ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جریان سیاسی راست» ثبت شده است

تندورها را دوست بداریم

شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۹ ب.ظ

«تندروی» و «میانه‌روی» ادبیات سیاسی #دشمن است

خیلی دوست دارم حول مبحث جامعه‌شناسی تندروی و رابطه‌اش با قدرت کار کنم.

فقط همین‌قدر باید بگم که با سیب‌زمینی‌ها به هیچ‌جا نمی‌رسیم.

هر تمدنی, هر نظامی, هر تفکری روی شانه‌های تندروها به حرکت در میاد؛ جلو میره؛ به قدرت می‌رسه؛ پیروز میشه و پرچم خودش رو تو افق می‌کوبه.

اما هر زمان که پرچم به دست سیب‌زمینی‌ها بیفته بر زمین خوردنش دور نخواهد بود.

سیب‌زمینی‌ها آرزوی دشمنان هم تفکر و مکتبی هستند.

به سیب‌زمینی‌ها دل‌خوش نباید کرد.

 

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند

 

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست

کلاه داری و آیین سروری داند

حافظ

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۷ ، ۲۳:۴۹
علی

خرده جریان های ما

دوشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۴۲ ب.ظ

حدود دو سال پیش این مطلب رو همینجا نوشتم. چند روز پیش آقایان فضائلی و وکیلی در برنامه ای تلویزیونی مناظره ای داشتند که بخشی از صحبتهای مد نظر را در زیر می آورم. البته با کلیه مطالب جناب وکیلی موافق نیستم لیکن با این بخش از صحبتاشون کاملا هم نظرم.

 

مهدی فضائلی:

گفتمان انقلابی توسط امام و رهبری مشخص شده و اصولگرایان سعی می کنند خود را تطبیق بدهند با این گفتمان، گرچه جاهایی موفق بوده و جاهایی نیز نبوده اند در حالیکه اصلاح طلبان عنایتی ندارند به این موضوع.

 

محمد علی وکیلی:

گفتمان انقلاب اسلامی گفتمان هژمون جامعه ایران است. خرده گفتمان اصول گرایی و اصلاح طلبی ذیل این گفتمان فعالیت می کنند. خلطی که اتفاق افتاده این است که خرده گفتمان اصولگرایی تلاش کرد خود را جای پدر بنشاند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۲
علی

چرا؟

پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۱۲ ب.ظ

داشتم به علت استعفای حجت الاسلام ناطق نوری از معاونت بازرسی بیت رهبری فکر می کردم به یک قاعده جالب رسیدم:

 

ناطق به عنوان عضو بیت رهبری به نفع یک کاندیدا وارد گود انتخابات شد اما هیچ کس به این واسطه، بیت رهبری یا خود رهبری را به دخالت یا سو گیری در انتخابات متهم نکرد.چرا؟  

 

حال اگر یک معاون دیگر بیت فقط از درب ستاد رئیسی رد می شد یا احیانا یک عکس از او ورئیسی منتشر می شد وی کاندیدای بیت معرفی و اکنون هم کاندیدا ی شکست خورده بیت معرفی می شد.چرا؟ 

 

شریعتمداری و دعایی عینا با شرایط مشابه در دو موسسه کیهان و اطلاعات نماینده ولی فقیه هستند اما وقتی شریعتمداری مطلبی می نویسد که خوشایند عده ای نیست فوراً نمایندگی ایشان از سوی رهبری را یاد اوری می کنند و تلاش می کنند حرف شریعتمداری را حرف رهبری معرفی کنند اما جنا ب دعایی بر جنازه یکی از اپوزیسیون نظام که تابوت وی با پرچم شیر وخورشید پوشیده شده است نماز می خواند اما کسی اعتراض نمی کند.چرا؟ 

 

ابراهیم رئیسی کمتر از دوسال است از رهبری حکم انتصاب گرفته اند.به همین دلیل عده ای تلاش کردند وی را کاندیدا ی رهبری معرفی کنند و دوگانه حاکمیت-مردم را در انتخابات شکل دهند اما حسن روحانی ۲۰سال از رهبری حکم گرفته است اما کسی او را کاندیدا ی رهبری معرفی نکرد.چرا؟ 

و........

علت چسیت؟ معتقدم مهمترین دلیل آن قطب بندی نجابت و دریدگی در نگاه به این مساله مشترک است.

