وعده متن
متنی میخوام بنویسم در مورد پست مدرنیسم و پاندای کونگ فو کار
فکر کنم جالب باشه
متنی میخوام بنویسم در مورد پست مدرنیسم و پاندای کونگ فو کار
فکر کنم جالب باشه
قبل از انتخابات به دوستان میگفتم یکی از تفاوت های روحانی و احمدی نژاد این هست که اشتباهات احمدی نژاد در میان مدت و بلند مدت کاملا قابل رفع و رجوع هست. اما اشتباهات و در واقع افتضاحات روحانی خیر؛ تا ابد داغ این افتضاحات روی پیشانی ایران و ایرانی باقی خواهد ماند.
احمدی نژاد، با سد گتوند چیزی در حدود 1 میلیون نخل خرما را نابود کرد. خب با اصلاح خاک، تا کمتر از 30 سال دیگر همه این نخلها را میتوان بازگرداند.
احمدی نژاد طرح هدفمندی را بد اجرا کرد، اما در عرض کمتر از 10 سال میتوان این طرح را به مسیر صحیح خود بازگرداند.
احمدی نژاد با گسترش بی رویه دانشگاه، نسلی از مدعیان مدرک به دستِ بی سواد را روی دوش کشور گذاشت. 50 سال دیگر همه این افراد از دنیا میروند!!
احمدی نژاد در بحث مدیریت آب اشتباهات مهلکی داشت، اما اگر همین امروز رویه درست را پیش بگیریم، تا 30 سال دیگر مشکل آب حل خواهد شد.
احمدی نژاد سیستم بانکی را بی برنامه وسعت بخشید و نظام آن را نابود کرد. این مورد هم تا 50 سال دیگر قابل حل است.
اما روحانی چطور؟ امروز خبر باج خواهی 15 میلیون دلاری یک عدد پروفسور تانزانیایی از روحانی، به خاطر سرقت علمی او منتشر شد. این ننگ تا ابد روی پیشانی مردم و تمدن ما حک خواهد شد. تا ایران و ایرانی هست، و تا زمانی که تاریخ ایران مهم باشد، قطعا این ننگ پاک شدنی نخواهد بود. عمر این ننگ به اندازه عمر ایران عزیز است.
روحانی به بدترین شکل ممکن PMD را بست. در موضوع مذکور، از ما رفع اتهام نشد، ما مجرم شناخته شدیم و دولتی از ایران هم حکم مجرمیت ایران را امضا کرد. تا ابد مردم دنیا ما را به عنوان کشوری که مخفیانه به دنبال سلاح اتمی بوده است خواهند شناخت.
همین دیروز بود که عجوزه پیر، مریم رجوی ابریشمچی عضدانلو که نام هزار مرد را روی خود دارد، در اجلاس پاریس گزارش کثافت کاری های سازمان منافقین در سالهای 88 و 96 را ارائه کرد. تا ایران زنده است، این ننگ بر پیشانی مردم ما داغ خواهد بود که قاتل 17000 ایرانی، آن هم در وسط خیابانهای شهر، سلاخی کننده مردم ایران، از نامزدی حمایت کرد و آن نامزد از آنها اعلام برائت نکرد. و متاسفانه مردم ما در سال 96 به آن فرد رای دادند. این ننگ هم تا ایران زنده است، بر پیشانی من و تو حک خواهد شد.
ننگ ایران و ایرانی...
