ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دولت» ثبت شده است

به نظرم خیر بود..

دوشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۵۹ ب.ظ

در مورد حوادث اجتماعی نظر دادن سخت است؛ این مورد وقتی سخت‌تر می‌شود که حادثه اجتماعی، رنگ‌وبوی سیاسی هم به خود بگیرد. در این صورت است که با «قدرت» گره خورده و حساسیت بازیگران اجتماعی-سیاسی را بیشتر به خود جلب می‌کند. حال اگر در مورد مهم‌ترین سطوح قدرت صحبت کنیم کار باز هم سخت‌تر می‌شود. حال شما فکر کنید می‌خواهیم در مورد ریاست‌جمهوری کشوری به نام ایران که در منطقه ناآرام غرب آسیا واقع شده و پرچم‌داری مبارزه با نظم فعلی جهانی را هم در دست دارد صحبت کنیم. کار بسیار سخت‌تر از قبل خواهد شد. اینجا شاید حادثه‌ای که در کوتاه‌مدت از نظر من بد باشد، در یک بازه زمانی قابل توجه، تاثیرات کاملا متفاوتی از خود بر جای بگذارد. بگذارید کمی بیایم روی زمین. می‌خواهم در مورد نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری سال 96 صحبت کنم.

سال 96 آقای روحانی پیروز شد. اما بیاید بررسی کنیم اگر این اتفاق رخ نمی‌داد چه می‌شد؟ پیروزی آقای روحانی در بلندمدت به نفع کشور بود یا شکست ایشان؟ برای ادامه بحث نیازمند بررسی چند موضوع هستیم.

1- برجام اگر به صورت انحصاری هویت دولت روحانی نباشد، حداقل مهم‌ترین و بزرگ‌ترین سازه هویتی آن است. غیر از این است؟

2- از اواسط سال 95 و بالاخص اواخر پاییز همان سال به وضوح مشخص بود که برجام به هیچ‌جا نخواهد رسید و همان نیمچه‌تحریم‌های رفع شده نیز به سرعت پس از انتخابات دوباره برقرار خواهند شد.

3- بانک مرکزی وقت با وجود علم به مورد فوق، پیروزی در انتخابات را برگزید و به جای آنکه با اقدامات پیش‌گیرانه ضریب امنیت اقتصادی کشور در قبال بازگشت تحریم‌ها را افزایش دهد، سعی در سرکوب نرخ ارز داشت که نتیجه آن هدررفت منابع مالی کشور و صد البته، پایین ماندن نرخ ارز تا زمان انتخابات در کانال 3000 و پیروزی آقای روحانی در انتخابات 96 بود.

4- متاسفانه دانش اقتصادی مردم در سطح پایینی است و به همین خاطر تشخیص ندادند که با سرکوب نرخ ارز در پاییز 95، چه بلایی سر اقتصاد کشور نازل خواهد شد. در واقع مردم تصور می‌کردند این نرخ پایین نتیجه رفع تحریم‌ها حاصل از امضای برجام است. در صورتی که واقعیت چیزی جدای از تصورات القا شده به مردم بود.

حال با هم همراه شویم و ببینیم که اگر جناب روحانی در انتخابات سال گذشته پیروز نمی‌شد برای کشور چه اتفاقی رخ می‌داد. قطعا تحریم‌ها برمی‌گشت؛ در این زمینه هیچ تفاوتی میان روسای جمهور نیست. همین که طرف حسابِ دشمن، نظام جمهوری اسلامی باشد، کافی است که با تمام توان بخواهد به آن ضربه بزند. دیگر آنکه با توجه به توجه تمام و کمال دولت به خارج، و بی‌توجهی به ظرفیت‌های داخلی تولید همانطور که اتفاق افتاد رو به محاق می‌رفت. قطعا فرد پیروز-هر کس که بود- نمی‌توانست در چند ماه و یکسال کاملا اوضاع را درست کند. سوم آنکه شاید تحریم‌ها زودتر از آنچه که تجربه شد دوباره برمی‌گشت.

خلاصه آنچه گفته شد این است که در صورت پیروزی فردی به جز جناب روحانی، اوضاع اقتصادی به وخامت همین امروز بود؛ حال شاید کمی، و فقط کمی بهتر! ولی اتفاقی که رخ می‌داد قطعا اینگونه بود که چون مردم تصور می‌کردند عدم افزایش آنچنانی نرخ دلار نتیجه امضای برجام است و حال که فرد پیروز انتخابات نتوانسته برجام را حفظ کند تحریم‌ها برگشته است، پس تنها راهکار کشور برای حل مشکلات معیشتی نگاه به بیرون و برقراری دوباره برجام‌هاست.

خب یک لحظه تصور کنید؛ فرد دیگری که آنچنان هم نگاه به بیرون ندارد انتخاب شده، مردم تصور می‌کنند تنها راهکار کشور عقد برجام‌هاست، و از آن سو امضاکنندگان برجام هم این فرصت را پیدا کرده‌اند تا با فرار از زیر بار مسئولیت سیاست‌های غلط‌شان به رئیس‌جمهور منتخب نقدهای بنیان‌افکن وارد کنند. یک لحظه چشمانتان را ببندید و این شرایط را تصور کنید. واقعا جا برای کار می‌ماند؟ باور کنید کشور در شرایط وصف شده کاملا قفل می‌شد و هیچ اقدامی امکان وقوع نداشت.

اما امروز چه؟ مردم دیده‌اند نگاه به خارج چه بلایی سر کشور می‌آورد؛ بدعهدی یانکی‌ها را دیده‌اند؛ بی‌توجهی به ظرفیت‌های عظیم داخلی را دیده‌اند؛ چشم بستن بر اصول اقتصاد مقاومتی را دیده‌اند؛ و می‌دانند برای «آقایی» باید دست روی زانوهای خود بگذاریم. اتفاقا امروز کشور دچار هیچ بن‌بستی نیست، چون ذهنیت مردم برای هر نوع اقدام انقلابی و ناظر بر ظرفیت‌های داخلی باز شده است.

