دولت اشراف
افسوس که نان پخته، خامان دارند
اسباب تمام، ناتمامان دارند
آنان که به بندگی نمی ارزیدند
امروز کنیزان وغلامان دارند
#دولت_یازدهم
#دولت_اشراف
#تفکر_منحط
#برجام
افسوس که نان پخته، خامان دارند
اسباب تمام، ناتمامان دارند
آنان که به بندگی نمی ارزیدند
امروز کنیزان وغلامان دارند
#دولت_یازدهم
#دولت_اشراف
#تفکر_منحط
#برجام
نوشتن یکی از لذات برتر دنیاست. نمیدانم، شاید یکی از آپشن های بهشت، همین نوشتن باشد. نوشتن را مترادف با خالی شدن مغز از هر آنچه که غیر لازم است می دانم. البته این بخشی از نوشتن است. بخش دیگرش ارائه مکتوب است. نوشتن هم علفهای هرز مغز را از بین می برد و هم پرورش دهنده دانش مفید. نوشتن دانش موجود را نظم می دهد، ساختار بندی می کند، شکیل می کند. بخش های خالی پازل دانش را نشان می دهد و البته نوشتن، نویسنده را عاشق می کند. بله درست نوشتم. نوشتن معجون عشق است. عشق به دانستن، عشق به عاشقی کردن. می دانم؛ آنانی که مرا می شناسند قطعا با خود خواهند اندیشید که مرا چه به این حرفهای رمانتیک! اما خب، قرار نیست همه وجودم را به همه افراد نشان دهم. البته خودم هم می دانم که آدم رمانتیکی نیستم. ولی نوشتن مرا عاشق می کند. عاشق آنچه می نویسم. عاشق آنچه می دانم و عاشق آنچه که باید بدانم. «اقرأ کتابک» فقط برای روز قیامت نیست. برای همین دنیاست؛ حداقل برای همین دنیا هم هست. نوشتن به ما می گوید که چه می دانیم، چه چیز را نمی دانیم و چه چیز را باید بدانیم. شاید حتی بگوید که چه چیز را بهتر است که ندانیم.
نوشتن، معرف آدمی است به خودش. نوشتن باعث خودیابی است و این خودیابی منشا هر آنچه که باید بشویم. پس بنویسید. هر آنچه که را باید بنویسید. و البته بدانید که بایسته های نوشتنی از نبایسته ها بسیار بیشتر است.
نوشتن تاریخی است که آیندگان باید بخوانند.
اوصیکم به نوشتن....
بدبختی یعنی بهترین سالهای زندگیت رو پای کتابهایی که هیچوقت به دردت نمیخورن تلف کنی....
مبانی سازمان و مدیریت
فلسفه تئوری های مدیریت دولتی
جامعه شناسی سازمان
سازمان ها و نهادها
...
بچه که بودم استقلالی بودم. دروغ چرا؟ الان هم استقلالی ام
چیزی سخت تر از قهرمان شدن قرمزا نیست. اما دلم میخواد سال بعد هم پرسپولیس قهرمان بشه تا این بی معرفتی که در حق هانی شد را جبران کنند...
قبل از انقلاب برای طی دوران خدمت سربازی اعزام شد. تو پادگان بهش گفته بودند که بدنت ضعیف تر از آن است که بتوانی کار نظامی انجام دهی؛ اگر مهارت خاصی داری بگو تا به وظیفه ای مشغولت داریم، اگر نه که زحمت تمیز کردن توالت های پادگان با تو! خوشبختانه فرمانده محبوب من رانندگی بلد بود و شد راننده فرمان گردان!
انقلاب شد...جنگ شد، روز دوم جنگ به عنوان خبرنگار به منطقه اعزام شد تا صحنه دلیری های رزمندگان اسلام را ثبت کند. اما... اما تبدیل شد به یک قهرمان ابدی.
قبل از جنگ به عنوان خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی، برای آنکه بتواند خبرهای شهر تهران را به بهترین شکل پوشش دهد، در هر منطقه ای از تهران، در هر خیابان و هر کوچه ای، اگر آشنایی داشت، یا اگر کسی را پیدا می کرد که ظاهرا حزب اللهی بود، شماره تلفن منزل و دفتر کار را به او می داد و درخواست می کرد تا اگر در آن محله خبری شد فورا او را مطلع سازند. در مدت کوتاهی توانست یک سیستم اطلاعاتی ساده اما قوی در تهران ایجاد کند. با همین پشتوانه بود که گاهی به سیستم اطلاعات سپاه که هنوز تشکیل هم نشده بود، کمک میکرد. آموزش نظامی ندیده بود، به صورت اولی آموزش اطلاعاتی هم ندیده بود.
