دلتنگی
امسال را با یاد ستاره و روحان شروع کردم. هر چه زنگ زدم پاسخی ندادند. گوشی هر دو خاموش بود. نوزدهمین روز سال را شروع کردیم ولی هنوز سال جدید را به دو عزیز زندگیام تبریک نگفتهام. و این سخت است. شماره منزلشان را داشتم, اما چند روزی قبل از عید تماس گرفتم که خانم آنسوی خط گفت اشتباه شده. برای عید دیگر با آن شماره تماسی برقرار نکردم.
دلم برای صدای هر دوی آنها تنگ شده.
اما دو اتفاق دیگر هم برایم افتاد: یکی خوب است و دیگری؛ بستگی دارد چگونه تعبیرش کنم. میتواند هم خوب باشد و هم بد.
آن اتفاق خوب پیدا کردن دوستی است که مرا یاد ستاره میاندازد. البته قطعا شخصیت متفاوتی دارد. رنگ و بوی دیگری نیز. ولی دین و آیینش مرا به یاد ستاره میاندازد و البته مهربانیاش. اگر نبود در فکر و خاطره تلخی که داشتم همچو آهو گیر میکردم و بسیار سخت میتوانستم از شر آن مصیبت رهایی پیدا کنم. دستم را گرفت و از منجلابی فکری بیرونم کشید. خدا را بابت این موهبت شاکرم.
اما آن اتفاق دیگر؛
دوستی را که هم مهربانی داشت و هم نامهربانی ترک کردم...
اما هنوز دلم تنگ است برای ستاره و روحان...کجایند؟ خدایشان حفظ کناد