ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۷۰ مطلب با موضوع «ایده ها» ثبت شده است

نفس شناسی

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۰۳ ب.ظ

از منظر قرآن سه نوع نفس داریم. نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنة.

نفس اماره نفسی است که انسان را به سوی گناه و بدیها فرامیخواند. نفس لوامه نفسی است که موجب انقلاب فرد علیه خودش میشود. آن حالتِ پشیمانی بعد از گناه نشات گرفته از نفس لوامه هست. نفس مطمئنة هم نفسی است برای پرهیزگاران و رستگاران. همانان که به امر خداوند راضی اند و خدا نیز از آنها راضی است.

قطعا ما انسان ها در یک لحظه نمی توانیم هر سه نوع نفس را در یک لحظه تجربه کنیم. ولی میتوانیم در گذر زمان تحت فرامین هر سه نوع نفس قرار بگیریم.

پیشنهاد: تحقیق در مورد حالت های روانشناختی افراد، تحت فرمان هر سه نوع نفس! یعنی فردی که در حالت نفس اماره هست چه ویژگی هایی دارد. فردی که در حالت نفس مطمئه هست چی؟ و نفس لوامه چطور؟

و مهمتر آنکه آیا می توان یکی از وظایف مدیر اسلامی را این دانست که نفس لوامه افراد را علیه نفس اماره بشوراند تا فرد تحت حالت نفس مطمئنة قرار بگیرد؟

سوال جالبی است...!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۵:۰۳
علی

شعارهای جریان های سیاسی و مشکلات داخلی کشور

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۵۵ ب.ظ

دو جریان مهم سیاسی در کشور ما حضور دارند: اصولگرایان و اصلاح طلبان. در ظاهر که نگاه کنیم گویی که اصولگرایان همه جوره پای آرمانهای نظام و انقلاب ایستاده اند، ولی اصلاح طلبان همیشه با مبانی اسلام و دین و قرآن و انقلاب و نظام مشکلات اساسی دارند. خب در وهله اول درست هم هست. نوع روابط و رفتارهای دو جریان سیاسی این حرف رو تایید میکند. شعارهایی که میدهند، مواضعی که اتخاذ میکنند و کلا مصنوعات دو جریان انگاره فوق را به شدت مورد تایید قرار میدهد.

ولی من همیشه در این رابطه سوالی داشتم. رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای روحی فداه، با رفتارهای حکیمانه خود همیشه سعی کرده اند که هر دو جریان در داخل کشور باقی بمانند. در حالیکه اگر انگاره ای که عرض شد، صحیح باشد طبیعی است که فرد اول نظام باید تمام تلاشش این باشد که اصلاح طلبان از فضای سیاسی کشور به کلی حذف شوند. خب این یک تناقض بزرگ هست. چرا رهبر نظام اینگونه رفتار می کند؟

از منظر روانشناسی سیاسی شاید اگر به موضوع بنگریم بتوان تا حدودی برای تناقض فوق توضیحی ارائه کرد.

اصولگرایان همیشه دچار یک مشکل بزرگ بوده اند و آن اینکه هیچوقت برنامه درستی برای اداره کشور نداشته اند. همیشه حرف هایشان در حد شعارهای زیبا باقی مانده است و در صحنه عمل معمولا حرف خاصی برای گفتن ندارند. چرا؟ البته همین سوال را میتوان از زوایای مختلف بررسی کرد که خب در این مجال نمی گنجد.

اگر به شعارها، آرمان ها و اهداف کلی اصولگرایان نگاهی بیاندازیم متوجه خواهیم شد که هیچ تفاوتی مابین این شعارها، آرمانها و اهداف با شعارها، آرمانها و اهداف انقلاب و نظام نمیبینیم. البته منظورم از تفاوت، تناقض نیست، بلکه همان «تفاوت» را طلب کردم. یعنی چه؟ یعنی اینکه این جریان سیاسی به عنوان بخشی از کل نظام، دقیقا همان حرفهای کلی و زیبایی را میزند که اصل نظام و رهبر کشور بیان میکند. و این اصلا خوب نیست. وظیفه جریان های سیاسی این است که آن شعار و آرمان و هدف را در صحنه عمل اجرایی کنند. یعنی باید برنامه عملی برای اداره کشور داشته باشند. وظیفه جریان سیاسی بیان مطالب فلسفی و نظری نیست. وظیفه اش ارائه راهکار برای مشکلات مختلف کشور در عرصه های مختلف است. اینکه یک جریان سیاسی فقط حرف های کل نظام را بیان کند، به معنای آن است که جریان های دیگر سیاسی یا باید در جریان ما حل بشوند، یا آنکه اگر با ما مخالفت کنند پس لزوما باید با اصل انقلاب و نظام نیز مخالفت کنند.

