جز او ...
بعضی از اتفاقات زندگی آدم رو تحتالشعاع قرار میدهند. البته این کاملا بستگی به فرد دارد. بعضی از افراد از کوهها سختترند و بعضی دیگر همچون نهالی، سبک و ضعیف!
در اینجا قصدم سخن راندن درباره چرایی ضعف بعضی از ما آدمیان نیستم. کلا قصد آنچنان صحبت کردن ندارم. قصد کمی دردنامهنویسی است؛ دردنامهای از آن کسی که آرزویی را در دلت میپروراند و سپس خودش سعی بر نابودی همان آرزو دارد و آه از آن زخم زبانها.
این، نشان از چیست؟
سخنها میتوان گفت؛ ولی سخن درست چیزی جز «تکیه بر آفریننده کوهها» نیست؛ همان کسی که اگر بر او تکیه کنی، همگان پیش پایت نرم میشوند و حتی سجده میکنند و اگر بر او تکیه نکنی، باید از همه بخوری.
سخت است دل بریدن از کسانی که دوستشان داری و سختتر آن است که از همانها طعنه بخوری و خب، گویا «او» چنان اینجا را خلق کرده که هر لحظه و هر دم فقط یادت بندازد که جز «او» هیچکسی نیست که قابلیت و ارزش تکیه دادن داشته باشد.
بارالها، این را فهمیدم و منتظرم که بزرگم کنی!