ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۲۶ مطلب با موضوع «ایده ها :: مدیریتی» ثبت شده است

علم معناپرداز

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۱۲ ب.ظ

در مورد دینی شدن علم سخنها راندهاند. عده‌ای علم را مطلق می‌دانند و دینی و الحادی کردن آن را خلاف عقل به‌شمار آورده‌اند. اما دیگرانی نیز هستند که معتقدند علم، مبادی متفاوتی را می‌تواند اختیار کند. عده‌ای معتقدند که هر نوع علمی را می‌توان دینی و الحادی کرد. عده‌ای نیز معتقدند که علوم مرتبط با معنا و کنش انسانی را می‌توان از زوایای مختلف دینی و غیر آن مورد بررسی قرار داد. البته سخن‌ها در این مقوله بسیار است و ما را مجالی نیست تا در این یادداشت کوتاه به آنها بپردازیم. در دو خط قبل، کلیات را معروض داشتم.

در این مطلب می‌خواهم «ایده‌ای» را با شما درمیان بگذارم. البته شاید قبل‌ترها، کسانِ دیگری روی این موضوع کار کرده باشند که من از آن بی‌خبر باشم؛ و إن الله بکل شیءٍ خبیر علیم! پس اگر حرفم تکراری بود خرده‌ مگیرید در این آخر سالی.

علم، هم در بستری رشد می‌کند و هم بستری را می‌سازد. علوم طبیعی اما توصیف‌گرند و پیش‌بینی کننده رفتارهای اجباری عناصر طبیعی. اما علوم انسانی علاوه بر آنکه توصیف‌گرند و این توصیف‌گری در بستری خاص رشد می‌کند؛ همچنین آنها بسترسازند، چرا که نظریه‌سازند. و نظریه‌ها رفتارهای آدمی را جهت و سو می‌بخشد. پس علم را می‌توان از زاویه تاثیر آن بر رفتار آدمی به دینی و غیر آن تقسیم کرد.

تا به حال ندیده بودم کسی علم را به خاطر معناپردازی آن به دینی و غیر آن تقسیم کند. شاید بتوان روی آن کار کرد. شاید مدیریت اسلامی نوعی علم بسترساز و معناپرداز باشد.

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۱۲
علی

تنها انگیزه من

جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۱۸ ب.ظ

بحث در مورد سازمان از زاویه جامعه شناسی سیاسی بسیار لذت بخش است.

معرفی مبانی خط مشی گذاری از نگاه اسلام هم کار چالش برانگیزی است که تمایل دارم پنجه هایم را با آن امتحان کنم.

اما اینها هیچکدام انگیزه کافی برای دکترا خواندن را در من ایجاد نمیکنند.

فعلا نتها موضوعی که انگیزه لازم را در من می افروزد، فقط بحث در مورد #حکمرانی_عمومی از منظر اسلام و با محوریت نهادی به نام مسجد است.

اما واقعیت این است که چنین موضوعی واقعا وهم انگیز است. بخشی از جامعه سیاسی کشور، سالها تلاش کرده تا مسجدی که قرار بود سنگر باشد، تا مسجدی که قرار بود محور حکمرانی دینی باشد را کاملا سکولار کند و در این مسیر تا حد زیادی هم موفق بوده است.

در این مسیر باید کوشید، باید سخت تلاش کرد. آیا موفق خواهم شد؟

خدا داند و بس!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۱۸
علی

سازمان و حفظ نظام حاکمیت ملی

جمعه, ۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۴۳ ب.ظ

یکی از محل مجادلات میان اندیشمندان علوم سیاسی بالاخص جامعه‌شناسی سیاسی، بحث انقلاب و اصلاح است. عده‌ای معتقد به اصلاح تدریجی هستند و دیگرانی نیز معتقد به انقلاب. البته هر کدام دلایل محکمی برای نظریه خود دارند. اصلاحاتیون معتقدند که انقلاب منجر به هرج و مرج، و بالتبع جوزدگی‌های سیاسی خواهد شد. نتیجه این جوزدگی خروج از صراط مستقیم و پیمودن راه افراط خواهد شد. حتما جمله معروف «انقلاب فرزندان خود را خواهد خورد» را شنیده‌اید؛ ریشه در همین نظریه دارد. در واقع برخی از فرزندان انقلاب، پس از موفقیت انقلاب و روی کار آمدن نظام حاکمیتی جدید چنان افراطی عمل می‌کنند که پس از خوابیدن شور اولیه، به عذاب وجدان دچار شده، تا حد زیادی عوض می‌شوند. در انقلاب خودمان هم از این موارد کم ندیده‌ایم. یکی از آنها همین رئیس جمهور خودمان است. کسانی که اندکی با پیشینه این فرد آشنا باشند متوجه خواهند شد که او از افراطی‌ترین‌ افراد سال‌های اولیه پس از پیروزی انقلاب بوده است. اما در گذر زمان چنان عوض شده است که گذشته خود را کافر شده است. برگردیم به اصل بحث خودمان. دلیل دیگر اصلاحاتیون آن است که چون انقلاب‌ها نهادی عمل کرده و زیرساخت‌های نرم یک جامعه را نشانه می‌روند، بعد از پیروزی و سرنگونی نظام حاکمیتی پیشین، چون ابزار سیاسی و نرمی برای اعمال اراده خود ندارند یا راه خشونت را انتخاب می‌کنند یا در نهایت مجبور هستند که همان مسیر قبلی را با کمی اصلاحات از سر گیرند. بر همین اساس، این اندیشمندان تقریبا مسیر انقلاب را مسیری منسوخ تلقی کرده و آن را تجویز نخواهند کرد.