کلام را کوتاه کنم. باید روزی هزاران مرتبه شکر کنیم که سال گذشته جناب روحانی پیروز انتخابات شدند. پیروزی ایشان می‌تواند مقدمه پیروزی‌های بزرگ در گام دوم انقلاب باشد...

از سری یادداشت‌هایم برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۵۹
علی

انقلاب امی و جمهوری ملی

جمعه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۵۴ ب.ظ

اجازه بدید با یک مثال شروع کنم. رابطه جسم و روح چگونه است؟ همه می‌دانیم که اصالت انسان با وجود نفسانی و روح اوست. اما این روح در ابتدا بسیار ضعیف است. برای تاثیر گذاشتن نیازمند جسم است. برای حرکت، برای ارتباط، نیازمند جسم است. اما در گذر زمان و با انجام خیر و دوری از گناه، روح نیز قوی و قوی‌تر می‌شود تا آنجا که می‌تواند جسم را هم با خود به حرکت درآورد. همان که ما با نام «طی‌الارض» می‌شناسیم. آدمی که روی خودش کار کند، و شروط عبودیت را به جای آورد؛ روحش را چنان قوی می‌کند که بر جسم غالب شده و بدون نیاز به آن هر کار که بخواهد می‌تواند انجام دهد.

رابطه انقلاب و جمهوری نیز از زاویه‌ای شبیه رابطه روح و جسم است. انقلاب روح است و جمهوری جسم. انقلاب برای جهانی شدن، در مراحل اولیه نیازمند جمهوری است. باید حکومت تشکیل می‌دادیم تا بتوانیم به انقلاب و آرمان‌هایش عینیت ببخشیم. اما روح انقلاب از اول هم قرار نبود برای همیشه در بند جسم جمهوری گیر کند. انقلاب فرای مرزهای جغرافیایی تعریف میشد. انقلاب جهانی می‌اندیشید؛ پس بعد از مدت زمانی حرکت جهانی مستضعفین را آغاز کرد.

بگذارید بهتر توضیح دهم. وقتی از «جمهوری» سخن می‌گوییم در واقع بحث‌مان حول مفهومی به نام «دولت» می‌چرخد. اما دولت چیست؟ دولت را «زورِ مشروعِ انحصاریِ قلمرومند» تعریف کرده‌اند. هر کدام از این واژگان در دل خودش دنیایی از حرف دارد:

  1. زور: مهمترین ابزار دولت برای اجرای برنامه‌هایش اجبار و اقتدار است. اگر کسی در برابر دولت بایستد، دولت با استفاده از ابزار اجبار، اراده خود را بر وی غالب می‌کند.
  2. مشروع: یعنی مردمان و دیگر نهادهای اجتماعی این زور را خاضعانه می‌پذیرند (البته به صورت مشروط و رعایت عدالت و منفعت عامه).
  3. انحصاری: زور دولت انحصاری است. دولت تحمل نمی‌کند موجودیت دیگری بخواهد با زور کاری انجام دهد.
  4. قلمرومند: یعنی زور دولت در داخل یک مرز جغرافیایی کاربرد دارد. خارج از آن، کسی به دستورات دولت، وقعی نمی‌نهد.

جمهوری همیشه در قالب یک دولت شکل می‌گیرد. پس قلمرومند است. مهم‌ترین مشکل انقلاب هم با قلمرومندی دولت است. انقلاب امری امی است. ذاتی ایمانی و هدفی بین‌المللی دارد. ولی هدف جمهوری ملی است و می‌خواهد امورات داخل یک محیط جغرافیایی را نظم و نسق دهد. مخاطب جمهوری، ملت است؛ و مخاطب انقلاب امت. افراد داخل یک مرز جغرافیایی که تحت حکومت یک جمهوری (یا دولت) هموطن محسوب می‌شوند ولی ممکن است هیچ ارتباط عقلی، عاطفی یا روحی با یکدیگر نداشته باشند؛ اما همه آنانی که ذیل آرمان‌های یک انقلاب تعریف می‌شوند حتما با یکدیگر رابطه ایمانی و برادرگونه دارند؛ که فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات/10). حال فرق نمی‌کند افراد ذیل یک کدام انقلاب تعریف شوند؛ ذیل انقلاب سرخ حسینی، انقلاب خمینی، یا انقلاب سبز مهدوی؛ انقلاب پرولتاریاهای دنیا علیه بورژواها، یا حتی انقلاب لیبرالیسم علیه انسانیت. همه افرادی که به آرمان‌های یک انقلاب پای‌بندند با یکدیگر برادرند حتی اگر هم‌عصر نباشند، یا حتی اگر ذیل جمهوری‌های متفاوتی تعریف شوند.

البته نمی‌خواهم بگویم باید به جمهوری بی‌اعتنا بود. جمهوری مهم است؛ همانطور که جسم مهم است. اما باید دانست که در نهایت اصالت با روح است. در ایران نیز، جمهوری اسلامی برپا شد تا گهواره‌ای باشد برای رشد انقلاب. می‌خواستیم صدای انقلاب را فریاد بزنیم. وگرنه جمهوری در برابر انقلاب هیچ اصالتی ندارد که به خاطر منافع جمهوری، بخواهیم از انقلاب بزنیم و برایش کم بگذاریم. هر کجا میان تمنای روح و خواسته‌های جسم تضادی ایجاد شود، انتخاب درست، حرکت بر مدار انقلاب است. و از همین روی است که گاهی می‌بینیم بعضی از ما مسیر را اشتباهی رفته و خلاف عقلانیت انقلابی قدم بر می‌دارند. جمهوری محکوم به بوروکراسی است و بوروکراسی محکوم به احتیاط؛ احتیاطی متضاد با عقلانیت انقلابی.

