ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیشرفت» ثبت شده است

معجزات انبیاء و تکامل فهم بشر

پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۰ ق.ظ

انبیاء الهی اصولا برای پیشرفت و تکامل فهم بشر آمده‌اند. این ادعا را در تعالیم انبیاء در دشمنان انبیاء و حتی در معجزات انبیا‌ء می‌توان ردگیری کرد. بله حتی در معجزات انبیاء هم این امر کاملا قابل ردیابی و ردگیری است. اجازه بدهید مروری کوتاه بر معجزات و رفتارهای مومنین زمان هر نبی انجام دهیم و سپس نتیجه‌گیری کنیم. البته لازم به تکرار است که در اینجا فقط به رفتارهای مومنین توجه می‌شود و نه کفار و دشمنان انبیاء.

پیامبران اولوالعزم 5 نفرند که به ترتیب عبارتند از: حضرات نوح (ع)، ابراهیم (ع)، موسی (ع)، عیسی (ع) و حضرت محمد (ص). معجزات این پیامبران چه بوده است؟ در قرآن برای حضرت نوح (ع) معجزه‌ای ذکر نشده است. ساخت کشتی که معجزه تلقی نمی‌شود، طوفان و سیل نیز معجزه نبود، بلکه عذاب الهی بود. معجزات الزاما برای هدایت هستند، ولی عذاب زمانی نازل می‌شود که کار از کار گذشته باشد. خلاصه آنکه اولین پیامبر اولوالعزم معجزه‌ای نداشت.

دومین پیامبر از سلسله پیامبران اولوالعزم، حضرت ابراهیم خلیل‌الرحمان (ع) بود. ایشن معجزات زیادی داشتند. اما نکته جالب آن است که هیچکدام از این معجزات توسط مومنین زمان ایشان نبود، بلکه یا از طرف کفار بود یا از طرف شخص حضرت ابراهیم (ع). ایشان برای آرامش قلبی خود، از خداوند تقاضای جلوه‌ای از زنده شدن مردگان را داشتند. خداوند هم البته این درخواست را اجابت کردند.

راستش را بخواهید، زندگی مومنین در عصر حضرت موسی (ع) بیشتر شبیه هتل بود. واقعا آدم در می‌ماند. تشنه می‌شدند درخواست معجزه داشتند. گرسنه می‌شدند درخواست معجزه داشتند. جانشان در خطر بود درخواست معجزه داشتند و عجب آنکه همه این درخواست‌ها مورد قبول حضرت حق تعالی قرار می‌گرفتند. البته در آخر کار آنها درخواست رویت جسمانی خداوند را داشتند که البته در این مورد دیگر دست رد به سینه‌شان زده شد.

اما چهارمین پیامبر صاحب شریعت خداوند حضرت عیسی روح‌الله (ع) بودند. در زمان ایشان، خودشان درخواست معجزه نداشتند. البته نمی‌گویم معجزاتی نبود؛ معجزات زیادی در قرآن برای حضرت عیسی (ع) نقل شده است. ولی درخواست این معجزات از جانب مومنین نبوده است.  یاران بزرگ و خاص ایشان ملقب به حواریون اما یکبار درخواست معجزه‌ داشتند. در آیات آخر سوره مبارکه مائده (آیات 112-115) ماجرای این درخواست و پاسخ خداوند نقل شده است که با هم مروری بر آن داشته باشیم: «إِذْ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ[1] (112) قَالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَکُونَ عَلَیْهَا مِنَ الشَّاهِدِینَ[2] (113) قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِنْکَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ[3] (114) قَالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ[4] (115)». همانطور که در این آیات می‌بینیم، هم نوع درخواست این معجزه از سوی حواریون و هم اصل درخواست به گونه‌ای بوده که گویا جای چنین درخواستی نبوده است. در واقع در آن زمان سطح بشر به میزانی رشد کرده بوده که حداقل مومنین و آن هم سطح اول مومنین نباید چنین درخواستی را مطرح می‌کردند. خداوند با توجه به حکمت و کرم خویش البته به این درخواست پاسخ مثبت داد، ولی در کنار این پاسخ مثبت، تهدید شدیدی هم روانه درخواست آنها کرد که اگر کسی به آن کافر شود به عذابی دچار خواهد شد که هیچکسی از عالمیان به آن دچار نشده‌اند.