اما انقلابیون معتقدند هر مسیر اصلاحی، منجر به تثبیت شرایط فعلی خواهد شد. در واقع ساختارهای نهادینه شده اجازه اصلاح واقعی را نخواهند داد و ما مجبوریم که دست به انقلاب بزنیم. آنها تاریخ را نشان می‌دهند که در قریب به اتفاق موارد، انقلابیون خواستار اصلاح بوده‌اند. اما چون نظام حاکمیتی حاضر به پذیرش بسیاری از درخواست‌های آنان نشده است، در نهایت مجبور به اقدام انقلابی شده‌اند. در واقع آنها می‌گویند «خانه از پای‌بست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است». از نظر انقلابیون مادامی که ساختارهای اساسی دچار انحرافند، اقدامات اصلاحی منجر به استحمار مردم خواهد شد و در نهایت امر، سودی واقعی نصیب توده مردم نخواهد کرد.

من حتما در این زمینه بدون نظر نیستم. اما در این پست قصد ندارم مفصل در این زمینه بحث کنم. اینجا می‌خواهم به صورت جزئی در باب رابطه سازمان و حفظ نظام حاکمیت بحث کنم. می‌دانیم که در میان سیستم‌های اجتماعی مختلف سازمان و خانواده قانونی هستند. یعنی برای تشکیل لزوما باید «ثبت» شوند. البته خانواده هم ضرورتا نیازی به ثبت ندارد. ترجیح جوامع کار را به اینجا کشانده است که خانواده نیز قانونی شود. ولی سازمان ربطی به ترجیح ندارد. سازمان ضرورتا یک سیستم اجتماعی قانونی است. دیگر سیستم‌های اجتماعی قانونی نیستند. به طور مثال یک «گروه دوستی» توسط فرد یا افرادی در نهاد خاصی ثبت نمی‌شود. یا نهضت‌های اجتماعی، جنبش‌ها و غیره نیز به همین صورت، در جایی ثبت نمی‌شوند. اما سازمان باید ثبت شود و پروانه قانونی داشته باشد. در غیر این صورت، دیگر سازمان نخواهد بود.

این «قانونی» بودن و نشات گرفتن از قانون چه خصیصه‌ای دارد؟ خصیصه‌اش آن است که سازمان مشروعیت خود را از حکومت و دولت اخذ خواهد کرد. یک سیستم اجتماعی وقتی از دولت مشروعیت گرفت و تبدیل به سازمان شد، دیگر نمی‌تواند آزادانه اقدام به فعالیت کند. در واقع سازمان بخشی از ساختار قدرت خواهد شد. سازمان چه دولتی باشد، چه خصوصی باشد، چه بازرگانی باشد یا خدماتی باشد، صنعتی باشد یا حتی اگر مردم‌نهاد باشد، در نهایت سازمان است، پروانه کار دارد، باید صورت‌های مالی خود را به حکومت ارائه کند و در صورت صلاحدید مدیران دولتی، باید مالیات دهد. خلاصه آنکه سازمان لزوما بخشی از ساختار سیاسی خواهد شد. چرا در کشورهایی که به «تمدن سازمانی» پیوسته‌اند کمتر شاهد انقلاب هستیم؟ به این دلیل که سازمان‌ها افراد را به بند کشیده‌اند. سازمان‌ها آزادی اجتماعی را محدود می‌کنند. سیستم‌های اجتماعی را با سازمان اشتباه نگیرید. هیئت هم یک سیستم اجتماعی است. ولی «قانونی» نیست. البته بدیهی است که منظورم از قانونی نبودن، ضدیت با قانون نیست. بلکه منظورم این است که هیئت در هیچ نهادی ثبت نمی‌شود و مشروعیتش را از دولت نمی‌گیرد. اما حتی مردم‌نهادترین سازمان‌ها هم مشروعیت خود را از دولت می‌گیرند؛ پس چون چاقو دسته خود را نمی‌برد، سازمان‌ها هم نه می‌خواهند و نه می‌توانند که علیه دولت و حکومت مرجع خود اقدام خاصی انجام دهند. البته دولت‌های خوب شاید سازمان‌های منتقد را پر و بالی دهند تا اقدام اصلاحی انجام دهند، اما در بزنگاه‌ها، سازمان جرات عرض اندام علیه حکومت را ندارد.

البته این بحث را می‌توان بسیار مفصل‌تر بیان کرد. اما در این وبلاگ همین میزان تفصیل کافی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۶ ، ۱۸:۴۳
علی

خاطره خوابگاه

يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۳۰ ب.ظ

وقتی اسم خوابگاه دانشجویی بیاید، معمولا کلماتی همچون شور، نشاط، شادی، دوران خوشی و یا مشکلات سلف، جدال‌های بی نهایت سیاسی، صحبت‌های در ظاهر شاد ولی پر از درد و غم به ذهن متبادر می‌شوند. خب خوابگاه همه اینها هست. اما می‌تواند کمی بیشتر هم باشد. در واقع دوران دانشجویی و بالاخص محیط خوابگاه دوران انسان‌سازی است. دانشگاه محل تربیت نیروهای جوان و زبده هست. خوابگاه نیز می‌تواند این اثر را ضریب ببخشد و اثر این تربیت را چندین برابر کند. اما خوابگاه باز هم می‌تواند بیشتر باشد. چیزی بیشتر از انسان سازی. در واقع خوابگاه می‌تواند حتی محلی برای نظریه‌پردازی هم باشد! خودم هم علامت تعجب در پایان جمله‌ قبلی گذاشتم، پس این حق را به شمای خواننده می‌دهم که هم‌الان چشمانتان از تعجب زیاد به یک دایره کامل تبدیل شده باشد!! ولی خب تجربه‌ای بود که برایم رخ داد. خب الان می‌پرسید دانشجویی که ساعت‌ها در راهروهای دانشگاه از این طبقه به آن طبقه می‌رفته است و سر کلاس درس حاضر می‌شده است و احیانا شاغل هم می‌باشد و باز هم احیانا متاهل، دیگر چه وقتی برای اندیشیدن حول اتفاقات خوابگاه دارد؟ در واقع اینطور به نظر می‌رسد که خوابگاه همانند اسمش فقط محلی است برای خواب و بیرون کردن خستگی روزانه با خواب شبانه! ولی نه، اینگونه هم نیست، می‌شود از اتفاقات کوچک درس‌های بزرگی گرفت. شاید تفکرات چند دقیقه‌ای قبل از خواب شبانگاهان این مجال را در اختیار من و شما قرار دهد.

