ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جریان های سیاسی» ثبت شده است

سیاست مداران ما

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۲ ب.ظ

اجازه بدهید تجربه تنی چند از سیاست مداران کشور در سالهای اخیر را بررسی کنیم. کنش های سیاسی جالبی داشتند که در اکثر موارد موجب تضعیف پایگاه اجتماعی آنان در نزد مردم و نیز جایگاه سیاسی آنان در نزد بزرگان سیاسی کشور شده است.

از آقای موسوی شروع کنیم. ایشان سال 88 تصمیم گرفتند که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند. ایشان نخست وزیر امام و زمان جنگ بودند. از پایگاه اجتماعی بالایی هم برخوردار بودند. اما نتوانستند جلوی خود را بگیرند. اگر ایشان کمی بیشتر، و فقط 4 سال دیگر صبر میکردند، مطمئن هستم و هستید که با رای قاطعی پیروز می شدند. شاید حتی نزدیک به 30 میلیون. جوانهای امروزی که یادشان نمی آید در سالهای جنگ چه اتفاقاتی رخ داده بود. یادشان که نمی آمد رفتارهای کودکانه چه کسی موجب شد در بازنگری قانون اساسی پست نخست وزیری حذف شود. مردمان آن روزها هم بخش زیادی از حافظه خود را به جنگ اختصاص داده اند. در واقع نقاط ضعف رفتاری ایشان در خاطره اجتماعی ما زیاد پر رنگ نبود.

مورد دوم جناب احمدی نژاد است. هنوز بخش زیادی از پایگاه اجتماعی ایشان از عملکرد به نسبت خوب دوره اول ریاست جمهوری شان نشات می گیرد. فرض بفرمایید سال 88 این آقا رای نمی آورد. مطمئن باشید تا سالها به عنوان قهرمان ملی و اسطوره ایران زمین شناخته می شد. شعار مردم در انتخابات سال 88 را به یاد بیاورید: احمدی نازنین...جومونگ ایران زمین!

مورد سوم رفتار غیرعقلانی علامه مصباح نازنین است. این فیلسوف بزرگ و اندیشمند گرامی، چه بهتر بود که به کرسی تدریس خودشان می پرداختند و وارد گود جریان های سیاسی نمی شدند. البته قطعا منظور بنده این نیست که مذهبیون نباید وارد میدان سیاست شوند. اتفاقا نظر من این است که دیگران بیخود کردند وارد این میدان شدند. این میدان مهم متعلق به مردان خداست. اما هر کسی را بهر کاری ساختند. میدان سیاست میدان ریزه کاری هاست. افراد زیادی هستند که فیلسوف علم سیاست اند، اما سیاست مدار نیستند. در دانشگاه ها ما زیاد چنین افرادی را سراغ داریم. علامه مصباح عزیز هم از این دسته افراد است. کتاب ایشان در حوزه سیاست و اسلام یک کتاب فوق العاده است که هیچ فرد اهل سیاستی را نمیشناسم که نیازمند مطالعه آن نباشد. اما فرق است میان فیلسوف سیاسی و سیاست مدار. احمدی نژاد یک فیلسوف سیاسی نبود ولی ثابت کرده است که رفتار سیاسی را خوب بلد است. آقای خاتمی هم به همین شکل. اما علامه مصباح کاملا عکس این دو نفر است. او یک فیلسوف است و نه سیاست مدار. یادمان نرفته است که نامزد اصلح 7 ساله ایشان حتی از فیلتر شورای نگهبان عبور نکرد. و یادمان نرفته است که ایشان صاحب نظریه «اصلاح طلبان در صحنه نیستند، پس خطری ندارند» بود. ایشان اندکی اگر سیاست مداری پیشه میکرد قطعا در انتخابات 94 از تهران کاندید نمیشد. اگر از قم کاندید میشدند و در واقع جای خود را با آیت الله مومن عوض میکردند، وزن مجلس خبرگان بسیار بیشتر به نفع ما میشد. چون هم آقای مومن قطعا در لیست آقای هاشمی قرار میگرفت و رای میاورد و هم علامه بزرگوار ما با اقتدار از قم به مجلس خبرگان راه می یافتند.

مورد چهارم هم اختصاص پیدا میکند به حاج حسن روحانی. در باره این آدم زیاد نوشته ام. او اگر می فهمید چه چیز در انتظارش است قطعا امسال کاندید نمیشد. یا دعا میکرد رای نیاورد. یا مرزهای اخلاق را در هم نمی شکست و برای جلب و جذب آرای کثیف به همه ارکان نظام نمیپرید. خلاصه آنکه شانس آوردیم که او رای آورد. او اگر پیروز نمیشد به زودی عنوان قهرمان ملی را از آنِ خود میکرد. اما امروز...خداحافظ حاج حسن!

مورد پنجم اما...به نازنین مرد میدان سیاست ایران یعنی سعید جلیلی عزیز بر میگردد. او در سال 92 حتما باید از صحنه کنار میرفت. او باید میدانست که مردم-البته به اشتباه-مشکلات دوران احمدی نژاد را زیر سر او میبینند، پس به او رای نخواهند داد. البته خدا را شکر او نه زیر علم پایداری رفت و نه ترکیب بدترکیب جمنا را پذیرفت و این نشان از پختگی و تکامل او در میدان سیاست دارد. ولی سال 92 اشتباه محض کرد که پا به میدان رقابت ها گذاشت. حدسم این است که او بیشترین شانس را برای دوران پسا روحانی خواهد داشت.