انقلاب به افق می‌نگرد و جمهوری به مرزهای خویش؛ انقلاب به نظم در بی‌نظمی چشم دوخته، و جمهوری به بی‌نظمی‌های که نظمش را تهدید می‌کنند؛ انقلاب آرمان‌پرداز است و جمهوری در اندیشه راحتی. جسم در فکر شکم است و روح در تمنای پرواز. و به قول استاد بزرگوار، شهید مرتضی مطهری، روح که بزرگ شد، جسم باید زجر بکشد. اگر جسم مطهر امام حسین (ع) در ظهر عاشورا زیر سم اسبان کوفته شد، در واقع آن جسم، هزینه یک روح بزرگ را پرداخت کرد. مشکل مسئولین جمهوری زده ما هم همین است که توانایی پرداخت هزینه یک روح بزرگ را ندارند. روح انقلاب ما امروز به مرزهای اسرائیل رسیده و تا اهتزاز پرچم اسلام در افق چند قدمی بیشتر باقی نگذاشته است؛ اما مع‌الاسف مسئولان جمهوری زده ما از ترقه‌بازی‌هایی که چند دقیقه خواب جمهوری را بر هم می‌زند می‌ترسند. باید به این عزیزان گفت، مشکل از انقلاب نیست، روح درون جسم شما کوچک است که نمی‌توانید پرواز روح انقلاب ورای جسم جمهوری را بنگرید. روح‌تان را بزرگ کنید، و چاره آن هم تنها اقتدا به شهدا و مبارزه با دشمن‌ترین دشمنِ ما، یعنی نفس درون ماست.

انقلاب ما چیزی نیست جز امتداد انقلاب حسینی و هموارکننده مسیر برای شروع طوفان انقلاب مهدوی. آری انقلاب خمینی، پلی است میان انقلاب دو معصوم و از همین روی است که خواب تمام دولت‌های مستکبر را برآشفته و دیوانه‌شان کرده؛ طوری که درک نمی‌کنند این انقلاب بزرگتر از آن است که با فشار روی جمهوری بشود با آن مبارزه کرد. جمهوری ما امروز، هزینه یک روح بزرگ را می‌دهد. اما آینده از آنِ ماست. آینده را انقلاب ما رقم خواهد زد، ان‌شاءالله.

از سری یادداشت‌های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۵۴
علی

تنها انگیزه من

جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۱۸ ب.ظ

بحث در مورد سازمان از زاویه جامعه شناسی سیاسی بسیار لذت بخش است.

معرفی مبانی خط مشی گذاری از نگاه اسلام هم کار چالش برانگیزی است که تمایل دارم پنجه هایم را با آن امتحان کنم.

اما اینها هیچکدام انگیزه کافی برای دکترا خواندن را در من ایجاد نمیکنند.

فعلا نتها موضوعی که انگیزه لازم را در من می افروزد، فقط بحث در مورد #حکمرانی_عمومی از منظر اسلام و با محوریت نهادی به نام مسجد است.

اما واقعیت این است که چنین موضوعی واقعا وهم انگیز است. بخشی از جامعه سیاسی کشور، سالها تلاش کرده تا مسجدی که قرار بود سنگر باشد، تا مسجدی که قرار بود محور حکمرانی دینی باشد را کاملا سکولار کند و در این مسیر تا حد زیادی هم موفق بوده است.

در این مسیر باید کوشید، باید سخت تلاش کرد. آیا موفق خواهم شد؟

خدا داند و بس!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۱۸
علی

نقدی بر نقد اقتصاد مقاومتی

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ب.ظ

در شماره‌های قبل نشریه متنی نگاشتم (اینجا بخوانید) با عنوان «نقدی بر اقتصاد مقاومتی»؛ و در این نوبت می‌خواهم همان نقد را نقد کنم. البته در همان متن هم وعده نگارش این یادداشت را داده بودم. در واقع شاید خواستم پیش‌دستی کنم. ابتدا از نگاه مخالفین، نقدی بر تئوری اقتصاد مقاومتی وارد کنم، و سپس از نگاه حامیان این تئوری، آن نقد را حلاجی نمایم.

در متن قبلی محور نقد روی دو گزاره اصلی می‌چرخید:

1- اقتصاد مقاومتی قرار است درون‌زا و برون‌گرا باشد؛

2- اقتصاد مقاومتی مبتنی بر نظام اقتصادی اسلام است.

بر اساس این دو گزاره اینگونه تحلیل کردیم که: «درون‌زایی و برون‌گرایی در اقتصاد مقاومتی ناظر بر مفهومی به نام دولت است. دولت هم محدود به مرزهای جغرافیایی است. اما اسلام یک دین است؛ و دین هیچ‌گاه به مرزهای جغرافیایی محدود نمی‌شود». و نتیجه گرفتیم که اقتصاد مقاومتی، اگر بر نظام اقتصادی اسلامی مبتنی باشد از یک تناقض درونی رنج می‌برد. و اجرا نشدن اقتصاد مقاومتی در دو دولت با دو دیدگاه متفاوت هم از همین‌روست.

اما در این یادداشت بر آن هستم که تحلیل بالا را نقد کنم. اجازه بدهید کمی به واقعیت آنچه که در جهان رخ می‌دهد نگاهی بیاندازیم. جمهوری اسلامی ایران یک حکومت است با مرزهای معین؛ در جهان دولت‌های دیگری وجود دارند با مرزهای معین؛ و طبق قوانین بین‌الملل به جز در شرایط خاص، این دولت‌ها حق دخالت در امور داخلی یکدیگر را ندارند. از آن سو اسلام هم دینی است که باید آن را اقامه کرد. خب پس ما از طرفی باید به اسلام پای‌بند بوده و برای اقامه آن تلاش کنیم، و از سوی دیگر باید محدودیت‌های خودمان را بشناسیم. ضمن اینکه دولت‌های دیگری هستند که با ما دشمنی دارند و سعی‌شان نابودی ما از هر طریق ممکن است؛ حال این راه می‌تواند نظامی، امنیتی – اطلاعاتی، فرهنگی و یا اقتصادی باشد. خلاصه آنکه ما مسلمانیم، محدودیت‌هایی داریم و نیز دشمنانی در کمین ما هستند. بنا به این دلایل، ما باید نظام اقتصادی خاصی داشته باشیم که در برابر ضربات اقتصادی خارجی از ما محافظت کند. بلی، اگر ما دشمن نداشتیم، محدود به مرزهای جغرافیایی نبودیم؛ یعنی مثلا یک کشور نبودیم، بلکه یه گروه ایمانیِ فرامرزی بودیم، نقدهای متن قبلی بر اقتصاد مقاومتی وارد بود. ولی الان این نقدها مورد قبول نیست.

