ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

اواسط اردیبهشت ماه همین امسال (سال 94) بود که با دوستان داشتیم تو محوطه دانشکده قدم میزدیم. سرگرم بحث خودمان بودیم که یکی از اساتید مطرح و برتر دانشکده را در حال خوش و بش با چند تن دیگر از دانشجویان دیدیم. حلو رفتیم و با ایشان حول مسایل مختلفی صحبت کردیم. البته من زیاد وارد ماجرا نشده بودم و دوستان بیشتر غرق در مباحثه با ایشان بودند. صحبت هایشان که تقریبا تمام شد، جلو رفته و به ایشان گفتم آقای دکتر؛ این دانشکده بهترین دانشکده مدیریت کشور هست؛ باید مغز برنامه ریزی کشور هم همینجا باشه. ولی نیست! چرا؟ همینجا بود که بعد از کتاب خدا و سخنان 14 معصوم، حکیمانه ترین سخن عمرم را شنیدم. ایشان فرمودند که : «برو بابا».

cheekycheekyindecisionindecision

در یکی از سایت های علمی، زیر یکی از مطالب، کاربری نوشته بود که «چرا اینجا همه خارجی فکر میکنن؟». حالا کار ندارم که این کاربر درست میگفت یا نه، ولی جواب مدیر سایت برایم بسی حیرت آور بود. خلاصه جواب این عالم گرانقدر این بود که «ما چیزی به اسم تفکر ایرانی و خارجی نداریم». نمیدونم چرا این سخن را نوشته اند. شاید به دلیل لحن تند کاربر بوده است. ولی خب به این مدیر علمی باید عرض کنم که اتفاقا تفکر ایرانی و خارجی داریم. کمی پدیدار شناسی مطالعه کنید. کمی تفکرات پست مدرنیسم و مکتب تفسیری را مرور نمایید. متوجه منظورم خواهید شد.

البته نمیخواهم بگویم پست مدرن ها و تفسیریون همیشه حرف حق میزنند. ولی خب به نظر میرسد که ایشان مطالب این دو مکتب را از حفظ باشند و البته پیرو این مکاتب احتمالا...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۹:۰۰
علی

علت ها و معلول های سازمان

چهارشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ب.ظ

هدف (البته هدف نه به معنای mission، بلکه به معنای goal و غیره)،استراتژی، فرهنگ و بقیه مسائلی که با سازمان پیوند خورده اند، و در علم مدیریت و نظریه های سازمان بررسی میشوند، همه و همه هم علت رفتار سازمان هستند و هم معلول رفتار سازمان. ولی هیچکدام علت واقعی وجودی سازمان نیستند. 

واقعا الان حوصله نوشتن در باره کیفیت علت و معلولی موارد فوق نسبت به سازمان را ندارم. ولی مهم آن است که در مورد چرایی ایجاد سازمان تفکر کنیم. شاید اگر به این سوال پاسخ مناسبی داده شود، بسیاری از مشکلات سازمان، جامعه و مردم حل بشود.

البته بگذارید اول بحث کنیم که سازمان چه زمانی ایجاد میشود. سازمان زمانی ایجاد میشود که «نیازهای جامعه» و «سود کارآفرین» بر هم منطبق بشوند. البته اگر به این نکته نیز توجه کنیم که منظور از سود کارآفرین، سود مادی و یا معنوی است. در این صورت و با این پاسخ «نیازهای جامعه» اصالت پیدا میکنند و سود کارآفرین (البته منظور سود مادی است) به کنار نهاده میشود.

خب به جواب رسیدیم. علت وجودی، علت فاعلی و علت غایی سازمان همه و همه خلاصه میشود در نیازهای جامعه.

به همین مقدار اکتفا میکنیم.

ان شاء الله کتابمان که در این زمینه چاپ شد مطالعه بفرمایید؛ آنجا این موارد را دقیق تر توضیح دادیم.

سازمان های امروزی خدای مردم شده اند...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۲۱:۵۸
علی

اخلاق و تقوا - 2

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ب.ظ

در بحث رابطه بین اخلاق و تقوا مطالبی بیان شد که می توانید از اینجا مطالعه کنید.