با این سیاست مدارانِ سیاست ندار، خدایمان رحم کناد...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۰۲
علی

کسب قدرت اجتماعی-2

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۰۰ ب.ظ

در این مملکت هیچکس را پیدا نخواهید کرد که به تلون عقیدتی اصلاح طلبان و اعتدالیون باشد. آنها در اوائل دهه 60 و حتی تا اواسط دهه 70 و بعضی هایشان تا اواخر دهه 80، از آنور بوم می افتادند و امروز از اینور بوم؛ ماجراهای اکبر پونز که کاملا معروف است؛ افراطهای جناب روحانی حتی تا سالهای 78 زبانزد است؛ متن های نوشته شده توسط آقای خاتمیدر روزنامه کیهان؛ مصطفی تاجزاده که رفتارهای موتوری اش موجب خانه نشینی اعضای نهضت ملی-مذهبی شد؛ تا... اگر بخواهم بنویسم بسیار طولانی خواهد شد.

اما واقعیت این است که این افراد به واسطه قدرت فوق العاده و تبحر بالای رسانه هایی که پشتیبانشان هستند، و البته استفاده از ادبیات مناسب (و البته منافقانه) کاملا میتوانند خود را در دل بخشی از مردم جا کنند. البته آنان می دانند باید چگونه صحبت کنند تا چه افرادی را جذب کنند و این بسیار مهم است. متاسفانه تا چهارشنبه عصر، هیچکس هیچ ایرادی نمی توانست به آقای رئیسی بگیرد. البته ایرادهای سلیقه ای، یا حتی برنامه ای بود، ولی ایرادی نبود که زبان ما بسته باشد. اما چهارشنبه عصر تصاویری از این مرد در کنار یک خواننده پخش شد که توانست موج بزرگ ایجاد شده توسط قالیباف را کاملا خنثی کند. آخر جناب رئیسی محترم؛ شما کجایتان به فردی مثل تتلو میخورد؟ چه کسی گفته استفاده از این روش شما را محبوب قلوب می کند؟ حداقل اگر فردی مثل محمد اصفهانی یا علیرضا افتخاری بود خب به تیپ شما میخورد و برایتان محبوبیت میخرید. اما تتلو؟ واقعا تتلو؟ این آیا عوامفریبی نیست؟ چه کسانی به شما پیشنهاد دادند با تتلو هم قطار شوید؟

بنای بر زیاده گویی ندارم.

اما کسب قدرت اجتماعی هم روش و راهکار دارد. من در این زمینه وارد نیستم. اما به آقایان اصولگرا و به دوستان مذهبی خودم توصیه میکنم چند کارگروه تخصصی در این زمینه تشکیل دهند.

باشد که توانمندی کسب کنند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۰۰
علی

کسب قدرت اجتماعی

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۲۵ ب.ظ

کسب قدرت اجتماعی، از مقوله های فوق پیچیده است که هر کسی را یارای اجرای آن نخواهد بود. بحث حول این مفهوم البته به سختی اجرای آن نیست. ولی در مقام عمل، این امر بسیار پیچیده می نمایاند. (و من چقدر به خودم فشار می آورم که فلسفی بنویسم.) سهولت در نظر، باعث آن است که هر کسی در خود این توانمندی را حس کند؛ اما صعوبت در عمل مسبب خسران فراوان است.

از خوبی های جریان اصلاحات یکی هم آن است که هر کسی تخصصی بحث می کند. اگر کسی در عرصه خاصی مدعی است، می توان نتیجه گرفت که او حداقل چند کتابی در آن زمینه خوانده است. اگر هم صحبتی ندارد، سکوت پیشه می کند. اما در مقابل، جریان اصولگرا و اگر عام تر بحث کنیم، جریانات مدعی مذهب در کشور ما، با اینکه مطالعه زیادی هم ندارند، اما سعی دارند در قبال هر چیزی نظریه علمی مطرح کنند.

البته متاسفانه نسل جدید اصلاح طلبان نیز همانند نسل قبلی نیست. آنها به گمانم شبیه جریان اصولگرا شده اند و این اصلا خوب نیست.

القصه، در گروه های تلگرامی که مشاهده می کنم، دوستان عزیز مذهبی من، در هر زمینه ای که بحثی مطرح می شود داخل گود شده و اظهار فضل می کنند، لیکن از آنجا که سوادشان بیش از ارزنی نیست، در هر مورد نیز با وسعی کم و توانی اندک، در آخر مجادله، به بدترین شکل ممکن ضایع (!) شده و میدان را به دوستانی که با ما هم نظر نیستند واگذار می کنند.

برای دوستان حزب اللهی خودم به شدت آرزو میکنم که در ابتدا کمی سطح سواد خودشان را بالا ببرند و در مرحله بعد کمی تخصصی تر بحث کنند.

در مورد برجام که با دوستان بحث می کردیم، از آنجایی که به لطف یکی از اساتید گرام، تخصصی در این زمینه وارد شدم تقریبا دست خالی جریان اصلاحات و اعتدال را رو کردم. اما دوستانی داشتم که چه در زمینه برجام، چه در زمینه سند 2030، چه در زمینه تاریخ انقلاب و چه در زمینه های دیگر اظهار فضل می کردند بدون آنکه حتی اندکی مطالعه داشته باشند. از این رو، وقتی افراد بی طرف مشاهده می کنند که در هر زمینه ای، جریان اصلاحات پیروز است و در واقع دست خالی جریان اصولگرایی را میبینند، خب طبیعی است که به آن سو متمایل شوند.

کمی مطالعه، کمی بحث تخصصی، کمی دقت نظر، کمی ادعای کمتر، دوستان! اندکی تفکر...