ضمن اینکه «برون‌گرایی» مورد اشاره در اقتصاد مقاومتی فقط معطوف به استفاده اقتصادی از خارج نیست. بلکه برون‌گرایی می‌تواند به هر نوع اقدامی که موجب تقویت اقتصادی ما در بلند مدت شود اشاره داشته باشد. مثلا تاسیس گروه‌های سیاسی، اقتصادی یا فرهنگیِ هم‌فکر در کشورهای دیگر که به روش‌های مختلف و از طرق گوناگون مانع حرکات اقتصادی دشمن علیه ما شوند. مثلا حزب‌الله لبنان فقط یک کارکرد امنیتی یا نظامی ندارد. اقدامات چنین گروه‌هایی دشمن را به کنج رینگ برده و مانع از فزونی تحرکات اقتصادی آن علیه ما شود. یا مثلا امروزه که به لطف خدا، کشورهای عراق و سوریه تا حد زیادی از خطر سقوط در امان مانده‌اند، و دولت‌های آنها خود را مدیون حکومت جمهوری اسلامی می‌دانند، ایران می‌تواند در آن کشورها امتیازات اقتصادی زیادی به دست آورد. بالاخره احتمالا شرایط برای نفوذ اقتصادی ما در آن مناطق بیشتر است و بازرگانان ما نسبت به بازرگانان کشورهای دیگر دست بالاتری دارند. و فقط باید همت کنند و با تولید محصولات مرغوب، هم برای آنها رونق اقتصادی فراهم آورند، و هم با افزایش کشورها مشترک‌المنافع با ایران در حوزه اقتصادی، شرایط را برای حملات اقتصادی دشمنان سخت‌تر کنند.

پس اگر ما در بُعد برون‌گرایی درست حرکت کنیم، خودبه‌خود شرایط برای مانور در بُعد درون‌گرایی هم مهیا خواهد شد. یعنی با افزایش عمق استراتژیک ما در کشورهای دیگر، به تفسیری حیطه «درون‌گرایی» هم وسیع خواهد شد و افراد و جغرافیاهای بیشتری داخل دایره درون‌گرایی قرار خواهند گرفت. راحت‌تر بگویم؛ امروزه بسیاری از محصولاتِ تولیدیِ کشورهای غربی، در واقع در شرق دنیا تولید می‌شود، مثلا در سنگاپور، مالزی، هنگ‌کنگ، تایلند و.. . چرا که رسما این کشورها در حوزه «غرب سیاسی» معنا می‌شوند و وقتی از حوزه تمدنی غرب سخن می‌گوییم بسیاری از کشورهای شرقی را نیز شامل می‌شود. چرا که عمق استراتژیک غرب، تا شرق عالم گسترش یافته است. چرا ما نتوانیم این عمق استراتژیک را برای خود به وجود بیاوریم؟ مثلا چرا محصولات درجه یک ایرانی، با فناوری ایرانی و زیر نظر مهندس ایرانی، مثلا در امارات، عراق، سوریه، یمن، مصر، یا حتی ونزوئلا تولید نشوند؟ اگر اینگونه شود، عملا وسعت «درون‌گرایی» ما افزایش پیدا کرده است.

البته با این تذکر که ما قرار نیست سلطه امپریالیسمی ایجاد کنیم...

ما را سَری و سِرّی دگر باید...

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۰۰
علی

نقدی بر اقتصاد مقاومتی

سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۱۴ ب.ظ

یکی از عوامل پیشرفت هر اندیشه‌ای نقدهایی است که بر آن وارد می‌شود. نقد می‌تواند همچون یک سیلی یا مانند یک سطل آب باشد که اندیشه را از توهم، تکرار بیهوده یا درجا زدن حفظ کند. یکی از انواع نقد هم نقد گفتمانی یا درون‌گروهی است. یعنی افرادی از داخل یک مجموعه فکری، مبانی اندیشه‌ای مکتب خودشان را نقد کنند. این نوع از نقد معمولا امتیازات خاص خود را دارد؛ یکی از امتیازات آن است که نه برای رد آن اندیشه، بلکه برای اعتلا و کمک به بالیدگی آن بیان می‌شود. ازاین‌رو می‌خواهم با بیان چند گزاره اولیه و ترکیب آنها مبانی نظری اقتصاد مقاومتی را وارسی کنم. البته به امید خدا در یادداشت ثانویه‌ای سعی بر آن خواهم داشت که برای موارد طرح شده در این وجیزه پاسخی مستدل ارائه کنم. در واقع اگر این متن نقد اقتصاد مقاومتی است، متن بعد نقدی بر نقد اقتصاد مقاومتی خواهد بود.

پس از یک مقدمه نسبتا طولانی برای یادداشتی کوتاه می‌خواهم وارد بحث اصلی شوم. پیشنهاد می‌کنم در ابتدا به دو گزاره زیر که از دل متن سیاست‌های کلان اقتصاد مقاومتی استخراج شده‌اند توجه کنیم:

1- اقتصاد مقاومتی قرار است درون‌زا و برون‌گرا باشد.

2- اقتصاد مقاومتی مبتنی بر نظام اقتصادی اسلام است.