در دنیا و در رشته مدیریت بسیار مرسوم است که دانشمندی، نظریه‌پردازی، دانشجویی به سراغ شرکت‌های مختلف، کارخانه‌های گوناگون و سازمان‌های دولتی و تجاری و خدماتی و صنعتی برود و با مشاهده رفتار روسا و مرئوسان، مدیران و کارکنان و ثبت رفتار آنها و نیز تفکر عمیق و برداشت از آنها نائل به فهم یک موضوع سازمانی شود و یا با انتزاع بعضی مفاهیم و ساخت‌دهی به آن اقدام به نظریه‌پردازی کند.

خب اگر این در یک کارخانه مثلا ماشین‌سازی و یا یک شرکت دولتی میسور است، چرا در کارخانه انسان‌سازی که منظورم همان خوابگاه دانشجویی است رخ ندهد؟ چه تبعدی دارد؟ چرا نشود؟ حتما می‌شود. برای نگارنده این سطور این اتفاق رخ داده است. شما که باهوش‌تر نیز هستید پس حتما می‌توانید. بیائید با هم این تجربه را مرور کنیم.

طی دوران کارشناسی من در شهر خودمان درس می‌خواندم پس نیازی به خوابگاه نداشتم. ولی برای مقطع کارشناسی ارشد در شهر تهران پذیرفته شدم و خب بالتبع نیازمند خوابگاه بودم. همان روزهای اولی که در خوابگاه کوی مستقر شدم یکی، دو لپ تاپ از بچه‌های خوابگاه گم شد که اینطور اوقات احتمال اول دزدی است. گویا لپ‌تاپ‌‌ها دزدیده شده بودند. خب اتفاق بدی بود و موجی از نگرانی را بین بچه‌های خوابگاه و بالاخص ورودی‌های جدیدی که تجربه زندگی خوابگاهی نداشتند ایجاد کرد. بعضی از مسئولین خوابگاه و یا دانشجویانی که تجربه بیشتری در زندگی خوابگاهی داشتند سعی داشتند با ارائه توصیه‌های لازم برای حفاظت از اموال به ورودی‌های جدید کمک کنند. جلسات رسمی و غیررسمی برگزار شد و تجربیات با بچه‌های جدید به اشتراک گذاشته می‌شد. یکی از این توصیه‌ها این بود که شب‌ها حتما درب اتاق را قفل کنید و بعد بخوابید. دلیلش هم این بود که ممکن است نیمه‌های شب افرادی که زیاد قابل اطمینان نیستند از حالت خواب‌آلودگی شما استفاده کرده وارد اتاق شوند و شما هم با این تصور که یکی از هم اتاقی‌ها وارد اتاق شده است بی‌اهمیت به باز و بسته شدن درب اتاق دوباره چشم بر چشم نهید و بخوابید و بشود آنچه که نباید...

خب توصیه معقولی بود. ولی از آنجایی که من هیچکدام از هم اتاقی‌هایم را نمی‌شناختم این سوال برایم ایجاد شده بود که چرا من باید به این افراد اعتماد کنم؟ البته قبل از ادامه مطلب عرض کنم که الان و بعد از گذشت نزدیک به 2 سال مثل چشمانم به هم اتاقی‌هایم اعتماد دارم ولی آن روزها آنان را نمی‌شناختم. واقعا برایم سوال شده بود. اگر من در اتاقی دیگر و با افرادی دیگر هم‌اتاق بودم، قطعا همین توصیه‌ها را باز هم می‌شنیدم و باید در برابر هم اتاقی‌های فعلی همه موارد ایمنی را رعایت می‌کردم؛ پس چرا الان باید به آنان اعتماد داشته باشم؟ این سوالی بود که هیچگاه کسی پاسخی برای آن نداشت.

در مواقع بیکاری این سوال ذهن مرا به خود مشغول می‌ساخت، تا اینکه در ابتدای ترم دوم یکی از هم‌کلاسی‌هایم از من موضوعی برای ارایه سرکلاس یکی از دروس خواست. از او چند دقیقه‌ای وقت خواستم تا کمی حول موضوعات مختلف فکر کنم. ناگهان موضوعی به ذهنم آمد؛ با قرار گرفتن در یک موقعیت خاص باید یک سری از الزامات را حتما رعایت کنیم، مثلا وقتی در خوابگاه با افرادی هم اتاقی می‌شویم الزاما باید تا حدی از اطمینان را به آنها داشته باشیم و البته برعکس برای اذیت نشدن حتی اگر دستمان کج باشد باید یک سری از الزامات را رعایت کنیم تا زندگی تلخی نداشته باشیم، مثلا از هم اتاقی‌ها چیزی ندزدیم! خب این مسائل را وقتی در ذهنم مرور کردم و سوالات مختلف دیگری به ذهنم آمدند و کمی موضوع را به سازمان تعمیم دادم به مفهومی رسیدم به نام «بصیرت شغلی»! به عنوان دانشجوی مدیریت تا آن روز این عبارت را در کتب مدیریت منابع انسانی ندیده بودم، با تنی چند از اساتید و افراد مطلع این بحث را در میان گذاشتم و اکثرا تائید کردند که در دنیا با این واژه کسی حرف خاصی نزده است یا اگر هم بحثی شده بسیار کم بوده است. همین امر باعث شد مطالعاتم را برای گسترش و تعمیق این مفهوم پیگیری کنم.

من در اینجا قصد توضیح مفهوم بصیرت شغلی را ندارم. هدف فقط این است که بگوئیم در کارخانه انسان‌سازی خوابگاه دانشجویی می‌توان از اتفاقات روزمره‌ای که به سادگی از کنارشان عبور می‌کنیم درس‌های بزرگی بگیریم...همین!

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۳۰
علی

مدیریت اسلامی شدنی است؟

جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۰۰ ب.ظ

در یک کلام؛ قطعا و یقینا خیر!