درواقع اینطور بیان کنم که هر نظام سیاسی یک ظرفیتی دارد، جریان های مختلف سیاسی باید خود را درون این ظرف جا بدهند. حال اگر یک جریان سیاسی تمام ظرفیت را به خود اختصاص دهد، دیگر جایی برای دیگران باقی نمی ماند. خب طبیعی است که دیگران هم تمایل به حضور در صحنه دارند، حضور آنها در صحنه نیز منوط به تفاوت شعارها و آرمان ها و اهدافشان با شعارها و آرمان ها و اهداف جریان سیاسی مقابل است.

حال اگر جریان سیاسی مقابل به معنای کلیت نظام باشد، پس لزوما جریان های دیگر برای حفظ حضور خود باید با اصل نظام مخالفت کنند.

الان نیز قضیه به همین معناست. چون اصولگرایی به معنایی یعنی کل نظام؛ اصلاح طلبان اگر بخواهند حضور مستقلی داشته باشند مجبورند که با شعارهای اصولگراها گاهی مخالفت کنند و چون مخالفت با اصولگرایی یعنی مخالفت با کل نظام،  پس اصلاح طلبان مخالف نظام میشوند. البته شاید در ابتدای امر خودشان این مطلب را متوجه نشوند، ولی در بلند مدت از دل آن جریان سیاسی شعارهای ساختارشکنانه ای بروز میکند که هدفش در ابتدا فقط مخالفت با خط مشی های اصولگرایی است، ولی چون اصولگرایی یعنی کل نظام، پس لزوما اصلاح طلبی یعنی مخالفت با نظام.

البته نمیخواهم همه افراد درون جریان اصلاحات را منزه از عیب و ایراد کنم. ولی احساس میکنم اگر اصولگرایان به جای ابراز شعارهای کلی و بیان اصول نظام به شکل فلسفی و نظری، دست به برنامه ریزی های اجرایی میزدند و برای عمل و فعل خود برنامه ریزی میکردند و بیشتر بر روی همین موارد مانور میدادند، هیچگاه جریانات رادیکال اصلاح طلبی توان ابراز وجود پیدا نمی کردند.

فعلا در همین جا مبحث را تمام میکنیم، باشد که رستگار شویم!

بعدها شاید به تفصیل بر روی هر بخش این مطلب بحث کنم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۲:۵۵
علی

علم کلام علم 0 و 1 هاست. از منظر این علم یا کل یک مجموعه مورد قبول واقع میشود و یا همه آن رد میشود. علم عقیده است. و عقیده بسیط است. حداقل از منظر قبول شدن و نشدن بسیط است. یعنی یا اعتقادات یک فرد به صورت کامل پذیرفته میشود و یا همه اش یکجا رد میشود.

ولی علم فقه علم مدیریت جامعه است. علم فازی است. از منظر این علم یک فرد ممکن است کمی رد و کمی مورد قبول واقع شود.

این هر دو علم، گر چه در ظاهر متناقض اند ولی در باطن یک اصل را تشکیل میدهند و آن دین است.

دین یک کلیتی دارد که یا همه اش را باید پذیرفت یا همه اش را باید رد کرد. در غیر این صورت میشوی منافق. نمیشود که به صورت  دلبخواهی بخش هایی را بپذیری و بخش هایی را رد کنی. ولی جامعه را نمیشود با تفکر 0 و 1 اداره کرد. بالاخره در جامعه همه نوع آدمی موجود است. شیعه واقعی هست. شیعه اسمی هست. شیعه چند امامی هست. سنی هست. اهل کتاب هست. منافق هست. کافر هست. زندیق هست و ... .

این حرف ها همه اش مقدمه اول بود.

مقدمه دوم ولی کوتاه است. وظیفه دولت و حکومت از منظر اسلام هدایت جامعه به سمت خوبی ها و نیکی ها و فلاح و رستگاری است.

نتیجه آنکه دولت موظف است به وسیله منطق فازی جامعه را به سمت 0 و 1 هدایت کند.