علاوه بر این سه گزاره بیاید با هم مروری داشته باشیم بر مفهوم دولت. دولت چیست؟ دولت، نهادِ سیاسیِ مدعیِ اعمالِ زورِ انحصاریِ مشروعِ قلمرومند است. در این متن با «نهادِ سیاسیِ مدعیِ اعمالِ زورِ انحصاریِ مشروع» کاری ندارم. واژه «قلمرومند» توجهم را به سوی خود جلب کرده است. این واژه به ما می‌فهماند که یکی از ابعادی که دولت را از بقیه نهادهای سیاسی جدا می‌کند قلمرومندی و به عبارت دیگر محدود شدن به مرزهای جغرافیایی است. پس وجود مرزهای جغرافیایی که معمولا هم حین جنگ‌های باطل میان دو حکومت غیر الهی و باطل مشخص شده‌اند برای تعریف مفهوم دولت و تمییز آن از دیگر دولت‌ها اجباری است. بدون وجود چنین مفهومی، یعنی «قلمرومندی»، دولت معنایی ندارد. درون‌زایی و برون‌گراییِ مورد اشاره در اقتصاد مقاومتی (گزاره اول) هم از همین‌جا نشات می‌گیرد. یکی از فروض اقتصاد مقاومتی وجود دولت‌های مختلف است که البته ایرادی هم ندارد. ایراد از آنجا شروع می‌شود که به سراغ گزاره دوم برویم؛ «اقتصاد مقاومتی مبانی بر نظام اقتصادی اسلام است». به وضوح گزاره دوم با گزاره اول در تضاد است. گزاره اول، مفهوم دولت و به تبع آن، مفهوم قلمرومندی را به رسمیت می‌شناسد. اما اسلام چنین مفهومی را برنمی‌تابد و آن را از بیخ‌و‌بن رد می‌کند. اسلام محدود به مرزهای جغرافیایی نیست. اسلام از جنس اندیشه و احساس است. اسلام یک مکتب فلسفی نیست که فقط با اندیشه سروکار داشته باشد و یک ایدئولوژی هم نیست که فقط احساس را به تلاطم اندازد. اسلام هر دو را به چالش می‌کشد. هم اندیشه را و هم احساس را؛ و این هر دو ورای مرزهای جغرافیایی تعریف می‌شوند. اسلام دینِ پیامبری است که «رحمة للعالمین» یکی از القاب اوست. پس طبیعی است که دین او هم باید برای عالمیان باشد. نتیجه آنکه اسلام دینی است که ورای مرزهای جغرافیایی تعریف می‌شود. پس محدود کردن آن به دولت و گیر انداختن آن به وسیله مفهوم «قلمرومندی» کاملا اشتباه است. اما همان‌طور که دیدم اقتصاد مقاومتی که مدعی ابتناء بر نظام اقتصادی اسلام است، کاملا خود را در چهارچوب این مفهوم اسیر کرده و «دولت‌» و مفهوم «قلمرومندی» را به رسمیت شناخته است. این یکی از تضادهای نهفته در سیاست‌های کلان اقتصاد مقاومتی است؛ و البته تضاد مهمی است. شاید یکی از دلایل مهمی که تا به امروز و پس از ابلاغ، اقتصاد مقاومتی در دولت تفکر مختلف حاکم بر قوه مجریه کشور اجرایی نشده، همین تضاد درونی آن باشد. تضاد در مبانی اندیشه‌ای موجب قفل شدن در اجراست. چرا که وجود گزاره‌های متضاد زمینه را برای تفسیرهای گوناگون از یک متن واحد فراهم می‌کند. امروز شاهد هستیم که بعضی، اقتصاد مقاومتی را با بازار آزاد یکسان می‌دانند، بعضی دیگر آن را یک اقتصاد کاملا بسته فرض می‌کنند و دیگرانی نیز معتقدند تشابه احکام این سیاست‌ها با احکام اقتصادِ لیبرالی نزدیک به 80 درصد است. این طیف گسترده تفسیر از یک متن واحد می‌تواند نشان از تضادهای درونی در آن متن باشد که به هر کسی با هر تفکری این اجازه را می‌دهد که نظریات خود را بر آن متن تحمیل کند.

باید چاره‌ای اندیشید...

یادداشت من در نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۶ ، ۱۷:۱۴
علی

سازمان و حفظ نظام حاکمیت ملی

جمعه, ۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۴۳ ب.ظ

یکی از محل مجادلات میان اندیشمندان علوم سیاسی بالاخص جامعه‌شناسی سیاسی، بحث انقلاب و اصلاح است. عده‌ای معتقد به اصلاح تدریجی هستند و دیگرانی نیز معتقد به انقلاب. البته هر کدام دلایل محکمی برای نظریه خود دارند. اصلاحاتیون معتقدند که انقلاب منجر به هرج و مرج، و بالتبع جوزدگی‌های سیاسی خواهد شد. نتیجه این جوزدگی خروج از صراط مستقیم و پیمودن راه افراط خواهد شد. حتما جمله معروف «انقلاب فرزندان خود را خواهد خورد» را شنیده‌اید؛ ریشه در همین نظریه دارد. در واقع برخی از فرزندان انقلاب، پس از موفقیت انقلاب و روی کار آمدن نظام حاکمیتی جدید چنان افراطی عمل می‌کنند که پس از خوابیدن شور اولیه، به عذاب وجدان دچار شده، تا حد زیادی عوض می‌شوند. در انقلاب خودمان هم از این موارد کم ندیده‌ایم. یکی از آنها همین رئیس جمهور خودمان است. کسانی که اندکی با پیشینه این فرد آشنا باشند متوجه خواهند شد که او از افراطی‌ترین‌ افراد سال‌های اولیه پس از پیروزی انقلاب بوده است. اما در گذر زمان چنان عوض شده است که گذشته خود را کافر شده است. برگردیم به اصل بحث خودمان. دلیل دیگر اصلاحاتیون آن است که چون انقلاب‌ها نهادی عمل کرده و زیرساخت‌های نرم یک جامعه را نشانه می‌روند، بعد از پیروزی و سرنگونی نظام حاکمیتی پیشین، چون ابزار سیاسی و نرمی برای اعمال اراده خود ندارند یا راه خشونت را انتخاب می‌کنند یا در نهایت مجبور هستند که همان مسیر قبلی را با کمی اصلاحات از سر گیرند. بر همین اساس، این اندیشمندان تقریبا مسیر انقلاب را مسیری منسوخ تلقی کرده و آن را تجویز نخواهند کرد.