خب دوستانی که مرا میشناسند قطعا از پاسخ «خیر» متعجب خواهند شد. اما میان این «خیر» و آن «خیر»ی که بسیاری از اندیشمندان عرصه علوم انسانی می گویند تفاوتی است در حد تفاوت «میان ماه من تا ماه گردون»!

چند روزی پیش با عزیزی که در زمینه مدیریت اسلامی و کلا علوم اسلامی حرف هایی برای گفتن دارد صحبت میکردیم. به ایشان گوشزد کردم که مدیریت اسلامی به شکل فعلی به پایان راه خود رسیده. در واقع هنوز شروع نشده تمام شده است. ما چگونه در حال تولید «علم مدیریت اسلامی» هستیم؟ به این طریق که قرآن، نهج البلاغه یا نهایتا صحیفه سجادیه و اندیشه های امام و رهبری را جلوی خود میگذاریم و سعی در تولید نظریه داریم. به یک سری اصول کلی بسنده کرده ایم و از فرط تکرار محتوا، سعی در ایجاد نام گذاری های تازه بر روی همان محتواهای قدیمی داریم. البته نمیخواهم بگویم تا اینجای کار را اشتباه آمده ایم. نه کاملا درست است. مصاحبه ای از دکتر لطیفی میخواندم. ایشان متذکر شده بودند که در اواسط دهه 70 و حتی تا اواسط دهه 80 بحث رو امکان یا امتناع مدیریت اسلامی بود. امروزه دعوا بر روی عملکرد آن است. در واقع دیروز مدعیان میگفتند مدیریت که اسلامی و غیر اسلامی نمیشود، اما امروزه میگویند ثمره عملی این علم چیست؟ خب همین که بخش مهمی از دانشمندان دانشگاهی ما یک قدم از مواضع قبلی خود کوتاه آمده اند نشان از مسیر درست ما دارد. حتی شاید بتوان از دکتر سریع القلم به عنوان یکی از بزرگترین مخالفان علم اسلامی یاد کرد. ولی همین ایشان مطلبی دارند حول اینکه اگر میخواهیم علم اسلامی و تمدن اسلامی را نشر دهیم نیازمند غولهای علمی بزرگی هستیم که مورد قبول جهانیان باشند. یعنی حتی فردی در آن سطح هم دیگر حول امکان یا امتناع این علوم بحثی ندارد. بحث بر سر چگونگی تولید آن و البته کاربردی کردن آن است.

دقیقا همینجاست که پاسخ من به سوالی که در تیتر مطرح کردم منفی میشود. ما نمیتوانیم از مدیریت اسلامی انتظار کاربردی شدن داشته باشیم. همانطوری که نمیتوانیم از مدیریت لیبرالی نتایج کاربردی بخواهیم. اصولا کاربردی شدن محلی است. در حالیکه از اسلام تا لیبرالیسم که در سطح جهان بینی حرف دارند انتظار کاربردی شدن انتظار بیهوده ای است. بر همین اساس هم من مدعی پایان خط مدیریت اسلامی هستم. البته آنچه که تا الان تولید شده است، میتواند عمیق تر شود، ولی قدمی به جلو برنخواهد داشت.

خب باز هم شد تعارض و تضاد. بالاخره من طرفدار چه چیزی هستم؟

بگذارید اینگونه بحث را ادامه دهم. در علم مدیریت، ما با دو سبک مدیریت A و J سر و کار داریم. البته نه اینکه به این دو سبک محدود شودها، برای بحث خودم روی این دو سبک تمرکز کردم. سبک مدیریتی A همان سبک مدیریت آمریکایی است و سبک مدیریت J نیز سبک مدیریت ژاپنی است. ما میدانیم که هر دو کشور از لیبرال ترین کشورهای دنیا هستند، ولی دو سبک مدیریتی کاملا متفاوت را ساخته اند. آیا این دو سبک لیبرال نیستند؟ چرا هستند. پس تفاوت چیست؟ تفاوت در محلی بودن آنهاست. خب یواش یواش داریم به کنه نظریات عمیق اینجانب نزدیک میشویم.

به آن عزیزی که حول این مباحث گفتگو میکردیم عرض کردم که رهبر معظم انقلاب در مورد الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، نکته بسیار کلیدی را مطرح کردند. ابتدا از تفاوت خلاقیت و نوآوری بحث را آغاز می نمایند. میدانیم که خلاقیت یک امر ذهنی است. اما نوآوری کاربردی کردن همان امر ذهنی است. نوآوری عملی است نشات گرفته از خلاقیت (البته در تعریفی ساده شده). ایشان ادامه می دهند که در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، اسلام نقش خلاقیت را بازی میکند و عنصر ایرانیت هم شبیه نوآوری است. اسلام یک سری اصول کلی و قواعد هنجاری جهانشمول را بیان میکند. اما برای تهیه الگو ما نیازمند نگاهی محلی هستیم تا بتوانیم یک الگوی کاربردی را قوام دهیم. ایرانیت همان عنصر محلی است. در واقع ما الگویی میخواهیم که بر اساس اصول اسلامی، محلی و قابل پیاده شدن در ایران عزیز باشد. الگوی اسلامی صرف نداریم. بالاخره این الگو باید با توجه به فرصتها و محدودیت هایی که در ایران با آنها مواجه هستیم شکل بگیرد. ولی اسلام جهانشمول است. فرض کنید کشوری مثل عراق یا مصر هم بخواهند الگوی پیشرفت خود را از اسلام اقتباس نمایند. خب بدیهی است که الگوی آنها با الگوی ما تفاوت های بسیاری خواهد داشت. این تفاوت ها ناشی از شرایط متفاوت ایران با مصر و عراق است. پس الگوی کاربردی باید حتما شرایط محلی را لحاظ نماید. بله در اصول اساسی و خطوط کلی که از اسلام (کدام قرائت از اسلام؟) بر می آید ما اشتراکات بسیاری خواهیم داشت. ولی تفاوتهایی نیز میان ما و آنها وجود دارد.