ما دو نوع ولایت داریم. یا ولایت الهی و یا ولایت شیطان. بعضی آدمها همیشه ولایت الهی را قبول میکنند پس میشوند 1. و بعضی دیگر نیز همیشه ولایت شیطان را می پذیرند و میشوند 0. ولی بخش اعظمی از مردم گاهی ولایت الهی و گاهی ولایت شیطان را سرلوحه اعمال خویش قرار میدهند و میشوند فاز!

حال وظیفه دولت آن است که شرایط را طوری ترتیب دهد که افراد همیشه ولایت الهی را بپذیرند. حال یا مردم با دولت همراهی میکنند یا نمی کنند. آنانکه همراه دولت (دولت واقعی اسلامی) باشند به سمت 1 شدن پیش میروند و در بلند 1 میشوند. و آنانکه ساز مخالفت دم دهند میشود 0.

پس میتوان گفت که وظیفه دولت اسلامی حرکت از تفکر فازی به سمت تفکر 0 و 1 هست.

و این خود جای کار بسیار دارد. البته کاملا نیز قابل مناقشه است!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۱:۰۹
علی

علم جنگی، تمدن وحشی

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۳۵ ق.ظ

آینده پژوهی شون از دل جنگ در اومده...!

مدیریت استراتژیکشون از دل جنگ در اومده...!

تحقیق در عملیات شون، ایضا؛ از دل جنگ در اومده...!

و احتمالا بسیاری دیگر از علوم شون...!

آمریکایی ها رو عرض میکنم. چقدر وحشی هستن اینا آخه.

سوال اینه، آیا تمدن های دیگر هم، مثل چین، ایران، روم، یونان، مصر و ... از دل جنگ به علوم و دانش می رسیدند؟

وقتی میگیم تمدن غرب نوین، یک تمدن وحشی و خونخواره، دلیلش همینه...!

از منظر تاریخی میشه به شدت روش کار کرد و مطلب نوشت...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۲:۳۵
علی

حسابداری اسلامی

پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۳۶ ق.ظ

خب یکم عجیبه تیتر!

بعضیا حتی رو اینکه ما «مدیریت اسلامی»، «فلسفه اسلامی»، «جامعه شناسی اسلامی»، «اقتصاد اسلامی»، یا «روانشناسی اسلامی» داشته باشیم هم حرف دارن. این علومی که نام بردم بر ارزشها، هستی شناسی و معرفت شناسی های متفاوتی ابتناء دارند. با این وجود خیلی ها معتقدند که همه اینها «علم» هستند و علم هم غربی و شرقی و دینی و غیردینی ندارد.

حالا در این گیرودار من اومدم میگم که «حسابداری اسلامی» هم داریم. این چه معنی خاصی میتونه داشته باشه؟ آیا جن زده شدم؟ آیا شب شام زیاد خوردم؟ اون علوم قبولی ارزش-مبنا هستند، ولی حسابداری که فقط تکنیکه. حسابداری اسلامی دیگه چیه؟ حرفا میزنیا!

خب حداقل بگذارید حرفم رو بزنم، بعد گیر بدید.

اولا فعلا روی این بحث نمیخوایم بکنیم که آیا مثلا اقتصاد اسلامی داریم یا نه. کسانی که معتقدند اقتصاد، اسلامی و غیر اسلامی ندارد، لطفا بقیه پست رو نخوانند. اما آنهایی که معتقدند اقتصاد اسلامی با اقتصادهای دیگر متفاوت است، چند ثانیه ای وقت بگذارند تا شاید مطلب خوبی گفته باشم.

فعلا روی اینکه حسابداری فقط تکنیک هست، یا چیزی بیشتر از تکنیکه بحث نمی کنیم. فرض بر این است که حسابداری چیزی جز تکنیک ثبت رخدادهای مالی نیست.

ولی نکته ای در اینجا مطرحه. اینکه حسابداری بر اصولی ابتناء دارد که اگر این اصول تغییر کنند، آنوقت حسابداری هم تغییر خواهد کرد.

بنده ضمن مطالعاتی که در فقه اقتصاد اسلامی داشتم، متوجه شدم که تعریف سود در اقتصاد اسلامی با تعریف سود در اقتصادهای مرسوم و غربی بسیار متفاوت است. یعنی مواردی هست که در اقتصادهای مرسوم هزینه محسوب میشوند ولی از منظر فقه اقتصاد اسلامی نباید جزء هزینه های تاجر حساب شوند. خب همین یه نکته کلی تفاوت ایجاد میکنه. اگر سود را حاصل تفریق هزینه ها از درآمدها تعریف کنیم؛ آنگاه اگر در تعریف هزینه ها و درآمدها تغییری رخ دهد به ناچار در میزان سود هم تغییراتی حاصل خواهد شد.