زین همین سبب، معمولا جریان اصلاحات به شکلی آرام و تدریجی، قدرت اجتماعی بیشتری را به سمت خود جذب می کند. شاید در سالهای گذشته مثلا اوائل دهه 70، و حتی تا اواسط دهه 80، پایگاه اجتماعی اصولگرایان بسیار بیشتر بود، اما در گذر زمان شاهد آن هستیم که نفوذ کلمه اصلاح طلبان بیشتر میشود، چون تخصصی بحث میکنند. کلا آنکه اگر چیزی نمیدانیم، حداقل تخصصی بحث نکنیم، سوالی بپرسیم، یا در بهترین حالت، پارادوکس های منطق طرف مقابل را به او نشان دهیم. ولی بحث ایجابی نکنیم که ضایع می شویم!

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۲۵
علی

پس از انتخابات

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۲۴ ق.ظ

4 سال پیش ما تا 4 روز قبل از انتخابات پیروز بودیم. هیچکس فکرش را هم نمی کرد که فردی چون روحانی از دل انتخابات پیروز بیرون آید. ولی خب اختلافات عجیب جریان اصولگرایی، مخصوصا نظریه فوق پیشرفته «اصلاح طلبان در میدان نیستند» از سوی بزرگی که از ته قلبم به او ارادت دارم باعث شد که چرخ روزگار بچرخد و روحانی رئیس جمهور ما بشود. عصر شنبه، فردای روز انتخابات، یکی از میان ما بلند شد، آستین همت را بالا زد، غم زده نشد، بسم الله گفت و یادآور شد که «تازه کار ما شروع شده است». مات و مبهوت ماندیم. دوستش داشیم، اما حرفش را نمی فهمیدیم. مطمئن بودیم بی دلیل حرف نمی زند ولی جهانی پر از معنا که پس پرده کلماتش پنهان شده بود را نمی دیدیم. ما دوست داشتیم از خواب بیدار شویم و ببینیم که پیروزی حسن روحانی تنها یک کابوس بوده است. اما او کابوس را قبول نداشت. قصد داشت از فرصت 4 ساله حسن روحانی نهایت استفاده را بکند. دست بر زانوانش گذاشت، یا علی گفت و عشق را آغاز کرد. کارگروه های متفاوتی تشکیل داد: کارگروه اقتصادی، کارگروه اجتماعی، کارگروه بهداشت، کارگروه روابط خارجی، کارگروه فرهنگ، کارگروه هنر...که چه بشود؟ که همه زوایای سیستم اجرایی کشور را بررسی کند. با بزرگان علمی کشور جلسه گذاشت، صحبت کرد، حرف هایشان را شنید، برایش فرقی هم نمی کرد که این فرد دانشمند اصولگراست یا اصلاح طلب، راستی است یا چپی، با هر کسی که فکر میکرد میتواند مشکلی از نظام و مردم را حل کند صحبت کرد. راستش را بخواهید برنامه اش را ندیدم، اما دوستانی دارم بهتر از آب روان! به زلالی رود، به سفیدی صبح، به زیبایی شبنم روی برگ درختان سبز بهاری، قابل اعتمادتر از دو چشمانم، عاشق ایران، پیرو اسلام، حرف هایشان؟ راست تر از صداقت، درست تر از حقیقت، اگر آنها بگویند این برنامه، جامع ترین برنامه اجرایی کشور است، من حتما قبول میکنم. او اما به همین نشست ها و جلسات اکتفا نکرد، برخلاف استاندار استان تهران که معتقد بود در استان تهران پدیده حاشیه نشینی شهرها وجود ندارد (در حالیکه در حاشیه شهر تهران 1 میلیون حاشیه نشین داریم) و از حیطه تحت نظارت خودش خبر ندارد، او به شهرها، روستاها، دهاتها و هر جایی که زندگی جاری بود سر زد، به مناطقی رفت که مردم آنجا از نظر سیستم اداری ما وجود ندارند، از شمالی ترین نقطه تهران تا مستضعف نشین ترین مناطق ایران را از نزدیک دید. یک برنامه علمی-عملیاتی را طی این 4 سال آماده کرد. منتظر بود دوران رقابت های انتخابات ریاست جمهوری شروع شود که...احساس کرد فضای کشور برای بزرگی چون او آماده نیست. در غار دلش اما، نخزید. کنار کاندیدایی که فکر میکرد میتواند مشکلی از مشکلات کشور را حل کند ایستاد، از او حمایت کرد. شهر به شهر برای تبلیغ او رفت. حتی می گویند برنامه تهیه شده را به او سپرد تا اگر پیروز شد اجرایش کند. نمیدانم برنامه اش محتوی چه مطالبی است. جزء اسرارش شاید باشد، شاید هم نه، همگان بدانند، بخشهایی از آن را در سخنرانی ها بیان کرده. اما میدانم برنامه او، برنامه ای اجرایی و عملیاتی است؛ مبتنی بر علم روز. او 4 سال زحمت کشید، کار کرد، نایستاد. حرکت کرد. منتظر نماند. اقدام کرد. شاید روزی مردم ایران لیاقت چون اویی را پیدا کنند. البته اگر همچنان اینچنین پاک، ساده و بی آلایش بماند.

خدایش رستگارش کناد

او مرد میدان جانبازی، و قهرمان میدان سیاست است. او عزیز دل من، آقا سعید جلیلی بزرگ است.

نگفتم دکتر است، چون امروز هر کسی از راه میرسد دکتر خطابش می کنند. او جانیاز جنگ است، مرد میدان سیاست، او؛ یک کلام، عبد است.

خدایش رحمت کناد....

باشد که چون او زیاد شوند.

امروز اگر به رئیسی رای میدهم یک دلیلش حتما حمایت سعید جلیلی از اوست..

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۲۴
علی

من مفاخرم-٢

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۱۴ ب.ظ

وقتی میگم مفاخرا فحش خورشون خوبه، منظورم همینه

نیم ساعته یک عکس گذاشتم روی پروفایلم به مضمون "با روحانی تا ۹۶/۰۲/۲۶".

