ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسلام» ثبت شده است

عاشق این آیه قرآنم

چهارشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۲۲ ب.ظ

 

یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ!

مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ

فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا

إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ (یوسف/88)

ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته، و متاع کمی (برای خرید موادّ غذایی) با خود آورده‌ایم؛ پیمانه را برای ما کامل کن؛ و بر ما تصدّق و بخشش نما، که خداوند بخشندگان را پاداش می‌دهد (مکارم شیرازی)

 

حلول heartماه مبارک رجبheart و سالروز ولادت heartامام محمد باقر (ع)heart بر شما مبارک

 

التماس دعای فراوان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۲۲
علی

جنگ تمدن ها

دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ

فکر میکنم 5 قرن اخیر یک جنگ واقعی در همه سطوح میان تمدن ما و تمدن غرب رخ داده است. جنگی که سربازان آن اگر لحظه‌ای غفلت کنند، بدون آنکه خود متوجه شوند، به سرباز جبهه مقابل بدل می‌شوند؛ توضیح خواهم داد: در یک نگاه کلی به تاریخ 500 ساله جهان اسلام و به طور خاص کشور عزیزمان ایران، و همچنین تاریخ اروپا و به طور کل غرب در همین بازه زمانی، به این نکته برمی‌خوریم که روندهای شکل گیری، اوج گیری و افول پارادایم‌های معرفت‌شناسی در غرب به طور معناداری با سیر گردشی قدرت در سطح حکومت و رفتارهای سیاسی بدنه اجتماع در ایران هماهنگی دارند. تقریبا در 500 سال پیش اروپا در حال گذار از قرون وسطی بود، گذاری که منجر به یک بحران هویت شد. شکاکیت و عدم وجود یک مبنای فلسفی محکم برای بنای تمدنی باشکوه مهمترین ویژگی فضای علمی اروپا در این زمان بود. از آن‌طرف به طور تقریبا همزمانی هویت مستقل ایرانی بعد از حمله اعراب، در حال بازشکل‌گیری بود. ایرانی که دین اسلام را پذیرفته بود ولی قصد نداشت همچنان به عنوان یک استان یا منطقه در زیر تسلط یک حاکم غیر ایرانی باشد. البته این اعلام استقلال حدود 250 سال قبل از آن رخ داده بود. ولی این استقلال برابر شده بود با تکه تکه شدن ایران. هر گوشه‌ای، تحت سلطه حکومتی! ولی حدود 500 سال پیش شاه اسماعیل صفوی هویت «ایرانی» را بار دیگر با شعار تشیع زنده کرد، و ایران بار دیگر «ایران» شد. این اوضاع ادامه یافت تا حدود 200 سال بعد. یعنی 300 سال پیش! زمانی که رفته‌رفته معارف پوزیتیویستی در اروپا جای پایی برای خود باز میکرد و در حال تبدیل شدن به یک پارادایم بود، پارادایمی که بر تمامی عرصه‌های زندگی سایه می‌افکند. در همین زمان نیز بود که سلسله مقتدر صفویه رو به اضمحلال گذاشت و دوران ضعف ایرانیان آغاز گردید. همانطور که تفکر اثبات گرایانه در اروپا قوی و قوی‌تر میشد، جامعه ایرانی نیز درجه انحراف و انحطاط بیشتری را تجربه می‌کرد. همزمان با شروع قرن نوزدهم میلادی و اوج گیری پارادایم اثبات‌گرایی در اروپا، جامعه ایرانی بدترین دوران حداقل 500 ساله اخیر خود را پشت سر می‌گذاشت، جنگ‌های طولانی مدت ایران با روسیه تزاری از سویی، و ضعف شدید حکومت وقت و نفوذ عجیب قدرت‌های غربی در ایران یک صفحه کاملا سیاه هفتاد ساله را برای این مرز و بوم رقم میزد. این وضع اسفناک ادامه داشت تا اینکه مبانی پارادایم اثبات گرایی در اروپا با انتقاداتی وسیع مواجه شد. پارادایم معتقد به جدایی علم از ارزش‌ها دیگر اقتدار خویش را در مجامع علمی از دست رفته می‌دید و پارادایم‌هایی که میانه نسبتا خوبی با ارزش و اعتقادات ذهنی هر فردی داشتند در اروپا سر بر می‌افراشتند. پارادایم‌های تفسیری و سپس پست‌مدرن در اروپا پا به میدان می‌گذاشتند که خبرهای خوبی از جامعه ایرانی شنیده می‌شد. خواب هفتاد ساله یک ملت چند هزار ساله رو به اتمام داشت. رگه‌هایی از بیداری و امید در بدنه اجتماع دیده می‌شد. قیام تنباکو و سپس نهضت مشروطه نشان از آن داشتند که ملت مسلمان برای فردای خود برنامه‌ها دارد. از حقارت نزد غریبه غربی بودن خسته شده‌؛ تمایل دارد فردایش را خود بسازد. سپس حوزه علمیه قم تاسیس شد که تاثیرات عمیقی در آینده ایران داشت. قیام 15 خرداد، انقلاب اسلامی و ...

یک بار دیگر از دور به این دوره تاریخی بنگیریم، بی‌هویتی در اروپا مصادف می‌شود با یک دوران درخشان در ایران، سقوط اروپا برابر می‌شود با صعود ایران. جامعه غربی از خواب بیدار می‌شود. مبانی فلسفی خودش را بنیان می‌گذارد و همزمان جامعه ایران اسلامی در خوابی عمیق فرو می‌رود. هر چقدر که غرب بیدارتر می‌شود جامعه ایرانی به خوابی عمیق‌تر مبتلا می‌گردد. غرب؛ نظام خود را بر جدایی ارزش‌ از علم بنا می‌دهد و همزمان ایران منحط‌تر می‌شود و منحرف‌تر. اروپا به دامان ارزش‌گرایی بازمی‌گردد و ایران بیدار می‌شود.

آیا این روندها بی‌معنی است؟ فکر نمیکنم! شکل‌گیری، ترقی و رشد، پیشرفت و اقتدار ما با ضعف غرب آمیخته است و ضعف ما، زبونی ما، و انحطاط و انحراف ما با رشد و شکوفایی غرب به مثابه یک تفکر. این جغرافیاها نیستند که در جدالند، بلکه تفکراتند که همیشه در تضادند. تفکری مبتنی بر خداگرایی، اسلام و با هدفی مهدوی در برابر تمدنی اومانیستی، مبتنی بر اندیشه‌های لیبرالی و با هدف خدا شدن انسان! پرواضح است که این دو با یکدیگر از سر آشتی روبرو نخواهند شد. قدرت یکی برابر است با ضعف دیگری! بازی برد-برد مابین این دو تفکر که در دو تمدن جلوه‌گر شده‌اند به یک شوخی بچه‌گانه بیشتر شباهت دارد تا یک انگاره برای شکل‌گیری سیاست خارجی! ما الزاما علیه آنانیم چون ریشه‌مان، تفکرمان و اندیشه‌مان علیه آنهاست. و آنها نیز له ما نیستند و نخواهند بود چون ایدئولوژی‌شان شکل نخواهد گرفت مگر زمانی که ایدئولوژی ما فقط در موزه‌های تاریخ مکاتب سیاسی یافت شود. از نظرگاه جهان‌بینی ما و آنها هیچ نقطه اشتراکی نداریم، از منظر ایدئولوژی نیز؛ از زاویه آینده اندیشی همینطور؛ و آنچه که از فضای نظری و انتزاعی خارج شده و عینیت یافته است نیز این نظریه را که ما و آنها برد-برد را تجربه نخواهیم کرد گواهی قوی و شاهدی در پیش چشم است. یا ما باید باشیم و یا آنها...

 

ایده خوبی بود که هنوز فرصت نشده روش کار کنم. شاید هم هیچوقت فرصت نشه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۰۰
علی

"بیابیا گل نرگس"....در جواب "نیا نیا گل نرگس..."

چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۴۶ ب.ظ

نیا نیا گل نرگس جهان که جای تو نیست

دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس که در زلال دلی

هزار آینه نقش و یکی ز خال تو نیست

نیا نیا گل نرگس تو را به خاک بقیع

که شهر ما نه مُهیای گامهای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به آسمان سوگند

قسم به نام و نهادت دلی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس ز رنجمان تو مکاه

کسی ز خلق و خلائق فدای راه تو نیست

نیا نیا گل نرگس بدان و آگه باش

که جای سجده گه ِ ما هنوز مال تو نیست

نیا نیا گل نرگس که چون علی تنها

به فجر صبح ظهورت کسی کنار تو نیست

نیا نیا گل نرگس به مجلس ندبه

که ندبه ، ندبه خرقه است و پایگاه تو نیست

نیا نیا گل نرگس دعای عهد کجاست؟

نه این نماز جماعت به اقتدای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به جان تشنه عشق

