نقدی بر اقتصاد مقاومتی
یکی از عوامل پیشرفت هر اندیشهای نقدهایی است که بر آن وارد میشود. نقد میتواند همچون یک سیلی یا مانند یک سطل آب باشد که اندیشه را از توهم، تکرار بیهوده یا درجا زدن حفظ کند. یکی از انواع نقد هم نقد گفتمانی یا درونگروهی است. یعنی افرادی از داخل یک مجموعه فکری، مبانی اندیشهای مکتب خودشان را نقد کنند. این نوع از نقد معمولا امتیازات خاص خود را دارد؛ یکی از امتیازات آن است که نه برای رد آن اندیشه، بلکه برای اعتلا و کمک به بالیدگی آن بیان میشود. ازاینرو میخواهم با بیان چند گزاره اولیه و ترکیب آنها مبانی نظری اقتصاد مقاومتی را وارسی کنم. البته به امید خدا در یادداشت ثانویهای سعی بر آن خواهم داشت که برای موارد طرح شده در این وجیزه پاسخی مستدل ارائه کنم. در واقع اگر این متن نقد اقتصاد مقاومتی است، متن بعد نقدی بر نقد اقتصاد مقاومتی خواهد بود.
پس از یک مقدمه نسبتا طولانی برای یادداشتی کوتاه میخواهم وارد بحث اصلی شوم. پیشنهاد میکنم در ابتدا به دو گزاره زیر که از دل متن سیاستهای کلان اقتصاد مقاومتی استخراج شدهاند توجه کنیم:
1- اقتصاد مقاومتی قرار است درونزا و برونگرا باشد.
2- اقتصاد مقاومتی مبتنی بر نظام اقتصادی اسلام است.
علاوه بر این سه گزاره بیاید با هم مروری داشته باشیم بر مفهوم دولت. دولت چیست؟ دولت، نهادِ سیاسیِ مدعیِ اعمالِ زورِ انحصاریِ مشروعِ قلمرومند است. در این متن با «نهادِ سیاسیِ مدعیِ اعمالِ زورِ انحصاریِ مشروع» کاری ندارم. واژه «قلمرومند» توجهم را به سوی خود جلب کرده است. این واژه به ما میفهماند که یکی از ابعادی که دولت را از بقیه نهادهای سیاسی جدا میکند قلمرومندی و به عبارت دیگر محدود شدن به مرزهای جغرافیایی است. پس وجود مرزهای جغرافیایی که معمولا هم حین جنگهای باطل میان دو حکومت غیر الهی و باطل مشخص شدهاند برای تعریف مفهوم دولت و تمییز آن از دیگر دولتها اجباری است. بدون وجود چنین مفهومی، یعنی «قلمرومندی»، دولت معنایی ندارد. درونزایی و برونگراییِ مورد اشاره در اقتصاد مقاومتی (گزاره اول) هم از همینجا نشات میگیرد. یکی از فروض اقتصاد مقاومتی وجود دولتهای مختلف است که البته ایرادی هم ندارد. ایراد از آنجا شروع میشود که به سراغ گزاره دوم برویم؛ «اقتصاد مقاومتی مبانی بر نظام اقتصادی اسلام است». به وضوح گزاره دوم با گزاره اول در تضاد است. گزاره اول، مفهوم دولت و به تبع آن، مفهوم قلمرومندی را به رسمیت میشناسد. اما اسلام چنین مفهومی را برنمیتابد و آن را از بیخوبن رد میکند. اسلام محدود به مرزهای جغرافیایی نیست. اسلام از جنس اندیشه و احساس است. اسلام یک مکتب فلسفی نیست که فقط با اندیشه سروکار داشته باشد و یک ایدئولوژی هم نیست که فقط احساس را به تلاطم اندازد. اسلام هر دو را به چالش میکشد. هم اندیشه را و هم احساس را؛ و این هر دو ورای مرزهای جغرافیایی تعریف میشوند. اسلام دینِ پیامبری است که «رحمة للعالمین» یکی از القاب اوست. پس طبیعی است که دین او هم باید برای عالمیان باشد. نتیجه آنکه اسلام دینی است که ورای مرزهای جغرافیایی تعریف میشود. پس محدود کردن آن به دولت و گیر انداختن آن به وسیله مفهوم «قلمرومندی» کاملا اشتباه است. اما همانطور که دیدم اقتصاد مقاومتی که مدعی ابتناء بر نظام اقتصادی اسلام است، کاملا خود را در چهارچوب این مفهوم اسیر کرده و «دولت» و مفهوم «قلمرومندی» را به رسمیت شناخته است. این یکی از تضادهای نهفته در سیاستهای کلان اقتصاد مقاومتی است؛ و البته تضاد مهمی است. شاید یکی از دلایل مهمی که تا به امروز و پس از ابلاغ، اقتصاد مقاومتی در دولت تفکر مختلف حاکم بر قوه مجریه کشور اجرایی نشده، همین تضاد درونی آن باشد. تضاد در مبانی اندیشهای موجب قفل شدن در اجراست. چرا که وجود گزارههای متضاد زمینه را برای تفسیرهای گوناگون از یک متن واحد فراهم میکند. امروز شاهد هستیم که بعضی، اقتصاد مقاومتی را با بازار آزاد یکسان میدانند، بعضی دیگر آن را یک اقتصاد کاملا بسته فرض میکنند و دیگرانی نیز معتقدند تشابه احکام این سیاستها با احکام اقتصادِ لیبرالی نزدیک به 80 درصد است. این طیف گسترده تفسیر از یک متن واحد میتواند نشان از تضادهای درونی در آن متن باشد که به هر کسی با هر تفکری این اجازه را میدهد که نظریات خود را بر آن متن تحمیل کند.
باید چارهای اندیشید...
یادداشت من در نشریه چشمه