در زمان نبی مکرم اسلام (ص) نیز هیچگونه درخواست معجزه‌ای از سوی مومنین ثبت نشده است.

در زمان اولین پیامبر اولوالعزم هیچ درخواستی نیست، در زمان دومین پیامبر، خود آن پیامبر درخواست معجزه برای اطمینان قبلی داشته است. در زمان سومین پیامبر معجزات درخواستی از سوی مومنین با زندگی آنان گره خورده است. در زمان چهارمین پیامبر، فقط یک بار درخواست معجزه توسط مومنین ثبت شده است که گرچه پاسخ مثبت می‌گیرد ولی عذابی سخت هم در صورت کفر به آن گوشزد می‌شود و در زمان آخرین پیامبر هیچ درخواست معجزه‌ای از سوی جامعه ایمانی ثبت نمی‌شود.

این یعنی پیشرفت و تکامل بشر؛ و این یعنی پایان نیاز بشر به ارسال وحی و کتاب جدید! البته بی‌نیازی به ارسال وحی جدید، یعنی همه آنچه که بشر نیازمند آن است نازل شده است و خود مردم باید پاسخ نیازهای خود را از دل آن کتاب استخراج کنند.

 


[1] . و [یاد کن] هنگامى را که حواریون گفتند اى عیسى پسر مریم آیا پروردگارت مى‏ تواند از آسمان خوانى براى ما فرود آورد [عیسى] گفت اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید.

 

[2] . گفتند مى‏ خواهیم از آن بخوریم و دلهاى ما آرامش یابد و بدانیم که به ما راست گفته‏ اى و بر آن از گواهان باشیم

[3] . عیسى پسر مریم گفت بار الها پروردگارا از آسمان خوانى بر ما فرو فرست تا عیدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه‏ اى از جانب تو و ما را روزى ده که تو بهترین روزى ‏دهندگانى

[4] . خدا فرمود من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد و[لى] هر کس از شما پس از آن انکار ورزد وى را [چنان] عذابى کنم که هیچ یک از جهانیان را [آن چنان] عذاب نکرده باشم.

از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۴۰
علی

اندر احواالات رقابت

يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۰۷ ب.ظ

سالهای 2002 تا 2006 شاید بهترین سالهای فوتبالی بازیکنانی مثل لمپارد و استیون جرارد و تیری هانری بود. قبل و بعدش هم خوب بودند. ولی طی این سالها اوج درخشش این افراد بود. بسیار هم به چشم می آمدند ولی هیچگاه این سه نفر در این سالها، بهترین بازیکن جهان نبودند. چرا که وجود شاعر فوتبال، ابرستاره و جادوگر برزیلی یعنی رونالدینیوی عزیز باعث شد که سه بازیکن فوق الذکر همیشه برای نفر دوم بودن رقابت کنند. این سه نفر تا چند سال بعد هم همیشه با هم رقابت می کردند و کیفیت بازی خود را بهبود می بخشیدند. اما رونالدینیو خیلی زود از دوران اوج فاصله گرفت.

معتقدم کریستیانو رونالدو و لیونل مسی اگر با همدیگر ترکیب هم شوند به گرد پای رونالدینیو هم نخواهند رسید ولی این دو تن سالهاست که در اوج بازی می کنند. به عبارتی رونالدو از سال 2003 تا به امروز هر سال بهتر میشود و مسی نیز از 2005 تا به امروز به کیفیت بازی خود می افزاید. اما چرا این دو تمام نمی شوند؟ چرا جرارد و لمپارد و هانری سالها عالی بودند اما رونالدینیویی که به حق اعجوبه 30 سال اخیر فوتبال جهان است مدت زمان کوتاهی را در اوج قرار داشت. شاید بتوان دلایل زیادی برای این افول برشمرد. اما مهمترین دلیل آن، چیزی نیست جز نبود رقیب. رونالدو و مسی از آغاز پا به رقابتی تمام نشدنی گذاردند. رقابتی که تنه به «رو کم کنی» میزد. اما رونالدینیو آنقدر خوب بود که دیگران حتی به نزدیک شدن به او هم فکر نمی کردند. سال 2004 یا 2005 بود که لمپارد پس از رونالدینیو به عنوان دومین بازیکن برتر دنیا انتخاب شد. واکنش بود ابراز خوشحالی بود چرا که گر چه دوم شده بود اما معتقد بود دوم شدن پس از رونالدینیو افتخاری است که نصیب هر کسی نمی شود. اما امروز اگر مسی دوم شود یا رونالدو دوم شود، از فرط ناراحتی کم مانده که قالب تهی کنند. دوم شدن برای آنها ننگ است پس تلاش میکنند که خود را بکشند تا اول شوند. از این رو است که سالیان درازی است در اوج بازی می کنند.