افرادی باهام قطع رابطه کردن. افرادی هم نه در حد قطع رابطه اما تا میتونستن مودبانه فحشمون دادن.

جالبه بعضی از این حضرات عکس پروفایلشون "با روحانی تا ۱۴۰۰" هست.

سید شهیدان اهل قلم:

"در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب اللهی ها"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۱۴
علی

من مفاخرم

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۲۷ ب.ظ

در خلال «داستان تحول من» قضیه لقب «فخرالفخرا مفاخرالفخور حافظ الدوله خان رئیس کچل ها» را عرض کرده بودم.

بله من مفاخرم. مفاخرها ویژگی هایی دارند. یکی از آن ویژگی ها هم این است که «فحش خور» ملسی دارند.

به طور مثال در این چند روز، وقتی با هواداران حاج حسن روحانی بحث میکنیم در آخر کار متوجه می شویم که یک عدد «راست افراطی» هستیم. و آن هنگام که با طرفداران حاج محمود احمدی نژاد به جدال احسن می پردازیم ملقب می شویم به «چپ افراطی»؛ فحش خوری یکی از ویژگی های مفاخرهاست
 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۲۷
علی

طراحی زمین بازی مهمتر از پیروزی در انتخابات

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ

به چه کسی رای بدهیم؟

سوال سختی است. تا این لحظه خودم هنوز به نتیجه خاصی نرسیده ام. مادرم یک ایده منحصر به فردی در همین زمینه دارد. چون در اولین دوره ریاست جمهوری به بنی صدر رای داده اند و بنی صدر هم آن ماجراها را پیش آورد، از همین منظر مادر محترم علاقه ای ندارند تا به نفر پیروز انتخابات رای دهند. من نیز تا دوره قبل معتقد بودم خب یک رای است دیگر! به یک نفری رای می دهیم. اما این دوره واقعا معتقدم در قبال رای دادن و رای ندادن به صورت کلی، و رای دادن به یک فرد خاص باید در محضر خداوند پاسخگو باشیم.

ایده اولیه دموکراسی «جمع جبری» رای همه آحاد مردم است. یعنی هر شهروند بر اساس منافع خودش به فرد خاصی رای می دهد و خب هر کسی که توانست مجموع جبری بیشتری را به خود اختصاص دهد پیروز انتخابات خواهد بود. اما در جهان واقع همه چیز به همین زیبایی و باکلاسی رقم نمی خورد. مردم اولا در بسیاری مواقع توان فهم منافع خود را ندارند. یعنی نمی دانند چه چیز خوب است و چه چیز بد. دوم آنکه حتی اگر بتوانند منافع خود را به خوبی تشخیص دهند، به سختی یک ارتباط منطقی میان منافع کوتاه و بلند مدت خود برقرار خواهند کرد. سوم آنکه مردم در تشخیص اینکه چه کسی می تواند منافع آنان را تامین کند نیز در اکثر مواقع ناتوانند. و چهارم آنکه لزوما نامزدهای انتخاباتی با منافع مردم هماهنگ نیستند؛ با این توضیح که کاندیداها مدت هاست که در شرایط مردم زندگی نکرده اند و درک آنان از جهان پیرامون با درک مردم فرسنگ ها فاصله دارد.

نتیجه آنکه بازی انتخابات به همان سادگی هایی که دموکراسی فرض می کند نیست. بسیار پیچیده بوده و راهروهای تودرتوی زیادی دارد که فهم آن جدا کار مشکلی است. در ایام تبلیغات هم آن کاندیدایی مطمئنا رای بیشتری را جذب خواهد کرد که بتواند فهم عمومیِ عموم مردم را در این راهروها، به آن سمتی هدایت کند که خود می خواهد. از این رو، هر فرد بنا بر درک خود از وقایعِ در جریان، باید دست به اقداماتی بزند که بتواند در فهم مردم تاثیری هر چند ناچیز داشته باشد. البته هر انتخابات، انتخاب یک مسیر 4 ساله نیست. گاهی یک انتخاب، مسیر چند دهه ای ما را رقم خواهد زد و حتی در شرایط خاصی، مسیری که کشور در چند قرن آتی طی خواهد کرد نیز توسط مجموعه ای از انتخابهای امروز ما تعیین خواهد شد. به طور مثال فرض کنید مردم سال 32 به جای تمکین به دستور مصدق مبنی بر خانه نشینی، به خیابان می ریختند و از وقوع کودتای 28 مرداد جلوگیری می کردند. خب این کمک بسیاری به آینده کشور می کرد. یا فرض کنید آن سربازی که شب کودتای نوژه به دفتر آیت الله خامنه ای رفت و طرح کودتا را لو داد. اگر آن سرباز به موقع اقدام نمی کرد قطعا امروز مسیر کشور غیر از آن چیزی بود که در این نزدیک به 40 سال طی شده است. سال ها پیش کتابی داشتم به نام «خواص در لحظه های تاریخ ساز» که این موارد را به خوبی شرح داده بود. انتخابهای به ظاهر کوچکی که مسیر آینده تاریخ (در وسعت کل عالم بشریت) را رقم میزند. البته برخلاف ادعای آن کتاب، این انتخابها لزوما توسط نخبگان جامعه صورت نمی پذیرد. قبلا هم بیان کرده ام که بهترین تعریف از عوام و خواص را متعلق به رهبر معظم انقلاب میدانم: خواص افرادی هستند که بر اساس تحلیل و فکر دست به اقدامی میزنند، ولو در لباس نانوا یا پاکبان شهرداری باشند. اما ممکن است فردی در مقام استادی، نمایندگی، وکالت ملت، حقوقدانی و ریاست جمهوری باشد اما عوام باشد چرا که نمی فهمد فلان حرکت به چه معناست و چه عواقبی دارد. از این منظر اگر بخواهیم به انتخابات نگاه کنیم، باید کمی دست به عصا باشیم. گاهی انتخاب یک فرد، گر چه بسیار هم دوستش داریم به صلاح نیست. گر چه شاید بهترین هم باشد اما به صلاح نیست. به طور مثال من شخصا در سال 92علاقه بسیاری به آقا سعید عزیز، دکتر جلیلی بزرگ داشتم. به او هم رای دادم. اما واقعیت این است که مناسبترین فرد در آن سال قطعا و یقینا جناب قالیباف بود. مردم مشکلات خود را زیر سر تحریم ها می دیدند و مسئول مذاکراتی ما نیز سعید جلیلی بود. ضمن آنکه در دو سال آخر دولت احمدی نژاد، مردم یکی از بدترین شرایط اقتصادی پس از انقلاب را تجربه می کردند و مسیری غیر از راه احمدی نژاد، از نظر آنها مسیر درست بود. درست یا غلط، سعید جلیلی در اذهان عامه ملت ادامه دهنده راه دولت دهم بود. پس تقریبا انتخاب او به عنوان رییس جمهوری امری محال می نمود. چه بهتر آن بود که جلیلی کنار میرفت تا بخش زیادی از 4 میلیون رای او به نام قالیباف نوشته شود. به این صورت به مصیبت روحانی-ظریف دچار نمی شدیم.

