به، ببینید خواجه عجب آدم بزرگ و اندیشمند دانشمندی بوده است که آنچنان کتابی تالیف کرده که پس از سالها کسی روی دستش بلند نشده است». و متاسفانه باید گفت که این دیدگاه دوم، دیدگاه غالب امروز جوامع علمی ما در حوزه های علمیه است.

باشد که رستگار شویم...
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۴۰
علی

در باب دانشگاه انقلابی

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۰۱ ق.ظ

یکی از مباحث ریشه‌ای در علوم اجتماعی، رابطه فرد وجامعه است؛ از این منظر که فرد اصالت دارد یا جامعه؟ شهید مطهری نظریات مختلف در این زمینه را به ۴ دسته تقسیم می‌کند. عده‌ای که فقط به فرد اصالت می‌دهند؛ عده‌ای که فقط به جامعه اصالت می‌دهند؛ عده‌ای دیگر که به هر دو اصالت داده و عده دیگری نیز به هیچکدام اصالت نمی‌دهند.خود شهید مطهری به تبعیت از مشی علامه طباطبایی در دسته‌ای قرار می‌گیرند که هم به فرد و هم به جامعه اصالت می‌دهند. می‌توانیم آیت الله جوادی آملی را هم در همین دسته قرار بدهیم. ولی به طور مثلا علامه مصباح یزدی اصالت را به فرد می‌دهد. و مارکسیست‌ها اصالت را به جامعه داده و لیبرالها نیز به فرد اصالت می‌دهند.

به نظر نگارنده نیز اگر درست نگاه کنیم، در نهایت این فرد است که اصالت دارد. چون با پایان یافتن دنیا، و ورود به جهان باقی، دیگر جامعه وجود نخواهد داشت. خداوند هم در روز واپسین از افراد سوال خواهد کرد و نه از جوامع. البته به شرایطی که جامعه برای فرد ایجاد می‌کند توجه خواهد شد اما از خود جامعه سوالی نمی‌شود. یعنی این‌گونه نیست که جامعه ایرانی به صورت یک انسان مجسم شده و مورد سوال واقع شود. پس در نهایت انسان است که مورد سوال واقع خواهد شد. پس انسان اصالت ذاتی دارد و اصالت جامعه به نسبت قدرت نفسانی انسان تعریف خواهد شد. اما این یعنی چه؟

اصالت جامعه با توجه به فرهنگ، نهادها، و اعتباری که فرد از جامعه دریافت می‌کند تعریف می‌شود. فرد چه زمانی اعتبار خود را از جامعه دریافت می‌کند؟ زمانی که ضعیف باشد. بسیاری از انسانها ضعیف هستند و به همین دلیل از جامعه خود اعتبار می‌گیرند. و این در حالی است که اعتبار جامعه از قِبَل افراد قوی حاصل می‌شود. به طور مثال هویت من با توجه به ایرانی بودنم تعریف می‌شود. در حالیکه فردی مثل امام خمینی (ره) هویت جامعه ایرانی است. یعنی جامعه ایران با امام خمینی تعریف می‌شود. در یونان مثلا، اعتبار جامعه از امثال سقراط و افلاطون و ارسطو حاصل می‌شود ولی در عین حال میلیون‌ها یونانی در گذر زمان اعتبار خودشان را از هویت یونان و جامعه یونان به دست می‌آورند. در هر جامعه‌ای همین است. جوامعی که تاریخ دارند، اعتبار خود را از انسان‌های بزرگ (خوب یا بد) کسب می‌کنند در حالیکه انسان‌های دیگر که ضعیفند اعتبار خود را از جامعه کسب می‌کنند. بر همین اساس ما می‌توانیم بگوییم در نهایت اصالت با انسان است چون این انسان که باقی می‌ماند و حتی به جامعه اعتبار می‌دهد.