رقابت عنصر مهم و شرطی اساسی برای پیشرفت است. من به شخصه حس میکنم هنوز استعدادهای زیادی برای شکوفا شدن دارم. اما حقیقت این است که همیشه از دوم بودن لذت برده ام. از سومی بدم می آید به همان میزان که از اولی بدم می آید. در طول دوران ارشد، هیچگاه به اول شدن فکر نکردم. نمیخواسته ام که نفر اول باشم. شاید همین امر مهمترین دلیلی باشد که در جا میزنم.

فکر میکنم نیاز دارم که در دیدگاه هایم تغییراتی حاصل کنم. باید برای اول شدن بجنگم؛ البته نه برای اول شدن؛ صرفا برای بهتر شدن. اما بهتر شدن هدف دقیقی نیست. هدف دقیق اول شدن است آنگاه بهتر هم خواهم شد حتی اگر اول هم نشوم خوب است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۰۷
علی

تقابل دو نگاه: چرا حوزه در جا می زند؟

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۴۰ ب.ظ

استاد عزیز شهید مطهری در کتاب «امدادهای غیبی» به بررسی دلایل پیشرفت و انحطاط جوامع می پردازند و دلایلی را ذکر می کنند. یکی از این دلایل به این شرح است که باید دید اگر کسی در یک رشته مطالعاتی و علمی در آن جامعه، درخواست کتاب و منبع کرد، آخرین کتابهای تالیف و تصنیف شده معرفی می شود و یا کتابهایی که چندین سال و چندین دهه و چندین قرن پیش نوشته شده است؟ به طور مثال، اگر امروز کسی در ایران کتابی در زمینه نظریه سازمان میخواست، اندیشمندان مدیریت، مثلا کتاب دکتر پورعزت را معرفی میکنند یا کتاب دکتر الوانی و دکتر رضائیان را؟ اگر کتاب دکتر الوانی را معرفی کردند، یعنی از حدود 35 سال پیش تا به امروز کسی پیدا نشده که کتابی بهتر از آن تالیف کند، یعنی 35 سال است که علم نظریه سازمان در ایران پیشرفتی نداشته است. اما اگر کتاب دکتر پورعزت و دکتر طاهری، یا مثلا کتاب دکتر مقیمی را معرفی کردند، یعنی این دو کتاب که در سالهای اخیر تالیف شده اند عمق بیشتر و بهتری دارند. و این نشانه پیشرفت جامعه در آن زمینه علمی است.

امروز شما اگر از اندیشمندان حوزوی، کتابی در زمینه علم کلام تقاضا کنید، قطعا کتاب «تجرید الاعتقاد» از خواجه نصیرالدین بزرگوار را به شما معرفی خواهند کرد که برای قرن هفتم هجری است. از نگاه شهید مطهری، این اتفاق اصلا خوشایند نیست، چرا که از هفت قرن قبل تا به امروز کسی پیدا نشده است که کتابی بهتر، جامعتر و متقن تر از آنچه خواجه بزرگوار تالیف کرده اند، بنویسد. و این یعنی که جامعه علمی تشیع یا کسی را پرورش نداده و یا آنکه به قدری سرگرم مسائل دیگر شده است که علوم پایه را به طور کامل فراموش کرده است. علت هر چه باشد نتیجه ای جز رکود بدنه علمی تشیع حداقل در علم کلام ندارند. البته با یک دلیل، نمیتوان حکم کلی صادر کرد و من نمیتوانم فقط با اتکاء به همین دلیل حکم دهم که پس جامعه علمی تشیع لزوما در این 7 قرن در اغماء به سر می برده است.

