ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

برداشتی از قرآن

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۳۴ ب.ظ

أَنزَلَ مِنْ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَة أَوْ مَتَاع زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ (رعد/17)؛

(خداوند) از آسمان آبى فرو فرستاد; و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد; سپس سیلاب بر روى خود کفى حمل کرد; (همچنین) و از آنچه (در کوره ها،) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش بر آن مى افروزند، کف هایى مانند آن به وجود مى آید ـ خداوند براى، حقّ و باطل چنین مثالى مى زند. سرانجام کف ها به بیرون پرتاب مى شوند، ولى آنچه به مردم سود مى رساند [= آب یا فلزّ خالص ]در زمین مى مانَد; خداوند این چنین مثال مى زند!

امروز این آیه عجیب به کار می آید. البته همه نکاتی را که می خواهم ذکر کنم لزوما از همین آیه شریف برداشت نمی کنم. آیه را محور قرار می دهم و سپس مواردی دیگر را نیز در خلال آن عرض خواهم کرد.

اول اینکه، در این آیه، خداوند متعال حق را به مانند جریان آب و یا آب در جریان مثال میزند و باطل را به آن کفی که بر روی جریان آب ظاهر میشود ماننده می کند. نکته بسیار جالبی است. اکثر مفسرین در ذیل این آیه به نکته ای اشاره کرده اند و آن نکته عبارت است از اینکه اگر فردی به جریان آب نگاه بیاندازد، آن چیزی را که در ابتدا مشاهده می کند، کف روی آب است. در لحظه ابتدایی جریان اصیل آب مشاهده نمی شود. کف دیده میشود. قرآن نیز باطل را همانند کف میداند. من و شما به عنوان سوژه، زمانی که به یک آبژه و یک پدیده برمیخوریم، در آن هنگام که یک پدیده اجتماعی یا جریان سیاسی را مورد تفحص قرار میدهیم، آن چیزی را که ابتدائا مشاهده میکنیم همان کف است، همان باطل است. مورد مشاهده ما در لحظات اول به احتمال بسیار بالا باطلی بیش نیست. باید کمی صبر داشت، کمی تامل کرد، با دقت و تعمق بیشتری جریانات را مورد کنکاش قرار داد بلکه جریان جق و آن چیزی که صحیح است و حقیقت دارد فرصت کند خود را برابر چشمان به تماشا بگذارد. همیشه چنین است. جریانات اجتماعی و سیاسی با میزان کم یا زیادی آشفتگی و عدم آرامش همراهند. آن آبی کف ندارد که آرامش دارد. البته منظورم از آرامش قطعا و یقینا همان سکون و بی تحرکی نیست. آب در وسط اقیانوس مگر ساکن است؟ خیر ولی آرامش دارد. در وسط اقیانوس آرام مگر کف دیده میشود؟ خیر! ولی آن جریان آب جریان دارد اما چون آرامش دارد کفی ندارد. جریان های اجتماعی همیشه با اندکی تلاطم و عدم آرامش یا شاید با قدری تسامح بتوان گفت با پیچیدگی همراهند پس کف دارند. اصولا حیات باطل در همین عدم آرامش است.

اینکه حضرت علی (ع) در اکثر موارد بصیرت را با صبر همراه کرده اند به همین نکته بر میگردد. اگر صبر نداشته باشیم و بخواهیم با همان مدارک و مشاهدات اولیه به قضاوت بنشینیم به احتمال زیاد کف را جریان اصلی آب پنداشته و باطل را حق خواهیم انگاشت.

کمی صبر دوستان، کمی صبر!

اما از نگاهی دیگر اگر بخواهیم بحث کنیم باید بگوییم که هر فرد و جریانی که بخواهد آرامش جامعه را بر هم بزند به احتمال بسیار بالا باطل خواهد بود. این یک نکته کلیدی در شناخت اباطیل روزگار است. باطل سعی بر تشویش دارد چون کف در جریان آرام آب مجال ظهور پیدا نمی کند. هر چقدر آب متلاطم تر، میزان کف بیشتر و به همان میزان نیز احتمال رویت حقیقت جریان آب کمتر. در عرصه اجتماعی و سیاسی نیز به همین شکل است. به هر میزان که تلاطم اجتماعی بیشتر باشد، فضا برای تهمت زنی و ذغل کاری فزونی خواهد یافت پس شرایط برای فتنه گری بیشتر خواهد شد. از این رو است که فتنه گر جماعت به شدت تلاش می کند تا جریان آرام جامعه را متلاطم کند، سعی می کند تا ناآرامی و تشویش را با روش های مختلف به جامعه تزریق کند چرا که در جامعه ناآرام کف ها مدت زمان بیشتری میتوانند عمر کنند.