یکی از محل مجادلات میان اندیشمندان علوم سیاسی بالاخص جامعهشناسی سیاسی، بحث انقلاب و اصلاح است. عدهای معتقد به اصلاح تدریجی هستند و دیگرانی نیز معتقد به انقلاب. البته هر کدام دلایل محکمی برای نظریه خود دارند. اصلاحاتیون معتقدند که انقلاب منجر به هرج و مرج، و بالتبع جوزدگیهای سیاسی خواهد شد. نتیجه این جوزدگی خروج از صراط مستقیم و پیمودن راه افراط خواهد شد. حتما جمله معروف «انقلاب فرزندان خود را خواهد خورد» را شنیدهاید؛ ریشه در همین نظریه دارد. در واقع برخی از فرزندان انقلاب، پس از موفقیت انقلاب و روی کار آمدن نظام حاکمیتی جدید چنان افراطی عمل میکنند که پس از خوابیدن شور اولیه، به عذاب وجدان دچار شده، تا حد زیادی عوض میشوند. در انقلاب خودمان هم از این موارد کم ندیدهایم. یکی از آنها همین رئیس جمهور خودمان است. کسانی که اندکی با پیشینه این فرد آشنا باشند متوجه خواهند شد که او از افراطیترین افراد سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب بوده است. اما در گذر زمان چنان عوض شده است که گذشته خود را کافر شده است. برگردیم به اصل بحث خودمان. دلیل دیگر اصلاحاتیون آن است که چون انقلابها نهادی عمل کرده و زیرساختهای نرم یک جامعه را نشانه میروند، بعد از پیروزی و سرنگونی نظام حاکمیتی پیشین، چون ابزار سیاسی و نرمی برای اعمال اراده خود ندارند یا راه خشونت را انتخاب میکنند یا در نهایت مجبور هستند که همان مسیر قبلی را با کمی اصلاحات از سر گیرند. بر همین اساس، این اندیشمندان تقریبا مسیر انقلاب را مسیری منسوخ تلقی کرده و آن را تجویز نخواهند کرد.
اما انقلابیون معتقدند هر مسیر اصلاحی، منجر به تثبیت شرایط فعلی خواهد شد. در واقع ساختارهای نهادینه شده اجازه اصلاح واقعی را نخواهند داد و ما مجبوریم که دست به انقلاب بزنیم. آنها تاریخ را نشان میدهند که در قریب به اتفاق موارد، انقلابیون خواستار اصلاح بودهاند. اما چون نظام حاکمیتی حاضر به پذیرش بسیاری از درخواستهای آنان نشده است، در نهایت مجبور به اقدام انقلابی شدهاند. در واقع آنها میگویند «خانه از پایبست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است». از نظر انقلابیون مادامی که ساختارهای اساسی دچار انحرافند، اقدامات اصلاحی منجر به استحمار مردم خواهد شد و در نهایت امر، سودی واقعی نصیب توده مردم نخواهد کرد.
من حتما در این زمینه بدون نظر نیستم. اما در این پست قصد ندارم مفصل در این زمینه بحث کنم. اینجا میخواهم به صورت جزئی در باب رابطه سازمان و حفظ نظام حاکمیت بحث کنم. میدانیم که در میان سیستمهای اجتماعی مختلف سازمان و خانواده قانونی هستند. یعنی برای تشکیل لزوما باید «ثبت» شوند. البته خانواده هم ضرورتا نیازی به ثبت ندارد. ترجیح جوامع کار را به اینجا کشانده است که خانواده نیز قانونی شود. ولی سازمان ربطی به ترجیح ندارد. سازمان ضرورتا یک سیستم اجتماعی قانونی است. دیگر سیستمهای اجتماعی قانونی نیستند. به طور مثال یک «گروه دوستی» توسط فرد یا افرادی در نهاد خاصی ثبت نمیشود. یا نهضتهای اجتماعی، جنبشها و غیره نیز به همین صورت، در جایی ثبت نمیشوند. اما سازمان باید ثبت شود و پروانه قانونی داشته باشد. در غیر این صورت، دیگر سازمان نخواهد بود.
این «قانونی» بودن و نشات گرفتن از قانون چه خصیصهای دارد؟ خصیصهاش آن است که سازمان مشروعیت خود را از حکومت و دولت اخذ خواهد کرد. یک سیستم اجتماعی وقتی از دولت مشروعیت گرفت و تبدیل به سازمان شد، دیگر نمیتواند آزادانه اقدام به فعالیت کند. در واقع سازمان بخشی از ساختار قدرت خواهد شد. سازمان چه دولتی باشد، چه خصوصی باشد، چه بازرگانی باشد یا خدماتی باشد، صنعتی باشد یا حتی اگر مردمنهاد باشد، در نهایت سازمان است، پروانه کار دارد، باید صورتهای مالی خود را به حکومت ارائه کند و در صورت صلاحدید مدیران دولتی، باید مالیات دهد. خلاصه آنکه سازمان لزوما بخشی از ساختار سیاسی خواهد شد. چرا در کشورهایی که به «تمدن سازمانی» پیوستهاند کمتر شاهد انقلاب هستیم؟ به این دلیل که سازمانها افراد را به بند کشیدهاند. سازمانها آزادی اجتماعی را محدود میکنند. سیستمهای اجتماعی را با سازمان اشتباه نگیرید. هیئت هم یک سیستم اجتماعی است. ولی «قانونی» نیست. البته بدیهی است که منظورم از قانونی نبودن، ضدیت با قانون نیست. بلکه منظورم این است که هیئت در هیچ نهادی ثبت نمیشود و مشروعیتش را از دولت نمیگیرد. اما حتی مردمنهادترین سازمانها هم مشروعیت خود را از دولت میگیرند؛ پس چون چاقو دسته خود را نمیبرد، سازمانها هم نه میخواهند و نه میتوانند که علیه دولت و حکومت مرجع خود اقدام خاصی انجام دهند. البته دولتهای خوب شاید سازمانهای منتقد را پر و بالی دهند تا اقدام اصلاحی انجام دهند، اما در بزنگاهها، سازمان جرات عرض اندام علیه حکومت را ندارد.