اما انقلابیون معتقدند هر مسیر اصلاحی، منجر به تثبیت شرایط فعلی خواهد شد. در واقع ساختارهای نهادینه شده اجازه اصلاح واقعی را نخواهند داد و ما مجبوریم که دست به انقلاب بزنیم. آنها تاریخ را نشان می‌دهند که در قریب به اتفاق موارد، انقلابیون خواستار اصلاح بوده‌اند. اما چون نظام حاکمیتی حاضر به پذیرش بسیاری از درخواست‌های آنان نشده است، در نهایت مجبور به اقدام انقلابی شده‌اند. در واقع آنها می‌گویند «خانه از پای‌بست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است». از نظر انقلابیون مادامی که ساختارهای اساسی دچار انحرافند، اقدامات اصلاحی منجر به استحمار مردم خواهد شد و در نهایت امر، سودی واقعی نصیب توده مردم نخواهد کرد.

من حتما در این زمینه بدون نظر نیستم. اما در این پست قصد ندارم مفصل در این زمینه بحث کنم. اینجا می‌خواهم به صورت جزئی در باب رابطه سازمان و حفظ نظام حاکمیت بحث کنم. می‌دانیم که در میان سیستم‌های اجتماعی مختلف سازمان و خانواده قانونی هستند. یعنی برای تشکیل لزوما باید «ثبت» شوند. البته خانواده هم ضرورتا نیازی به ثبت ندارد. ترجیح جوامع کار را به اینجا کشانده است که خانواده نیز قانونی شود. ولی سازمان ربطی به ترجیح ندارد. سازمان ضرورتا یک سیستم اجتماعی قانونی است. دیگر سیستم‌های اجتماعی قانونی نیستند. به طور مثال یک «گروه دوستی» توسط فرد یا افرادی در نهاد خاصی ثبت نمی‌شود. یا نهضت‌های اجتماعی، جنبش‌ها و غیره نیز به همین صورت، در جایی ثبت نمی‌شوند. اما سازمان باید ثبت شود و پروانه قانونی داشته باشد. در غیر این صورت، دیگر سازمان نخواهد بود.

این «قانونی» بودن و نشات گرفتن از قانون چه خصیصه‌ای دارد؟ خصیصه‌اش آن است که سازمان مشروعیت خود را از حکومت و دولت اخذ خواهد کرد. یک سیستم اجتماعی وقتی از دولت مشروعیت گرفت و تبدیل به سازمان شد، دیگر نمی‌تواند آزادانه اقدام به فعالیت کند. در واقع سازمان بخشی از ساختار قدرت خواهد شد. سازمان چه دولتی باشد، چه خصوصی باشد، چه بازرگانی باشد یا خدماتی باشد، صنعتی باشد یا حتی اگر مردم‌نهاد باشد، در نهایت سازمان است، پروانه کار دارد، باید صورت‌های مالی خود را به حکومت ارائه کند و در صورت صلاحدید مدیران دولتی، باید مالیات دهد. خلاصه آنکه سازمان لزوما بخشی از ساختار سیاسی خواهد شد. چرا در کشورهایی که به «تمدن سازمانی» پیوسته‌اند کمتر شاهد انقلاب هستیم؟ به این دلیل که سازمان‌ها افراد را به بند کشیده‌اند. سازمان‌ها آزادی اجتماعی را محدود می‌کنند. سیستم‌های اجتماعی را با سازمان اشتباه نگیرید. هیئت هم یک سیستم اجتماعی است. ولی «قانونی» نیست. البته بدیهی است که منظورم از قانونی نبودن، ضدیت با قانون نیست. بلکه منظورم این است که هیئت در هیچ نهادی ثبت نمی‌شود و مشروعیتش را از دولت نمی‌گیرد. اما حتی مردم‌نهادترین سازمان‌ها هم مشروعیت خود را از دولت می‌گیرند؛ پس چون چاقو دسته خود را نمی‌برد، سازمان‌ها هم نه می‌خواهند و نه می‌توانند که علیه دولت و حکومت مرجع خود اقدام خاصی انجام دهند. البته دولت‌های خوب شاید سازمان‌های منتقد را پر و بالی دهند تا اقدام اصلاحی انجام دهند، اما در بزنگاه‌ها، سازمان جرات عرض اندام علیه حکومت را ندارد.

البته این بحث را می‌توان بسیار مفصل‌تر بیان کرد. اما در این وبلاگ همین میزان تفصیل کافی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۶ ، ۱۸:۴۳
علی

آمریکای بی سواد:)

شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۵۶ ب.ظ

کمیسیون تجارت خارجی آمریکا در حمایت از پسته داخلی، تعرفه ۲۴۱ درصدی برای واردات پسته از ایران را تمدید کرده است.

آمریکایی‌ها احتمالا یا عقل ندارند یا از آن دانش اقتصاد که لیبرال‌های ایرانی بهره‌مندند، بی‌بهره‌اند!

اینها می‌توانند به جای رنجی که برای کاشت و داشت و برداشت پسته می‌کشند، پسته ایرانی را با حداقل ۸۰ سنت تا یک دلار ارزان‌تر وارد کرده و نوش جان کنند. ظاهرا اصل مزیت نسبی هنوز به آمریکا نرسیده و اینها حتی توان محاسبه مقرون به صرفه بودن یا نبودن کاشت چیزی را ندارند! باید دکتر عباس عراقچی را دعوت کنند تا درباره مقرون به صرفه نبودن کاشت پسته در اتاق بازرگانی‌شان سخنرانی و آگاهشان کند.

آمریکایی‌ها ظاهرا قصد مبارزه با قاچاق کالا را هم ندارند. هنوز این علم و تکنیک خاص لیبرال‌های ایرانی به آمریکا نرسیده است که راه مبارزه با قاچاق، کاهش تعرفه است تا کالا به صورت رسمی وارد شود. یحتمل با وضع این تعرفه سنگین، قاچاق پسته به آمریکا اوج خواهد گرفت! برخی اعضای اتاق بازرگانی تهران را باید برای مشورت در این زمینه دعوت کنند.