منبع: کانال تلگرامی دکتر گنجی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۱۲
علی

دولت دوازدهم

سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۱۶ ب.ظ

قبلا استدلال کرده بودم که شرایط ایران در دولت دوازدهم اصلا شرایط خوبی نخواهد بود. از برجام چیزی باقی نمانده است. تحریم های جدید آمریکا نه آخرین میخ بر تابوت برجام که رسما مراسم چهلم برجام را برگزار کرد. سیاست های مالی و پولی دولت یازدهم که البته بخشی از آن ارثیه دولت های نهم و دهم بود نیز به زودی بحرانهای پولی و مالی بسیاری را برای کشور رقم خواهد زد. بخشی از آرای دولت هم ناشی از وعده های دروغین دولتمردان به اقشار مختلف از جمله کارگران عزیز و سپرده گذاران مغبون موسسه های مالی همانند کاسپین است. این عده عملگراترین بخش رای دولت یازدهم هستند. تعریفم از عملگرا هم البته مهیا بودن برای اعتراضات خیابانی است. این عزیزان فریب وعده های دروغی را خوردند که دقیقا از فردای انتخابات بطلان آنها آشکار شد. از این جهت دولت اصلا در شرایط خوبی قرار ندارد. البته دولت روحانی یک دولت کاملا امنیتی است و میداند بحرانهای امنیتی را چگونه اداره کند. اما خوفناکترین بخش قضیه این موارد نیست. روحانی به وضوح خود را مدیون اصلاح طلبان میداند. خبرها هم حاکی از کوتاه آمدن روحانی در برابر اصلاح طلبان است. اصلاح طلبان هنگام شکست و تلخکامی در مشت خاتمی قرار داشتند. اما تجربه سالهای 76 تا 84 نشان می دهد که این افراد هنگامی که سرمست پیروزی باشند از هیچ اصلی تبعیت نکرده و مستانه نفس کش می طلبند. از گوشه و کنار خبر میرسد که روحانی برای پست حساسی چون وزارت اطلاعات میخواهد آقای انصاری را به مجلس معرفی کند. ترکیب مجلس هم البته به این فرد رای خواهد داد. وقتی این پست به همچین فردی میرسد، با توجه به شرایط منطقه ای باید برای امنیت ایران عزیز نگران بود. راحت تر بگویم. روحانی هویت خود را با جمهوری اسلامی گره خورده می داند. اما بسیاری از اصلاح طلبان و امثال همین جناب انصاری خیر! همین مسائل نشان می دهد که از این به بعد باید هر روز منتظر دعواهای سیاسی باشیم. و البته نه دعوا میان دو جبهه یا دو قوه. دعوا میان یک جبهه سیاسی که دولت را در دست دارد با کلیت حکومت. و این اصلا خبر خوشی برای مردم نخواهد بود. این وسط فرقی نمی کند حکومت پیروز شود یا جبهه اصلاحات؛ گوشت قربانی مردمی خواهند بود که هیچ قدرتی هم ندارند.

دولت دوازدهم ریشه خود را در جریان کارگزاران و اعتدال میداند، افرادی که مدعی برتری نسبت به هر دو جریان سیاسی بزرگ کشور هستند؛ ولی واقعیت این است که همین دولت خود را مدیون یکی از این دو جریان میداند. اما از آن سو، دولت حامیانی از راست سنتی نیز دارد: لاریجانی و ناطق نوری. این دو نفر نیز راضی به از دست دادن سهام خود در دولت سهمیه ای دوازدهم نخواهند شد. ما با دولتی یکپارچه روبرو نخواهیم بود. دولت دوازهم همچنان یک شرکت سهامی است که البته سهم اصلاح طلبان تمامیت خواه در آن نسبت به دولت یازدهم پررنگ تر خواهد بود. دولت دوازدهم هاشمی واقعا معتدل را هم دیگر ندارد. روحانی تنهاست در میان اصولگرایانی که او را قبول ندارند و اصلاح طلبانی که او را دوست نمیدارند. همان سال 92 هم در وبلاگی که دیگر نیست نوشته بودم روحانی یک فرد فراجناحی نیست، او فروجناحی است. همه فقط تحملش میکنند.

در یک کلام، دولت نه یکپارچه است، نه هدف دارد، نه برنامه دارد و نه توانایی عمل به تعهداتش را! باید منتظر بحرانهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی متعدد باشیم.

کمربندها را محکم ببندیم...
 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۱۶
علی

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند؟

پنجشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۰۱ ق.ظ

چون به جلوت (و نه خلوت) می روند آن کار دیگر می کنند

در ایران زیبای رو به نابودی ما، هر کسی آن کاری را انجام نمی دهد که مدعی آن است. امثال من که ادعای مذهبی بودن، روزانه خدا را هزاران مرتبه شکر می کنیم که دیگران از درونمان خبر ندارند؛ او واقعا ستار العیوب است. نه برای دین هزینه ای میدهیم، نه از گناهی میگذریم، نه موجبات پیشرفت دین را فراهم میکنیم و نه آنقدر جذابیم که دیگران عاشق دین شوند. البته که این مورد آخری پیشکش؛ همان که دیگران را از دین دلسرد نکنیم، دین را بس است. گفت ما را به خیر تو امید نیست شر مرسان.

