حال فرهنگ پایاننامهنویسیمان خوب نیست..
قرار بود هر پایاننامه ارشد یکی از مشکلات مملکت را حل کند. قرار بود هر پایاننامه ارشد مسیر علمی هر دانشجو را مشخص کند. قرار بود از هر پایاننامه ارشد، علم بتابد. اما امروزه اینچنین نیست. و چرا اینچنین نیست؟ اجازه بدهید برای پاسخ به این سوال تجربه پایاننامه نویسی خودم را با شما درمیان بگذارم. شاید دردهای مشترکی با من داشته باشید.
یکی از دغدغههای ورودیهای ارشد، همین بحث پایاننامه است. بسیاری فکر میکنند با چه غول بیشاخ و دمی باید کشتی بگیرند. حتی دیده شده که بعضیها از تابستانِ قبل از شروع ترم اول به فکر آن هستند و موضوع انتخاب میکنند (خدا از چین موجوداتی نگذرد). اما واقعیت آن است که پایاننامههای ما نه دردی از کشور دوا میکند؛ نه مسیر علمی دانشجو را مشخص میکند و نه تابنده علم است. اما چرا؟ من به تازگی از پایاننامه مقطع ارشد دفاع کردهام. با مشکلات پایاننامه نویسی آشنا هستم. این مشکلات، ریشههای گوناگونی دارند. بخشی از آنها به قوانین آموزشی برمیگردند. بعضی دیگر ریشه در فرهنگ پایاننامه نویسی دارند، و بعضی دیگر هم ناشی از سیاستگذاریهای کلان علم و فناوری کشور است. هر کدام از این مسائل، خود نیازمند یک رساله دکتری است. در این یادداشت کوتاه قطعا من نمیتوانم همه آنها را بررسی کنم. حتی یکی از آنها را هم به صورت عمیق قابل ریشهیابی در این وجیزه نیست. اما ترجیح میدهم به جای جوالدوز زدن به دیگران، یک سوزن به خود ما دانشجویان بزنم.
در باب پایاننامهنویسی، رسم است که دانشجویان ترمهای پایینتر از سابقهدارها سوال بپرسند، راهنمایی بخواهند، کمک بگیرند و خلاصه از روش آنها در «بهتر» طی نمودن این راه درسها بیاموزند. یادم هست که در قریب به اتفاق موارد، زمانی که با دانشجوهای ترمهای بالاتر به گپ مینشستیم، ما را از انجام و ارائه یک پایاننامه خوب باز میداشتند. «کی پایاننامه تو رو میخونه آخه؟»، «جز استخراج مقاله هیچ سودی نداره برات»، «وقتتو الکی هدر ندیها، حتی استاد راهنماتم به کارِت نگاه نمیندازه»، «فقط سریع تمومش کن» و جملات دلسرد کننده دیگری که از آن دانشجوی با انگیزهی ابتدای ترم اول، یک فرد بیاعتنا به پایاننامه میساخت. فرهنگِ «میاندانشجویی» پایاننامهنویسی ما همینقدر بیخود و مسخره است. بهجای آنکه همدیگر را تشویق به انجام بهتر کار کنیم، که حتی اگر از دل آن نفعی برای کشور بیرون نمیآید، حداقل منِ دانشجو، در کمترین حالت، روش انجام یک تحقیق را به درستی آموزش ببینم، اقدام به تخریب امید و گرمیِ دل همدیگر میکنیم. و این فرآیند تا جایی که من میدانم سالهاست (بیش از دو دهه) که در دانشگاهها جاری است. نتیجه چنین امری همین پایاننامههایی است که مشاهده میکنیم. دانشجو برای شاید دومین تحقیق مهم زندگی خودش، ارزشی قائل نیست. البته قطعا دانشجوی ترم بالاتر، قصد خیرخواهی دارد. او میداند که برای نظام آموزشی کشور، پایاننامه ارشد هیچ ارزشی ندارد جز استخراج یک یا دو مقاله که صد البته خود آن مقاله هم هیچ اثر واقعی و ارزشمندی ندارد جز برای کسی غیر از دانشجویی که زحمت انجام کار بر روی دوش اوست. ولی واقعیت آن است که در بلندمدت این پایاننامهها حداقل میتواند مسیر علمی دانشجو را مشخص کند، میتواند حداقل روش تحقیق را به دانشجو آموزش دهد، و حداقل میتواند به دانشجو هویت دهد تا در آینده خود او، شخص مفیدی به حال کشور باشد. یادم هست در گروه کلاسیمان در تلگرام صحبت میکردیم که یکی از دوستان در باب پایاننامه فرمود: «بابا یه سفرهای است که پهن شده و همه استفاده میکنند. تنها وظیفه ما اینه که سریعتر تمومش کنیم» و البته آن حرف اصلی را به نظرم در گلو باقی گذاشت و بیان نکرد که از دل این مطالب چه سودی نصیب چه کسانی میشود.
حرف این است که با این فرهنگ ما به جایی نخواهیم رسید. حرف دانشجوی ترم بالاتر چون با سطح بالاتری از «خودمانیبودن» بیان میشود موثرتر است نسبت به آن استاد دلسوزی که سعی در تهییج دانشجو برای انجام کار با بالاترین کیفیت ممکن دارد.
خلاصه آنکه اگر از دل دانشگاه ما و پایاننامههای دانشگاهی ما، خروجی درخور و مناسب کشور نداریم، یکی از دلایل آن همین فرهنگ میاندانشجوییِ بیننسلی ماست که به صورت سینه به سینه و نسل به نسل میان ما منتقل شده و ارزش پایاننامه را فرو میکاهد. حال فرهنگ پایاننامهنویسیمان خوب نیست، چون حال دانشگاهمان خوب نیست و حال دانشگاهمان خوب نمیشود مگر آنکه حال فرهنگ تحقیقمان به صورت اعم و حال فرهنگ پایاننامهنویسیمان به صورت اخص بهبود یابد.
از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه