ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خمینی» ثبت شده است

انقلاب امی و جمهوری ملی

جمعه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۵۴ ب.ظ

اجازه بدید با یک مثال شروع کنم. رابطه جسم و روح چگونه است؟ همه می‌دانیم که اصالت انسان با وجود نفسانی و روح اوست. اما این روح در ابتدا بسیار ضعیف است. برای تاثیر گذاشتن نیازمند جسم است. برای حرکت، برای ارتباط، نیازمند جسم است. اما در گذر زمان و با انجام خیر و دوری از گناه، روح نیز قوی و قوی‌تر می‌شود تا آنجا که می‌تواند جسم را هم با خود به حرکت درآورد. همان که ما با نام «طی‌الارض» می‌شناسیم. آدمی که روی خودش کار کند، و شروط عبودیت را به جای آورد؛ روحش را چنان قوی می‌کند که بر جسم غالب شده و بدون نیاز به آن هر کار که بخواهد می‌تواند انجام دهد.

رابطه انقلاب و جمهوری نیز از زاویه‌ای شبیه رابطه روح و جسم است. انقلاب روح است و جمهوری جسم. انقلاب برای جهانی شدن، در مراحل اولیه نیازمند جمهوری است. باید حکومت تشکیل می‌دادیم تا بتوانیم به انقلاب و آرمان‌هایش عینیت ببخشیم. اما روح انقلاب از اول هم قرار نبود برای همیشه در بند جسم جمهوری گیر کند. انقلاب فرای مرزهای جغرافیایی تعریف میشد. انقلاب جهانی می‌اندیشید؛ پس بعد از مدت زمانی حرکت جهانی مستضعفین را آغاز کرد.

بگذارید بهتر توضیح دهم. وقتی از «جمهوری» سخن می‌گوییم در واقع بحث‌مان حول مفهومی به نام «دولت» می‌چرخد. اما دولت چیست؟ دولت را «زورِ مشروعِ انحصاریِ قلمرومند» تعریف کرده‌اند. هر کدام از این واژگان در دل خودش دنیایی از حرف دارد:

  1. زور: مهمترین ابزار دولت برای اجرای برنامه‌هایش اجبار و اقتدار است. اگر کسی در برابر دولت بایستد، دولت با استفاده از ابزار اجبار، اراده خود را بر وی غالب می‌کند.
  2. مشروع: یعنی مردمان و دیگر نهادهای اجتماعی این زور را خاضعانه می‌پذیرند (البته به صورت مشروط و رعایت عدالت و منفعت عامه).
  3. انحصاری: زور دولت انحصاری است. دولت تحمل نمی‌کند موجودیت دیگری بخواهد با زور کاری انجام دهد.
  4. قلمرومند: یعنی زور دولت در داخل یک مرز جغرافیایی کاربرد دارد. خارج از آن، کسی به دستورات دولت، وقعی نمی‌نهد.

جمهوری همیشه در قالب یک دولت شکل می‌گیرد. پس قلمرومند است. مهم‌ترین مشکل انقلاب هم با قلمرومندی دولت است. انقلاب امری امی است. ذاتی ایمانی و هدفی بین‌المللی دارد. ولی هدف جمهوری ملی است و می‌خواهد امورات داخل یک محیط جغرافیایی را نظم و نسق دهد. مخاطب جمهوری، ملت است؛ و مخاطب انقلاب امت. افراد داخل یک مرز جغرافیایی که تحت حکومت یک جمهوری (یا دولت) هموطن محسوب می‌شوند ولی ممکن است هیچ ارتباط عقلی، عاطفی یا روحی با یکدیگر نداشته باشند؛ اما همه آنانی که ذیل آرمان‌های یک انقلاب تعریف می‌شوند حتما با یکدیگر رابطه ایمانی و برادرگونه دارند؛ که فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات/10). حال فرق نمی‌کند افراد ذیل یک کدام انقلاب تعریف شوند؛ ذیل انقلاب سرخ حسینی، انقلاب خمینی، یا انقلاب سبز مهدوی؛ انقلاب پرولتاریاهای دنیا علیه بورژواها، یا حتی انقلاب لیبرالیسم علیه انسانیت. همه افرادی که به آرمان‌های یک انقلاب پای‌بندند با یکدیگر برادرند حتی اگر هم‌عصر نباشند، یا حتی اگر ذیل جمهوری‌های متفاوتی تعریف شوند.