البته این بحث را میتوان بسیار مفصلتر بیان کرد. اما در این وبلاگ همین میزان تفصیل کافی است.
به زودی در مورد تیتر مطلبی خواهم نوشت؛ البته اگر خدایم توفیق دهاد:)
چند روزی حسب دعوت یکی از دوستان عضو توئیتر شدم. یک شبکه اجتماعی برای جملات قصار. خب واقعا به درد من نمیخورد. هم وقت میگرفت. هم اینکه من اهل جملات قصار نیستم. دفعاتی که حرف میزنم باید کم باشه، ولی وقتی شروع میکنم به صحبت کردن باید از مقدمه تا نتیجه رو مفصل برم.
خلاصه که هر کسی را بهر جایی ساختند. ما را از آنِ وبلاگ خلق نمودند.
باشد که در همین خانه مشغول درّ فشانی باشیم...
توئیتر در همین حد که لینک پستهای اینجا را، آنجا به اشتراک بگذارم:)
این متن برای سال ۹۲ و چند هفته ای پیش از کنکور ارشد است. التماس دعا در این شب عزیز
جدی؛
فقط یک لحظه فکر کنید رئیسی رئیس جمهور شده بود و تحریم S722 وضع میشد، اونوقت اصلاحاتیون و اعتدالیون (البته هم بزرگانشون رو میگم هم عمله توئیتر و شبکه های اجتماعی) چه حجمی از فحش و تحلیلات تخیلی ردیف میکردند؟
حالا که روحانی رای آورده، سوت زنان از کنار ماجرا دارن میگذرن.
عمق بی حیایی و نانجیبی این قوم رو فقط به همین شکل میشه درک کرد.
به دوستان میگفتم به روحانی رای ندید ولی دعا کنید روحانی رای بیاره، چون اگر رای نیاره چهار سال دیگه مثل یک منجی برمیگرده. الان خودش باید پاسخگوی ننگ نامه برجام باشه.
چقدر مولای عشق گفت به آمریکا دلخوش نکنید، معتدلین اما کم شعورتر از آن بودند که بشنوند و بفهمند. صم بکم عمی فهم لایعقلون
آیات 45 و 46 سوره مبارکه بقره بسیار جذابند. کلا جزء اول قرآن را بسیار بیش از جزءهای دیگر قرائت کرده ام. موارد بسیاری را به یاد دارم که قصد ختم قران داشته ام اما در همان جزء اول درجا زده ام.
اما در هر مرتبه قرائت قرآن، آیات به شکل جدیدی خود را عرضه می کنند. شاید هم تعبیرم اشتباه باشد.
اما بیاید این دو آیه را با هم مرور کنیم:
در تفسیر نمونه ذیل این آیات چنین آمده است
«"یظنون" از ماده "ظن" گاه به معنى گمان و گاه به معنى یقین مى آید و در اینجا مسلما به معنى ایمان و یقین قطعى است، زیرا ایمان به لقاء اللَّه و باز گشت به سوى او حالت خشوع و خداترسى و احساس مسئولیت را در دل انسان زنده مى کند و این یکى از آثار تربیتى ایمان به معاد است که همه جا در برابر انسان صحنه آن دادگاه بزرگ را مجسم مى سازد و به انجام مسئولیتها و حق و عدالت دعوت مى کند.
این احتمال نیز وجود دارد که "ظن" در اینجا به معنى "گمان" باشد، و این در حقیقت یک نوع مبالغه و تاکید است که اگر انسان فرضا به آن دادگاه بزرگ ایمان نداشته باشد و فقط گمان کند، کافى است که از هر گونه خلافکارى خوددارى نماید و در واقع سرزنش به علماء یهود است که اگر ایمان شما حتى به درجه ظن و گمان برسد باز باید احساس مسئولیت کنید و دست از اینگونه تحریفات بردارید».