سوالی که فی الحال به ذهنم خطور کرده، این است که نقش جامعه در نهادینه سازی تقوا در درون فرد چیست؟ به عبارت دیگر و اگر اخلاق را با تقوا مقایسه کنیم سوال این است، آیا جامعه همانگونه که در تعیین اخلاقیات یک فرد نقش دارد، در نهادینه سازی تقوا نیز موثر است؟

گفتیم تقوا مبتنی بر ایمان است. ولی اخلاق میتواند بر منافع مادی، فرهنگ، قراردادهای اجتماعی و قانون نیز ابتناء داشته باشد. جامعه با وضع قانون، خلق فرهنگ، تعیین قراردادهایی اجتماعی میتواند نحوه رفتار یک فرد با دیگران را تعیین کند. با گذر زمان این کیفیت رفتار تبدیل به عادات و خلق و خوی شخص میشود که با ملکه شدن آنها اخلاق فرد شکل میگیرد. اما تقوا چی؟ تقوا مبتنی بر ایمان است. آیا جامعه به طرقی که بیان شد، توانایی نهادینه سازی تقوا را دارد؟ یعنی اگر یک فرد برای نیل به منافع فردی اخلاق را رعایت میکند، میشود این را به تقوا هم تعمیم داد؟

جواب منفی است احتمالا. ولی قطعا جامعه بر روی تقوای فرد بی اثر هم نیست.

جامعه تقوا را چگونه در فرد نهادینه می کند؟ آیا فقط به مباحث اعتقادی قناعت می کند؟ سیستم آموزشی؟ چگونه؟

شاید پاسخ به این سوال به صورت علمی و مستند خیلی دشوار نباشد، ولی جوابش پتانسیل تغییر مقدرات کشور را دارد.

نظر شما چیست؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۸:۰۰
علی

وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (ابراهیم علیه السلام/ 22)

طبق آیه فوق شیطان که رهبر گمراهان عالم است، در ابتدا حرفی را بیان می کند. افرادی یوغ پیروی از شیطان را بر گردن آویخته و دنباله روی فرامینش می شوند. ولی در آخر کار شیطان خود را از اعتقادات و اعمال آنها مبرا کرده و به آنها می گوید که من از اول نیز به اعتقادات و اعمال شما کافر بودم.

نکته جالبیست؛ رهبران جبهه باطل همیشه در انتهای مسیر از اعمال پیروان خویش تبری می جویند. یادمان نرفته است که مدعیان تقلب در سال 88، اول افرادی بودند که در سال 90 برای ثبت نام در انتخاباتی که توسط همان دولت 88 برگزار میشد صف کشیده بودند. یادمان نرفته است که بعضی ها در اسفند سال 91 گفتند که « من از اول هم میدانستم که تقلبی رخ نداده است».

از فضای سیاسی بیرون بیاییم(خروج از سیاست البته محال است). یکی از ویژگی های رهبران جریان حق ثابت قدمی آنهاست. روز آخر همان حرفی را میزنند که در ابتدای امر بیان میکردند. البته ممکن است در سیر تکاملی خود حرفهایشان پخته تر شود، یا آنکه تغییرات خیلی جزئی و اندکی داشته باشند، ولی ماهیت حرفشان هیچ تغییری نمی کند. البته این تغییرات اندک نیز برای رهبران سطح میانه جریان حق هست. وگرنه رهبرانی که توسط خدا تعیین شوند، یعنی آنانکه به مقام امامت جامعه برگزیده میشوند، همین تغییر اندک نیز در آنها رخ نخواهد داد.

به همین دلیل هم هست که رهبر و امام باید توسط خداوند تعیین شود. چرا که انسان های دیگر در مسیر شدن و تکامل هستند. در حالیکه فرد منصوب از طرف خداوند به اوج کمال خویش رسیده است. پس حرفش یکی است.