البته نمی‌خواهم بگویم باید به جمهوری بی‌اعتنا بود. جمهوری مهم است؛ همانطور که جسم مهم است. اما باید دانست که در نهایت اصالت با روح است. در ایران نیز، جمهوری اسلامی برپا شد تا گهواره‌ای باشد برای رشد انقلاب. می‌خواستیم صدای انقلاب را فریاد بزنیم. وگرنه جمهوری در برابر انقلاب هیچ اصالتی ندارد که به خاطر منافع جمهوری، بخواهیم از انقلاب بزنیم و برایش کم بگذاریم. هر کجا میان تمنای روح و خواسته‌های جسم تضادی ایجاد شود، انتخاب درست، حرکت بر مدار انقلاب است. و از همین روی است که گاهی می‌بینیم بعضی از ما مسیر را اشتباهی رفته و خلاف عقلانیت انقلابی قدم بر می‌دارند. جمهوری محکوم به بوروکراسی است و بوروکراسی محکوم به احتیاط؛ احتیاطی متضاد با عقلانیت انقلابی.

انقلاب به افق می‌نگرد و جمهوری به مرزهای خویش؛ انقلاب به نظم در بی‌نظمی چشم دوخته، و جمهوری به بی‌نظمی‌های که نظمش را تهدید می‌کنند؛ انقلاب آرمان‌پرداز است و جمهوری در اندیشه راحتی. جسم در فکر شکم است و روح در تمنای پرواز. و به قول استاد بزرگوار، شهید مرتضی مطهری، روح که بزرگ شد، جسم باید زجر بکشد. اگر جسم مطهر امام حسین (ع) در ظهر عاشورا زیر سم اسبان کوفته شد، در واقع آن جسم، هزینه یک روح بزرگ را پرداخت کرد. مشکل مسئولین جمهوری زده ما هم همین است که توانایی پرداخت هزینه یک روح بزرگ را ندارند. روح انقلاب ما امروز به مرزهای اسرائیل رسیده و تا اهتزاز پرچم اسلام در افق چند قدمی بیشتر باقی نگذاشته است؛ اما مع‌الاسف مسئولان جمهوری زده ما از ترقه‌بازی‌هایی که چند دقیقه خواب جمهوری را بر هم می‌زند می‌ترسند. باید به این عزیزان گفت، مشکل از انقلاب نیست، روح درون جسم شما کوچک است که نمی‌توانید پرواز روح انقلاب ورای جسم جمهوری را بنگرید. روح‌تان را بزرگ کنید، و چاره آن هم تنها اقتدا به شهدا و مبارزه با دشمن‌ترین دشمنِ ما، یعنی نفس درون ماست.

انقلاب ما چیزی نیست جز امتداد انقلاب حسینی و هموارکننده مسیر برای شروع طوفان انقلاب مهدوی. آری انقلاب خمینی، پلی است میان انقلاب دو معصوم و از همین روی است که خواب تمام دولت‌های مستکبر را برآشفته و دیوانه‌شان کرده؛ طوری که درک نمی‌کنند این انقلاب بزرگتر از آن است که با فشار روی جمهوری بشود با آن مبارزه کرد. جمهوری ما امروز، هزینه یک روح بزرگ را می‌دهد. اما آینده از آنِ ماست. آینده را انقلاب ما رقم خواهد زد، ان‌شاءالله.

از سری یادداشت‌های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۵۴
علی

#ازانقلاب_تاظهور

يكشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ق.ظ

بر خلاف آنچه که شب‌پرستان زمانه برنامه‌ریزی کرده بودند، ما 40 ساله شدیم و از این بابت خدا را شاکریم. واقعیتش را بخواهید نمی‌دانم چه سری در عدد 40 نهفته است که آن را متمایز می‌کند. اما می‌دانم 40 سالگی را زمان پختگی یک آدم می‌دانند؛ حضرت موسی (ع) 40 شب به کوه طور رفتند؛ برای آنان که دستشان از دنیا کوتاه شده، چهلم می‌گیریم؛ زیارت اربعین که چهلمین روز شهادت سیدالشهداست، از نشانه‌های مومن است. و البته از همه مهم‌تر آنکه در روایات‌مان وارد شده است حضرت مهدی (عج) در زمان ظهور سیمای فردی 40 ساله خواهند داشت. همه اینها نشان می‌دهد که «40» عدد مهمی است و نباید از کنار آن به سادگی عبور کرد.