اما بحث فوق که مقدمه‌ای برای بحث بعدی است. بحثی حول کارکرد دانشگاه انقلابی! دانشگاه انقلابی چگونه انسانی می‌سازد؟ دانشگاه انقلابی افرادی می‌سازد هویت‌ساز، یعنی افرادی که آبروی جامعه خویش باشند، هویت تاریخی جامعه را بسازند، اثر گذار باشند و نامشان بر تارک آن جامعه نقش ببندد و در وسعت تاریخ بنام شوند. جامعه انقلابی ایدئولوژیست می‌سازد و نه افرادی ایدئولوژی زده. جامعه انقلابی مردانی می‌سازد که هر روز انقلابی برپا کنند و جامعه را هر روز با روحی تازه، طراوت ببخشند. اما امروز می‌بینیم که اساتید ما هم، حتی قدرت اندیشیدن به تغییر را ندارند. البته در نوشته‌هایشان آن چیزی که موج می‌زند مجموعه‌ای است از «غر»ها به شرایط موجود؛ اما دریغ از اندکی حرکت. آنچنان غرق در نگارش مقاله و دغدغه پذیرش از ژورنا‌ل‌هایی که خود داور همان‌ها هستند شده‌اند که شرایط آرمانی‌شان چیزی بیشتر از «پروفسور شدن» نیست. دانشجویان هر چه بیشتر درس می‌خوانند بیشتر قدرت تفکر نقادانه را از دست می‌دهند و کمتر به چیزی جز نظریاتی که در کتاب‌های چند دهه پیش آمده است می‌اندیشند. دانشگاه مبدا تحولات است؛ اما کدام دانشگاه؟ دانشگاه انقلابی و نه دانشگاهی که تمام دغدغه‌اش ISI باشد! خب کمتر غر بزنیم! بیشتر به این بپردازیم که مختصات چنین دانشگاهی چگونه تعریف می‌شود؟ در همین ابتدا بگویم که درست نمی‌دانم. ولی می‌دانم که نبود دغدغه مالی و مهم‌تر از آن نبود حرص مالی از اولیات چنین دانشگاهی است. اگر انقلاب به خاطر نبود پول باشد، با رسیدن به پول هم تمام می‌شود. پس هم باید پول باشد و هم حرص نسبت به آن نباشد تا از سطح اول نیازها کمی بالاتر برویم. دوم آنکه دانشگاه برای خود مسئولیت اجتماعی قائل باشد. یعنی هم نقاد وضع موجود باشد و هم مسئولیت وضع موجود را تا حدی متوجه خود سازد. اگر دانشگاه نقاد وضع موجود نباشد که هیچ؛ ول معطل است! اما اگر نقاد باشد اما همه را مقصر بداند جز ساختار دانشگاه را، به فکر تغییر درونی هم نخواهد افتاد. مورد بعدی آنکه دانشگاه باید اثر اجتماعی سیستماتیک داشته باشد. یعنی نه یک فرد خاص بدرخشد و ماه مجلس شود، بلکه تولید افراد دارای اثر اجتماعی فعالیت روزمره دانشگاه باشد. دیگر آنکه دانشگاه یک سیستم بسته نباشد. البته که هیچ دانشگاهی سیستمی بسته نیست. حداقلش آن است که دانشگاه مستعدین را جذب می‌کند و افراد دارای مدرک تحویل جامعه می‌دهد. اما دانشگاه بسته آن است که خروجی‌هایش هیچ ربطی به نیاز جامعه نداشته باشد. خروجی دانشگاه بعد از فارغ التحصیلی نباید با جامعه احساس غریبی کند. دانشجوی دانشگاه انقلابی و همچنین استاد چنین دانشگاهی در جهانِ زیسته‌ی خود را در متن جامعه تعریف می‌کند.

البته می‌توان به این لیست موارد دیگری را نیز اضافه کرد، اما سردبیر محترم امر کرده‌اند در حدود 900 کلمه فقط مطلب بنویسم. خلاصه آنکه دانشگاهی انقلابی است که به طور سیستماتیک افراد هویت‌ساز تربیت کند و نه هویت‌‌گیر!

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۰۱
علی

اولش که بنا شد دانشگاه تاسیس شود، هدف ساخت ایران بود. گفتند دانشگاهی بزنیم، بودجه‌ای خرج کنیم، دانشمندانی پرورش دهیم، بلکه کشور پیشرفت کند. برنامه این بود که مشکلات کشور دیده بشوند، ریشه‌یابی بشوند، نیازسنجی بشوند، بر اساس آن نیازها و آن ریشه‌ها نیرو تربیت بشود؛ این نیرو در پست‌های مورد نیاز مشغول به کار بشود، بر اساس تجریه و تخصص و مهارتی که کسب کرده است طرح بدهد، ایده بدهد، برنامه را اجرا کند، تا سودش در جیب همه مردم برود، ایران بشود آن سان که باید و شاید. هدف این نبود که از جیب مردم هزینه بشود، ساختمانی سر به طاق آسمان بساید، وقت جوان دانشجو و استاد دانشمند گرفته شود، نیرو تربیت بشود، ولی به تنها دردی که نتواند برسد درد مملکت باشد، درمان باشد ولی برای ناکجاآباد. گفتند دانشگاه بسازیم که کشور آباد شود، که آبادانی از دل علم شکوفه بزند.