جنگ شد و برای ثبت لحظات حساس به اهواز اعزام شد. محسن رضایی که آن روزها مسئول واحد اطلاعات سپاه پاسداران بود، او را دید. نیرویی نداشت پس به همین دلیل مجبور شد به یک جوان لاغر اندام ضعیف البنیه اعتماد کرده و حداقل برای چند روزی او را به عنوان مسئول واحد اطلاعات عملیات جبهه جنوب منصوب کند. این نصب همانا و ایجاد یک سیستم اطلاعاتی قوی در حدود 3 ماه برای رصد مواضع دشمن و البته ایجاد یک سیستم اطلاعاتی منسجم که بتواند با سیستم اطلاعاتی عراق که توسط ماهواره های جاسوسی آمریکا و شوروی، و صد البته نفوذی های منافقین پشتیبانی میشد در کمتر از یک سال همانا.
شهید غلامحسین افشردی با اسم مستعار حسن باقری را می گویم؛ فرمانده محبوب من!
خودش که آموزش ندیده بود، بماند؛ حتی نیرو هم نداشت. اوایل حتی باید تفاوت سلاح های نظامی را به نیروهایش آموزش می داد تا بدانند که چه چیزی را مشاهده می کنند. گاهی میشد نیروهایش گزارش می دادند که «توپخانه دشمن به خط مقدم منتقل شده است. ما توپهای دشمن را میبینیم». آنها را صدا می کرد و بعد از آنکه عکس سلاح های سنگین مختلف را نشانشان میداد متوجه می شد که منظور آن فرد «ضد هوایی»هایی بوده است که عراق برای مقابله با هواپیماهای ایرانی به آنجا آورده است.
خلاصه وضع اینگونه بود. خودش بلد نبود، نیروهایش هم که «ز غوغای جهان فارغ». اما پا پس نکشید، سیستم اطلاعاتی مقتدری ایجاد کرد که از دل آن عملیاتهای «ثامن الائمه» که منجر به شکست حصر آبادان شد، «طریق القدس» که آزادساری بستان را در پی داشت، «فتح المبین» که تثبیت پیروزی های قبلی بود و البته مقدمه ای بر «الی بیت المقدس» که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، بیرون آمد.
در همان زمان پروفسور الوانی، پدر علم مدیریت ایران نیز داشتند کتاب «مدیریت عمومی» خود را تالیف می کردند. به نظر شما این استاد مدیریت می توانست یک سیستم اطلاعاتی مقتدر را سازماندهی کند؟ می توانست نیروهای صفر کیلومتر را در دل دشمن با همدیگر هماهنگ کند؟ می توانست...
بگذریم وقت خودم و شما را تلف نکنم.
تازه او که پدر مدیریت ایران است؛ مابقی را خودتان تصور بفرمایید.
پس از ختم جریانات صفین، یکی از کوفیان سوار بر شتر خود به دمشق رفت و یکی از مردان دمشق راه را بر او بست که ای مرد، این شتر ماده از من است و تو در صفین آن را از من گرفته ای. پس از این گفته، دعوی به نزد معاویه بردند و آن مرد نیز پنجاه شاهد برای اثبات ادعای خود آورد. پس از اینکه همه پنجاه مرد به نفع مرد دمشقی شهادت دادند. معاویه نیز حکم کرد که:«این شتر ماده را به مرد دمشقی دهند زیرا متعلق به اوست». مرد کوفی گفت:«خدایت تو را به صلاح رهبری کند، این شتر ماده نیست و نر است». معاویه گفت:«این حکمی است که داده شده و کار تمام است».
پس از آنکه همه گواهان رفتند، معاویه کسی را برای احضار مرد کوفی فرستاد و پس از حضور او قیمت شتر را از وی پرسید و دو برابر آن را به وی بخشید و گفت:« به علی بگو، من با صد هزار نفر که شتر ماده را از نر تشخیص نمی دهند با تو جنگ خواهم کرد.
کتاب جهاد، نوشته حسن قاضی، صفحه 302
خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود
خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود
جواب ناله ی ما را نمی دهد "دلبر"
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود
شنیده ام که از این حرف، یار خسته شده
خدا کند که به اخراج ما رضا نشود
مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضی من دوا نشود
ز روزگار غریبم گشته است معلوم
شفای ما به قیامت بجز رضا نشود...
غزلی از رهبر انقلاب در رابطه با حضرت حجت (ع)
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ!
مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ
فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ (یوسف/88)
ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته، و متاع کمی (برای خرید موادّ غذایی) با خود آوردهایم؛ پیمانه را برای ما کامل کن؛ و بر ما تصدّق و بخشش نما، که خداوند بخشندگان را پاداش میدهد (مکارم شیرازی)
حلول ماه مبارک رجب و سالروز ولادت امام محمد باقر (ع) بر شما مبارک
التماس دعای فراوان
از تغییرات لازمه در سال نو
یکی هم این باید باشه که
برچسب نزنیم
چه خوب چه بد
برچسب نزنیم
به هیچکس
برچسبها هم شخصیت طرف مقابل رو تخریب میکنن
هم افکار خودمون رو جهت دهی میکنن
برچسب نزنیم