در تفسیر المیزان:
«این مورد اعتقاد به آخرت، موردى است که هر کس باید بدان یقین حاصل کند، هم چنان که در جاى دیگر فرموده: (وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ، با این حال چرا در آیه مورد بحث مظنه و گمان به آن را کافى دانسته؟ ممکن است وجهش این باشد که براى حصول و پیدایش خشوع در دل انسان، مظنه قیامت و لقاء پروردگار کافى است؛ چون علومى که به وسیله اسباب تدریجى به تدریج در نفس پیدا می شود، نخست از توجه، و بعد شک، و سپس به ترجیح یکى از دو طرف شک، که همان مظنه است پیدا شده، و در آخر احتمالات مخالف به تدریج از بین مى رود، تا ادراک جزمى که همان علم است حاصل شود.
و این نوع از علم وقتى به خطرى هولناک تعلق بگیرد باعث غلق و اضطراب و خشوع نفس می شود، و این غلق و خشوع از وقتى شروع می شود، که گفتیم یک طرف شک رجحان پیدا مى کند، و چون امر نامبرده خطرى و هولناک است، قبل از علم ب آن، و تمامیت آن رجحان، نیز دلهره و ترس در نفس مى آورد.
پس بکار بردن مظنه در جاى علم، براى اشاره به این بوده، که اگر انسان متوجه شود به اینکه ربى و پروردگارى، دارد که ممکن است روزى با او دیدار کند، و به سویش برگردد، در ترک مخالفت و رعایت احتیاط صبر نمى کند، تا علم برایش حاصل شود، بلکه همان مظنه او را وادار باحتیاط مىکند.»
نکته جالبی است. من و شما اگر در نمازمان خاشع نیستیم و فکرمان همه جا هست الا در نماز، یعنی در وقوع قیامت حتی شک هم نداریم، اطمینان که پیشکش! اگر حتی کمی شک هم داشتیم، قطعا و یقینا در نمازمان درجاتی از خشوع را شاهد بودیم.
وای بر ما...
مگر خدایی ما را نجات دهد..
باشد که رستگار شویم...
انبیاء الهی اصولا برای پیشرفت و تکامل فهم بشر آمدهاند. این ادعا را در تعالیم انبیاء در دشمنان انبیاء و حتی در معجزات انبیاء میتوان ردگیری کرد. بله حتی در معجزات انبیاء هم این امر کاملا قابل ردیابی و ردگیری است. اجازه بدهید مروری کوتاه بر معجزات و رفتارهای مومنین زمان هر نبی انجام دهیم و سپس نتیجهگیری کنیم. البته لازم به تکرار است که در اینجا فقط به رفتارهای مومنین توجه میشود و نه کفار و دشمنان انبیاء.
پیامبران اولوالعزم 5 نفرند که به ترتیب عبارتند از: حضرات نوح (ع)، ابراهیم (ع)، موسی (ع)، عیسی (ع) و حضرت محمد (ص). معجزات این پیامبران چه بوده است؟ در قرآن برای حضرت نوح (ع) معجزهای ذکر نشده است. ساخت کشتی که معجزه تلقی نمیشود، طوفان و سیل نیز معجزه نبود، بلکه عذاب الهی بود. معجزات الزاما برای هدایت هستند، ولی عذاب زمانی نازل میشود که کار از کار گذشته باشد. خلاصه آنکه اولین پیامبر اولوالعزم معجزهای نداشت.
دومین پیامبر از سلسله پیامبران اولوالعزم، حضرت ابراهیم خلیلالرحمان (ع) بود. ایشن معجزات زیادی داشتند. اما نکته جالب آن است که هیچکدام از این معجزات توسط مومنین زمان ایشان نبود، بلکه یا از طرف کفار بود یا از طرف شخص حضرت ابراهیم (ع). ایشان برای آرامش قلبی خود، از خداوند تقاضای جلوهای از زنده شدن مردگان را داشتند. خداوند هم البته این درخواست را اجابت کردند.