اما زهی خیال باطل! نیروهای تربیت شده فعلی به سه گونه‌اند؛ گونه اول افرادی هستند با سواد که مشمول فرار مغزها می‌شوند. گاهی بیش از 20 سال نان مملکت را می‌خورند ولی زمان باردهی که می‌شود، بارکش ممالک دیگر می‌شوند. زمانی که بار بودند، دوش این آب و خاک آنان را تحمل می‌کرد ولی گاه بار کشیدن که شد، فرار را بر قرار، ترس را بر شجاعت و شور جوانی را بر غرور ملی ترجیح دادند، رهسپار دیار فرنگ شدند و بار از دوش جوامع دیگر برداشتند. البته انصاف نیست همه را به یک چوب برانیم، بعضی از انواع این گونه نیز برای رفتن محق هستند؛ ایراد کار جای دیگری‌ است. گونه دیگری که با عرض پوزش از شما خواننده فرهیخته متاسفانه اکثریت را تشکیل می‌دهند، مدرک به دستانی هستند بی‌سواد. نگارنده شرم دارد بیش از این کلمات مجازش برای تحریر این سطور را خرج این گونه کند! گونه سوم اما دانشمندانی هستند با معرفت. گاهی سوختند ولی برای ساختن این خانه؛ هدر رفتند شاید، ولی برای پیشرفت این مرز و بوم. این گونه سومی ماندند، با همه سختی‌ها کنار آمدند ولی جنگیدند تا راه را بیابند یا حتی راه را بسازند. سختی کشیدند ولی به هدف رسیدند، شدند شهریاری‌ها، علی‌محمدی‌ها، حاج حسن تهرانی‌ها. بار نبودند، باری از دوش مردم برداشتند و چرخ ارابه میهن را به حرکت درآوردند. اما متاسفانه باید بگوییم که این نوع سوم در اقلیتند. افرادی که هم دانشمندند، هم دلسوز میهن. دیگر دانشمندانی بودند، ولی به حق یا به ناحق رفتند، اکثریت آنانی که ماندند، ماندنشان از روی دلسوزی نبود، بلکه پای رفتن نداشتند و این شد که ما گر چه در بعضی صنایع به لطف شهریاری‌ها و تهرانی مقدم‌ها از سرآمدان جهانیم ولی در سطح زندگی مردم، آن چیزی که مردم باید لمس کنند در زندگی روزمره‌شان حرف زیادی برای گفتن نداریم.

خروجی فوق یعنی دانشگاه فعلی برای هر چیزی که هست، برای پیشرفت وآبادانی این کشور طراحی نشده است. به جیب سوراخی می‌ماند که هر چقدر سکه در آن بریزیم از سوراخش به زمین ریخته و نصیب دزدانی می‌شود که دندان طمع تیز کرده‌اند برای شکار نخبگان فراری! دانشگاه امروزی فقط محل صرف هزینه است نه محلی برای سرمایه گذاری بلند مدت در راه آبادانی زندگی مردم. دانشگاه نیرو می‌گیرد، هزینه می‌کند ولی خروجی‌اش یا توان تحمل بار ندارد و یا وقت به بار نشستن نصیب دیگرانی می‌شود که اندک هزینه‌ای برایش نکرده‌اند.

دانشگاه را درست کنیم، نیرویی تربیت کنیم که به کار این کشور بیاید، قطعا طعم آن را مردم به زودی خواهند چشید... قطعا آینده‌ خوبی برای کشورمان رقم خواهد زد...

از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۰۰
علی

علت ها و معلول های سازمان

چهارشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ب.ظ

هدف (البته هدف نه به معنای mission، بلکه به معنای goal و غیره)،استراتژی، فرهنگ و بقیه مسائلی که با سازمان پیوند خورده اند، و در علم مدیریت و نظریه های سازمان بررسی میشوند، همه و همه هم علت رفتار سازمان هستند و هم معلول رفتار سازمان. ولی هیچکدام علت واقعی وجودی سازمان نیستند. 

واقعا الان حوصله نوشتن در باره کیفیت علت و معلولی موارد فوق نسبت به سازمان را ندارم. ولی مهم آن است که در مورد چرایی ایجاد سازمان تفکر کنیم. شاید اگر به این سوال پاسخ مناسبی داده شود، بسیاری از مشکلات سازمان، جامعه و مردم حل بشود.

البته بگذارید اول بحث کنیم که سازمان چه زمانی ایجاد میشود. سازمان زمانی ایجاد میشود که «نیازهای جامعه» و «سود کارآفرین» بر هم منطبق بشوند. البته اگر به این نکته نیز توجه کنیم که منظور از سود کارآفرین، سود مادی و یا معنوی است. در این صورت و با این پاسخ «نیازهای جامعه» اصالت پیدا میکنند و سود کارآفرین (البته منظور سود مادی است) به کنار نهاده میشود.

خب به جواب رسیدیم. علت وجودی، علت فاعلی و علت غایی سازمان همه و همه خلاصه میشود در نیازهای جامعه.

به همین مقدار اکتفا میکنیم.

ان شاء الله کتابمان که در این زمینه چاپ شد مطالعه بفرمایید؛ آنجا این موارد را دقیق تر توضیح دادیم.

سازمان های امروزی خدای مردم شده اند...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۲۱:۵۸
علی