40 سال رنج و درد و سختی را تحمل کردیم؛ 40 سال تحریم را؛ 40 سال فشار همه جانبه را؛ 40 سال دسیسه‌های گوناگون را... ولی همچنان همچون سرو باشکوه ایستاده‌ایم. درخت نظام‌مان هر روز بلند قامت‌تر در سپهر سیاست بین‌الملل عشوه‌گری کرده و نور شهدای والاتر از عارفانش، خواب دنیای تاریکی‌ها را برآشفته نموده است. نمی‌خواستند «روحِ جهانِ بی‌روح» شویم، ولی شدیم؛ نمی‌خواستند استقلال را در معنای واقعی خودش برای مستضعفین عالم عینیت بخشیم، ولی بخشیدیم؛ نمی‌خواستند نام اسلام را بر زبان‌ها بیاندازیم، ولی انداختیم؛ نمی‌خواستند پلی باشیم برای عبور از دنیای مادی‌گرایی، ولی شدیم. و این همه را مدیون خون هستیم؛ خونی که در کربلا به جوشش درآمد تا سیل شود و موانع راه ظهور بقیة الله الاعظم (عج) را بشکند؛ خونی که در 15 خرداد 42 بعد از قرن‌های متوالی دوباره رونق گرفت؛ خونی که از شهدای انقلاب و 8 سال دفاع مقدس به ما ارث رسیده است. بله ما مدیون خون هستیم. خون سرخ شهدا. ما عاشق رنگ سرخ خون هستیم. سرخی خون است که همیشه بر شمشیر یزیدیان زمان پیروز بوده و یزیدها چه ترسی از رنگ سرخ خون دارند؛ چرا که بهتر از هر کس می‌دانند هر شهید یعنی قد کشیدن چند برابر درخت تناور اسلام که امروز اگر خدا بخواهد جلوه‌ای از آن، و فقط جلوه‌ای از آن در کالبد نظام جمهوری ما تابیده است و آن را در شاهراه خود هدایت می‌کند. و چه زیبا نوشت شهید اکبر قدیانی: «ما زخم خوردگان تیره ترین، سردترین و بلندترین شب‌های جور بودیم. ما شلاق‌خوردگان یلدای ستم بودیم. اولین شعاع فجر را که دیدیم خیز گرفتیم. عاشقانه به سوی شفق دویدیم تا در چشمه خونین خورشید، زخم‌های استخوان‌گداز خویش را بشوییم؛ که ثابت کنیم: سرخی بالاترین رنگ است، نه سیاهی؛ که سیاهی می‌پوشد. سرخی می‌شوید و جلادان تاریخ را رسوا می‌کند. «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست». سپیده دم خونین عشق، فرارسید دوستان. ای برادر! ای خواهر! تو را فقط یک وصیت، تو را فقط آخرین حرف که؛ خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دار».

اما این خون هنوز به هدف متعالی خویش دست نیافته است. این خون همچنان می‌جوشد تا آخرین دجال تاریخ را نیز رسوا کند. آری این خون یک هدف دارد و آن ظهور موعود امم مهدی صاحب‌الزمان (عج) است و بس؛ و تا زمانی که به این هدف دست نیازیده باشد، همچون سیل در طول تاریخ به پیش خواهد رفت و سپاهیان سیاهی را سرنگون خواهد کرد.

40 سال پیش انقلاب کردیم؛ انقلاب کردیم و روح این انقلاب را با خون شهدایمان زنده نگه‌داشتیم تا پرچمش را به دست صاحب اصلیش برسانیم و زیر سایه شمشیر برّان او گردن سیاهی را بزنیم. آری انقلاب ما هدف داشت؛ صرفا می‌خواستیم شرایط را برای ظهور آخرین منجی عالم بشریت هموار کنیم؛ هدفش مهیا نمودن شرایط برای آن زیباترین واقعه تاریخ بود. «الله‌اکبرِ» شب‌هایِ 22 بهمنِ ما، در سایه حضرت ماه، پاسخی جز «ألا یا أهل العالم أنا بقیةاللهِ» خورشید عالم ندارد و ما 40 سال است که ندایی سر می‌دهیم و منتظر پاسخی هستیم؛ پاسخی از جنس نور و صداقت و عدالت و کرامت و بشارت!