منبع:کانال تلگرامی یاسر جبراییلی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۵۶
علی

دولت دوازدهم

سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۱۶ ب.ظ

قبلا استدلال کرده بودم که شرایط ایران در دولت دوازدهم اصلا شرایط خوبی نخواهد بود. از برجام چیزی باقی نمانده است. تحریم های جدید آمریکا نه آخرین میخ بر تابوت برجام که رسما مراسم چهلم برجام را برگزار کرد. سیاست های مالی و پولی دولت یازدهم که البته بخشی از آن ارثیه دولت های نهم و دهم بود نیز به زودی بحرانهای پولی و مالی بسیاری را برای کشور رقم خواهد زد. بخشی از آرای دولت هم ناشی از وعده های دروغین دولتمردان به اقشار مختلف از جمله کارگران عزیز و سپرده گذاران مغبون موسسه های مالی همانند کاسپین است. این عده عملگراترین بخش رای دولت یازدهم هستند. تعریفم از عملگرا هم البته مهیا بودن برای اعتراضات خیابانی است. این عزیزان فریب وعده های دروغی را خوردند که دقیقا از فردای انتخابات بطلان آنها آشکار شد. از این جهت دولت اصلا در شرایط خوبی قرار ندارد. البته دولت روحانی یک دولت کاملا امنیتی است و میداند بحرانهای امنیتی را چگونه اداره کند. اما خوفناکترین بخش قضیه این موارد نیست. روحانی به وضوح خود را مدیون اصلاح طلبان میداند. خبرها هم حاکی از کوتاه آمدن روحانی در برابر اصلاح طلبان است. اصلاح طلبان هنگام شکست و تلخکامی در مشت خاتمی قرار داشتند. اما تجربه سالهای 76 تا 84 نشان می دهد که این افراد هنگامی که سرمست پیروزی باشند از هیچ اصلی تبعیت نکرده و مستانه نفس کش می طلبند. از گوشه و کنار خبر میرسد که روحانی برای پست حساسی چون وزارت اطلاعات میخواهد آقای انصاری را به مجلس معرفی کند. ترکیب مجلس هم البته به این فرد رای خواهد داد. وقتی این پست به همچین فردی میرسد، با توجه به شرایط منطقه ای باید برای امنیت ایران عزیز نگران بود. راحت تر بگویم. روحانی هویت خود را با جمهوری اسلامی گره خورده می داند. اما بسیاری از اصلاح طلبان و امثال همین جناب انصاری خیر! همین مسائل نشان می دهد که از این به بعد باید هر روز منتظر دعواهای سیاسی باشیم. و البته نه دعوا میان دو جبهه یا دو قوه. دعوا میان یک جبهه سیاسی که دولت را در دست دارد با کلیت حکومت. و این اصلا خبر خوشی برای مردم نخواهد بود. این وسط فرقی نمی کند حکومت پیروز شود یا جبهه اصلاحات؛ گوشت قربانی مردمی خواهند بود که هیچ قدرتی هم ندارند.

دولت دوازدهم ریشه خود را در جریان کارگزاران و اعتدال میداند، افرادی که مدعی برتری نسبت به هر دو جریان سیاسی بزرگ کشور هستند؛ ولی واقعیت این است که همین دولت خود را مدیون یکی از این دو جریان میداند. اما از آن سو، دولت حامیانی از راست سنتی نیز دارد: لاریجانی و ناطق نوری. این دو نفر نیز راضی به از دست دادن سهام خود در دولت سهمیه ای دوازدهم نخواهند شد. ما با دولتی یکپارچه روبرو نخواهیم بود. دولت دوازهم همچنان یک شرکت سهامی است که البته سهم اصلاح طلبان تمامیت خواه در آن نسبت به دولت یازدهم پررنگ تر خواهد بود. دولت دوازدهم هاشمی واقعا معتدل را هم دیگر ندارد. روحانی تنهاست در میان اصولگرایانی که او را قبول ندارند و اصلاح طلبانی که او را دوست نمیدارند. همان سال 92 هم در وبلاگی که دیگر نیست نوشته بودم روحانی یک فرد فراجناحی نیست، او فروجناحی است. همه فقط تحملش میکنند.

در یک کلام، دولت نه یکپارچه است، نه هدف دارد، نه برنامه دارد و نه توانایی عمل به تعهداتش را! باید منتظر بحرانهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی متعدد باشیم.

کمربندها را محکم ببندیم...
 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۱۶
علی

به چه کسی رای بدهیم؟

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۳۳ ب.ظ

تا الان 4 نفر از آقایان کاندیداها در جریان رقابت باقی مانده اند.  حرف آخر را همین اول کار بزنم؛ من به سید ابراهیم رئیسی رای خواهم داد.

من تا این لحظه تصمیم گرفته ام به رئیسی رای بدهم؛ هنوز فردی جز چند عدد فحش و مقایسه های مع الفارق، دلیل خوبی برای من نیاورده است که قانع بشوم تا به دیگری رای دهم.

 

البته این را همین ابتدا بگویم که رای من به رئیسی است و نه بیعتم؛ و حتی اگر بیعتم نیز با رئیسی بود هیچ دلیلی نداشت که او را حق مطلق، مظهر خداوند بر روی زمین و منجی ایران زمین بدانم. او هم یک آدم است و کاندید شده؛ من نیز باید بین این 4 نفر، فردی را انتخاب کنم. از همین الان به آقای رئیسی خواهم گفت، اتفاقا بیشتر از افرادی که به دیگر کاندیداها رای داده اند، من و امثال من زبانمان در طول 4 سال آینده بلند خواهد بود. ما برای شما آبرو می گذاریم. کج بروی راستت می کنیم. این از این؛

اما بعد:

ابتدا به سراغ روحانی بروم. خب حاج حسن روحانی هیچ برنامه ای برای دور دوم ارائه نکرده است. او میخواهد همان مسیر 4 سال گذشته را که مبتنی بر برجام بود ادامه دهد. برجام که زائیده است. برجام اول، آنچنان هم امنیتی نبود. اما برجام های دیگر چون حول محورهای موشکی، سپاه، توان نظامی، قدرت منطقه ای و... هستند کاملا با امنیت کشور گره خورده اند. پس مذاکره حول آنها اصلا به صلاح کشور نیست. رهبری-به تصریح و تلویح- نیز فرموده اند که اجازه مذاکره حول مسائل دیگر را نمی دهند. پس از نظر حقیر منطقی نیست فردی را انتخاب کنیم که اولا برنامه ای جز برجام ندارد، ثانیا آن برنامه از نظر عقل و منطق شدنی نیست و اگر هم شدنی باشد نباید اجازه بدهیم که بشود، ثالثا سران نظام هم موافق با آن مسیر نیستند. پس انتخاب روحانی یعنی یک چالش داخلی تمام عیار میان رئیس جمهور و رهبر؛ که از قضا حق کاملا با رهبر است ولی یک عدد رئیس جمهور مغرور کشور را (و نه نظام جمهوری اسلامی را) تا لبه پرتگاه خواهد برد. هم من می دانم و هم شما می دانید که امروز نابودی جمهوری اسلامی به معنای نابودی ایران است؛ چه آنکه گرگها بیرون درب خانه امن ما منتظر نشسته اند؛ داعش و... من برای امنیتم به روحانی رای نمی دهم. برای فهم تجربه روحانی و برجام به اینجا، اینجا و اینجا مراجعه کنید.

آقایان میرسلیم و هاشمی طبا هم خب از ابتدا بازیکن محسوب نمی شدند. بیشتر شبیه یار نخودی بودند. رای دادن به آنها با وجود جناب روحانی منطقی نیست. من شخص میرسلیم را از رئیسی بیشتر می پسندم. ولی خب رای نمی آورد. پس رای دادن به او هم رای مرا میسوزاند و هم آنکه احتمال پیروزی روحانی و نابودی کشور را افزون می کند. هاشمی طبا هم که خب؛ چه عرض کنم؟

اما رئیسی؛ رای من! هیچ برنامه مدونی ندارد. ولی میدانم اهل حاشیه نیست. او قطعا در فساد سیستمی حاکم بر قوه قضائیه نقش داشته است. شاید خودش فاسد نباشد اما حداقل میتوانست بهتر باشد. کارنامه او از این حجم فساد مبرا نخواهد بود. اما قدرت اجرایی دارد. این نقد که او کار اجرایی نکرده کاملا عیر منطقی است. او حدود دو سال تولیت آستان قدس رضوی را به دوش کشیده است. بلی؛ قبول دارم که حجم کار آستان از حجم کار دولت بسیار کمتر است. ولی کار اجرایی است. پس سابقه کار اجرایی دارد. ضمن آنکه هیچکس سال 92 به آقای روحانی چنین ایرادی نمی گرفت. او نیز سابقه کار اجرایی نداشت. نماینده مجلس و دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده؛ دبیری شورا البته به یک معنا کار اجرایی است. اما طرفداران ایشان به آقای جلیلی همین ایراد را می گرفتند. می گفتند او کار اجرایی نکرده است. پس بر این اساس میتوانیم به طرفداران جناب روحانی بگوئیم که سال 92 ایشان نیز تجربه کار اجرایی نداشته است. امروز نیز تجربه موفقی از کار اجرایی ندارد. 4 سال رئیس جمهور بوده اند اما تجربه خوبی نبوده. هنرشان در برجام خلاصه می شود که آن هم...

در هر صورت من نه با دلی چرکین، اما همچنین نه با دلی مطمئن و ضمیری استوار، بلکه با دستی لرزان، دلی بر ابهام و ضمیری ترسان به جناب رئیسی رای خواهم داد.

باشد که موفق باشند تا ما نیز رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۳۳
علی

تا 1400 متاسفانه

دوشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ب.ظ

از هاشمی به خاتمی: 180 درجه اختلاف

از خاتمی به احمدی نژاد: 180 درجه اختلاف

از احمدی نژاد به روحانی: 180 درجه اختلاف

این وضعیت سیاسی مردم ایران است. یعنی سیاه و سفید دیدن در نگاه سیاسی مردم گویا نهادینه شده است. این نشان دهنده ضعف بینش سیاسی مردم ماست. کاری ندارم روحانی خوب است یا بد، احمدی نژاد خوب است یا بد، خاتمی خوب است یا بد. مهم این است که با رای همین مردم ما همیشه در حال چرخش های 180 درجه ای در مهمترین رکن اجرایی کشور هستیم. البته تفاوت هاشمی و خاتمی در عرصه اقتصادی 180 درجه نبود و شاید همین نیز از عوامل شکوفایی اقتصادی ایران در دولت دوم آقای خاتمی بود. اما واقعیت این است که مردم چنین درکی نداشتند. مردم خاتمی را قطب مخالف هاشمی میدانستند و برای همین نیز به او رای دادند. تا مردم ما قدرت نگرش خود را بالا نبرند و عادت داشته باشند همیشه سیاه و سفید ببینند وضع ما همین است.

حال از این بحث که بگذریم. بحث اصلی من در اینجا، دلایل روی آوردن به روحانی است. مردم همه مشکلات احمدی نژاد را زیر سر تحریم ها می دیدند و به همین دلیل نیز حاضر به پذیرش روحانی شدند چون فکر می کردند که او می تواند این مشکل را برطرف کند. واقعیت این است که او نتوانست ولی جامعه این «نتوانستن» را هنوز متوجه نشده است. هنوز جامعه آماده عبور از برجام نشده است. در انتخابات پیش رو شانس روحانی برای پیروزی بالاتر است. دوره دوم روحانی قطعا مردم را متوجه داخل خواهد کرد. اگر در انتخابات 29 اردیبهشت روحانی باخت که هیچ؛ اما چون احتمال برد روحانی بیشتر است، در دوره بعد علاوه بر اینکه باید قدرت خود برای اداره کشور را برای سالهای 1400 به بعد افزون کنیم، باید مردم را برای عبور از برجام هم آماده کنیم. به نظرم مردم در سال 1400 خواهند فهمید که راه حل مشکلات ما در توجه به داخل است. اقتصاد مقاومتی از 1400 شاید بتواند عملی شود.

خیلی تخیلی بحث کردم! اما همینیه که هست

باشد که رستگار شویم....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۰۰
علی