دیگرانی هستند که مدعی عدالتند، اما خوب که بنگری میبینی اصلا و ابدا رفتار عادلانه ای ندارن. عده ای مدعی مطالعه و پژوهش و تحقیق اند و خوب که دقیق شوی میبینی سوادشان بیش از ارزنی نیست. عده ای مدعی عقلانیتند، لیکن در برابر آنها دیوانگان عاقلند! عده دیگری نیز مدعی آزادی هستند. اما میبینی دیکتاتوران این کشورند. از آنها دیکتاتور وجود ندارد. عده ای ادعای اصولگرایی دارند، خوب که نگاه کنی متوجه میشوی اصول انقلاب و خط امام را به درهمی بفروشند. عده دیگری مدعی اصلاحاتند، اما «ألا إنهم هم المفسدون و لکن لایشعرون-بقره/12». بعضی مدعی اعتدالند، اما اعتدال میانگین مشی دیروز و رفتار امروزشان است. روزی افراطی و دیگر روز خدایگان تفریط.

کلا در این کشور هر کسی آن چیزی است که مدعی آن نیست. یا به عبارت اصح و ادق، آن چیزی نیست که مدعی آن است.

ما سعی کنیم آنی باشیم که مدعی آنیم...

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۰۱
علی

تنقیح جریان اصولگرایی

دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۰۷ ق.ظ

ما اصولگرایان فعلا فقط کپی میکنیم. از روی دست جریان رقیب هم کپی میکنیم. آنها عارف را می انصرافونند! ما قالیباف را. آنها مجمع مرکزی اصلاحات را ایجاد می کنند ما جمنا را. آنها لیست واحد می دهند ما نیز. آنها...ما....آنها...ما...!

بزرگان اصولگرا نیازی به رای مردم ندارند. اگر در انتخابات پیروز شدند پزش را می دهند. اگر شکست خوردند خب با انتصاب به پست دیگری گماشته می شوند. خلاصه همیشه آب باریکه ای (!) برای ارتزاقشان هست. برای همین هم مشکلی نمی بینند که خلاقیتی به خرج دهند. تمام زحمتی که متقبل می شوند کپی کردن است. و البته چقدر ناشیانه کپی می کنند. آنها به فکر ما جوان ترهای این جبهه نیستند. ادعای خون شهید دارند ولی حداقل بلد نیستند همان مسیر را ادامه دهند.

یادم هست زمانی را که اکثر ارکان قدرت در اختیار اصلاح طلبان بود. دولت، مجلس، شورای شهر تهران و شهرداری! به میزانی مست قدرت شدند که حتی در نقد خداوند نیز طمع کردند. گمان بردند رای مردم همیشگی است. به جای خدمت به جان هم افتادند. آنقدر در زمینه دعواهای سیاسی زیاده روی کردند که شخص رییس جمهور اصلاحات درخواست انحلال شورای شهر اول را داشت. در مجلس ششم به میزانی افراطی عمل کردند که مردم رای خود را از آنها پس گرفتند.  دولت را هم در سوم تیر ۸۴ از دست رفته دیدند.

به خود برگشتند. نقد درون گفتمانی را آغاز کردند و در پایان به این نتیجه رسیدند که باید اصلاح طلبی را بازتعریف کنند. قبل از آن، از گوگوش تا سروش، از موسوی خوئینی ها تا فلان آدم منکر دین مشمول تعریف اصلاح طلبی بودند. در واقع هر کس که دشمن خدا و دین و انقلاب بود در دایره اصلاح طلبی قرار میگرفت.

سعی در بازنگری داشتند و تا حدود زیادی نیز موفق شدند. 

اما جریان اصولگرایی از این مورد تقلید نکرد. شاید اینجا تنها نقطه ای است که باید از آن تقلید کنیم. بازتعریف اصولگرایی، الان از جناب پناهیان تا یحیی آل اسحاق در دایره اصولگرایی قرار دارند. از جلیلی تا باهنر. خب معلوم است که اینها در کنار هم نمی توانند بمانند. 

حوصله ندارم ادامه بدم وگرنه حرف زیاده:((

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۰۷
علی

سیاست مداران ما

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۲ ب.ظ

اجازه بدهید تجربه تنی چند از سیاست مداران کشور در سالهای اخیر را بررسی کنیم. کنش های سیاسی جالبی داشتند که در اکثر موارد موجب تضعیف پایگاه اجتماعی آنان در نزد مردم و نیز جایگاه سیاسی آنان در نزد بزرگان سیاسی کشور شده است.