البته رهبران و مدیران جریان حق بر دو نوعند. آنان که از سمت خداوند منصوب میشوند که مقام امامت را دارند و باید نفر نخست سلسله مراتب سیاسی باشند. و رهبران میانی که خب تغییرات اندک و کوچک هیچ مشکلی در مسیر آنان ایجاد نمی کند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۱:۵۶
علی

اخلاق و تقوا

پنجشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ

خیلی ها تفاوتی میان اخلاق و تقوا قائل نیستند. در حالیکه اگر نیک بنگریم، تفاوت های بسیار زیادی با هم دارند. تقوا مخصوص مومنین است. اصلا تقوا یعنی ترس از خدا. خب پس چگونه کسی که به خداوند ایمان ندارد، میتواند انسانی متقی باشد؟ تقوا مبتنی بر ایمان است. تقوا عامل قبولی عمل است. قرآن می فرماید که هیچ عملی قبول نمیشود جز از افراد متقی و کسانی که از خداوند پرهیز دارند.(ر.ک. مائدة/27). همه افراد تقوا ندارند. بلکه اساسا بسیاری از افراد نمی توانند متقی باشند، چون ایمان ندارند. تقوا کم و زیاد دارد، ولی خوب و بد ندارد. ممکن است فردی از دیگری متقی تر باشد، ولی شنیده نشده است و شنیده نیز نخواهد شد که کسی تقوای بدی دارد! البته نمیدانم تقوا بسیط است یا خیر. مثلا آیا فردی می تواند تقوای اقتصادی داشته باشد در حالیکه تقوای سیاسی نداشته باشد؟ البته ممکن است که از منظر اقتصادی اخلاق نیکویی داشته باشد، ولی از منظر سیاسی خیر، ولی نمیدانم این اخلاق نیکو میتواند مبتنی بر تقوا باشد یا خیر.

ولی اخلاق می تواند بر مسائلی جز ایمان نیز ابتناء داشته باشد. اخلاق یعنی رفتار درست با دیگران، البته بهتر است بگوئیم که اخلاق درست یعنی رفتار درست با دیگران. ممکن است که کسی اخلاق بدی داشته باشد، ممکن هم هست که دیگری اخلاق خوبی داشته باشد. اخلاق لزوما به خاطر ترس از خدا نیست. مثلا در جوامع سکولار افراد بااخلاق قطعا از خدا نمی ترسند. دلیل خوش اخلاقی آنها مسایل دیگر است. اخلاق قطعا بسیط نیست. یعنی دیده ایم افرادی را که از زاویه ای خوش اخلاق اند و از زاویه ای دیگر بداخلاق.

پس تفاوت بین اخلاق و تقوا بسیار زیاد است. ولی نکته مهمی اینجا وجود دارد. در مدارس و مسایل آموزشی و حتی خط مشی های فرهنگی دولت، آن چیزی که باید معیار و مبنا باشد، تقواست. باید افراد را متقی بار آورد. در جامعه اسلامی فرد باید براساس تقوا آموزش ببیند. تقوا که آمد اخلاق هم از پی آن خواهد آمد. به قول معروف 100 که آمد 90 هم پیش ماست. ولی باید بدانیم که محل تجلی تقوا اخلاق است. یعنی ما نمی توانیم تقوای کسی را اندازه گیری کنیم. ولی می توانیم اخلاق را بسنجیم. نمود تقوا، مباحث اخلاقی است. درواقع میشود اینگونه گفت که: فرد ابتدا مومن میشود، سپس متقی و در مرحله آخر متخلق میشود به اخلاق مبتنی بر تقوا.

البته همانطور که گفتیم اخلاق میتواند بر مبانی دیگر نیز ابتناء داشته باشد. ولی آن اخلاقی که پیامبر اسلام (ص) برای اتمام مکارمش مبعوث شد، اخلاق مبتنی بر تقواست. وگرنه با اخلاق مبتنی بر منافع مادی و اجتماعی که نمیشود تمدنی خدایی و جاودان ساخت...

باشد که متقی باشیم!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۰
علی

خلاقیت یعنی تجرید ویژگی ها

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ق.ظ

در مورد چیستی خلاقیت و تعریفش حرفها زده اند. من هم به تعریف خاص خودم رسیدم

از منظر من خلاقیت یعنی تجرید یک ویژگی از جسمی و حمل اون ویژگی بر یک جسم دیگه

حالا اگر ما بتونیم بفهمیم چطوری قدرت تجرید یک ذهن افزایش پیدا میکنه. میتونیم قدرت خلاقیتش رو افزایش بدیم.