دعا دعای ظهور است ولی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس سقیفه ها برپاست

ردای سبز خلافت ولی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به مادرت زهرا

کسی برای شهادت به کربلای تو نیست

نیا نیا گل نرگس نیا به دعوت ما

هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس فدا شوی مولا

برای عصر عجیبی که خواستار تو نیست۱

 

جوابیه اول

بیا بیا گل نرگس جهان برای شماست 

جهان به یمن وجودت به افتخار شماست

بیا بیا گل نرگس اگر چه بد کردیم

ولی تمام نظرها به لطف و جود شماست

بیا بیا گل نرگس که ندبه میخوانیم 

اگرچه بر دلمان نیست ولی برای شماست

بیا بیا گل نرگس به آسمان سوگند 

قسم به نام و نهادت علی به یاد شماست

بیا بیا گل نرگس زرنجمان تو بکاه 

هزار همت و کاوه فدای راه شماست

بیا بیا گل نرگس به جان تشنه عشق 

دعا دعای ظهور است که با نگاه شماست

بیا بیا گل نرگس که عهدها خواندیم 

اگرچه هیچ نماندیم ولی به لطف شماست

بیا بیا گل نرگس و دستمان تو بگیر 

که با ظهور وجودت جهان فدای شماست

بیا بیا گل نرگس که در زلال دلی 

و بین این همه دلها دلی برای شماست

بیا بیا گل نرگس که کوفیان رفتند 

هزار نامه مصری که جان فدای شماست

بیا بیا گل نرگس تو را به خاک بقیع 

که قلب و روح جهانی به جستجوی شماست

بیا بیا گل نرگس بیا به دعوت یاس 

که دست به پهلو نشسته به انتظار شماست

بیا بیا گل نرگس به مادرت زهرا 

که جان برای شهادت به کربلای شماست

بیا بیا گل نرگس و العجل مولا 

که این نوای هدایت و با نگاه شماست۲

 

جوابیه دوم

بیا بیا گل نرگس که بی وفای تو نیست

همان که گفته "نیا"، آن "نیا" برای تو نیست

بیا بیا گل نرگس غلط بگفته کسی

دلش گرفته به والله که بی ولای تو نیست

بیا بیا گل نرگس فدای آمدنت

شفای دل! به دلم کس دمی به جای تو نیست

بیا بیا گل نرگس اگرچه اشک دو چشم

بریختم سر راهت ولی به پای تو نیست

بیا بیا گل نرگس که طبع ما شکفد!

به گاه آمدنت شعر بی رضای تو نیست

بیا بیا گل نرگس که چشم های به راه

سپید شد ز غم هجر! آن عبای تو نیست؟

 

۱.به نقل از علی اکبر رائفی پور

۲.فخرالسادات تقی زاده

منبع:http://h-mirsaeedi.ir/post-160.aspx

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۴۶
علی

یمن

چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۵۲ ق.ظ

اگر با دیدن عکسهای کودکانی که پوست تن شان به استخوان چسبیده از مرگ نمی میریم، حداقل فریادی برآوریم برای احقاق اولین حق شان.

 

EndYemenSiege

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۵۲
علی

فقر و ایمان

دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ

نه، اشتباه نکنیم؛ ایمان با اقتصادِ شکوفا در تضاد نیست. همانگونه که فقر در دنیا لزوما منجر به سعادت اخروی نمی‌شود. و البته فقر اقتصادی هم لزوما به کفر منجر نمی‌شود. حدیث نورانی «کاد الفقر ان یکون کفرا» مستعد بد فهمی است. میتوان فقیر بود و مومن، و هم می‌توان ثروت داشت و در منجلاب کفر غرقه بود. به زندگی مولایمان علی (ع) نگاه بیاندازیم. هم آن روز که مجبور بود برای دیگران کار کند تا لقمه نانی برای بهترین خانواده عالم تهیه کند و هم آن روز که از ثروتمندان مدینه بود و هم آن روز که خلیفه بزرگترین حکومت گیتی بود، در هر سه حالت بهترین روش بندگی را پیشه کرده بود. خداوند هم در مورد حضرت سلیمان نبی (ع) توصیف «نعم العبد» را به کار می‌برد و هم شرمنده کننده صبر را، ایوب (ع) را...!