از آقای موسوی شروع کنیم. ایشان سال 88 تصمیم گرفتند که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند. ایشان نخست وزیر امام و زمان جنگ بودند. از پایگاه اجتماعی بالایی هم برخوردار بودند. اما نتوانستند جلوی خود را بگیرند. اگر ایشان کمی بیشتر، و فقط 4 سال دیگر صبر میکردند، مطمئن هستم و هستید که با رای قاطعی پیروز می شدند. شاید حتی نزدیک به 30 میلیون. جوانهای امروزی که یادشان نمی آید در سالهای جنگ چه اتفاقاتی رخ داده بود. یادشان که نمی آمد رفتارهای کودکانه چه کسی موجب شد در بازنگری قانون اساسی پست نخست وزیری حذف شود. مردمان آن روزها هم بخش زیادی از حافظه خود را به جنگ اختصاص داده اند. در واقع نقاط ضعف رفتاری ایشان در خاطره اجتماعی ما زیاد پر رنگ نبود.

مورد دوم جناب احمدی نژاد است. هنوز بخش زیادی از پایگاه اجتماعی ایشان از عملکرد به نسبت خوب دوره اول ریاست جمهوری شان نشات می گیرد. فرض بفرمایید سال 88 این آقا رای نمی آورد. مطمئن باشید تا سالها به عنوان قهرمان ملی و اسطوره ایران زمین شناخته می شد. شعار مردم در انتخابات سال 88 را به یاد بیاورید: احمدی نازنین...جومونگ ایران زمین!

مورد سوم رفتار غیرعقلانی علامه مصباح نازنین است. این فیلسوف بزرگ و اندیشمند گرامی، چه بهتر بود که به کرسی تدریس خودشان می پرداختند و وارد گود جریان های سیاسی نمی شدند. البته قطعا منظور بنده این نیست که مذهبیون نباید وارد میدان سیاست شوند. اتفاقا نظر من این است که دیگران بیخود کردند وارد این میدان شدند. این میدان مهم متعلق به مردان خداست. اما هر کسی را بهر کاری ساختند. میدان سیاست میدان ریزه کاری هاست. افراد زیادی هستند که فیلسوف علم سیاست اند، اما سیاست مدار نیستند. در دانشگاه ها ما زیاد چنین افرادی را سراغ داریم. علامه مصباح عزیز هم از این دسته افراد است. کتاب ایشان در حوزه سیاست و اسلام یک کتاب فوق العاده است که هیچ فرد اهل سیاستی را نمیشناسم که نیازمند مطالعه آن نباشد. اما فرق است میان فیلسوف سیاسی و سیاست مدار. احمدی نژاد یک فیلسوف سیاسی نبود ولی ثابت کرده است که رفتار سیاسی را خوب بلد است. آقای خاتمی هم به همین شکل. اما علامه مصباح کاملا عکس این دو نفر است. او یک فیلسوف است و نه سیاست مدار. یادمان نرفته است که نامزد اصلح 7 ساله ایشان حتی از فیلتر شورای نگهبان عبور نکرد. و یادمان نرفته است که ایشان صاحب نظریه «اصلاح طلبان در صحنه نیستند، پس خطری ندارند» بود. ایشان اندکی اگر سیاست مداری پیشه میکرد قطعا در انتخابات 94 از تهران کاندید نمیشد. اگر از قم کاندید میشدند و در واقع جای خود را با آیت الله مومن عوض میکردند، وزن مجلس خبرگان بسیار بیشتر به نفع ما میشد. چون هم آقای مومن قطعا در لیست آقای هاشمی قرار میگرفت و رای میاورد و هم علامه بزرگوار ما با اقتدار از قم به مجلس خبرگان راه می یافتند.

مورد چهارم هم اختصاص پیدا میکند به حاج حسن روحانی. در باره این آدم زیاد نوشته ام. او اگر می فهمید چه چیز در انتظارش است قطعا امسال کاندید نمیشد. یا دعا میکرد رای نیاورد. یا مرزهای اخلاق را در هم نمی شکست و برای جلب و جذب آرای کثیف به همه ارکان نظام نمیپرید. خلاصه آنکه شانس آوردیم که او رای آورد. او اگر پیروز نمیشد به زودی عنوان قهرمان ملی را از آنِ خود میکرد. اما امروز...خداحافظ حاج حسن!