آری ما منتظریم؛ منتظر ظهور آن یگانه تاریخ، آن منتقم خون سیدالشهدا، آن آخرین باب آسمان در زمین، و آن آخرین مفسر قرآن؛ که بیاید و عالَمی را از شر این آخرین دجال نجات دهد. بشریت سخت به تنگ آمده است و مضطرب؛ نگاه مضطری دارد به جایی که نمی‌داند کجاست. اما ما می‌دانیم و وظیفه داریم بشریت را به آنجا آگاه کنیم. وظیفه شاید که، حتما فقط همین است تا نام آسمانی مهدی را عالَم‌گیر کنیم. تا بگوییم هنوز راه امیدی هست که می‌توان در پناه آن به خوبی‌ها فکر کرد و از تاریکی‌ها نترسید. آری عزیزان؛ به قول آن شهید مدافع حرم ما شیعه به دنیا آمده‌ایم تا برای تعجیل ظهور کاری کنیم. وگرنه چه تفاوتی است میان ما و دیگران؟!

جالب است بدانید که این ادعای رابطه میان انقلاب ما و ظهور بقیه‌الله، ریشه در ذوقیات شخصی نویسنده ندارد. هر دو ولی فقیه جمهوری اسلامی به آن اشاره کرده‌اند. بخوانیم: «با حول و قوۀ خداوند متعال و عنایات و رحمت خاصش که از اول انقلاب شامل حال این ملت شجاع انقلابی و در عین حال مظلوم در طول تاریخ بوده و امید است با ادعیۀ خاصۀ ولی‏اللّه‏ الأعظم ـ ارواحنا فداه ـ این نعمت بزرگ مستدام باشد، یک سال دیگر از انقلاب متکی به خداوند تعالی با سرافرازی و بلند قامتی گذشت؛ و بیست و دوم بهمن 63 ـ یوم‏اللّه‏ ـ با همۀ نشیب و فرازها فرا رسید و توطئه‏های روزافزون جهانخواران و انگلهای متکی به آنان که در این سال به اوج خود رسید و هر یک برای سرکوب و انزوای یک رژیم کافی بود، با دست توانای خداوند قادر یکی پس از دیگری خنثی شد؛ و بحمداللّه‏ تعالی این مولود نوپای ابراهیمی ـ محمدی ـ صلی اللّه‏ علیهما و آلهما ـ به رشد و قدرت و شهرت خود ادامه داده به پیش می‏رود و انعکاس جهانی آن ملتهای دربند را در سراسر جهان به خود آورده و مظلومان را بر ستمگران شورانده است و امید است آفتاب درخشان اسلام بر جهانیان نور افشاند، و مقدمات ظهور منجی بشریت را فراهم آورد» (صحیفه نور، ج 20: وبسایت امام خمینی). مقام معظم رهبری نیز در بیاناتی به مناسبت نیمه شعبان می‌فرمایند: «ما ملّت ایران حالا یک انقلابی انجام دادیم، انقلاب ما در راه آن هدفی که امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) برای تأمین آن هدف مبعوث می‌شود و ظاهر می‌شود یک مقدمه‌ لازم و یک گام بزرگ است. ما اگر این گام بزرگ را بر نمی‌داشتیم یقیناً ظهور ولی‌عصر صلواةاللَّه ‌علیه و عجّل‌اللَّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف به عقب می‌افتاد.» (بیانات در روز نیمه شعبان، 25/7/1387). و البته جالب‌تر می‌شود زمانی که بدانیم قانون اساسی ما هم به تلویحی قریب به تصریح این موضوع را مورد اشاره قرار داده و جهانی کردن اسلام را وظیفه این انقلاب دنسته است. و کیست که نداند اسلام صرفا در عصر طلایی ظهور جهانی خواهد شد؟

یادش بخیر؛ دهه فجر سال پیش، هر شب هشتک #ازانقلاب_تاظهور را در توییتر توسط هم‌قطاران ترند شد. امسال هم در این راستا حتما تلاش‌هایی صورت خواهد گرفت. شما هم بیایید تا با جهانی کردن نام مهدی (عج) یک سیلی دیگر در گوش شب‌پرستان وارد آوریم.

نمی‌دانم؛ شاید تا ظهور، فقط یک قدم راه داشته باشیم...

از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۰۰
علی

مدیریت اسلامی شدنی است؟

جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۰۰ ب.ظ

در یک کلام؛ قطعا و یقینا خیر!

خب دوستانی که مرا میشناسند قطعا از پاسخ «خیر» متعجب خواهند شد. اما میان این «خیر» و آن «خیر»ی که بسیاری از اندیشمندان عرصه علوم انسانی می گویند تفاوتی است در حد تفاوت «میان ماه من تا ماه گردون»!