آنکه تهمت میزند، آنکه سعی دارد تا از طریق جنگ روانی آرامش حریف را بر هم بزند، آنکه سعی میکند تا هواداران رقیب را به واکنشی نسنجیده ترغیب کند، آن فرد همان باطل است. آن کسی که از ادبیات منقلی استفاده می کند مصداق باطل است. اما آن کسی که سعی میکند تا جامعه را آرام کند، تلاش می کند تا مردم فرصت یابند از کف گذر کرده و حقیقت جریان آب را مشاهده کنند آن فرد مصداق حق است.

و لا یحمل هذا العلم إلا أهل البصر و الصبر...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۳۴
علی

عقلانیت علیه عقلانیت

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۲۸ ب.ظ

عقلانیت؛ واژه غریبی است! همه دم از آن می‌زنند. به قول شخصیت محبوب من، «فامیل دور» تنها چیزی که در دنیا عادلانه تقسیم شده، همانا عقل است چرا که هیچکس اعتراضی به کمبود عقل خویش ندارد. البته من سعی می‌کنم در شخصیت‌های غیر معصوم ذوب نشوم. فامیل دور عزیز و دوست داشتنی هم از این قاعده مستثنا نیست. پس در او نیز ذوب نخواهم شد و این عبارات دُرّ گو‌نه‌اش را نقد می‌کنم. بسیاری از انسان‌ها هستند در درون با خود نجوا می‌کنند که «من چقدر کم عقلم» و این از نظر نگارنده خاصیت انسان مدرن است. اگر محکوم نشوم که سوسیالیست هستم خواهم گفت بشریت آنچنان مادی‌گرا شده است که حال آدم را بهم می‌زند. البته ایکاش این مادی‌گرایی در ثروت دوستی و ثروت پرستی خلاصه می‌شد. آنگونه حداقل یکی از وجوه آدمی ارضا می‌شد. اما انسان مدرن، در بعد معرفت شناسی نیز مادی است. او روح خود را فروخته است تا بلکه کمی ثروت به دست آورد؛ کسب ثروت در برابر از دست دادن شخصیت آدمی و خط بطلان کشیدن بر فطرت الهی. چه معامله حقیری!

عقلانیت یعنی تجمیع عقل نظری و عقل عملی و یا به قول شهید مطهری جمع جهان بینی و ایدئولوژی. عقلانیت یعنی ببینم جهان چیست و چگونه کار می‌کند و سپس طرح ریزی برای کسب نهایت منفعت. عقلانیت یعنی جمع توصیف و هنجار. توصیف به چیستی می‌پردازد و هنجار به چگونگی. جهان چیست و عمل چگونه باید باشد. آدم عاقل یعنی کسی که قوانین بازی را درست درک کند و رفتار درست را به شکل درست انجام دهد. جامعه عاقل نیز یه همین طریق تعریف می‌شود.