بر همین اساس نیز میتوان مدعی شد که مدیریت اسلامی در ایران با عراق و مصر یا هر جای دیگری تفاوهای چشمگیری خواهد داشت. البته درست تر آن است که بگوییم مدیریت مبتنی بر اسلام در ایران با هر جای دیگری تفاوت خواهد داشت. چرا که مدیریت و هر علم معطوف به عملی مبتنی بر محدودیت ها و فرصت های محلی است. اصول مدیریت اسلامی (همان که تا امروز در کتابهای مدیریت میخوانده ایم) کاملا یکسان است (البته با قرائت یکسان از اسلام) ولی مدیریت مبتنی بر این اصول زمانی قوام می یابد که بر اساس شرایط محلی مدلسازی شود. پس ما نه مدیریت اسلامی، بلکه مدیریت اسلامی-ایرانی یا مثلا مدیریت اسلامی-عراقی خواهیم داشت. حتی مدعی هستم میتوان از مدیریت اسلامی-قمی یا مدیریت اسلامی-تهرانی صحبت کرد. حتی ریزتر هم میتوان شد.

امروز ما اگر خوب کار کرده باشیم همان اصول کلی را استخراج کرده ایم. باید سعی کنیم آن اصول را با توجه به شرایط محلی خود قوام داده، مدلسازی و اجرا کنیم.

باشد که رستگار شویم...

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۰
علی

از نماز تا خط مشی‌ گذاری در دولت اسلامی

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۲ ق.ظ

سطوح 9 گانه سیستم‌ها به این ترتیب است: 1)سطح چارچوب‌ها یا ساختارهای ایستا؛ 2)سیستم‌های متحرک ساده؛ 3)سیستم‌های سایبرنتیکی؛ 4)سیستم‌های باز و خودکفا و قادر به تولید مثل؛ 5)سیستم‌های تکاملی رستنی؛ 6)سیستم‌های حیوانی؛ 7)سیستم‌های انسانی؛ 8)سیستم‌های اجتماعی؛ 9)دنیای ناشناخته‌ها! یکی از بنیان‌های نظریه سیستم‌ها، صدق ویژگی‌های سیستم‌های سطوح پایین‌تر (با پیچیدگی کمتر) در سیستم‌های سطوم بالاتر (با پیچیدگی بیشتر) است. یعنی به طور مثال، انسان‌ها همه ویژگی‌های سیستم‌های ]جنس[ حیوانی را دارند، بعلاوه وجود ویژگی‌های دیگر سیستم‌های ]جنس[ انسانی که همین ویژگی‌های اضافی باعث پیچیده‌تر شدن سطح سیستم‌های انسانی از سطوح قبلی می‌شود. طبق این قاعده، برای شناخت سیستم‌های انسانی، می‌توان و باید از ابزارهایی که منجر به شناخت سیستم‌های قبلی می‌شوند استفاده کرد بعلاوه ابزارهای دیگری که مختص سیستم‌های انسانی هستند. به طور کلی، برای شناخت هر سطحی از سیستم باید از مجموعه‌ ابزارهایی استفاده کرد که بخشی از این مجموعه ابزارها متعلق به سیستم‌های سطوح پایین‌تر هستند. البته ناگفته نماند که استفاده از ابزارهای شناخت سطوح پایین‌تر گرچه لازم است ولی کافی نیست. به طور مثال با استفاده از ابزارها و روش‌هایی که منجر به شناخت سیستم‌های سطوح اول تا هفتم می‌شوند منجر به شناختی ناقص از سیستم‌های سطح هشتم می‌شود. به همین منظور برای شناخت هر سطحی از سیستم‌ها باید ابزارهای خاص همان سطح نیز طراحی شوند. اما واقعیت این است که در سیر تاریخی شناخت هر سطحی از سیستم‌ها احتمالا الزامی است که از ابزارهای شناخت سطوح سیستمی پایین‌تر شروع کنیم تا به سطحی از پختگی برای طراحی ابزارهای اختصاصی سطح مد نظر خود نیز برسیم. این واقعیت در علوم اداره و سازمان کاملا عیان است. چرا که اندیشمندان اولیه این علوم، ابتدا از ابزارهای سیستم‌های سطح اول کار را شروع کردند و به سازمان، دیدگاهی کاملا غیرپویا داشتند. اما با گذر زمان، متوجه شدیم که باید سطح پژوهش را بالا ببریم و از ابزارهای سطوح بالاتر نیز استفاده کنیم. تا امروز، ما به ابزارهای سطح سوم رسیده‌ایم. متاسفانه با وجود تلاش‌های درخور تحسین هنوز نتوانسته‌ایم از ابزارهای سطوح 4 به بالا برای شناخت سازمان و اداره استفاده کنیم. اما از آنجایی که امروزه تلاش‌های گسترده‌ای برای فهم علم اداره از منظر اسلام می‌شود، این یادداشت بر آن است که از ابزار نماز برای شناخت و فهم علم خط مشی‌ از منظر اسلام بهره ببرد. البته چنین مطلبی شایسته آن است که در وسعت یک مقاله و حتی یک کتاب بیان شود. اما به دلیل نویی و تازگی، قصد دارم تا آن را با همه پژوهشگران علوم اداره در میان بگذارم. شاید دیگران به روش بهتری این مسیر را طی کنند.