چند روزی پیش با عزیزی که در زمینه مدیریت اسلامی و کلا علوم اسلامی حرف هایی برای گفتن دارد صحبت میکردیم. به ایشان گوشزد کردم که مدیریت اسلامی به شکل فعلی به پایان راه خود رسیده. در واقع هنوز شروع نشده تمام شده است. ما چگونه در حال تولید «علم مدیریت اسلامی» هستیم؟ به این طریق که قرآن، نهج البلاغه یا نهایتا صحیفه سجادیه و اندیشه های امام و رهبری را جلوی خود میگذاریم و سعی در تولید نظریه داریم. به یک سری اصول کلی بسنده کرده ایم و از فرط تکرار محتوا، سعی در ایجاد نام گذاری های تازه بر روی همان محتواهای قدیمی داریم. البته نمیخواهم بگویم تا اینجای کار را اشتباه آمده ایم. نه کاملا درست است. مصاحبه ای از دکتر لطیفی میخواندم. ایشان متذکر شده بودند که در اواسط دهه 70 و حتی تا اواسط دهه 80 بحث رو امکان یا امتناع مدیریت اسلامی بود. امروزه دعوا بر روی عملکرد آن است. در واقع دیروز مدعیان میگفتند مدیریت که اسلامی و غیر اسلامی نمیشود، اما امروزه میگویند ثمره عملی این علم چیست؟ خب همین که بخش مهمی از دانشمندان دانشگاهی ما یک قدم از مواضع قبلی خود کوتاه آمده اند نشان از مسیر درست ما دارد. حتی شاید بتوان از دکتر سریع القلم به عنوان یکی از بزرگترین مخالفان علم اسلامی یاد کرد. ولی همین ایشان مطلبی دارند حول اینکه اگر میخواهیم علم اسلامی و تمدن اسلامی را نشر دهیم نیازمند غولهای علمی بزرگی هستیم که مورد قبول جهانیان باشند. یعنی حتی فردی در آن سطح هم دیگر حول امکان یا امتناع این علوم بحثی ندارد. بحث بر سر چگونگی تولید آن و البته کاربردی کردن آن است.

دقیقا همینجاست که پاسخ من به سوالی که در تیتر مطرح کردم منفی میشود. ما نمیتوانیم از مدیریت اسلامی انتظار کاربردی شدن داشته باشیم. همانطوری که نمیتوانیم از مدیریت لیبرالی نتایج کاربردی بخواهیم. اصولا کاربردی شدن محلی است. در حالیکه از اسلام تا لیبرالیسم که در سطح جهان بینی حرف دارند انتظار کاربردی شدن انتظار بیهوده ای است. بر همین اساس هم من مدعی پایان خط مدیریت اسلامی هستم. البته آنچه که تا الان تولید شده است، میتواند عمیق تر شود، ولی قدمی به جلو برنخواهد داشت.

خب باز هم شد تعارض و تضاد. بالاخره من طرفدار چه چیزی هستم؟

بگذارید اینگونه بحث را ادامه دهم. در علم مدیریت، ما با دو سبک مدیریت A و J سر و کار داریم. البته نه اینکه به این دو سبک محدود شودها، برای بحث خودم روی این دو سبک تمرکز کردم. سبک مدیریتی A همان سبک مدیریت آمریکایی است و سبک مدیریت J نیز سبک مدیریت ژاپنی است. ما میدانیم که هر دو کشور از لیبرال ترین کشورهای دنیا هستند، ولی دو سبک مدیریتی کاملا متفاوت را ساخته اند. آیا این دو سبک لیبرال نیستند؟ چرا هستند. پس تفاوت چیست؟ تفاوت در محلی بودن آنهاست. خب یواش یواش داریم به کنه نظریات عمیق اینجانب نزدیک میشویم.