اما امان از آن روزی چون امروز بشریت که در توهم فهم درست کارکرد هستی است و بر اساس همین همین توهم رفتار درست را نیز متوهمانه پی می‌ریزد. آنگاه که جامعه احمق شد و مادی‌گرایانه توصیف کرد و مادی گرایانه نسخه نوشت، انسان‌های به حقیقت عاقل، دیوانه انگاشته می‌شوند و این درد دنیای مدرن است. جامعه امروز آنچنان پی ریزی شده است که «جستجوی نفع شخصی» به هر نحو ممکن عاقلانه است و نشان از عقلانیت باطنی دارد. اما آیا پروردگار عالم نیز این نهاد هستی را اینگونه خلق کرده است؟ چرا بشر به این سمت قدم برداشت؟ نمی‌دانم! اما می‌‌دانم که بشریت امروز عاقل نیست، مجمع دیوانگانی است که عاقلان را دیوانه خطاب می‌کنند. در واقع هنر مدرنیته شاید این بود که جای حماقت و عقلانیت را عوض کرد. احمق‌ها عاقل شدند و عاقل‌ها احمق. و این چنین است که اسلام گرایان با برچسبِ نچسب «رمانتیسم» به همگان معرفی شدند. البته این «انقلاب ما انفجار نور بود» و پرده سیاه شب را شکافت تا چشمان بسته شده بشریت را به حقیقت روشن کند؛ دستی ز غیب آمد و پرده جهل را شکافت. اما دشمنان عقلانیت بیکار ننشستند و با خلق جایگزین‌های انحرافی سعی داشتند تا ذهن رو هوشیاری بشر را دوباره به قعر ظلمات و تاریکی بفرستند. اما چون « مردم از مردم زمان رسول الله (ص) هم بهترند» بیکار ننشسته و عاقلانی را به جنگ خصم فرستادند تا هیمنه اهریمنان را در هم شکسته و طرح نویی را که خمینی (ره) درانداخته بود روحی دوباره ببخشایند. این انقلاب دوباره که البته خارج از مرزهای میهن در حال وقوع است باید انقلاب «عقلانیت علیه عقلانیت» نام نهاد. آری عقلانیت الهی علیه عقلانیت مدرن که نه در بخش نظری پاسخگوی نیاز انسان بود و نه در بخش عملی توانست مدعاهای خویش را محقق کند شوریده است. خناسان قصد جانش را کردند ولی سردارهای امروز که سرهنگ‌های دیروز بودند از حقوق بشریت دفاع کردند و نگذاشتند مسیر عقلانیت الهی مسدود شود. آری باید شورید، باید همگان را شورانید؛ باید ذات بی ذات عقلانیت مدرن را عریان کرد تا همگان درونِ پر از تهی آن را نظاره کنند. باید بشریت را علیه انسان مدرن به حرکت درآورد تا به زودی شاهد آن یگانه حادثه تاریخ باشیم که در امتداد عقلانیت سرخ حسینی به وقوع پیوسته و عقلانیت سبز را به عرصه گیتی بازآورد.

آری امروز جنگ است؛ جنگ عقلانیت علیه عقلانیت! و مطمئن باشیم که در این نبرد ما پیروزیم.

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۲۸
علی

هانی؛ مرحوم نوروزی؛ معرفت پرسپولیسی

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۴۲ ق.ظ

بچه که بودم استقلالی بودم. دروغ چرا؟ الان هم استقلالی ام

چیزی سخت تر از قهرمان شدن قرمزا نیست. اما دلم میخواد سال بعد هم پرسپولیس قهرمان بشه تا این بی معرفتی که در حق هانی شد را جبران کنند...

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۴۲
علی

خاطره شماره 2

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۳۴ ب.ظ

درس «مفروضات و اصول مدیریت اسلامی» را با دکتر علی اصغر پورعزت باید پاس میکردیم. چون رشته ما، هم جدید بود و هم عنوان رشته با عنوانی که در دفترچه سازمان سنجش آمده بود، تفاوت داشت، و به همین دلیل بچه ها بسیار ناراضی و دلسرد شده بودند، جلسات اول و دوم و اکثر جلسات بیشتر حول اثبات خوب بودن رشته و آینده دار بودن آن می گذشت. در پایان جلسه دوم استاد مربوطه فرمودند که یکی از دانشجویان، برای جلسه بعد، فصل اول کتاب «مدیریت ما» (از منابع مهم مدیریت اسلامی) را برای ارائه آماده کند. قرار بود هر جلسه به یک فصل از کتاب مذکور اختصاص داده شود و هر فصل هم توسط یکی از دانشجویان ارائه شود. داوطلب شدم و قرار شد فصل اول کتاب را برای جلسه سوم آماده کنم. شاید یک هفته کامل برای همین امر اختصاص دادم. علاوه بر فصل اول کتاب، چندین مقاله و کتاب دیگر را نیز مورد مطالعه قرار دادم. با مطالعه دیگر کتب و مقالات، احساس کردم که بخش هایی از کتاب اصلی اشتباه علمی دارد و باید تصحیح شود، فلذا خامی کرده، و همه اشتباهات را در اسلایدها به نمایش گذاشتم. البته اوج خامی من این بود که دقیقا 3 اسلاید اول، ایرادات وارده را بیان می کرد و مباحث دیگر که ایراد نداشتند در اسلایدهای 4 تا 20 آمده بودند.

کلاس شروع شد. استاد از من خواستند که ارائه را آماده کرده و کار را شروع کنم. اسلاید اول، ایراد اول؛ اسلاید دوم، ایراد دوم؛ اسلاید سوم...