از منظر اسلام، نماز مهم‌ترین عبادت است. امام کاظم (ع) می‌فرمایند: «بهترین چیزی  که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی  تقرب پیدا می کند، نماز است1». اما مگر نماز چه ویژگی خاصی دارد که چنین امتیازی را به خود اختصاص داده است؟ پاسخ را از محضر رسول مهربانی جویا می‌شویم که فرمود: «نماز نور مؤمن است2». واژه «نور» در اینجا به اشکال مختلفی قابل تفسیر است. یکی از این تفاسیر به این شکل است که نماز، مشکلات شخصیتی و اعمال غیرالهی مومن را به او می‌شناساند. یعنی آنکه با توجه به عمق نماز، مومن می‌تواند عمق شخصیت خود را متوجه شود. اگر نمازش اول وقت نیست، اگر به جماعت نیست، اگر در نماز حضور قلب ندارد، اگر حواسش در نماز پرت می‌شود، اگر به نمازش غره می‌شود؛ همه اینها نشانه‌هایی هستند که مشکلات شخصیتی مومن را در مسیر کمال الی ا... به او نشان می‌دهند. مومن با نور نماز، به زشتی‌ها و سیاهی‌های شخصیتی خود پی می‌برد. در واقع نماز برای مومن به مثابه شاخصی است که میزان موفقیتش در مسیر قرب الی ا... را ارزیابی می‌کند. اگر نماز ستون دین است، و اگر نماز مهم‌ترین عبادت دینی است، به همین خاطر است. خداوند متعال که به نماز من و شما نیاز ندارد. اما نماز را اعتبار بخشیده است، چون نماز این قابلیت را دارد تا راهنمای مومن برای ارزیابی عمق شخصیتش باشد.

اما سوال این است، حالا که یک فرد برای ارزیابی عمق شخصیت خود نیازمند یک ملاک و شاخص است، آیا حکومت دینی که وظیفه تمهید شرایط مناسب برای اعتلای معنوی افراد را بر عهده دارد، نیازمند یک ملاک و شاخص برای سنجش و ارزیابی خط مشی‌های خود ندارد؟ پاسخ قطعا و یقینا مثبت است. اما نگارنده این سطور هنوز نمی‌داند که این ملاک چیست، از چه جنسی است، و چگونه باید ارزیابی شود. برای این سوال فقط یک پاسخ را یافته‌ام که به آن اشاره خواهم کرد.

در بند دوم سیاست‌های کلی خانواده، این نهاد محور و مرکز سنجش هر نوع خط مشی‌ گذاری در کشور ما قرار داده شده است: «محور قرار گرفتن خانواده در قوانین و مقررات، برنامه‌ها، سیاست‌های اجرایی و تمام نظامات آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به‌ویژه نظام مسکن و شهرسازی». طبق این بند، همه قوانین و مقررات، برنامه‌ها و سیاست‌های اجرایی و نیز، تمام نظامات  آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی باید به گونه‌ای طرح‌ریزی و اجرا شوند که شرایط را برای تشکیل، حفظ و ارتقاء نهاد خانواده مهیا کنند. البته قطعا نهاد خانواده مهم‌ترین نهاد اجتماعی است ولی نمی‌دانم آیا شاخص بهتری برای سنجش خط مشی‌های یک حکومت اسلامی می‌توان یافت یا خیر. فعلا تنها پاسخ مستدل و محکم و البته قابل اجرا و اندازه‌گیری که برای سوال مطروحه یافته‌ام همین سیاست‌های کلی خانواده است که بند دوم آن به صراحت خانواده را محور هرگونه خط مشی گذاری در سیستم حاکمیتی می‌داند.

اما شاید بتوان در آینده ملاک‌های بهتری نیز برای این مهم پیدا کرد.

باشد که رستگار شویم...

 1و2: http://namaz.namaz.ir/page.php?page=showarticles&cat=23&id=28&office=namaz

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۲
علی

حماقت محض

سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۴۱ ب.ظ

حضرت امیر در جایی، مطلبی می فرمایند که قریب به مضمون آن میشود اینکه باید حد اعتدال را در دوستی و دشمنی نگه داشت چرا که هر دوستی ممکن است روزی دشمن شود و هر دشمنی نیز ممکن است روزی دوست شود. 

گاهی من و امثال من، حسب جوانی در نظرات سیاسی ممکن است تند برویم، البته افتخار ندارد اما از سر خامی است! اما شمای کاندیدای ریاست جمهوری چرا؟ شما خیر سر نامبارکتان، قرار است کشور را با همین رقبای امروز اداره کنید. با این دست فرمانی که شما آقایان به پیش می روید، واقعا چطور رویتان میشود که فردای انتخابات در چشم همدیگر نگاه کنید.همین رفتار امروز شماست که فردا میشود بلای جان مردم...

از آن طرف هم بعضی از دوستان ما، آنچنان روحانی را میزنند که تو گویی با شیطان بزرگ در افتاده اند. کمی آرامتر خواهشا؛ انرژی مان را باید جای دیگری خرج کنیم. طوری رفتار نکنیم که اگر خدایی نکرده دولت روحانی ۸ ساله شد، رویمان نشود بگوییم او رییس جمهور نظامی است که ثمره خون ۳۰۰ هزار شهید گلگون کفن است. جوری رفتار نکنیم که انتقاد امروز "تف سر بالای" فردا بشود.

خلاصه که در این مورد باید حتما جانب عدل (و نه اعتدال) را نگهداشت.

نه مثل جهانگیری-قالیباف شویم که مثل سگ و گربه به جان هم می پرند و نه مثل رئیسی بی بخار حرف بزنیم و به این میزان محتاط باشیم.. منصف باشیم.

باشد که رستگار شویم....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۴۱
علی

در باب برجام

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۱ ق.ظ

 

در مورد برجام به عنوان ایده مرکزی دولت یازدهم نقدهای بسیاری چه از نظر روابط بین الملل، چه از نظر حقوق داخلی، و چه از نظر اقتصادی دارم.

فکر میکنم مشروعیت بحث در این مورد را هم داشته باشم.

ابتدائا اینکه طبق اصل هفتاد و هفتم قانون اساسی، هر نوع عهدنامه، مقاوله نامه و قرارداد بین المللی باید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد که خب برجام به تصویب مجلس نرسید. برجام به شورای عالی امنیت ملی رفت. میدانیم که مصوبه های همه شوراهای عالی کشور فقط زمانی قانونی هستند که به امضای رهبری برسند. رهبری برای تایید برجام ۹ شرط گذاشتند که هیچکدام از این شروط توسط دولت اجرا نشد. نتیجه آنکه برجام کاملا به صورت غیرقانونی در حال اجراست. طبق قانون، هر شهروند ایرانی میتواند از دولت بابت اجرای برجام به دیوان عدالت اداری شکایت کند.