بازی انتخابات به سادگی فروض دموکراسی نیست. پس ساده بازی نکنیم. خب پس چه کار باید می کردیم؟ سوال خوبی است. امروز جامعه به مرحله عبور از برجام نرسیده است. به همین دلیل به مرحله عبور از روحانی هم نرسیده است. ما می توانستیم در زمان مناظرات به گونه ای زمین بازی را طراحی کنیم که اولا مردم از اصل نظام زده نشوند و ثانیا هر کسی که رییس جمهور بعدی کشور شد، مجبور باشد در آن زمینی بازی کند که ما طراحی کرده ایم. جنابان رییسی، میرسلیم و قالیباف به شدت در این مرحله دچار ضعف درک سیاسی شدند و در همان زمینی بازی کردند که روحانی و جریان پشت سر او می خواهد. البته نمیخواهم بگویم روحانی قصد دارد نظام را زمین بزند، اما جریانی پشت سر او قرار داد که دقیقا خواهان همین است. از همین منظر در مناظرات و مخصوصا مناظره سوم بازی فساد را به راه انداختند و هر آنچه از واقعیت و دروغ بود به دیگران نسبت دادند. قطعا نظام عزیز ما در حد زیادی دچار فساد شده است ولی وقتی مسئولین درجه یک نظام اینچنین همدیگر را متهم میکنند، اولین نتیجه آن دلزدگی مردم از حاکمیت است. نکته دوم آنکه وقتی مردم از حاکمیت و اصلاح اوضاع جاری به دست دیگر نامزدها ناامید شوند، ترجیح می دهند هزینه های تغییر را نپردازند و همین وضع موجود را تحمل کنند. در نتیجه اوضاع در انتخابات 29 اردیبهشت به سود روحانی و در بلندمدت به سود جریان پشت سر روحانی رقم خواهد خورد. مسیر درست، بیان ضعفهای دولت یازدهم در عرصه سیاستگذاری و اداره امور بود. به هیچوجه نباید وارد بازی «چه کسی فاسدتر است؟» می شدیم. باید بستر لازم را برای تغییر پارادایم فکری مردم فراهم میکردیم. اگر این تغییر به سرعت رخ می داد که چه بهتر! اگر هم به سرعت رخ نمیداد در دوره آتی، جناب روحانی در زمینی بازی می کرد که خودش طراحی نکرده بود. یعنی با یک سیاست ورزی عاقلانه خواست مردم از قوه مجریه به این شد می شد: «تغییر نگاه سیستم اجرایی از خارج به داخل» که در نتیجه  شرایط برای برجام های 2 و 3 و نابودی کشور از بین میرفت. به این صورت در حالت حداکثری دولت از دست جناب روحانی خارج می شد و در حالت حداقلی روحانی به یک بازیکن بی دردسر تبدیل می شد. امروز مردم ما دیگر آمادگی ذهنی کافی برای پذیرش برجام دوم را ندارند بالاخص اینکه این بار باید بر سر برنامه موشکی معامله کنند، آن هم در میدان جنگ غرب آسیا! خب پس شرایط برای برجام دوم فراهم نیست خدا را شکر. اما برای زدن زیر میز برجام 1 هم شرایط مناسب نیست. در واقع مردم امروز بین «حفظ برجام »1 و «بازگشت تحریم ها» انتخاب میکنند آن هم با نمک فساد و غم زدگی از سیستم حاکمیتی. اما بهتر آن بود که ما زمین بازی را به انتخاب بین «بازگشت تجریمها در عین اجرای ذلیلانه برجام» و یا «بازگشت تحریمها و حفظ عزت و پیشرفت از مسیر تمرکز بر توانمندی داخلی» تبدیل میکردیم. متاسفانه کاندیداهای ما این فهم را نداشتند. البته توانایی این کار را هم نداشتند. در این شرایط جلیلی قدرت این تغییر را داشت، اما هنوز مردم باور ندارند که با حفظ برجام، تحریمها باز خواهد گشت. عصر روز جمعه در همان زمان مناظره، متاسفانه تحریمهایی علیه ما وضع شدند که شرایط را برای دسترسی دولت به دلارهای حاصل از فروش محصولات پتروشیمی سخت و غیر ممکن می کردند. اگر تیم پشت صحنه یکی از سه کاندیدای حاضر سرعت عمل کافی برای فهم این موضوع و انتقال آن به کاندیدای خود را داشتند زمین بازی کاملا به نفع ما عوض میشد. اما خب افسوس بابت فهم اندک و سرعت لاکپشتی تیم های پشت صحنه ما...