دکتر پورعزت که در بالاترین سطح علمی دانشکده قرار داشتند و البته در سن پایینی هم به این سطح رسیده بودند کمی ناراحت شدند که یک «الف‌بچه» به کتاب ایشان که الحق و الانصاف بهترین کتاب مدیریت اسلامی ایران هم هست، اینقدر ایراد وارد کند. نمیشود گفت با تندی، ولی با ناراحتی زیاد به من گفتند که بنشینم و پس از آن خودشان فصل اول را تدریس کردند.

من که تا مدت ها سوژه کلاس شده بودم. اما بچه ها از ارائه کردن مطالب کتاب سر کلاس راحت شدند:))

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۳۴
علی

عوام یا احمق؟

سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۲۰ ق.ظ

در مورد اینکه عوام و خواص جامعه چه کسانی هستند بحث های زیادی شده است. در این بین اما، من نظر رهبر معظم انقلاب را میپسندم. ایشان خواص جامعه را نه با لباس و شغل و ثروت و مدرک، و حتی نه با قدرت تحلیل و تشخیص، بلکه با تمایل به تشخیص و تحلیل جریانات تعریف میکنند. از نظر ایشان آن کسی مشمول خواص است که در حوادث مختلف سعی میکند تا تشخیص دهد و بر اساس تشخیصش عمل کند. حال ممکن است این تشخیص درست باشد یا نباشد. البته نه اینکه صحت یا عدم صحت تشخیص مطرح نیست. اما در وهله اول خود تمایل به تشخیص است که اهمیت دارد؛ اینکه فرد بخواهد تشخیص بدهد از همه چیز مهمتر است. اهم آن است که فرد منتظر حرف دیگران نماند. در مراحل بعدی، با فزونی مطالعه و انباشت تجربه و صد البته با خلوص، میتوان قدرت تشخیص و تحلیل را افزایش داد. اما کسی که تمایلی به تشخیص دادن نداشته باشد، عمری هم که بخواند توفیری در حالش نمیکند. او فقط مطیع بهتری خواهد بود! 

البته عوام بودن خوب نیست، اما بدترین حالت ممکن هم نیست. بدترین حالت ممکن آن است که فرد احمق باشد، یعنی هم بازی بخورد و مطیع باشد و هم فکر کند که مشمول خواص است و اهل تشخیص است.

مصداق زیاد دارد؛ مصداقی بحث نمیکنم!

باشد که رستگار شویم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۶ ، ۰۳:۲۰
علی

آزادی خوب است؛ آزادی نمییخواهیم

دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۲۷ ق.ظ

الان تو خوابگاه و با یک تبلت جدا حسش نیست بحثی با این سطح از دوز فلسفی را باز کنم.

لیکن اینو بدونیم که گر چه آزادی خوب است، و خوب چیزی است. اما واقعیت این است که قاطبه مردم آزادی را دوست ندارند. در حرف عاشق آزادی اند اما در اعماق وجود همیشه دنبال فردی و چیزی هستند که به آنها راه نشان بدهد. و این نشات از آن دارد که "تفکر سخت ترین کار ممکن است".

باشد که رستگار شویم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۲۷
علی

خاطره شماره 1

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۳۴ ق.ظ

سومین جلسه ای بود که سر کلاس حاضر میشدیم. البته اولین جلسه آن درس خاص بود. ولی اگر مجموع همه دروس را حساب کنیم، سومین جلسه بود. درس مکاتتب و پارادایمهای مدیریت بود که در محضر خانم دکتر طاهری عطار تلمذ می کردیم. معمولا جلسه اول، جلسه آشنایی استاد و دانشجوست. تدریس نمیشود، و فقط حول طرح درس و اینکه در طول ترم استاد از دانشجو چه چیزی میخواهد، روش تدریس چگونه است و اینطور مسائل بحث میشود.

حین صحبتها، ایشان از دانشجویان خواستند که اسم تعدادی از نظریه پردازان مدیریت دولتی را ذکر کنند. رشته کارشناسی من بازرگانی بود. اما اکثر بچه ها در مقطع کارشناسی هم دانشجوی مدیریت دولتی بودند. تقریبا اسم کسی بر زبان ها جاری نشد و همه مبهوت همدیگر را نگاه می کردند. البته این نکته، خودش مایه ننگ دانشگاه تهران است که دانشجویان مقطع ارشدش، اسم نظریه پردازان رشته خود را هم نمیدانند.

استاد منتظر بود و دانشجویان زبان در کام فرو برده. ناگهان یاد نامه 53 نهج البلاغه افتادم؛ منشور حکومت داری حضرت امیر (ع)!