همین یه نکته منجر به آن میشود که میزان سود، میزان مالیات فرد، میزان خمسش، میزان زکاتش، میزان درآمدهای دولت از محل مالیات و زکات، جریانات حاصل از خمس و...تغییراتی زیادی بکنند.

ضمن اینکه همین نکته باعث تغییرات زیادی در سیاستها و رفتارهای تجارتی بنگاه نیز میشود. یعنی همین یه نکته اصلا رفتار یک تاجر مسلمان را از رفتار یک تاجر غیرمسلمان در حیطه بازاریابی به طور کلی متمایز میکند.

حالا اگر کسی خواست معروف شود، میتواند روی همین نکته کار کند.

اگر کسی نبود و اگر برای دکترا گرایش مالی و اقتصادی را انتخاب کردم، این موضوع یکی از گزینه های مهم رساله دکترایم خواهد بود.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۰۰:۳۶
علی

از منظر اسلام ابزارهای تحقیق و کشف و فهم چهار مورد هستند؛ وحی و شهود و عقل و حس.

یعنی وقتی میخواهیم مطلبی را بررسی کنیم و به صورت اسلامی هم موضوع را انتخاب و هم روش تحقیق را برگزینیم، باید از این 4 ابزار استفاده ببریم.

ولی سوال این است که در طول زمان و در طی تکوین علوم اسلامی(از تفسیر قرآن گرفته تا اقتصاد و مدیریت) هر کدام از این ابزارها در برهه های مختلف چه نقشی را ایفا میکردند؟

مثلا اگر تکوین مدیریت اسلامی را به 4 عصر تقسیم کنیم(حالا شاید هم چند عصر بیشتر یا کمتر) در هر کدام از این اعصار، مثلا وحی به چه میزان نقش داشته است؟ آیا در همه دوره ها نقش وحی به یک میزان بوده است؟ یا گاهی بیشتر و گاهی نیز کمتر؟ 

بقیه ابزارها چطور؟

موضوع جالبیه واسه خودش!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۱۴:۴۲
علی

نظام آموزشی و تفکر استراتژیک

سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۴۵ ق.ظ

گفتیم تفکر استراتژیک یعنی دیدن چیزهایی که بقیه نمی بینن، شایدم میبینن ولی درکشون نمیکنن. تفکر استراتژیک یعنی مشاهده واقعیت ها، یعنی فهم دقیق روابط بین اجزاء و نهادها. یعنی محاسبه درست وزن نقش هر بازیگری  در حوادث مختلفی که به وقوع می پیوندند. یعنی اینکه بتونم بعد از دیدن نادیدنی ها، بعد از کشف روابطی که کمتر به چشم میان، فرصت هایی رو برای سود بیشتر و کسب سهم بازار بالاتر درک کنم. یعنی بفهمم نقشه بازی به جز شرایط فعلی، جور دیگری هم میتواند چیده شود.

ولی در این پست میخوام به ارتباط بین نظام آموزشی کشور و ایجاد تفکر استراتژیک  عموم مردم بپردازم.

ببینید نظام آموزشی کشور ما یک نظام ریاضی محور هست. یعنی بچه های ما از اول ابتدایی یاد میگیرن که ریاضی گونه بیاندیشند. البته نقطه ضعف دیگری هم وجود داره، اینکه نخبه های ما معمولا میرن سراغ علوم کاربردی و مهندسی؛ که در واقع اصلا علم نیستند. بلکه کاربرد علم در عرصه زندگی اند. در علوم مهندسی علم تولید نمیشه، بلکه از علم موجود در عرصه های مختلف زندگی استفاده میشه. اما این مطلب، بحث اصلی این پستم نیست.

بحث اصلی در رابطه با سیستم آموزشی و تفکر استراتژیک هست. علم ریاضی که امروزه محور نظام آموزشی ما هست، یک علم خطی است. یعنی ۲×۲ همیشه برابر خواهد بود با ۴. و این نوع علوم دشمن بزرگ تفکر استراتژیک هستند. در تفکر استراتژیک باید بدونیم که گاهی ۲×۲ ممکنه برابر بشه با ۵۰۰۰، گاهی هم منفی ۱۰!