مورد پنجم اما...به نازنین مرد میدان سیاست ایران یعنی سعید جلیلی عزیز بر میگردد. او در سال 92 حتما باید از صحنه کنار میرفت. او باید میدانست که مردم-البته به اشتباه-مشکلات دوران احمدی نژاد را زیر سر او میبینند، پس به او رای نخواهند داد. البته خدا را شکر او نه زیر علم پایداری رفت و نه ترکیب بدترکیب جمنا را پذیرفت و این نشان از پختگی و تکامل او در میدان سیاست دارد. ولی سال 92 اشتباه محض کرد که پا به میدان رقابت ها گذاشت. حدسم این است که او بیشترین شانس را برای دوران پسا روحانی خواهد داشت.

با این سیاست مدارانِ سیاست ندار، خدایمان رحم کناد...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۰۲
علی

کسب قدرت اجتماعی

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۲۵ ب.ظ

کسب قدرت اجتماعی، از مقوله های فوق پیچیده است که هر کسی را یارای اجرای آن نخواهد بود. بحث حول این مفهوم البته به سختی اجرای آن نیست. ولی در مقام عمل، این امر بسیار پیچیده می نمایاند. (و من چقدر به خودم فشار می آورم که فلسفی بنویسم.) سهولت در نظر، باعث آن است که هر کسی در خود این توانمندی را حس کند؛ اما صعوبت در عمل مسبب خسران فراوان است.

از خوبی های جریان اصلاحات یکی هم آن است که هر کسی تخصصی بحث می کند. اگر کسی در عرصه خاصی مدعی است، می توان نتیجه گرفت که او حداقل چند کتابی در آن زمینه خوانده است. اگر هم صحبتی ندارد، سکوت پیشه می کند. اما در مقابل، جریان اصولگرا و اگر عام تر بحث کنیم، جریانات مدعی مذهب در کشور ما، با اینکه مطالعه زیادی هم ندارند، اما سعی دارند در قبال هر چیزی نظریه علمی مطرح کنند.

البته متاسفانه نسل جدید اصلاح طلبان نیز همانند نسل قبلی نیست. آنها به گمانم شبیه جریان اصولگرا شده اند و این اصلا خوب نیست.

القصه، در گروه های تلگرامی که مشاهده می کنم، دوستان عزیز مذهبی من، در هر زمینه ای که بحثی مطرح می شود داخل گود شده و اظهار فضل می کنند، لیکن از آنجا که سوادشان بیش از ارزنی نیست، در هر مورد نیز با وسعی کم و توانی اندک، در آخر مجادله، به بدترین شکل ممکن ضایع (!) شده و میدان را به دوستانی که با ما هم نظر نیستند واگذار می کنند.

برای دوستان حزب اللهی خودم به شدت آرزو میکنم که در ابتدا کمی سطح سواد خودشان را بالا ببرند و در مرحله بعد کمی تخصصی تر بحث کنند.

در مورد برجام که با دوستان بحث می کردیم، از آنجایی که به لطف یکی از اساتید گرام، تخصصی در این زمینه وارد شدم تقریبا دست خالی جریان اصلاحات و اعتدال را رو کردم. اما دوستانی داشتم که چه در زمینه برجام، چه در زمینه سند 2030، چه در زمینه تاریخ انقلاب و چه در زمینه های دیگر اظهار فضل می کردند بدون آنکه حتی اندکی مطالعه داشته باشند. از این رو، وقتی افراد بی طرف مشاهده می کنند که در هر زمینه ای، جریان اصلاحات پیروز است و در واقع دست خالی جریان اصولگرایی را میبینند، خب طبیعی است که به آن سو متمایل شوند.

کمی مطالعه، کمی بحث تخصصی، کمی دقت نظر، کمی ادعای کمتر، دوستان! اندکی تفکر...

زین همین سبب، معمولا جریان اصلاحات به شکلی آرام و تدریجی، قدرت اجتماعی بیشتری را به سمت خود جذب می کند. شاید در سالهای گذشته مثلا اوائل دهه 70، و حتی تا اواسط دهه 80، پایگاه اجتماعی اصولگرایان بسیار بیشتر بود، اما در گذر زمان شاهد آن هستیم که نفوذ کلمه اصلاح طلبان بیشتر میشود، چون تخصصی بحث میکنند. کلا آنکه اگر چیزی نمیدانیم، حداقل تخصصی بحث نکنیم، سوالی بپرسیم، یا در بهترین حالت، پارادوکس های منطق طرف مقابل را به او نشان دهیم. ولی بحث ایجابی نکنیم که ضایع می شویم!

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۲۵
علی

من مفاخرم

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۲۷ ب.ظ

در خلال «داستان تحول من» قضیه لقب «فخرالفخرا مفاخرالفخور حافظ الدوله خان رئیس کچل ها» را عرض کرده بودم.

بله من مفاخرم. مفاخرها ویژگی هایی دارند. یکی از آن ویژگی ها هم این است که «فحش خور» ملسی دارند.