اما نگاه دیگری هم در حوزه است؛ اینکه «به به، ببینید خواجه عجب آدم بزرگ و اندیشمند دانشمندی بوده است که آنچنان کتابی تالیف کرده که پس از سالها کسی روی دستش بلند نشده است». و متاسفانه باید گفت که این دیدگاه دوم، دیدگاه غالب امروز جوامع علمی ما در حوزه های علمیه است.

باشد که رستگار شویم...
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۴۰
علی

"وی" یک عدد پروفسور بود...!

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۱۲ ب.ظ

1-محفل دانشمندان و دانشجویان مدیریت دولتی کشور بود. داشت سمیناری حول سیر تاریخی نظریه‌های مدیریت دولتی ارائه می‌کرد. بیش از یک دهه پیش کرسی تدریسی در بهترین دانشکده مدیریت کشور داشت. از ضعف‌های مدیریت دولتی در ایران می‌گفت. اواخر ارائه، با «غروری» خاص، سینه سپر کرد، با صدایی که نسبت به لحظاتی پیش، کمی بیش بم شده بود گفت: «اگر امروز، دانشکده مدیریت دانشگاه تهران، به عنوان بهترین دانشکده مدیریت کشور را تعطیل کنند، هیچ خللی در سیستم مدیریتی کشور وارد نخواهد شد». تو گویی به کشفی بزرگ نائل آمده است و یا نظریه‌ای سترگ و شگرف در عرصه مدیریت دولتی معرفی می‌کند که حلال همه مشکلات کشور خواهد بود. نه در چهره او اثری از حزن دیده می‌شد و نه در چهره دیگر اندیشمندان مدیریت دولتی کشور نشانه‌ای رویت می‌شد که نشان دهنده ناراحتی آنها از این فضاحت باشد. گویا فقط آنها در این فاجعه که، بود و نبود بهترین دانشکده مدیریت کشور هیچ فرقی به حال سیستم مدیریتی کشور ندارد مقصر نیستند. "وی" یک عدد پروفسور بود...!

2-طرحم را در «نزد وی» ارائه کردم. یک طرح تحقیقاتی برای هدفمند شدن پایان نامه‌های دانشجویان. ظاهرا که خوب گوش می‌کرد. برای تحریک وی در حمایت از طرح، سوالی از او پرسیدم: «جایگاه دانشکده‌های مدیریت در فرآیند تصمیم‌گیری کشور چگونه تعریف می‌شود؟». پاسخ داد این دانشکده‌ها در فرآیند‌های تصمیم‌گیری کشور هیچ جایگاهی ندارند. باز هم گویا او در این افتضاح، هیچ تقصیری ندارد. "وی" یک عدد پروفسور بود...!

3-زمانی که نامی از فلان گرایش مدیریتی برده می‌شود، اسم او حتما در ذهن‌ها خطور خواهد کرد. اگر بخواهیم در همان فلان گرایش مدیریتی، دو یا سه نفر را به عنوان اساتید برتر کشور نام ببریم، نام "وی" حتما در لیست ذکر خواهد شد. اما در یک فاجعه که نشانه‌ای از سطح پایین علمی "وی" است، "وی" که حقوق پروفسوری را به جیب می‌زند و با همین لقب پروفسور فلانی در انواع و اقسام شوراهای تصمیم‌گیری عضو است و از آنها پول می‌گیرد، به جای آنکه در راستای حل مشکلات کشور قدم بردارد، پس از بیش از 20 سال تدریس، اقدام به تالیف «کتاب تست» کرده است. "وی" یک عدد پروفسور بود...!

4-مهم‌ترین درس مقطع کارشناسی ارشد ما با "وی" بود. اصلا این دوره تحصیلی و دیگر درس‌هایی که طبق برنامه مصوب باید پاس کنیم، با یک هدف است و آن هدف نیز در درس "وی" خلاصه می‌شد. اما "وی" به جای معرفی کتاب‌های روز، منبعی را معرفی کرد که متعلق به حداقل 23 سال قبل بود و البته همان را نیز با حوصله‌ای بسیار کم تدریس می‌کرد. اما عمق فاجعه زمانی هویدا شد که در زمان ارائه دانشجویان، "وی" سر کلاس مقطع ارشد چرت می‌زد. البته از عواقب برگزاری کلاس پس از یک ناهار خوشمزه و سنگین است، ایرادی بر "وی" وارد نیست. "وی" یک عدد پروفسور بود...!