به خود جرات دادم و گفتم «حضرت علی (ع)»!

همه کلاس خندیدند و استاد مربوطه ناراحت شد که چرا در قبال جواب من، تمسخر اولین گزینه هم کلاسی هایم بود. «احسنتی» به من حواله کردند و همه بچه های کلاس را مجبور کردند تا همان نامه را مطالعه کرده و نکات مدیریتی آن را استخراج، دسته بندی و شرح دهندcheeky

دکتر طاهری در مجموع 3 کار کلاسی از ما خواستند که 2 تای آنها نتیجه درافشانی های بنده بودindecision. اما فراموش کردم که آن تکلیف دیگر کدام بود و چرا مسبب آن نیز من بودم!

بعد از کلاس دو پا داشتم، دو پای دیگر قرض کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادم

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۳۴
علی

مهدویت آمریکایی

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۲۴ ب.ظ

شهید آوینی، سید شهیدان اهل قلم جایی فرمود که آخرین مبارزه ما نه با آمریکا که با اسلام آمریکایی است. که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیرپاتر است.

اوج اسلام در مهدویت است و به قول عزیزی دین بخشی از مهدویت است و نه مهدویت بخشی از دین.

خلاصه آنکه شاید بتوان امروز گفت آخرین مبارزه ما با مهدویت آمریکایی است که از اسلام آمریکایی خطرناکتر است.

 

احمدی نژاد در انتخابات ثبت نام کرد...

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۲۴
علی

بحران‌های عرقی و خونی

دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۳۲ ب.ظ

بحران را انباشت مسئله تعریف کرده‌اند. یعنی روز اول یک مسئله داریم، حلش نمی‌کنیم. روز دوم به مسئله دوم برمی‌خوریم، باز هم دست روی دست ‌می‌گذاریم و حلش نمی‌کنیم. همینطور روز سوم، روز چهارم، سال چندم... . و طی روزها و ماه‌ها و سال‌ها مسائل ایجاد می‌شوند ولی حل نمی‌شوند، باقی می‌مانند و چنین می‌شود که بحران ایجاد می‌شود. ناگاه به خود می‌آییم و با کوهی از مسائل گوناگون مواجه می‌شویم که حتی فکر کردن به این حجم از مسائل ذهن را خسته می‌کند؛ حل کردنش که کار مرد کهن است؛ مردی از تبارِ «آنچه نداریم».

اما باید گفت که این یک نگاه حداقلی به بحران است. بحران به همین سادگی‌ها (!) هم نیست. یعنی گاهی بحران از دست مرد کهن نیز خارج می‌شود. بحرانی که راجع به آن صحبت کردیم قابل رویت بود؛ مثل بحران آب، مثل بحران بانکی، مثل بحران هزینه‌های جاری دولت، مثل بحران ساختمان‌های ناامنی که توسط زلزله، آتش و ده‌ها عامل دیگر با تهدید روبرو هستند، مثل بحران جمعیت، مثل بحران پیری... . اما گاهی بحران قابل دیدن نیست، رویت نمی‌شود. این تیپ از بحران‌ها به آرامی حرکت می‌کنند، ولی ریشه‌ای هستند. شاید که نه، باید گفت مردم این شکل از بحران‌ها را حتی به آغوش می‌کشند! حرفم را بزنم، این بحران‌ها از جنس فرهنگ هستند، همان بحرانی که ما به خاطرش دو ماه مشکی می‌پوشیم و عزا می‌گیریم. این بحران‌ها در لحظه شروع شاید کمی غمگین باشند اما آفرینندگان این سبک از بحران‌ها بسیار راحت توجهات را به سوی دیگری سوق می‌دهند تا بالاخره روزی که خون اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا به زمین بریزد و پردههای غفلت را از چشم‌ مردمان جامعه کنار بزند. آری حل این بحران‌ها کار مرد کهن نیست. مرد کهن نهایت می‌تواند و حاضر است که عرق بریزد، این تیپ از بحران نیازمند عرق نیست، تشنه خون است.

