واقع بینی یا ظاهر بینی؟
معمولا با دوستان زیاد سر مسئله اسلامی شدن علوم بحث می کنیم. من معتقدم که علم میتواند اسلامی باشد ولی بعضی از دوستان موافق با این عقیده نیستند. الان بنا ندارم که دلایل فلسفی و نیمه فلسفی خودم مبنی بر چیستی علم اسلامی و چگونگی اسلامی شدن علم بیان کنم. اما در مباحثاتی که با دوستان داشتیم و داریم، یک کلیدواژه هست که این دوستان بسیار تکرار می کنند؛ «باید واقع بین باشیم». در واقع کلیدوازه «واقع بینی» را مداوم بیان و تکرار می کنند گویی که خود واقع بین هستند و دیگران نه. اولا ما باید حقیقت بین باشیم و واقعیت را طوری تغییر دهیم که به حقیقت نزدیک بشود. اما اینکه تفاوت میان حقیقت و واقعیت چیست خود جای بحث فراوان دارد.
حرفم این است که دوستان عزیز! شما که مداوم بر طبل واقع بینی می کوبید، آیا تاکنون به این اندیشیده اید که شاید واقع بین نیستید و ظاهر بین هستید؟ کمی ر نوع استفاده خود از واقع بینی بنگرید، واقع بینی شما بیشتر بوی ظاهربینی می دهد تا واقع بینی. واقع بینی یعنی بصیرت نسبت به «تمام» آنچه که هست و شما از یک کوه یخ فقط آن قسمتی را مشاهده می کنید که «ظاهر» شده است و دهها متر و کیلومتر کوه زیر آب را نمی بینید و معمولا هم نمی توانید که ببینید.