5-پشت سر هم کتاب می‌نویسد. ولی همیشه گفته‌ام که "وی" را نه به عنوان یک عدد نظریه‌ پرداز که فقط به عنوان یک عدد مترجم متون مدیریتی قبول دارم. در مصاحبه‌ای فلان کتابش را بهترین کتاب خود می‌دانست. مطالعه کردم. از سطح سوادش همین بس که هنوز نمی‌دانست عقلانیت دینی در طول عقلانیت‌های اقتصادی و سیاسی و... قرار می‌گیرد و نه در عرض آنها؛ ضمن آنکه همان عقلانیت دینی را نیز کاملا شرک آلود تبیین کرده بود. عجبا که "وی" نیز یک عدد پروفسور بود...!

نتیجه آنکه واقعا اگر همه دانشکده‌های مدیریت کشور همین امروز تعطیل شوند، نه فقط خللی در سیستم مدیریت کشور وارد نمی‌شود، بلکه خوب هم هست. چون بودجه‌ای برای بقای آنها تلف نمی‌شود...!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۱۲
علی

دانشجو باید مطالبه گر باشد

يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۱۲ ب.ظ

از بچه‌های واقعا باسواد دانشکده است. او را از زمانی می‌شناختم که دانشجوی کارشناسی بود و امثال بنده که دانشجوی کارشناسی ارشد بودیم، در اکثر مواقع در برابر معلوماتش سر تواضع فرود می‌‌آوردیم. ما که هیچ، حتی معتقدم بسیاری از دانشجویان مقطع دکترا هم در برابر او چیزی در چنته نداشتند. می‌گفت در دوران کارشناسی، علاوه بر کلاس‌های رسمی دانشکده مدیریت، به صورت خودجوش به کلاسهای خاص رشته فلسفه هم می‌رفته است. مکاتب فلسفی را خوب می‌شناخت و ذهنی به جد ورزیده ترتیب داده بود. به علت آنکه کلاسهایمان در روزهای غیر مشابه برگزار می‌شد کمتر می‌دیدمش. شاید 5-6 ماهی بود که با هم صحبت نکرده بودیم. بعد از مدت‌ها روزی در محوطه دانشکده دیدمش در حالی که حیران بود و گویی منتظر. منتظر نتیجه جلسه گروه بود تا ببیند چه آشی برای پایان نامه‌اش پخته‌اند. عنوان را خودش تنظیم کرده بود. پروپوزال را هم به تنهایی نوشته بود. حتی روش تحقیق، محیط تحقیق و دیگر مباحث مهم مرتبط با پایان نامه را نیز به تنهایی انجام داده بود. یک پروپوزال کامل و بی‌نقص را به جلسه گروه فرستاده بود. پروپوزالش فقط یک نقص داشت؛ اینکه هنوز استاد راهنما را مشخص نکرده بود. هیچکدام از اساتید گروه را قبول نداشت. درخواستش فقط این بود که «دکتری» را برای راهنمایی او برگزینند که هیچکاری با روند کار نداشته باشد. در واقع استاد راهنما را می‌خواست تا فقط کارهای اداری را انجام دهد. نمی‌دانم چقدر حق را به او بدهم. می‌دانم که به شدت با سواد است و البته می‌دانم که سطح آقایان و خانم‌های دکتر در تراز اسم و نامی که ترتیب داده‌اند نیست. شاید حق با دوست من بود. «او اساتید دانشکده را قبول نداشت». البته نه به این شوری، ولی چنین قضیه‌ای منحصر در او نیست. بسیاری دیگر از دانشجویان هم معتقدند که سطح اساتید از آن چیزی که باید باشد، بسی نازل‌تر است. و البته دانشجویان این ضعف را ناشی از قصور اساتید می‌دانند. اما من اینطور فکر نمی‌کنم. این ضعف از قصور اساتید هست، اما تنها از قصور اساتید نیست.