امروز حتی اگر یکی از سه کاندیدای ما هم پیروز شود باید در زمین تعیین شده توسط روحانی بازی کند و یعنی کوتاهی دست ما از بعضی ابزارها..

خلاصه آنکه سیاست محل رفتارهای بچه گانه و جاهلانه نیست. سیاست یک بازی است، اما بازی میان بزرگترها. سیاست یک بازی کوتاه مدت نیست که تمام شود. یک بازی در جریان است که گاهی میتوانیم ببازیم ولی آنی اتفاق بیفتد که ما میخواهیم و گاهی میتوانیم ببریم ولی آنی نشود که ما میخواهیم. سیاست یک بازی استراتژیک برای مغزهای استراتژیست است.

القصه ما بیشتر از آنکه روی برد 29 اردیبهشت بیاندیشیم باید به تغییر زمین بازی فکر کنیم. خوشبختانه سعید جلیلی یک استراتژیست بزرگ در زمین بازی سیاسیون است. او نه در سال 92 زیر بیرق پایداری ها رفت و نه امروز زیر علم شکسته «جمنا» سینه میزند. او می فهمد که جمنا یک حرکت از قبل شکست خورده است. پس درست بازی می کند.

برگردیم به سال 2010. یک ماه قبل از شروع جام جهانی؛ نیمه نهایی جام قهرمانان اروپا؛ بازی اینترمیلان در برابر بارسلونا. درصد مالکیت توپ کاملا به نفع بارسلونا بود. یک چیزی حدود 89 درصد زمان بازی توپ توسط بارسلونا می چرخید. اما نتیجه نهایی؟ اینتر برنده شد، به فینال رفت و قهرمان شد. شاید امروز هم بهتر باشد توپ را به حریف بدهیم. اما کاری کنیم که توپ را طوری بچرخاند که ما میخواهیم. این شاید بهتر باشد. البته تخیلی حرف میزنم. از اصولگرایان این سطح از سیاست ورزی بعید است. باید از ذیل چتر اصولگرایی خارج شویم. امروز در این جناح کمتر از انگشتان یک دست، فردی را پیدا می کنیم که بتواند خوب بازی کند. اما خب، چاره چیست؟ فکر نمیکنم بتوانیم توپ را خوب بچرخانیم، بهتر است حریف را به گردش توپ به آن شکلی که ما میخواهیم، وادار کنیم. باید سعی کنیم اگر پیروز نمی شویم، پیروزی رقیب را حتی از دور گذشته کمتر کند. آقای روحانی در یکی از سخنرانی های تبلیغاتی شان اظهار کردند با 51 درصد رای نمی توان بسیاری از کارها را انجام داد. درست می گویند. بالاخره تفاوت است میان رئیس جمهوری با مثلا 70 درصد یا 90 درصد رای و رئیس جمهوری با 51 درصد و به عبارت دقیق تر 50/7 دردص رای. باید رای دور دوم ایشان از این میزان نیز کمتر باشد.

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۰۰
علی

تا 1400 متاسفانه

دوشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ب.ظ

از هاشمی به خاتمی: 180 درجه اختلاف

از خاتمی به احمدی نژاد: 180 درجه اختلاف

از احمدی نژاد به روحانی: 180 درجه اختلاف

این وضعیت سیاسی مردم ایران است. یعنی سیاه و سفید دیدن در نگاه سیاسی مردم گویا نهادینه شده است. این نشان دهنده ضعف بینش سیاسی مردم ماست. کاری ندارم روحانی خوب است یا بد، احمدی نژاد خوب است یا بد، خاتمی خوب است یا بد. مهم این است که با رای همین مردم ما همیشه در حال چرخش های 180 درجه ای در مهمترین رکن اجرایی کشور هستیم. البته تفاوت هاشمی و خاتمی در عرصه اقتصادی 180 درجه نبود و شاید همین نیز از عوامل شکوفایی اقتصادی ایران در دولت دوم آقای خاتمی بود. اما واقعیت این است که مردم چنین درکی نداشتند. مردم خاتمی را قطب مخالف هاشمی میدانستند و برای همین نیز به او رای دادند. تا مردم ما قدرت نگرش خود را بالا نبرند و عادت داشته باشند همیشه سیاه و سفید ببینند وضع ما همین است.

حال از این بحث که بگذریم. بحث اصلی من در اینجا، دلایل روی آوردن به روحانی است. مردم همه مشکلات احمدی نژاد را زیر سر تحریم ها می دیدند و به همین دلیل نیز حاضر به پذیرش روحانی شدند چون فکر می کردند که او می تواند این مشکل را برطرف کند. واقعیت این است که او نتوانست ولی جامعه این «نتوانستن» را هنوز متوجه نشده است. هنوز جامعه آماده عبور از برجام نشده است. در انتخابات پیش رو شانس روحانی برای پیروزی بالاتر است. دوره دوم روحانی قطعا مردم را متوجه داخل خواهد کرد. اگر در انتخابات 29 اردیبهشت روحانی باخت که هیچ؛ اما چون احتمال برد روحانی بیشتر است، در دوره بعد علاوه بر اینکه باید قدرت خود برای اداره کشور را برای سالهای 1400 به بعد افزون کنیم، باید مردم را برای عبور از برجام هم آماده کنیم. به نظرم مردم در سال 1400 خواهند فهمید که راه حل مشکلات ما در توجه به داخل است. اقتصاد مقاومتی از 1400 شاید بتواند عملی شود.

خیلی تخیلی بحث کردم! اما همینیه که هست

باشد که رستگار شویم....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۰۰
علی

کسب محبوبیت خوار کننده!