پس برای ایجاد و بهبود تفکر استراتژیک لازم هست که محوریت آموزشی ما از علم ریاضی به علوم دیگری همچون فلسفه، جامعه شناسی و یا تاریخ تحلیلی تغییر پیدا بکنه. البته شاید هم علوم دیگری.

پی نوشت ۱: این مطالب به این معنی نیست که نباید علم ریاضی تدریس شود، بلکه منظور این است که نباید محور باشد.

پی نوشت ۲: بعدها در این مورد که اصلا مدیریت استراتژیک به شکلی که امروز در ایران، و حتی جهان، آموزش داده میشود و بررسی میشود خوب هست یا نه هم مطالبی خواهم نوشت.  علی الحساب فکر میکنیم که خوب است؛ علی الحساب!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۰۱:۴۵
علی

تفکر استراتژیک یعنی چی؟ یعنی دیدن هر چیزی که بقیه نمیتونن ببیننش. به همین راحتی

بگذارید مطلبی رو با شما درمیون بگذارم. معمولا وقتی کشورها به دوره رشد بالای اقتصادی میرسن، درآمد ملی و به تبع اون درآمد متوسط افراد بالا میره، زمانی که کالای زیادی در بازار هست و خب بالتبع قیمت ها میاد پایین؛ خلاصه کنم زمانی که عیش ملت جوره، مردم یواش یواش میرن سراغ کالاهای لوکس. میرن سمت تجملات. زندگی اشرافی رو انتخاب میکنن.

ولی بعد از جنگ، در حالیکه ما همیشه یا رکود داشتیم، یا تورم و یا جفتش رو با هم! یعنی زمانی که نه کالا تو بازار بوده و نه قیمت ها پایین، مردم ما رفتن سمت تجملات. مردم ما دنبال کالای لوکس بودن، لوس بازی درآوردن.

خب این چند تا موضوع شد. یعنی خود همین مطلب که چرا در این شرایط سخت اقتصادی دنبال تجملات رفتیم رو میشه از منظر روانشناسی، جامعه شناسی، جامعه شناسی اقتصاد، جامعه شناسی سیاسی، جامعه شناسی دین، امنیت ملی و .. مورد پژوهش قرار داد. خود همین بحث سالهای زیادی جای کار داره.

روی مطالب بالا کار شده، ولی بازم جای کار هست.

ولی مطلبی که میخوام با شما در میون بگذارم یک مقدار جدیده. تا حالا کسی به این فکر نکرده که خود رکود اقتصادی میتونه یه فرصت فرهنگی باشه.

یعنی چی؟ یعنی اینکه حالا که مردم سختشونه برن سراغ لوکسیات، ما بیایم این نرفتن سمت لوکسیات رو به عنوان فرهنگ بین مردم جا بندازیم. یعنی اگر مردم الان مجبورن ساده زیست کنن، کاری کنیم که این زیست ساده تبدیل به عادت ملت بشه.

البته میدونم تو همین پست چند تا مطلب متناقض رو گفتم. ولی کار بر روی همین مطالب متناقض، فهم اونها و چرایی ایجادشون و چگونگی رفع اونها هست که میتونه از یک تهدید اقتصادی، یک فرصت بزرگ فرهنگی بسازه

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۲:۱۶
علی

فرهنگ، «امر به معروف» و «نهی از منکر»

دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۳۵ ق.ظ

تازگیا این گزاره لیبرالیسمی «آقا تو چیکار به کار دیگران داری؟ سرت تو کار خودت باشه» یا «هر کسی رو تو قبر خودش میگذارند» و از این دست مطالب زیاد شنیده میشه. البته منظورم از «تازگیا» از سالها، بلکه دهه ها پیش هست. از کجا معلوم؟ شایدم قرن ها پیش....!

اما بحثم چیه. امر به معروف و نهی از منکر، با قیود فقهی خاصی اسلامی میشن. وگرنه هر جا که اسمی از «فرهنگ» میاد نام امر به معروف و نهی از منکر هم می درخشد.