اما افاضات فوق همه ماجرا نیست. روی دیگر سکه را باید در توصیف خداوند از حکومت انبیاء در قرآن جستجو کرد. قرآن از انبیاء زیادی یاد می‌کند. اما از بین این همه، فقط حکومت سه تن را توصیف می‌کند؛ یوسف (ع)، داود (ع) و سلیمان (ع). و چه جالب آنکه فضای هر سه حکومت اقتصادی است. آنگاه که حکومت یوسف (ع) دم می‌زند، داستان قحطی را روایت می‌کند وتدابیر یوسف (ع) و دیگر قضایا را که منجر به نجات مردم مصر می‌شود. حکومت سلیمان نبی (ع) را با ثروت و قدرت فوق العاده خاطر نشان می‌سازد. و حتی آن زمان که قضاوت داود (ع) را روایت می‌کند، قضاوتی در عرصه اقتصادی را به نمایش می‌گذارد.

دو مقدمه گفتیم؛ اول آنکه اقتصاد و ایمان ملازم یکدیگر نیستند. دوم آنکه خداوند در کتاب خویش فضای اقتصادی حکومت انبیاء را مورد تاکید قرار داده است. یک توضیح دیگر هم بدهم و سپس نتیجه را بیان کنم. در حدیثی که بیان شد، منظور از فقر لزوما فقر اقتصادی نیست. هیچکس هم چنین ادعایی نکرده است. فقر دانش، فقر احساس، فقر فرهنگ، فقر سیاست؛ همه اینها می‌توانند به کفر منجر شوند. برای تفسیر درست این حدیث باید به همه این زوایا توجه کامل داشت.

در واقع آنطور که به نظر می‌رسد، برای «فرد» اگر به مقامات و درجاتی نائل شود، یعنی از نظر بصیرت سیاسی، درک فرهنگی و شناخت و معرفت دینی در سطوح بالایی به سر برد، دیگر اقتصاد تعیین کننده درجه ایمان فرد نیست. اوج تبلور این ادعا را می‌توان در صحرای نینوا و روز عاشورا جستجو کرد. از ثروتمندی چون زهیر بن قین که فردی تاجر بود در میان یاران عزیز زهرا (س) هست تا غلامی چون جون. متغیر ثروت در کربلا کاملا بی اثر است. اما همگی بهترین 72 یار تاریخ، از نظر بصیرت سیاسی، شناخت مبانی دینی، و درک فرهنگی و البته جوانمردی در اوج به سر می‌بردند و در «روز واقعه» یاری رسان بهترین خلق خدا شدند.

اما جامعه را نباید با فرد مقایسه کرد چرا که جامعه هم عباس بن علی (ع) دارد و هم آن سیاه بخت کوفی را که به شوق غنیمت لباس سپاه عبیدالله بن زیاد را به تن کرد. جامعه و حکومت در هم پیچیده‌اند. حکومت بدون جامعه قابل تصور نیست و جامعه بدون حکومت دوامی ندارد. قرآن حکومت انبیاء را در عرصه اقتصادی روایت می‌کند. پس اقتصاد رکن رکین نظام سازی و جامعه سازی است. جامعه بدون اقتصاد قطعا مصداق «کاد الفقر أن یکون کفرا» خواهد بود. البته اقتصاد از منظر اسلام هدف نیست، یک ستون است که جامعه ایمانی بر آن استوار می‌شود. خانه را نمی‌سازند که ستون داشته باشند. اما بدون ستون هم خانه‌ای وجود نخواهد داشت. اقتصاد برای جامعه ایمانی، همانند ستون است برای خانه. هدف مومن و جامعه مومن، اقتصاد که از مظاهر دنیاست نیست، اما بدون اقتصاد اگر چه افراد مومنی خواهیم داشت که اتفاقا این مومنین از مخلصین بوده و مصداق «والسابقون السابقون» خواهند بود، اما قطعا و یقینا بدون اقتصاد جامعه مومن نخواهیم داشت.

پس بر نظام جمهوری اسلامی فرض است که اگر می‌خواهد تمدن نوین اسلامی را بنا نهد، قبل از هر چیز اقتصاد ایران را سر و سامان بدهد. چرا که در غیر این صورت خواهد شد آنچه که نباید...!

 

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۰۰
علی