البته قدرت انتزاع هم گاهی (بیشتر از گاهی!) به کار میاد. ولی تجرید مهم تره

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۰۰:۱۶
علی

نیاز، خواسته، تقاضا

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۲۶ ب.ظ

سه تا مفهومی که توی تیتر آوردم، سه مفهوم اصلی علم بازاریابی هستند.

نیاز، یعنی کمبودهای ما. یعنی آنچه که ما برای زندگی به آن واقعا نیازمند هستیم. نیازهای ما انسان ها همیشگی، ثابت و محدود است. از حضرت آدم (ع) تا آخرین بنی بشری که بر روی کره زمین زیست خواهد کرد نیازهایی کاملا یکسان دارند. به طور مثال اگر سلسله مراتب مازلو را در نظر بگیریم و برای هر طبقه تعدادی شاخص بشماریم به طوری که مثلا 50 شاخص در مجموع محاسبه شود. این 50 نیاز عینا هم در اولین آدم هستند و هم تا آخرین آدم باقی میمانند. نه کم میشوند و نه زیاد.

خواسته به معنای آن راهی است که ما «میل» داریم تا نیازمان را از آن طریق برطرف نماییم. مثلا نیاز گشنگی را می توانیم از راه های مختلفی برطرف کنیم. میتوانیم آبگوشت بزنیم تو رگ. می توانیم فلافل بخوریم. پیتزا، نون و پنیر، یا هر راه دیگری که بتواند «گشنگی» ما را رفع کند. اینجا مهم «میل» ماست.

ولی از بین راه های مختلفی که تمایل داریم تا نیاز را برطرف کنیم، همه راه ها را نمی توانیم انتخاب کنیم. چرا که با «محدودیت» مواجه هستیم. به طور مثال شاید برای رفع نیاز گشنگی «تمایل» داشته باشیم تا آبگوشت نوش جان کنیم. ولی ساعت 11 شب هست و ما گرسنه و زمان کافی برای پخت آبگوشت حداقل 4 ساعت. ما گشنه هستیم. میل و اولویت اول ما آبگوشت است ولی بر اساس محدودیت ها به سراغ نون و پنیر میرویم. این هم شد مفهوم تقاضا. پس تقاضا یعنی انتخاب اولویت مناسب تر بر اساس محدودیت ها.

خب سه مفهوم اصلی بازاریابی را توضیح کافی دادیم. اما نکته اینجاست؛

علم بازاریابی فعلی بر اساس خواسته شکل می گیرد. یعنی بر اساس آنچه که میل داریم. بر اساس هواهای نفسانی. بر اساس این علم میتوان خواسته های مشتری را هدایت کرد. میتوان خواسته ایجاد کرد. میتوان میل مشتری را تحریک کرد.

ولی بازاریابی اسلامی بر اساس تقاضا بنا شده است. هدفش رفع نیاز است از طریقی که اولا هواهای نفسانی را قوی نکند. ثانیا موجبات پیشرفت جامعه را برطرف کند.

فعلا همین. خودش یه کتاب حرف داره!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۶
علی

نفس شناسی

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۰۳ ب.ظ

از منظر قرآن سه نوع نفس داریم. نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنة.

نفس اماره نفسی است که انسان را به سوی گناه و بدیها فرامیخواند. نفس لوامه نفسی است که موجب انقلاب فرد علیه خودش میشود. آن حالتِ پشیمانی بعد از گناه نشات گرفته از نفس لوامه هست. نفس مطمئنة هم نفسی است برای پرهیزگاران و رستگاران. همانان که به امر خداوند راضی اند و خدا نیز از آنها راضی است.

قطعا ما انسان ها در یک لحظه نمی توانیم هر سه نوع نفس را در یک لحظه تجربه کنیم. ولی میتوانیم در گذر زمان تحت فرامین هر سه نوع نفس قرار بگیریم.