به طور مثال در این چند روز، وقتی با هواداران حاج حسن روحانی بحث میکنیم در آخر کار متوجه می شویم که یک عدد «راست افراطی» هستیم. و آن هنگام که با طرفداران حاج محمود احمدی نژاد به جدال احسن می پردازیم ملقب می شویم به «چپ افراطی»؛ فحش خوری یکی از ویژگی های مفاخرهاست
 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۲۷
علی

طراحی زمین بازی مهمتر از پیروزی در انتخابات

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ

به چه کسی رای بدهیم؟

سوال سختی است. تا این لحظه خودم هنوز به نتیجه خاصی نرسیده ام. مادرم یک ایده منحصر به فردی در همین زمینه دارد. چون در اولین دوره ریاست جمهوری به بنی صدر رای داده اند و بنی صدر هم آن ماجراها را پیش آورد، از همین منظر مادر محترم علاقه ای ندارند تا به نفر پیروز انتخابات رای دهند. من نیز تا دوره قبل معتقد بودم خب یک رای است دیگر! به یک نفری رای می دهیم. اما این دوره واقعا معتقدم در قبال رای دادن و رای ندادن به صورت کلی، و رای دادن به یک فرد خاص باید در محضر خداوند پاسخگو باشیم.

ایده اولیه دموکراسی «جمع جبری» رای همه آحاد مردم است. یعنی هر شهروند بر اساس منافع خودش به فرد خاصی رای می دهد و خب هر کسی که توانست مجموع جبری بیشتری را به خود اختصاص دهد پیروز انتخابات خواهد بود. اما در جهان واقع همه چیز به همین زیبایی و باکلاسی رقم نمی خورد. مردم اولا در بسیاری مواقع توان فهم منافع خود را ندارند. یعنی نمی دانند چه چیز خوب است و چه چیز بد. دوم آنکه حتی اگر بتوانند منافع خود را به خوبی تشخیص دهند، به سختی یک ارتباط منطقی میان منافع کوتاه و بلند مدت خود برقرار خواهند کرد. سوم آنکه مردم در تشخیص اینکه چه کسی می تواند منافع آنان را تامین کند نیز در اکثر مواقع ناتوانند. و چهارم آنکه لزوما نامزدهای انتخاباتی با منافع مردم هماهنگ نیستند؛ با این توضیح که کاندیداها مدت هاست که در شرایط مردم زندگی نکرده اند و درک آنان از جهان پیرامون با درک مردم فرسنگ ها فاصله دارد.

نتیجه آنکه بازی انتخابات به همان سادگی هایی که دموکراسی فرض می کند نیست. بسیار پیچیده بوده و راهروهای تودرتوی زیادی دارد که فهم آن جدا کار مشکلی است. در ایام تبلیغات هم آن کاندیدایی مطمئنا رای بیشتری را جذب خواهد کرد که بتواند فهم عمومیِ عموم مردم را در این راهروها، به آن سمتی هدایت کند که خود می خواهد. از این رو، هر فرد بنا بر درک خود از وقایعِ در جریان، باید دست به اقداماتی بزند که بتواند در فهم مردم تاثیری هر چند ناچیز داشته باشد. البته هر انتخابات، انتخاب یک مسیر 4 ساله نیست. گاهی یک انتخاب، مسیر چند دهه ای ما را رقم خواهد زد و حتی در شرایط خاصی، مسیری که کشور در چند قرن آتی طی خواهد کرد نیز توسط مجموعه ای از انتخابهای امروز ما تعیین خواهد شد. به طور مثال فرض کنید مردم سال 32 به جای تمکین به دستور مصدق مبنی بر خانه نشینی، به خیابان می ریختند و از وقوع کودتای 28 مرداد جلوگیری می کردند. خب این کمک بسیاری به آینده کشور می کرد. یا فرض کنید آن سربازی که شب کودتای نوژه به دفتر آیت الله خامنه ای رفت و طرح کودتا را لو داد. اگر آن سرباز به موقع اقدام نمی کرد قطعا امروز مسیر کشور غیر از آن چیزی بود که در این نزدیک به 40 سال طی شده است. سال ها پیش کتابی داشتم به نام «خواص در لحظه های تاریخ ساز» که این موارد را به خوبی شرح داده بود. انتخابهای به ظاهر کوچکی که مسیر آینده تاریخ (در وسعت کل عالم بشریت) را رقم میزند. البته برخلاف ادعای آن کتاب، این انتخابها لزوما توسط نخبگان جامعه صورت نمی پذیرد. قبلا هم بیان کرده ام که بهترین تعریف از عوام و خواص را متعلق به رهبر معظم انقلاب میدانم: خواص افرادی هستند که بر اساس تحلیل و فکر دست به اقدامی میزنند، ولو در لباس نانوا یا پاکبان شهرداری باشند. اما ممکن است فردی در مقام استادی، نمایندگی، وکالت ملت، حقوقدانی و ریاست جمهوری باشد اما عوام باشد چرا که نمی فهمد فلان حرکت به چه معناست و چه عواقبی دارد. از این منظر اگر بخواهیم به انتخابات نگاه کنیم، باید کمی دست به عصا باشیم. گاهی انتخاب یک فرد، گر چه بسیار هم دوستش داریم به صلاح نیست. گر چه شاید بهترین هم باشد اما به صلاح نیست. به طور مثال من شخصا در سال 92علاقه بسیاری به آقا سعید عزیز، دکتر جلیلی بزرگ داشتم. به او هم رای دادم. اما واقعیت این است که مناسبترین فرد در آن سال قطعا و یقینا جناب قالیباف بود. مردم مشکلات خود را زیر سر تحریم ها می دیدند و مسئول مذاکراتی ما نیز سعید جلیلی بود. ضمن آنکه در دو سال آخر دولت احمدی نژاد، مردم یکی از بدترین شرایط اقتصادی پس از انقلاب را تجربه می کردند و مسیری غیر از راه احمدی نژاد، از نظر آنها مسیر درست بود. درست یا غلط، سعید جلیلی در اذهان عامه ملت ادامه دهنده راه دولت دهم بود. پس تقریبا انتخاب او به عنوان رییس جمهوری امری محال می نمود. چه بهتر آن بود که جلیلی کنار میرفت تا بخش زیادی از 4 میلیون رای او به نام قالیباف نوشته شود. به این صورت به مصیبت روحانی-ظریف دچار نمی شدیم.