به آن عزیزی که حول این مباحث گفتگو میکردیم عرض کردم که رهبر معظم انقلاب در مورد الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، نکته بسیار کلیدی را مطرح کردند. ابتدا از تفاوت خلاقیت و نوآوری بحث را آغاز می نمایند. میدانیم که خلاقیت یک امر ذهنی است. اما نوآوری کاربردی کردن همان امر ذهنی است. نوآوری عملی است نشات گرفته از خلاقیت (البته در تعریفی ساده شده). ایشان ادامه می دهند که در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، اسلام نقش خلاقیت را بازی میکند و عنصر ایرانیت هم شبیه نوآوری است. اسلام یک سری اصول کلی و قواعد هنجاری جهانشمول را بیان میکند. اما برای تهیه الگو ما نیازمند نگاهی محلی هستیم تا بتوانیم یک الگوی کاربردی را قوام دهیم. ایرانیت همان عنصر محلی است. در واقع ما الگویی میخواهیم که بر اساس اصول اسلامی، محلی و قابل پیاده شدن در ایران عزیز باشد. الگوی اسلامی صرف نداریم. بالاخره این الگو باید با توجه به فرصتها و محدودیت هایی که در ایران با آنها مواجه هستیم شکل بگیرد. ولی اسلام جهانشمول است. فرض کنید کشوری مثل عراق یا مصر هم بخواهند الگوی پیشرفت خود را از اسلام اقتباس نمایند. خب بدیهی است که الگوی آنها با الگوی ما تفاوت های بسیاری خواهد داشت. این تفاوت ها ناشی از شرایط متفاوت ایران با مصر و عراق است. پس الگوی کاربردی باید حتما شرایط محلی را لحاظ نماید. بله در اصول اساسی و خطوط کلی که از اسلام (کدام قرائت از اسلام؟) بر می آید ما اشتراکات بسیاری خواهیم داشت. ولی تفاوتهایی نیز میان ما و آنها وجود دارد.

بر همین اساس نیز میتوان مدعی شد که مدیریت اسلامی در ایران با عراق و مصر یا هر جای دیگری تفاوهای چشمگیری خواهد داشت. البته درست تر آن است که بگوییم مدیریت مبتنی بر اسلام در ایران با هر جای دیگری تفاوت خواهد داشت. چرا که مدیریت و هر علم معطوف به عملی مبتنی بر محدودیت ها و فرصت های محلی است. اصول مدیریت اسلامی (همان که تا امروز در کتابهای مدیریت میخوانده ایم) کاملا یکسان است (البته با قرائت یکسان از اسلام) ولی مدیریت مبتنی بر این اصول زمانی قوام می یابد که بر اساس شرایط محلی مدلسازی شود. پس ما نه مدیریت اسلامی، بلکه مدیریت اسلامی-ایرانی یا مثلا مدیریت اسلامی-عراقی خواهیم داشت. حتی مدعی هستم میتوان از مدیریت اسلامی-قمی یا مدیریت اسلامی-تهرانی صحبت کرد. حتی ریزتر هم میتوان شد.

امروز ما اگر خوب کار کرده باشیم همان اصول کلی را استخراج کرده ایم. باید سعی کنیم آن اصول را با توجه به شرایط محلی خود قوام داده، مدلسازی و اجرا کنیم.

باشد که رستگار شویم...

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۰
علی

ما دیر فهم ها

جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۳۲ ق.ظ

سال 88 بود که رهبری ندای «این عمار» سر دادند. پس از قضایای حکمیت، سپاه حضرت مولای عشق دو تکه شد. خوارج سر بر آوردند. عرصه بر مولای رمضانیان تنگ آمد. عمار رفته بود، مالک رفته بود، حتی محمد بن ابی بکر هم جام شهادت را نوشیده بود. بزرگان سپاه توسط معاویه به شهادت رسیده بودند. او مانده بود و چاه؛ چاهی که نقش هزاران غمخوار را برای او ایفا می کرد. کسی نبود که حرفهای بلند او را برای مردم عامی ترجمه کند. ندای أین عمار سر داد و فرمود: «و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر». این ندا در طول تاریخ طنین انداز شد. رهبران شیعه یکی پس از دیگری از بی کسی و بی یاری نالیدند و ما شیعیان بعد از شهادت و مرگشان تازه فهمیدیم چه نازنین رهبرانی را از دست دادیم. کلا ما شیعیان بسیار افراد کند ذهنی هستیم. از مولای رمضان تا ارباب عالمین تا حتی شهید مدرس همه از بی کسی و بی یاری نالیده اند. اما حضرت روح الله امت خویش را عاشق بود. او میگفت ما حتی از امت صدر اسلام هم برتریم و تو چه میدانی که این حرف چیست!

اما امروز؛ باز دوباره یکی از رهبران شیعه ندای این عمار سر میدهد، اما مطمئن باشند دشمنان که نخواهیم گذاشت پس از «أین»، «هل من ناصر» تکرار شود.