پیشنهاد: تحقیق در مورد حالت های روانشناختی افراد، تحت فرمان هر سه نوع نفس! یعنی فردی که در حالت نفس اماره هست چه ویژگی هایی دارد. فردی که در حالت نفس مطمئه هست چی؟ و نفس لوامه چطور؟

و مهمتر آنکه آیا می توان یکی از وظایف مدیر اسلامی را این دانست که نفس لوامه افراد را علیه نفس اماره بشوراند تا فرد تحت حالت نفس مطمئنة قرار بگیرد؟

سوال جالبی است...!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۵:۰۳
علی

شعارهای جریان های سیاسی و مشکلات داخلی کشور

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۵۵ ب.ظ

دو جریان مهم سیاسی در کشور ما حضور دارند: اصولگرایان و اصلاح طلبان. در ظاهر که نگاه کنیم گویی که اصولگرایان همه جوره پای آرمانهای نظام و انقلاب ایستاده اند، ولی اصلاح طلبان همیشه با مبانی اسلام و دین و قرآن و انقلاب و نظام مشکلات اساسی دارند. خب در وهله اول درست هم هست. نوع روابط و رفتارهای دو جریان سیاسی این حرف رو تایید میکند. شعارهایی که میدهند، مواضعی که اتخاذ میکنند و کلا مصنوعات دو جریان انگاره فوق را به شدت مورد تایید قرار میدهد.

ولی من همیشه در این رابطه سوالی داشتم. رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای روحی فداه، با رفتارهای حکیمانه خود همیشه سعی کرده اند که هر دو جریان در داخل کشور باقی بمانند. در حالیکه اگر انگاره ای که عرض شد، صحیح باشد طبیعی است که فرد اول نظام باید تمام تلاشش این باشد که اصلاح طلبان از فضای سیاسی کشور به کلی حذف شوند. خب این یک تناقض بزرگ هست. چرا رهبر نظام اینگونه رفتار می کند؟

از منظر روانشناسی سیاسی شاید اگر به موضوع بنگریم بتوان تا حدودی برای تناقض فوق توضیحی ارائه کرد.

اصولگرایان همیشه دچار یک مشکل بزرگ بوده اند و آن اینکه هیچوقت برنامه درستی برای اداره کشور نداشته اند. همیشه حرف هایشان در حد شعارهای زیبا باقی مانده است و در صحنه عمل معمولا حرف خاصی برای گفتن ندارند. چرا؟ البته همین سوال را میتوان از زوایای مختلف بررسی کرد که خب در این مجال نمی گنجد.

اگر به شعارها، آرمان ها و اهداف کلی اصولگرایان نگاهی بیاندازیم متوجه خواهیم شد که هیچ تفاوتی مابین این شعارها، آرمانها و اهداف با شعارها، آرمانها و اهداف انقلاب و نظام نمیبینیم. البته منظورم از تفاوت، تناقض نیست، بلکه همان «تفاوت» را طلب کردم. یعنی چه؟ یعنی اینکه این جریان سیاسی به عنوان بخشی از کل نظام، دقیقا همان حرفهای کلی و زیبایی را میزند که اصل نظام و رهبر کشور بیان میکند. و این اصلا خوب نیست. وظیفه جریان های سیاسی این است که آن شعار و آرمان و هدف را در صحنه عمل اجرایی کنند. یعنی باید برنامه عملی برای اداره کشور داشته باشند. وظیفه جریان سیاسی بیان مطالب فلسفی و نظری نیست. وظیفه اش ارائه راهکار برای مشکلات مختلف کشور در عرصه های مختلف است. اینکه یک جریان سیاسی فقط حرف های کل نظام را بیان کند، به معنای آن است که جریان های دیگر سیاسی یا باید در جریان ما حل بشوند، یا آنکه اگر با ما مخالفت کنند پس لزوما باید با اصل انقلاب و نظام نیز مخالفت کنند.

درواقع اینطور بیان کنم که هر نظام سیاسی یک ظرفیتی دارد، جریان های مختلف سیاسی باید خود را درون این ظرف جا بدهند. حال اگر یک جریان سیاسی تمام ظرفیت را به خود اختصاص دهد، دیگر جایی برای دیگران باقی نمی ماند. خب طبیعی است که دیگران هم تمایل به حضور در صحنه دارند، حضور آنها در صحنه نیز منوط به تفاوت شعارها و آرمان ها و اهدافشان با شعارها و آرمان ها و اهداف جریان سیاسی مقابل است.

حال اگر جریان سیاسی مقابل به معنای کلیت نظام باشد، پس لزوما جریان های دیگر برای حفظ حضور خود باید با اصل نظام مخالفت کنند.