راستش را بخواهید، زندگی مومنین در عصر حضرت موسی (ع) بیشتر شبیه هتل بود. واقعا آدم در میماند. تشنه میشدند درخواست معجزه داشتند. گرسنه میشدند درخواست معجزه داشتند. جانشان در خطر بود درخواست معجزه داشتند و عجب آنکه همه این درخواستها مورد قبول حضرت حق تعالی قرار میگرفتند. البته در آخر کار آنها درخواست رویت جسمانی خداوند را داشتند که البته در این مورد دیگر دست رد به سینهشان زده شد.
اما چهارمین پیامبر صاحب شریعت خداوند حضرت عیسی روحالله (ع) بودند. در زمان ایشان، خودشان درخواست معجزه نداشتند. البته نمیگویم معجزاتی نبود؛ معجزات زیادی در قرآن برای حضرت عیسی (ع) نقل شده است. ولی درخواست این معجزات از جانب مومنین نبوده است. یاران بزرگ و خاص ایشان ملقب به حواریون اما یکبار درخواست معجزه داشتند. در آیات آخر سوره مبارکه مائده (آیات 112-115) ماجرای این درخواست و پاسخ خداوند نقل شده است که با هم مروری بر آن داشته باشیم: «إِذْ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ[1] (112) قَالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَکُونَ عَلَیْهَا مِنَ الشَّاهِدِینَ[2] (113) قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِنْکَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ[3] (114) قَالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ[4] (115)». همانطور که در این آیات میبینیم، هم نوع درخواست این معجزه از سوی حواریون و هم اصل درخواست به گونهای بوده که گویا جای چنین درخواستی نبوده است. در واقع در آن زمان سطح بشر به میزانی رشد کرده بوده که حداقل مومنین و آن هم سطح اول مومنین نباید چنین درخواستی را مطرح میکردند. خداوند با توجه به حکمت و کرم خویش البته به این درخواست پاسخ مثبت داد، ولی در کنار این پاسخ مثبت، تهدید شدیدی هم روانه درخواست آنها کرد که اگر کسی به آن کافر شود به عذابی دچار خواهد شد که هیچکسی از عالمیان به آن دچار نشدهاند.
در زمان نبی مکرم اسلام (ص) نیز هیچگونه درخواست معجزهای از سوی مومنین ثبت نشده است.
در زمان اولین پیامبر اولوالعزم هیچ درخواستی نیست، در زمان دومین پیامبر، خود آن پیامبر درخواست معجزه برای اطمینان قبلی داشته است. در زمان سومین پیامبر معجزات درخواستی از سوی مومنین با زندگی آنان گره خورده است. در زمان چهارمین پیامبر، فقط یک بار درخواست معجزه توسط مومنین ثبت شده است که گرچه پاسخ مثبت میگیرد ولی عذابی سخت هم در صورت کفر به آن گوشزد میشود و در زمان آخرین پیامبر هیچ درخواست معجزهای از سوی جامعه ایمانی ثبت نمیشود.
این یعنی پیشرفت و تکامل بشر؛ و این یعنی پایان نیاز بشر به ارسال وحی و کتاب جدید! البته بینیازی به ارسال وحی جدید، یعنی همه آنچه که بشر نیازمند آن است نازل شده است و خود مردم باید پاسخ نیازهای خود را از دل آن کتاب استخراج کنند.
[1] . و [یاد کن] هنگامى را که حواریون گفتند اى عیسى پسر مریم آیا پروردگارت مى تواند از آسمان خوانى براى ما فرود آورد [عیسى] گفت اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید.
[2] . گفتند مى خواهیم از آن بخوریم و دلهاى ما آرامش یابد و بدانیم که به ما راست گفته اى و بر آن از گواهان باشیم
[3] . عیسى پسر مریم گفت بار الها پروردگارا از آسمان خوانى بر ما فرو فرست تا عیدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه اى از جانب تو و ما را روزى ده که تو بهترین روزى دهندگانى
[4] . خدا فرمود من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد و[لى] هر کس از شما پس از آن انکار ورزد وى را [چنان] عذابى کنم که هیچ یک از جهانیان را [آن چنان] عذاب نکرده باشم.
از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه
آقا من حس ندارم دیگه مثل قدیم هر روز پست بذارم، ولی خب نمیشه که هر هفته هم فقط یک پست ارسال کنم. از این رو، وقتی یک مطلبی به ذهنم رسید، میام اینجا وعده میدم، بعد سر فرصت اصل متن را مینویسم، فلذا، امروز هم وعده می دهم که متنی در مورد معجزات انبیاء و تکامل فهم بشر به نگارش در بیارم.
ان شاءالله به زودی...