ما بسیجی ها، و امان از ما بسیجی ها...امان از ما بسیجی ها...

همیشه دیر می فهمیم، دیر عمل میکنیم و البته ادعا داریم از هزار عمار بهتریم. امان از غفلت ما؛ اف بر من و تو اگر تاریخ دوباره «این عمار» بشنود، اف بر من و تو...

 

رمضان در راه است، دعایمان....نکنید. فقط او را دعا کنید که بیاید، که برسد، که او نور است و ما ظلمت...فقط او را دعا کنید..

اللهم عجل لولیک الفرج

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۳۲
علی

مهدویت آمریکایی

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۲۴ ب.ظ

شهید آوینی، سید شهیدان اهل قلم جایی فرمود که آخرین مبارزه ما نه با آمریکا که با اسلام آمریکایی است. که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیرپاتر است.

اوج اسلام در مهدویت است و به قول عزیزی دین بخشی از مهدویت است و نه مهدویت بخشی از دین.

خلاصه آنکه شاید بتوان امروز گفت آخرین مبارزه ما با مهدویت آمریکایی است که از اسلام آمریکایی خطرناکتر است.

 

احمدی نژاد در انتخابات ثبت نام کرد...

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۲۴
علی

پیکره دانش و اقتدار تمدنی

پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ

حضرت علی -علیه السلام- می فرمایند که: «العلم سلطان»؛ علم منبع قدرت و تسلط است. اما چه علمی؟ علمی که ریشه‌دار باشد، بومی باشد و با تحریم‌های علمی متوقف نشود. خود علم اگر به مرحله کاربرد نرسد هیچ ارزشی ندارد. علم محض، اگر به عمل منجر نشود حتی از جهل نیز بدتر است؛ که گفت» عالم بی‌‌عمل به چه ماند؟ به زنبور بی عسل! علم باید بومی بشود، ریشه‌دار شده و دارای یک گذشته تاریخی باشد تا بتواند هدایت جامعه را در دست گیرد.

برای تولید علم بومی، ما نیازمند وجود یک پیکره دانش هستیم که متاسفانه الان در کشور وجود ندارد. مثلا من یا شما یا هر فرد دیگری یا به کلی نمی‌توانیم، و یا در بعضی از علوم اسلامی به سختی خواهیم توانست که تاریخچه علم مورد نظر را در ایران در چند دهه و حتی گاهی چند سده اخیر ردگیری و رهگیری کنیم. یکی از دلایل نبود پیکره دانش این است که من و شمای دانشجو برای نگارش پایان نامه‌مان به تنها چیزی که رجوع نمی‌کنیم پایان نامه‌(های) قبلی کار شده در آن حیطه است. هر کسی یک راهی را برای خودش باز میکند که هیچ یک از این راه‌ها هم هیچگاه تکمیل نمی‌شوند.

برای رسیدن به علم بومی نیازمند ایجاد پیکره دانش هستیم و برای ایجاد چنین پیکره ای، یکی از راه های موجود این است که دانشجویان برای کار بر روی هر موضوعی کارهای انجام شده توسط دانشجویان قبلی را حتما نگاه کنند. ببینند چه کسانی چه کاری انجام داده‌اند، به چه نحو و با چه کیفیتی انجام داده‌اند، چه کارهایی باقی مانده است و کشور به چه پژوهش‌هایی نیازمند است. در واقع برای ایجاد یک پیکره دانش بومی نیازمند شرح و تفصیل یا حتی نقد و ابطال کارهای انجام شده قبلی در داخل کشور هستیم. برای نمونه مثالی می‌آورم. آیت‌الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی از فقهای بزرگ شیعه هستند و صاحب کتابی به نام ذخیرة الصالحین. رسم در حوزه‌های علمیه آن است که اگر کتاب خوب و پرمایه‌ای به رشته تحریر درآمد، دیگران کاری را از نو انجام نمی‌دهند، بلکه بر آن کتاب شرح می‌زنند، مفاهیم آن را بسط می‌دهند، مباحث ثقیل آن را توضیح می‌دهند و احیانا اگر نقدی بر کتاب دارند در شرح خود بیان می‌‌کنند. خلاصه آنکه راه کتاب قبلی را ادامه داده، آن را به روز کرده، نواقصش را رفع و تکمیلش می‌کنند. در همین راستا فقیهی بزرگ همچون آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی بر ذخیرة الصالحین شرحی می‌زنند با عنوان وسیلة النجاة. حضرت امام خمینی (ره) در ادامه بر کتاب دوم یعنی وسیلة النجاة شرحی می‌زنند که ماحصل آن کتاب معروف تحریرالوسیله می‌شود. ولی کار به اینجا ختم نشده و دیگرانی نیز بر همین کتاب شرح‌هایی می‌زنند که مفصل‌ترین آن مجموعه 28 جلدی تفصیل الشریعه از آیت‌الله فاصل لنکرانی است. چقدر جالب! یک کتاب با سه شرح، تبدیل شد به 28 جلد کتاب. هر 4 تنی که نام برده شد از بزرگان یکی دو قرن اخیر حوزه‌های علمیه هستند. ولی به جای آنکه اقدام به تالیف یک کتاب مجزا کنند، بر کارهای عمیق و با کیفیت قبلی شرح زدند و آن را بسط دادند. از همین طریق حوزه علمیه به یک دیگ جوشان علمی تبدیل شده است که حداقل در مباحث نظری کمتر کسی را یارای تقابل با آن خواهد بود.