بازی انتخابات به سادگی فروض دموکراسی نیست. پس ساده بازی نکنیم. خب پس چه کار باید می کردیم؟ سوال خوبی است. امروز جامعه به مرحله عبور از برجام نرسیده است. به همین دلیل به مرحله عبور از روحانی هم نرسیده است. ما می توانستیم در زمان مناظرات به گونه ای زمین بازی را طراحی کنیم که اولا مردم از اصل نظام زده نشوند و ثانیا هر کسی که رییس جمهور بعدی کشور شد، مجبور باشد در آن زمینی بازی کند که ما طراحی کرده ایم. جنابان رییسی، میرسلیم و قالیباف به شدت در این مرحله دچار ضعف درک سیاسی شدند و در همان زمینی بازی کردند که روحانی و جریان پشت سر او می خواهد. البته نمیخواهم بگویم روحانی قصد دارد نظام را زمین بزند، اما جریانی پشت سر او قرار داد که دقیقا خواهان همین است. از همین منظر در مناظرات و مخصوصا مناظره سوم بازی فساد را به راه انداختند و هر آنچه از واقعیت و دروغ بود به دیگران نسبت دادند. قطعا نظام عزیز ما در حد زیادی دچار فساد شده است ولی وقتی مسئولین درجه یک نظام اینچنین همدیگر را متهم میکنند، اولین نتیجه آن دلزدگی مردم از حاکمیت است. نکته دوم آنکه وقتی مردم از حاکمیت و اصلاح اوضاع جاری به دست دیگر نامزدها ناامید شوند، ترجیح می دهند هزینه های تغییر را نپردازند و همین وضع موجود را تحمل کنند. در نتیجه اوضاع در انتخابات 29 اردیبهشت به سود روحانی و در بلندمدت به سود جریان پشت سر روحانی رقم خواهد خورد. مسیر درست، بیان ضعفهای دولت یازدهم در عرصه سیاستگذاری و اداره امور بود. به هیچوجه نباید وارد بازی «چه کسی فاسدتر است؟» می شدیم. باید بستر لازم را برای تغییر پارادایم فکری مردم فراهم میکردیم. اگر این تغییر به سرعت رخ می داد که چه بهتر! اگر هم به سرعت رخ نمیداد در دوره آتی، جناب روحانی در زمینی بازی می کرد که خودش طراحی نکرده بود. یعنی با یک سیاست ورزی عاقلانه خواست مردم از قوه مجریه به این شد می شد: «تغییر نگاه سیستم اجرایی از خارج به داخل» که در نتیجه  شرایط برای برجام های 2 و 3 و نابودی کشور از بین میرفت. به این صورت در حالت حداکثری دولت از دست جناب روحانی خارج می شد و در حالت حداقلی روحانی به یک بازیکن بی دردسر تبدیل می شد. امروز مردم ما دیگر آمادگی ذهنی کافی برای پذیرش برجام دوم را ندارند بالاخص اینکه این بار باید بر سر برنامه موشکی معامله کنند، آن هم در میدان جنگ غرب آسیا! خب پس شرایط برای برجام دوم فراهم نیست خدا را شکر. اما برای زدن زیر میز برجام 1 هم شرایط مناسب نیست. در واقع مردم امروز بین «حفظ برجام »1 و «بازگشت تحریم ها» انتخاب میکنند آن هم با نمک فساد و غم زدگی از سیستم حاکمیتی. اما بهتر آن بود که ما زمین بازی را به انتخاب بین «بازگشت تجریمها در عین اجرای ذلیلانه برجام» و یا «بازگشت تحریمها و حفظ عزت و پیشرفت از مسیر تمرکز بر توانمندی داخلی» تبدیل میکردیم. متاسفانه کاندیداهای ما این فهم را نداشتند. البته توانایی این کار را هم نداشتند. در این شرایط جلیلی قدرت این تغییر را داشت، اما هنوز مردم باور ندارند که با حفظ برجام، تحریمها باز خواهد گشت. عصر روز جمعه در همان زمان مناظره، متاسفانه تحریمهایی علیه ما وضع شدند که شرایط را برای دسترسی دولت به دلارهای حاصل از فروش محصولات پتروشیمی سخت و غیر ممکن می کردند. اگر تیم پشت صحنه یکی از سه کاندیدای حاضر سرعت عمل کافی برای فهم این موضوع و انتقال آن به کاندیدای خود را داشتند زمین بازی کاملا به نفع ما عوض میشد. اما خب افسوس بابت فهم اندک و سرعت لاکپشتی تیم های پشت صحنه ما...