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۴ ب.ظ

اگر به تاریخ انقلابمان نگاه کنیم، از همان سال 42 رد پای حسن روحانی وجود دارد. اولین کسی هم که به امام خمینی (ره) لقب امام داد، همین حاج حسن روحانی خودمان بود. اما قبل از انقلاب که تقریبا اثری از آقای خاتمی نمیبینیم. در واقع ایشان به معنای واقعی کلمه یک انقلابی نیستند و برای انقلاب هیچ هزینه ای پرداخت نکرده اند

در تاریخ جمهوری اسلامی هم که نگاه کنیم به جز یک دوره هشت ساله که آقای خاتمی رییس جمهور بوده است، همیشه حسن روحانی جایگاه بالاتر، مهمتر و موثرتری داشته است.

اما اینکه امروز حسن روحانی از نام محمد خاتمی برای کسب محبوبیت استفاده می کند هم برای خودش و هم برای نظام اصلا معنای خوبی ندارد.

برای خودش که معلوم است. او یک پیرو مکتب نیاوران و کارگزاران است. این قشر به شدت آدمهای مغروری بوده اند. آنها خود را برتر از دیگران میدانند. مطمئنا بیشترین کسی که از بردن نام خاتمی برای کسب محبوبیت رنج میبرد خود حسن روحانی است.

اما برای نظام از دو جهت ایراد دارد. اول آنکه رئیس جمهور همین نظام به میزانی در کسب محبوبیت ناموفق است که مجبور است به دیگران پناه ببرد. دوم آنکه این سرپناه یکی از سران فتنه 88 است که نظام او را طرد کرده!

وا حسرتا...!

یک بازی دو سر باخت برای نظام...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۲۴
علی

در باب برجام-2

پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۵۵ ب.ظ

با عزیزانی از حامیان دولت یازدهم مشغول بحث حول برجام و سیاست های دولت یازدهم بودیم. تحلیلهایم را بدون هیچ تغییری در ادامه به اشتراک می گذارم

با سلام و عرض احترام خدمت شما. جدا خوشحال شدم که حداقل یکی از طرفداران برجام، سعی میکند با زبان آمار و علوم دقیقه با بنده بحث کند. دوستان دیگر معمولا اوائل که تهمت احمدی‌نژادی بودن به بنده می‌زنند. و در آخر بحث هم، زمانی که سخن دیگری ندارند با بیان اینکه ما متخصص حقوق بین‌الملل نیستیم و باید سیستمی نگاه کنیم و از این حرف‌هایی که در اوائل کار هیچ سخنی از آنها در میان نبود، سعی بر آن دارند که خود را محق جلوه دهند. در واقع سعی می‌کنند در برابر فهمیدن مقاومت کنند و من این مقاومت را درک نمی‌کنم.

اما اجازه می‌خواهم که بحث را با توجه به آخرین کلیپی که شما ارسال فرمودید شروع کنم. مقایسه ایران زمان احمدی‌نژاد و ونزوئلا! خب این اصلا مقایسه درستی نیست که اتفاقا ما می‌بینیم که در هفته‌نامه تجارت فردا و روزنامه دنیای اقتصاد بسیار روی این موضوع تاکید می‌شود. سوال را باید درست مطرح کرد تا به پاسخی صحیح دست یابیم. سوال درست به زعم این است: «تجربه ونزوئلا چه بود که ناگهان از عرش به فرش کشیده شد؟». نمی‌دانم از دوستان حاضر کسی در این مورد آگاهی دارد یا خیر. توضیح خواهم داد. ونزوئلا کشوری است که از اواسط دهه 90 میلادی یعنی سال‌های 93-94 تا سال 2008 میلادی، بدون هیچ وقفه‌ای و هر سال، رشد اقتصادی بالای 7 درصد را تجربه می‌کرد. یعنی در بازه‌ای 14-15 ساله این کشور کف رشد اقتصادی 7 درصد را داشته است. البته این 7 درصد، کف رشد اقتصادی ونزوئلاست. اگر اشتباه نکنم، رشد 9.1 درصدی را نیز به دست آورده بودند. اگر میانگین رشد سالیانه این 15 سال را محاسبه کنیم احتمالا رقمی حول 8 خواهد بود. یعنی 15 سال تجربه رشد 8 درصد! بسیار عالی است. این رشد با این دوام، رویای هر اقتصادی است. اما سوال صحیح دوم این است: «ریشه‌های این رشد را چگونه باید تحلیل کرد؟». دقیقا اینجاست که به طور کاملا آگاهانه از دید منتقدین دولت‌های نهم و دهم مخفی می‌شود. علت این رشد عالی و با دوام چیزی نبود جز فروختن نفت. ونزوئلا با افزایش فروش نفت، و ایجاد یک اقتصاد کاملا متکی به نفت، و سپس افزایش بودجه جاری دولتی و افزایش واردات محصولات مصرفی تبدیل شد به یک اقتصاد کاملا غیر مقاوم و ضربه پذیر. به طوری که در سال 2008 و به دلیل بحران مالی آن سال و نیز تحریم‌های نفتی از سوی قدرت‌های جهانی، ونزوئلا که یک اقتصاد کاملا دولتی و وابسته داشت، نتوانست نفت بفروشد و محصولات مصرفی را خریداری نماید. ضمن آنکه بخش اعظمی از مردم ونزوئلا و در سایه رشد بوروکراسی دولتی، به استخدام دولت درآمده بودند و بر سر سفره نفت نشسته بودند. با بسته شدن این سفره و عدم ورود ارز و کالای مصرفی به این کشور، ونزوئلا دچار یک بحران شدید اقتصادی شد که تورم آن کشور تا 800 درصد افزایش پیدا کرد و هنوز این کشور نتوانسته است برای حل این بحران چاره‌جویی لازم را انجام دهد. به طور خلاصه، ونزوئلا در حدود 15 سال نفت فروخت، رشد اقتصادی 8 درصد را تجربه کرد، ولی با بسته شدن شاهرگ نفتی، اقتصاد این کشور در کمتر از 6 ماه به ورطه نابودی کشیده شد.