ولی متاسفانه این سنت حسنه و روش پسندیده در دانشگاه‌ها پیگیری نمی‌شود. یعنی آنکه اگر استادی یا دانشجوئی یک کتاب خوب، یک مقاله پربار و یا یک پایان‌نامه عمیق نوشتند، آن کار به احتمال زیاد مابین حجم زیادی از کارهای کم عمق و سطحی گم خواهد شد. کسی آن را جدی نخواهد گرفت و آرای آن کتاب و مقاله و پایان‌نامه، نه نقد علمی و دقیق می‌شوند و نه بسط و شرح داده خواهند شد. و این است که ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم! همچنان در بدیهیات بسیاری از رشته‌ها محتاج ترجمه و گدائی علمی در آستان دانشگاه‌های غربی هستیم.

برای تحقق آن تمدن نوین اسلامی اول نیازمان تولید علم بومی است و برای تولید علم بومی نیز در ابتدا نیازمند مطالعه آثار تولیدی توسط اساتید و دانشجویان خودمان هستیم. آنها را نقد کنیم، بسط و شرح دهیم و نواقصشان را رفع و تکمیل‌شان کنیم. در دانشگاه‌ها این مهم باید به بهترین شکل و با بیشترین تمرکز مورد توجه قرار بگیرد که حداقل در عرصه دانشجویی و در مقطع نگارش پایان‌نامه ارشد و رساله دکتری، دانشجو حتما باید کارهای قبلی مرتبط با موضوع خود را مطالعه کند، نواقصشان را دریابد، حتی نتایج مطالعه خود را به شکل یک مقاله علمی-ترویجی ارائه کند و سپس این اجازه را داشته باشد که در آن راه قدمی بردارد. فکر میکنم این تنها مسیر تولید علم بومی است، و علم بومی نیز از الزامات قطعی تحقق تمدن نوین اسلامی.

البته شاید در ذهن شمای مخاطب این سوال ایجاد شود که خب پس فصل دوم پایان‌نامه‌ها که به ادبیات تحقیق تعلق دارند مگر همین وظیفه را به دوش نمی‌کشند؟ مگر ادبیات مرتبط با موضوع را پوشش نمی‌دهند؟ جواب یک کلمه است: خیر! اولا در فصل دوم متونی بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند که در خارج از کشور منتشر شده‌اند. با مطالعه متون خارجی نمی‌توان انتظار داشت که پیکره بومی دانش تولید شود. البته نمی‌گویم متون خارجی مطالعه نشود، بلکه می‌گویم اولویت با متون تولید داخل باشد حتی اگر سطح مطالب علمی‌شان نسبت به متون خارجی در درجه پایین‌تری قرار بگیرد. ثانیا آنکه در بسیاری از موارد شاهد هستیم که دانشجو اول فصل چهارم و پنجم را انجام می‌دهد و سپس فقط با نیت افزایش تعداد مراجع و رفرنس اقدام به نگارش فصل دو می‌کند که معمولا هم نه خودش چیزی متوجه می‌شود و نه خواننده. در حالیکه صحیح آنست که سوالاتی که قرار است در فصل چهارم پاسخ داده شوند از دل فصل دوم دربیایند و مطرح شوند. فصل دوم فعلی ما شانی کمتر از شان یک دکور دارد!

 

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۰
علی