الان نیز قضیه به همین معناست. چون اصولگرایی به معنایی یعنی کل نظام؛ اصلاح طلبان اگر بخواهند حضور مستقلی داشته باشند مجبورند که با شعارهای اصولگراها گاهی مخالفت کنند و چون مخالفت با اصولگرایی یعنی مخالفت با کل نظام،  پس اصلاح طلبان مخالف نظام میشوند. البته شاید در ابتدای امر خودشان این مطلب را متوجه نشوند، ولی در بلند مدت از دل آن جریان سیاسی شعارهای ساختارشکنانه ای بروز میکند که هدفش در ابتدا فقط مخالفت با خط مشی های اصولگرایی است، ولی چون اصولگرایی یعنی کل نظام، پس لزوما اصلاح طلبی یعنی مخالفت با نظام.

البته نمیخواهم همه افراد درون جریان اصلاحات را منزه از عیب و ایراد کنم. ولی احساس میکنم اگر اصولگرایان به جای ابراز شعارهای کلی و بیان اصول نظام به شکل فلسفی و نظری، دست به برنامه ریزی های اجرایی میزدند و برای عمل و فعل خود برنامه ریزی میکردند و بیشتر بر روی همین موارد مانور میدادند، هیچگاه جریانات رادیکال اصلاح طلبی توان ابراز وجود پیدا نمی کردند.

فعلا در همین جا مبحث را تمام میکنیم، باشد که رستگار شویم!

بعدها شاید به تفصیل بر روی هر بخش این مطلب بحث کنم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۲:۵۵
علی

علم کلام علم 0 و 1 هاست. از منظر این علم یا کل یک مجموعه مورد قبول واقع میشود و یا همه آن رد میشود. علم عقیده است. و عقیده بسیط است. حداقل از منظر قبول شدن و نشدن بسیط است. یعنی یا اعتقادات یک فرد به صورت کامل پذیرفته میشود و یا همه اش یکجا رد میشود.

ولی علم فقه علم مدیریت جامعه است. علم فازی است. از منظر این علم یک فرد ممکن است کمی رد و کمی مورد قبول واقع شود.

این هر دو علم، گر چه در ظاهر متناقض اند ولی در باطن یک اصل را تشکیل میدهند و آن دین است.

دین یک کلیتی دارد که یا همه اش را باید پذیرفت یا همه اش را باید رد کرد. در غیر این صورت میشوی منافق. نمیشود که به صورت  دلبخواهی بخش هایی را بپذیری و بخش هایی را رد کنی. ولی جامعه را نمیشود با تفکر 0 و 1 اداره کرد. بالاخره در جامعه همه نوع آدمی موجود است. شیعه واقعی هست. شیعه اسمی هست. شیعه چند امامی هست. سنی هست. اهل کتاب هست. منافق هست. کافر هست. زندیق هست و ... .

این حرف ها همه اش مقدمه اول بود.

مقدمه دوم ولی کوتاه است. وظیفه دولت و حکومت از منظر اسلام هدایت جامعه به سمت خوبی ها و نیکی ها و فلاح و رستگاری است.

نتیجه آنکه دولت موظف است به وسیله منطق فازی جامعه را به سمت 0 و 1 هدایت کند.

ما دو نوع ولایت داریم. یا ولایت الهی و یا ولایت شیطان. بعضی آدمها همیشه ولایت الهی را قبول میکنند پس میشوند 1. و بعضی دیگر نیز همیشه ولایت شیطان را می پذیرند و میشوند 0. ولی بخش اعظمی از مردم گاهی ولایت الهی و گاهی ولایت شیطان را سرلوحه اعمال خویش قرار میدهند و میشوند فاز!

حال وظیفه دولت آن است که شرایط را طوری ترتیب دهد که افراد همیشه ولایت الهی را بپذیرند. حال یا مردم با دولت همراهی میکنند یا نمی کنند. آنانکه همراه دولت (دولت واقعی اسلامی) باشند به سمت 1 شدن پیش میروند و در بلند 1 میشوند. و آنانکه ساز مخالفت دم دهند میشود 0.

پس میتوان گفت که وظیفه دولت اسلامی حرکت از تفکر فازی به سمت تفکر 0 و 1 هست.

و این خود جای کار بسیار دارد. البته کاملا نیز قابل مناقشه است!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۱:۰۹
علی