از نظر کارکردی میدانیم که هنوز بخش زیادی از تحریمهای بانکی که طبق برجام باید تعلیق (و نه لغو)میشد همان تعلیق هم نشده است. میدانیم که پول نفت،جز از طریق مکانیسم فوق پیشرفته چمدان وارد کشور نمیشود. به همین دلیل هم هست که دولت محترم مجبور است پول را از حساب خارج کرده و مثلا "غذای سگ" یا مثلا "مربا" یا "اب معدنی ۶۰ هزار تومنی" وارد کشور کند.

ضمن اینکه طبق نتایج همین مذاکرات و بیانیه رسمی آژانس بین الملل انرژی اتمی، ایران قبول کرده است که قبلا به دنبال بمب اتم بوده؛ به شکلی که تا قبل از سال ۲۰۰۳ میلادی، به صورت سازمان یافته و پس از آن به صورت غیر سازمانی به دنبال بمب اتم بوده است. نتیجه چیست؟ دولت محترم معتقد است ما اولین کشوری هستیم که از ذیل فصل هفتم سازمان ملل بدون جنگ خارج شدیم و مدعی است برجام سایه جنگ را از کشور دور کرده است؛ سلمنا!

آقای روحانی خودشان بهتر میدانند که ما هیچگاه ذیل بند ۴۲ فصل هفتم سازمان ملل نبودیم. بندی که ژاپن،عراق و لیبی را شامل میشد. ما ذیل بند ۴۱ بودیم. در حالیکه با برجام این اهرم به دست دشمنان این ملت داده شده است تا هر زمان و به هر بهانه ای ایران را به ذیل بند ۴۲ همین فصل برده و ابزار قانونی لازم برای جنگ علیه ایران را به دست آورند.

یادمان باشد کل تحریم های هسته ای دو پایه داشته است. پایه اول که سیاسی است چند تکه بود. یعنی مبتنی بر سخنرانیها و حرفهای بسیار زیادی و همچنین عملکردها و رفتارهای سیاسی اشتباه دولت مرحوم هاشمی و بعضی نمایندگان مجلس ششم بود. اما تحریمهای هسته ای یک پایه حقوقی داشت و آن نیز همان قرارداد سعدآباد است که توسط جناب روحانی امضا شد.

در مورد عملکرد بانک مرکزی هم خب طی دولت یازدهم و در همین ۴ سال، نقدینگی کشور به بیش از دو برابر افزایش پیدا کرده است که با بازی پونزی این نقدینگی حبس شده است. من امیدوارم رییس جمهور دوازدهم ما هم جناب روحانی باشد تا نتیجه عملکرد اقتصادیشان به پای خودشان نوشته شود. طبق پیش بینی اقتصاددانان، احتمالا این غول نقدینگی طی نیمه دوم همین امسال و یا نهایتا نیمه اول سال ۹۷ بیدار خواهد شد و تورمی وحشتناک را به جان کشور خواهد انداخت. عکسهای شادی کاهش تورم به پای دولت یازدهم نوشته شده است. اجازه بدهیم مصیبت این بازی پونزی هم به پای همین عزیزان باشد.

در بخش وزارت اقتصاد هم که خب میدانیم بودجه دولت به طور سرسام اوری افزایش پیدا کرده و همه این افزایش هم مختص بودجه جاری است. به طوری که طی این سالها کمتر از ۲۰ درصد بودجه عمرانی محقق شده است. 

البته خب انصافا افزایش پایه های مالیاتی بسیار عالی است که دستشان درد نکند.

دیروز هم البته آمار بانک جهانی حاکی از این بود که ایران چهارمین کشور وارد کننده دنیاست: غذای سگ، دسته بیل، تایر فرغون، آب معدنی ۶۰ هزار تومنی، شامپو و....

و در نتیجه: ورشکستگی پاکسان و ارج و ازمایش

در مورد برجام با افراد زیادی مصاحبه کردم. عده زیادی برجام را نخوانده بودند که این مورد هم شامل هواداران برجام میشد و هم منتقدینش. با نخوانده ها کاری ندارم. آنانی که برجام را خوانده بودند نظرات مختلفی داشتند. بیشتر آنها با اصل برجام و سیستم مذاکراتی دولت کاملا مخالف بودند.

اما عده دیگری هم بودند که بنا به دلایلی معتقد بودند ما مجبور بودیم که برجام را امضا کنیم. اما در هر صورت دولت باید میدانست که برجام قابلیت اقتصادی بالایی ندارد. پس اشتباه محض دولت بود که کل سیستم برنامه ریزی اقتصادی خود را حول محور برجام شکل داد.

به یک دلیل معتقدم که دولت اقای روحانی باید عوض شود که آن دلیل هم برجام است. دولت برجام اگر بماند برای حفظ برجام امتیازهای امنیتی دیگری را پیشکش خواهد کرد

به یک دلیل معتقدم دولت اقای روحانی باید بماند که آن دلیل هم برجام است. دولت برجام باید بماند تا نتایج برجام به پای خودش نوشته شود.نه آنکه چند سال بعد دوباره ژست منجی بگیرد و روز از نو،روزی از نو...

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۱
علی

مسائل تمدنی و مفهوم مسئولیت اجتماعی

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۲۹ ق.ظ

امروزه یکی از موضوعات بسیار مهم که در رشته های مدیریت، جامعه شناسی و علوم سیاسی و حتی اقتصاد مورد بحث قرار میگیرد، موضوع «مسئولیت اجتماعی» است. اگر بخوام خیلی خلاصه در موردش مطلبی بگویم، این خواهد شد که: «مسئولیت اجتماعی به بحث در مورد چیستی وظایف یک کنشگر اجتماعی، در برابر جامعه، ملت و حتی دنیا پرداخته و چگونگی انجام این وظیفه را بیان میدارد». کنشگر اجتماعی در اینجا، هم میتواند انسان باشد، هم میتواند گروه باشد و هم میتواند سازمان یا حکومت باشد. البته در یک تعریف عام تر، خود جامعه هم یک کنشگر اجتماعی است. ولی در تعریف ما خود جامعه جایی ندارد.

