پارادایم دولت اسلامی: حرکت از حالت فازی به سمت 0 و 1
علم کلام علم 0 و 1 هاست. از منظر این علم یا کل یک مجموعه مورد قبول واقع میشود و یا همه آن رد میشود. علم عقیده است. و عقیده بسیط است. حداقل از منظر قبول شدن و نشدن بسیط است. یعنی یا اعتقادات یک فرد به صورت کامل پذیرفته میشود و یا همه اش یکجا رد میشود.
ولی علم فقه علم مدیریت جامعه است. علم فازی است. از منظر این علم یک فرد ممکن است کمی رد و کمی مورد قبول واقع شود.
این هر دو علم، گر چه در ظاهر متناقض اند ولی در باطن یک اصل را تشکیل میدهند و آن دین است.
دین یک کلیتی دارد که یا همه اش را باید پذیرفت یا همه اش را باید رد کرد. در غیر این صورت میشوی منافق. نمیشود که به صورت دلبخواهی بخش هایی را بپذیری و بخش هایی را رد کنی. ولی جامعه را نمیشود با تفکر 0 و 1 اداره کرد. بالاخره در جامعه همه نوع آدمی موجود است. شیعه واقعی هست. شیعه اسمی هست. شیعه چند امامی هست. سنی هست. اهل کتاب هست. منافق هست. کافر هست. زندیق هست و ... .
این حرف ها همه اش مقدمه اول بود.
مقدمه دوم ولی کوتاه است. وظیفه دولت و حکومت از منظر اسلام هدایت جامعه به سمت خوبی ها و نیکی ها و فلاح و رستگاری است.
نتیجه آنکه دولت موظف است به وسیله منطق فازی جامعه را به سمت 0 و 1 هدایت کند.
ما دو نوع ولایت داریم. یا ولایت الهی و یا ولایت شیطان. بعضی آدمها همیشه ولایت الهی را قبول میکنند پس میشوند 1. و بعضی دیگر نیز همیشه ولایت شیطان را می پذیرند و میشوند 0. ولی بخش اعظمی از مردم گاهی ولایت الهی و گاهی ولایت شیطان را سرلوحه اعمال خویش قرار میدهند و میشوند فاز!
حال وظیفه دولت آن است که شرایط را طوری ترتیب دهد که افراد همیشه ولایت الهی را بپذیرند. حال یا مردم با دولت همراهی میکنند یا نمی کنند. آنانکه همراه دولت (دولت واقعی اسلامی) باشند به سمت 1 شدن پیش میروند و در بلند 1 میشوند. و آنانکه ساز مخالفت دم دهند میشود 0.
پس میتوان گفت که وظیفه دولت اسلامی حرکت از تفکر فازی به سمت تفکر 0 و 1 هست.
و این خود جای کار بسیار دارد. البته کاملا نیز قابل مناقشه است!