امروز حتی اگر یکی از سه کاندیدای ما هم پیروز شود باید در زمین تعیین شده توسط روحانی بازی کند و یعنی کوتاهی دست ما از بعضی ابزارها..

خلاصه آنکه سیاست محل رفتارهای بچه گانه و جاهلانه نیست. سیاست یک بازی است، اما بازی میان بزرگترها. سیاست یک بازی کوتاه مدت نیست که تمام شود. یک بازی در جریان است که گاهی میتوانیم ببازیم ولی آنی اتفاق بیفتد که ما میخواهیم و گاهی میتوانیم ببریم ولی آنی نشود که ما میخواهیم. سیاست یک بازی استراتژیک برای مغزهای استراتژیست است.

القصه ما بیشتر از آنکه روی برد 29 اردیبهشت بیاندیشیم باید به تغییر زمین بازی فکر کنیم. خوشبختانه سعید جلیلی یک استراتژیست بزرگ در زمین بازی سیاسیون است. او نه در سال 92 زیر بیرق پایداری ها رفت و نه امروز زیر علم شکسته «جمنا» سینه میزند. او می فهمد که جمنا یک حرکت از قبل شکست خورده است. پس درست بازی می کند.

برگردیم به سال 2010. یک ماه قبل از شروع جام جهانی؛ نیمه نهایی جام قهرمانان اروپا؛ بازی اینترمیلان در برابر بارسلونا. درصد مالکیت توپ کاملا به نفع بارسلونا بود. یک چیزی حدود 89 درصد زمان بازی توپ توسط بارسلونا می چرخید. اما نتیجه نهایی؟ اینتر برنده شد، به فینال رفت و قهرمان شد. شاید امروز هم بهتر باشد توپ را به حریف بدهیم. اما کاری کنیم که توپ را طوری بچرخاند که ما میخواهیم. این شاید بهتر باشد. البته تخیلی حرف میزنم. از اصولگرایان این سطح از سیاست ورزی بعید است. باید از ذیل چتر اصولگرایی خارج شویم. امروز در این جناح کمتر از انگشتان یک دست، فردی را پیدا می کنیم که بتواند خوب بازی کند. اما خب، چاره چیست؟ فکر نمیکنم بتوانیم توپ را خوب بچرخانیم، بهتر است حریف را به گردش توپ به آن شکلی که ما میخواهیم، وادار کنیم. باید سعی کنیم اگر پیروز نمی شویم، پیروزی رقیب را حتی از دور گذشته کمتر کند. آقای روحانی در یکی از سخنرانی های تبلیغاتی شان اظهار کردند با 51 درصد رای نمی توان بسیاری از کارها را انجام داد. درست می گویند. بالاخره تفاوت است میان رئیس جمهوری با مثلا 70 درصد یا 90 درصد رای و رئیس جمهوری با 51 درصد و به عبارت دقیق تر 50/7 دردص رای. باید رای دور دوم ایشان از این میزان نیز کمتر باشد.

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۰۰
علی