امروز به جامعه نگاه کنید، به حجاب، به روابط دختر و پسر، به بنیان‌های خانواده که در حال فروپاشی است. اینها دیده نمی‌شود چون ارزش‌های جامعه در حال تغییر است. ارزش‌ها تغییر می‌کند ولی فطرت خدایی ما نه. ما ثابتیم اما ارزش‌های اجتماعی تغییر می‌کند. اگر این تغییر به سمت مبانی فطری باشد که خوب است؛ شکر خدا! اما اگر نه، ما با بحرانی نامرئی طرفیم؛ بحرانی که با واژه‌های روشنفکرانه‌ی زیبا آذین‌بندی شده است و آنچنان زیبا می‌نمایاند که آن را پذیرا می‌شویم. اما بعد از 10 سال، 20 سال، شاید هم 100 ‌سال و شاید چندین قرن رخ بنمایاند. ولی چون ذاتی سرطان‌گونه دارد، روزی قابل رویت می‌شود که دیگر کار از کار گذشته است. آن روز مرد کهن نمی‌تواند با مدیریت جهادی هم حتی، دست به جراحی جامعه بزند. آن روز باید حسین بن علی (ع) به مسلخ کربلا برود تا شاید به جامعه تلنگری وارد شد. آن روز دیگر است، برای کار دیر است، برای عرق ریختن دیر است، برای برنامه‌ریزی دیر است، آن روز فقط خون بهترین‌ خلق‌های خدا، تازه آن هم «شاید» کارساز شود.

حرف در سینه موج می‌زند، ولی زیاده عرضی نیست! عقلای قوم! بیدار شوید... ای خفتگان! زمستان نیست که به خواب رفته‌اید؛ بیدار شوید...

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۳۲
علی

تقابل دو نگاه: چرا حوزه در جا می زند؟

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۴۰ ب.ظ

استاد عزیز شهید مطهری در کتاب «امدادهای غیبی» به بررسی دلایل پیشرفت و انحطاط جوامع می پردازند و دلایلی را ذکر می کنند. یکی از این دلایل به این شرح است که باید دید اگر کسی در یک رشته مطالعاتی و علمی در آن جامعه، درخواست کتاب و منبع کرد، آخرین کتابهای تالیف و تصنیف شده معرفی می شود و یا کتابهایی که چندین سال و چندین دهه و چندین قرن پیش نوشته شده است؟ به طور مثال، اگر امروز کسی در ایران کتابی در زمینه نظریه سازمان میخواست، اندیشمندان مدیریت، مثلا کتاب دکتر پورعزت را معرفی میکنند یا کتاب دکتر الوانی و دکتر رضائیان را؟ اگر کتاب دکتر الوانی را معرفی کردند، یعنی از حدود 35 سال پیش تا به امروز کسی پیدا نشده که کتابی بهتر از آن تالیف کند، یعنی 35 سال است که علم نظریه سازمان در ایران پیشرفتی نداشته است. اما اگر کتاب دکتر پورعزت و دکتر طاهری، یا مثلا کتاب دکتر مقیمی را معرفی کردند، یعنی این دو کتاب که در سالهای اخیر تالیف شده اند عمق بیشتر و بهتری دارند. و این نشانه پیشرفت جامعه در آن زمینه علمی است.

امروز شما اگر از اندیشمندان حوزوی، کتابی در زمینه علم کلام تقاضا کنید، قطعا کتاب «تجرید الاعتقاد» از خواجه نصیرالدین بزرگوار را به شما معرفی خواهند کرد که برای قرن هفتم هجری است. از نگاه شهید مطهری، این اتفاق اصلا خوشایند نیست، چرا که از هفت قرن قبل تا به امروز کسی پیدا نشده است که کتابی بهتر، جامعتر و متقن تر از آنچه خواجه بزرگوار تالیف کرده اند، بنویسد. و این یعنی که جامعه علمی تشیع یا کسی را پرورش نداده و یا آنکه به قدری سرگرم مسائل دیگر شده است که علوم پایه را به طور کامل فراموش کرده است. علت هر چه باشد نتیجه ای جز رکود بدنه علمی تشیع حداقل در علم کلام ندارند. البته با یک دلیل، نمیتوان حکم کلی صادر کرد و من نمیتوانم فقط با اتکاء به همین دلیل حکم دهم که پس جامعه علمی تشیع لزوما در این 7 قرن در اغماء به سر می برده است.

اما نگاه دیگری هم در حوزه است؛ اینکه «به به، ببینید خواجه عجب آدم بزرگ و اندیشمند دانشمندی بوده است که آنچنان کتابی تالیف کرده که پس از سالها کسی روی دستش بلند نشده است». و متاسفانه باید گفت که این دیدگاه دوم، دیدگاه غالب امروز جوامع علمی ما در حوزه های علمیه است.

باشد که رستگار شویم...
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۴۰
علی