بریم سر اصل مطلب.(تا حالا مگه رو فرعیات حرف میزدیم؟)

اولا ببینیم چه زمانی میشود امر به معروف و نهی از منکر کرد؟ در همین رابطه میشه یه جلد کتاب فقهی نوشت، ولی به صورت خلاصه اینکه، زمانی میتونیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم که طرفمون اون مطلبی که ما میخواهیم ایشون رو بهش امر کنیم، «معروف» بدونه؛ یا اگر میخواهیم ایشون رو از مطلبی نهی کنیم، این عزیز دلمون اون مطلب رو «منکر» بدونه. و این یعنی چی؟

آهان، رسیدیم به یک نقطه مشترک. و این یعنی اینکه اون طرف از نظر «هنجاری» مثل ما فکر کنه. اون چیزی رو که ما هنجار میدونیم، اونم هنجار بدونه. اون چیزی رو هم که «ناهنجار» میدونیم اونم ناهنجار بدونه. یعنی ما و ایشون یک «فرهنگ» مشترک داشته باشیم.

مسئله بعدی اینه که وقتی جامعه ای فرهنگی داشت، افراد اون جامعه به مبانی اون فرهنگ عشق میورزند. یعنی اگر عشق نمی ورزیدند که اصلا فرهنگی ایجاد نمیشد بلکه اصلا جامعه ای نبود. خب حالا وقتی در یک جامعه افرادی به ارزشهایی عشق میورزیدند، اونوقت قطعا با افرادی که میخوان برخلاف هنجار اون جامعه رفتار کنند به مقابله برمی خیزند. همین «برخیزیدن به مقابله با افراد عامل ضدهنجارها» اصل و اساس امر به معروف هست. حالا در هر جامعه ای چه غربی باشه، چه شرقی، چه اینوری، چه اونوری، چه دینی و چه سکولار، هر جایی که «جامعه» موجود باشد، با این ضدهنجارها مقابله میشه و تلاش میشه تا افراد عامل ناهنجاری یا عامل هنجار بشوند و یا...حالا طرد بشن یا کشته بشن یا ...بالاخره نباشن.

پس باید در هر جامعه ای چیزی به اسم امر به معروف و یا نهی از منکر باشه. یعنی اگر نباشه فرهنگی نیست، چون ذات فرهنگ با امر به معروف و نهی از منکر گره خورده. و هر جایی که فرهنگی باشه مقابله با ضد فرهنگ هم هست.

این بحث خودش به خودیه هم جای کار داره، اینکه ببینیم در جوامع غربی(وقتی بحث فرهنگ میشه خوشم نمیاد از واژه لیبرال استفاده کنم) یا جوامع مارکسیستی یا اسلامی و دینی یا هر سبک حکومت دیگری، چجوری با ضدهنجارها مقابله میکردن(چجوری امر به معروف و نهی از منکر میکردن). این یه مطلب.

مطلب دیگه اینکه بازم این موضوع خودش مهر تاییدی هست بر موضوع قبلی که «فرهنگ لیبرال» فقط یک پارادوکس هست و لا غیر...!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۱:۳۵
علی

فرهنگ لیبرال

دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۱۸ ق.ظ

یک تناقض! یک پارادوکس بزرگ! فرهنگ لیبرال!

بازم تنهایی، بازم اتوبوس تهران-قم؛ و باز هم تفکر..!

الان خواستم بگم خیلی متفکرم..

اما از شوخی گذشته، داشتم به این فکر میکردم که عبارت «فرهنگ لیبرال» قطعا از یک پارادوکس درونی رنج میبره. کسانی که با مفهوم فرهنگ، البته به صورت آکادمیک و نه عامیانه، آشنا باشند و البته با مفهوم و مبانی لیبرالیسم هم آشنا باشند درک میکنند چه میخوام بگم.

فرهنگ نوعی تقید فرد در قبال خواسته ها، هنجارها و ارزشهای اجتماعی رو به دنبال خودش میاره.

ولی لیبرالیسم هدفش رد هر گونه تقید در برابر خواسته های نفسانی هست. نتیجه اینکه «فرهنگ لیبرال» یک پارادوکس درونی رو به همراه خودش به ذهن متبادر میکنه.

قصدم در این وبلاگ اینه که ایده هام رو برای تحقیق به صورت کلی بیان کنم. هدفم شرح و تفصیل نیست. نمیخوام مقاله بنویسم. وگرنه میشد بیشتر از این در مورد همین مطلب نوشت. خودش به اندازه یک کتاب حرف داره. ولی ایده ست دیگه. شاید کسی خوند، خوشش اومد و رفت دنبالش.

اینجا، قصد، فقط اشتراک ایده هست؛ و لا غیر!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۱:۱۸
علی