هر مفهوم یا شبکه ای از مفاهیم در برابر یک یا چند مسئله ایجاد میشود. به این ترتیب که مسئله ای شکل میگیرد، ذهن اندیشمندان را به خود مشغول میدارد، و سپس نتیجه تفکر این اندیشمندان ایجاد مفهوم یا شبکه ای از مفاهیم برای ایجاد نظریه حول توصیف مسئله مورد نظر و سپس چگونگی حل آن خواهد شد. اما اینکه چرا مفهوم مسئولیت اجتماعی در غرب که مرکز فعلی تمدن سازی در جهان است ایجاد شد خود جای بررسی و بحث فراوان دارد. اما واقعیت این است که تمدن غرب در یک چشم انداز عام، یک تمدن لیبرالیستی و مبتنی بر فردگرایی است. از نظر من، بهترین توضیح برای عبارت گذشته، بحث «دست نامرئی» آدام اسمیت است. به طور خلاصه اینکه، طبق مبانی لیبرالیسم، «هر کسی کار خودش، بار خودش، آتیش به انبار خودش». لیکن بزرگانی که تمدن غرب را پایه گذاری کردند با خود نیاندیشیدند که جامعه نیز از برای خود هویتی جدای از فرد دارد و فردگرایی محض گرچه در ابتدای امر خوب است، اما در ادامه مسیر به مشکلاتی دچار خواهد شد. آنها نفهمیدند اما جامعه غرب با این مشکلات مواجه شد. نظریه پردازان بعدی، برای حل این مشکلات دست به ابداع مفهوم مسئولیت اجتماعی زدند تا بر اساس و حول این مفهوم، دستگاه نظریه ای ایجاد شود که به وسیله آن بتوان مشکلات این تمدن را حل نمود.

باری با خود می اندیشیدم که آیا در یک تمدن اسلامی یا حتی یک تمدن مارکسیستی، مشکلاتی حادث میشد که برای حل آن نیازمند مفهوم مسئولیت اجتماعی باشیم؟ به احتمال زیاد جواب منفی است. باید حول این موضوع بحث و مطالعه کرد.

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۲۹
علی

اندر احواالات رقابت

يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۰۷ ب.ظ

سالهای 2002 تا 2006 شاید بهترین سالهای فوتبالی بازیکنانی مثل لمپارد و استیون جرارد و تیری هانری بود. قبل و بعدش هم خوب بودند. ولی طی این سالها اوج درخشش این افراد بود. بسیار هم به چشم می آمدند ولی هیچگاه این سه نفر در این سالها، بهترین بازیکن جهان نبودند. چرا که وجود شاعر فوتبال، ابرستاره و جادوگر برزیلی یعنی رونالدینیوی عزیز باعث شد که سه بازیکن فوق الذکر همیشه برای نفر دوم بودن رقابت کنند. این سه نفر تا چند سال بعد هم همیشه با هم رقابت می کردند و کیفیت بازی خود را بهبود می بخشیدند. اما رونالدینیو خیلی زود از دوران اوج فاصله گرفت.

معتقدم کریستیانو رونالدو و لیونل مسی اگر با همدیگر ترکیب هم شوند به گرد پای رونالدینیو هم نخواهند رسید ولی این دو تن سالهاست که در اوج بازی می کنند. به عبارتی رونالدو از سال 2003 تا به امروز هر سال بهتر میشود و مسی نیز از 2005 تا به امروز به کیفیت بازی خود می افزاید. اما چرا این دو تمام نمی شوند؟ چرا جرارد و لمپارد و هانری سالها عالی بودند اما رونالدینیویی که به حق اعجوبه 30 سال اخیر فوتبال جهان است مدت زمان کوتاهی را در اوج قرار داشت. شاید بتوان دلایل زیادی برای این افول برشمرد. اما مهمترین دلیل آن، چیزی نیست جز نبود رقیب. رونالدو و مسی از آغاز پا به رقابتی تمام نشدنی گذاردند. رقابتی که تنه به «رو کم کنی» میزد. اما رونالدینیو آنقدر خوب بود که دیگران حتی به نزدیک شدن به او هم فکر نمی کردند. سال 2004 یا 2005 بود که لمپارد پس از رونالدینیو به عنوان دومین بازیکن برتر دنیا انتخاب شد. واکنش بود ابراز خوشحالی بود چرا که گر چه دوم شده بود اما معتقد بود دوم شدن پس از رونالدینیو افتخاری است که نصیب هر کسی نمی شود. اما امروز اگر مسی دوم شود یا رونالدو دوم شود، از فرط ناراحتی کم مانده که قالب تهی کنند. دوم شدن برای آنها ننگ است پس تلاش میکنند که خود را بکشند تا اول شوند. از این رو است که سالیان درازی است در اوج بازی می کنند.

رقابت عنصر مهم و شرطی اساسی برای پیشرفت است. من به شخصه حس میکنم هنوز استعدادهای زیادی برای شکوفا شدن دارم. اما حقیقت این است که همیشه از دوم بودن لذت برده ام. از سومی بدم می آید به همان میزان که از اولی بدم می آید. در طول دوران ارشد، هیچگاه به اول شدن فکر نکردم. نمیخواسته ام که نفر اول باشم. شاید همین امر مهمترین دلیلی باشد که در جا میزنم.

فکر میکنم نیاز دارم که در دیدگاه هایم تغییراتی حاصل کنم. باید برای اول شدن بجنگم؛ البته نه برای اول شدن؛ صرفا برای بهتر شدن. اما بهتر شدن هدف دقیقی نیست. هدف دقیق اول شدن است آنگاه بهتر هم خواهم شد حتی اگر اول هم نشوم خوب است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۰۷
علی