ما دانشجویان اگر بیش از اساتید مقصر نباشیم، قطعا کمتر هم تقصیر نداریم. دانشجو باید مطالبه‌گر باشد و مطالبه‌گری نیازمند مطالعه فراوان است به قدری که اساتید هم برای کم نیاوردن سر کلاس به مطالعات عمیق‌تر روی بیاورند. یادم هست ترم اول کارشناسی ارشد، یکی از اساتید 10 الی 15 دقیقه ابتدایی هر جلسه را به پرسش و پاسخ حول مطالب جلسه قبل اختصاص می‌داد. جدا به سختی می‌توانم مواردی را بیان کنم که استاد گرامی ما سوالی پرسیده باشد و یکی از دانشجویان پاسخی درخور ارائه کرده باشد. معمولا سکوتی همراه با لبخند تلخ نشات گرفته از عدم مطالعه، تنها پاسخ ارائه شده از سوی همکلاسی‌های بنده بود. این روال منجر شد به تصمیمی از سوی استاد مربوطه: ارائه هر فصل توسط یک یا چند تن از دانشجویان. در واقع تنها راهی که می‌توانست ما را مجاب به اندکی مطالعه کند، همین ارائه‌ها بود. خب از دل این سطح نازل از مطالعه، دانشجوی مطالبه‌گر در نمی‌آید. دانشجو که مطالبه‌گر نشد، استاد هم انگیزه کافی برای پیشرفت نخواهد داشت. یکی از مواهب نقد، پیشرفت کسی است که مورد نقد واقع می‌شود. وقتی نقدی نباشد حس عالم کل بودن به آدم دست می‌دهد و این حس یعنی عدم پیشرفت.

دوستی می‌گفت اساتید، پیشانی پیشرفت علمی کشور هستند. درست می‌گفت ولی باید اضافه کرد که سوخت این ماشین، دانشجویان هستند. دانشجو که مطالعه کرد، استاد را سر کلاس، سوال پیچ می‌کند و استاد برای کم نیاوردن اقدام به مطالعه خواهد کرد. استادی که با مطالعه کافی سر کلاس حاضر شود، دانشجویان قوی‌تری ترتیب خواهد داد و دانشجویان قوی‌تر، مطالبه‌گرتر خواهند شد.

مشکل امروز دانشگاه‌های ما وجود چرخه بی‌سوادی است. استاد ضعیف منجر به پرورش دانشجوی ضعیف خواهد شد، و دانشجوی ضعیف انگیزه مطالعه استاد را از بین خواهد برد. نمی‌دانم چه چیزی این چرخه را ایجاد کرده است. اما می‌دانم این چرخه باید شکسته شود. حال اساتید این چرخه را باید بشکنند و یا دانشجویان؟ من فکر می‌کنم دانشجویانی که سرشان به تنشان بیارزد. سوال کلید علم است. دانشجو هم شان سائل دارد و استاد شان پاسخ دهنده و یا راهنمایی برای کشف پاسخ.

برای دانشگاه انقلابی، باید دانشجوی مطالبه‌گر تربیت کنیم تا چرخه‌ای که گفتیم به چرخش درآید. اما سوال مهم‌تر این است که چگونه چرخه قبلی شکسته شود؟ دانشجو ضعیف است؛ کدام نهاد باید انگیزه این مطالعه را در دانشجویان ایجاد کند؟ اساتید؟ یا نهادهای دیگری همچو بسیج؟

 

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۱۲
علی

اقتصاد، اصالت یا ابزار؟!

شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۳۷ ب.ظ

بحث اصالت اقتصاد یا اصالت دین یا اصالت فرهنگ، بحث داغ این روزهای جامعه نخبگانی کشور است. اینکه ما برای ادامه مسیر کشور، چشم اندازمان رشد اقتصادی باشد و یا رشد فرهنگی یا رشد دیگر جلوه های زندگی اجتماعی. بحث مهمی است. آنهایی که معتقد به اصالت اقتصاد هستند، معتقدند که تا اقتصاد درست نشود، بقیه جلوه ها هرگز اصلاح نخواهند شد. معتقدند مردمی که برای نان شب خود محتاج اند و منتظر، توانایی رشد دینی و فرهنگی را ندارند. اینان به سلسله مراتب نیازهای مازلو تمسک جسته و معتقدند همانطور که فرد تا زمان عدم رفع نیازهای اقتصادیش، توسط نیازهای سطوح بالاتر برانگیخته نخواهد شد، جامعه نیز تا زمانی که از نظر اقتصادی به سطح رفاه مطلوب نرسیده باشد، قطعا و یقینا اقدامی در جهت اصلاح دیگر جلوه های اجتماعی نخواهد کرد. البته از مجموع آنانی که معتقد به اصالت اقتصاد هستند من دلایل این دسته را بهتر درک میکنم. این دسته درد دین دارند و درد اسلام؛ لیکن اینگونه فکر میکنند، ایرادی هم متوجه آنان نیست. اما عده دیگری هستند که کلا معتقد به اصالت اقتصاد هستند؛ این دسته معتقدند که ما هر چیزی را اصلاح میکنیم تا در نهایت به هدف اقتصاد برسیم. آموزش می دهیم برای بهره وری بیشتر، فرهنگ را اصلاح میکنید برای تولید ثروت افزون تر، سیاست صحیح میخواهیم برای امنیت اقتصادی بیشتر، امنیت جانی و مالی میخواهیم برای رشد بیشتر اقتصاد و .... . حقیقتا من خیلی از این جریان دوم خوش نمیاد. اینان مرعوب تفکر غربی هستند. تفکری که اصالت را نه، بلکه کلا دنیا را فقط قبول دارد. برای آخرت هیچگونه سهی قائل نیست. اینان معتقدند که انسان همان میمون برهنه است که از بالای درختان به سطح زمین آمده است و آن بهشت سرسبزی که در کتب آسمانی توصیف شده است همان برگ سبز درختان است و بس. من با این عده حرف خاصی ندارم؛ بلکه اصلا آنها را لایق خطاب نمیدانم.

اما عده دیگری هستند که اقتصاد را صرفا ابزار می دانند. اگر کمی با بی دقتی به صحبت های اینان و دسته اول بنگریم، این احتمال است که در بسیاری از موارد تفاوتی را درک نکنیم. لیکن تفاوت آنهای نه در کوتاه مدت که در بلند مدت بسیار چشمگیر خواهد بود.

غرض از این پست چند جمله ایست که در پی خواهد آمد و سخنم با همین دسته سوم است.

آقایان!

اساتید ارجمند!

عزیزان!

شما بهتر از من می دانید که سید و سالار شهیدان فرمودند که «الناس عبید الدنیا». درست است که از منظر اسلام، اقتصاد اصالت ندارد و فقط چون ابزاری است در دست مردمان برای رسیدن به اهداف بلند انسانی و اجتماعی؛ لیک نیک است که بدانیم و بدانید که اقتصاد همچون ویترینی برای هر مکتبی عمل خواهد کرد. همچنان که ما و شما و هر انسانی در برخورد با فرد دیگری اول مجذوب ظاهر آراسته او خواهد شد، هر فردی هم در برخورد با تمدنی در ابتدا مجذوب اقتصاد آن تمدن و رفاه اقتصادی آن خواهد بود. شما برای پیشرفت مکتب اسلام باید اقتصاد کشور اسلام را در درجه اول درست کنید. آری؛ بنده هم همانند شما اعتقاد به ابزاریت اقتصاد دارم، اما در مواجهه با دنیای مادی فعلی بدون یک اقتصاد مقتدر و با سطح بالای رفاه مردمان ایران، خیلی حرفمان مقبول دیگران نخواهد بود، بلکه در بسیاری از موارد شنیده نخواهد شد. اینکه اقتصاد هدف نیست و وسیله است، قبول! ولی اقتصاد اول جبهه مبارزه با دیگر تمدن هاست. همانگونه که در مبارزه با مکتب اسلام، دشمنان در ابتدا تحریم اقتصادی میکنند تا این سنگر را فتج کنند.

سخن بسیار است و وقت کم...

در این باره بیشتر خواهم نوشت...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۳۷
علی