مقدمه دومی که می‌خواهم عرض کنم، شرح خلاصه‌ای از وضعیت سیستم بانکی کشور است. امروزه بانک‌های ایرانی دچار بیماری «بازی پونزی» شده‌اند. اما بازی پونزی جیست؟ توضیح خواهم داد. در یک چشم‌انداز عام سیستم بانکی به این صورت کار می‌کند: بانک پس‌اندازهای بخشی از مردم را که توان سرمایه‌گذاری منفرد ندارند جذب می‌کند و در قبال آن در دوره‌های ماهیانه و سالیانه، سودی از قبل تعیین شده را به آنها می‌پردازد. اما بانک این سود را از کجا به دست می‌آورد؟ بانک سپرده‌های مردم را به صورت تسهیلات به سرمایه‌گذاران، بنگاه‌های اقتصادی و افراد متخصص در مسائل اقتصادی وام می‌دهد و بخشی از سود فعالیت اقتصادی آنها را دریافت می‌کند. بانک بخشی از این سود را برای ادامه فعالیت خود صرف می‌کند و بخشی از آن را به سپرده‌گذاران می‌دهد. اما اگر به هر دلیلی سرمایه‌گذاران، بنگاه‌های اقتصادی و فعالین عرصه اقتصادی نتوانند سود تسهیلات دریافتی از بانک را پرداخت کنند، بانک هم طبعا نخواهد توانست که سود معهود را به سپرده‌گذاران بپردازد. در این شرایط، دولت‌ها و بانک مرکزی با سیاست‌های مختلف مالی و پولی سعی می‌کنند تا هم به بانک کمک کنند که ورشکست نشود و هم تمهیداتی را فراهم کنند تا فعالین اقتصادی و بنگاه‌های تولیدی بتوانند در اسرع وقت سود تسهیلات دریافتی را به بانک بپردازند. اما اگر سیاست‌های دولت با شکست مواجه شود و در واقع رکود اقتصادی تداوم پیدا کند، بانک‌ها برای جلوگیری از ورشکستگی، دست به یک بازی خطرناک می‌زنند که به بازی پونزی معروف شده است. به این صورت که فرض کنیم سود معهود میان بانک و سپرده‌گذاران اولیه، به طور مثال 15 درصد بوده است. یعنی بانک در قبال سپرده‌گذاری انجام شده، باید 15 درصد سود به سپرده‌گذار پرداخت کند. اما چون جیب بانک خالی است، مسئولین بانکی تصمیم می‌گیرند تا سود سپرده‌گذاران اولیه را از محل جذب «سپرده‌های جدید» تامین کنند. یعنی به صورت عمومی اعلان می‌دارند که به سپرده‌های جدید از فلان تاریخ، سود بانکی مثلا 18 درصد تعلق خواهد گرفت. خب چون اقتصاد هم در رکود قرار دارد و کار تولیدی سود کمتری نسب به سود پیشنهادی بانک دارد و نیز سود بانک ریسک کمتری را به آنها تحمیل می‌کند، مردم و سرمایه‌گذاران اقتصادی تصمیم می‌گیرند تا سرمایه خودشان را به شکل سپرده در بانک بگذارند. نتیجه چه می‌شود؟ بانک در این مرحله توان پرداخت سود سپرده‌گذاران اولیه را دارد، اما چون با این حرکت خود رکود را در اقتصاد عمیق‌تر کرده، باز هم آنهایی که تسهیلات گرفته‌اند نخواهند توانست بهره بانک را بپردازند. پس بانک منابعی برای پرداخت سود سپرده‌گذاران ثانویه ندارد. در این حالت، بانک باز هم به بازی خطرناک خود ادامه خواهد داد. یعنی در یک اعلان عمومی و پیشنهاد سود مثلا 20 درصد، اقدام به جذب سپرده از طریق سپرده‌گذاران ثالث خواهد کرد. و این بازی همچنان ادامه خواهد داشت. بانک توان پرداخت سود سپرده‌گذار را ندارد، برای تامین منابع لازم اقدام به جذب سپرده‌ می‌کند. اما توان پرداخت این سپرده جدید را نخواهد داشت. برای تامین منابع، باز هم سپرده‌های جدیدی را جذب خواهد کرد. بر همین اساس است که گرچه سود دستوری بانک‌ها برای سپرده‌های جذب شده چیزی در حدود 15 درصد است اما در واقعیت حوادث به شکل دیگری رقم می‌خورد که نتیجه آن را می‌توانیم در قضیه کاسپین مشاهده کنیم. کاسپین راهی را که شرح دادم طی کرد و رقم سود پرداختی به سپرده‌ها را به 33 درصد رسانده بود. بخش زیادی از موسسات مالی که توسط بانک مرکزی تایید نشده‌اند یا تایید شده‌اند اما مورد نظارت اولیه قرار نمی‌گیرند رقم سود پرداختی بابت سپرده‌هایشان به 33 درصد رسیده است. بانک‌های بزرگ و موسسات مالی مجاز نیز امروز سود سپرده‌ای معادل 24 درصد و گاهی حتی 25 درصد پرداخت می‌کنند. طبق تحلیل‌های اقتصادسنجی، جامعه ایرانی دیگر توان سپرده‌گذاری در بانک‌ها را نخواهد داشت. به همین دلیل هم پیش‌بینی‌های اقتصادسنجی، شرایط اقتصادی سختی را برای نیمه دوم 96 یا احتمالا نیمه اول 97 پیش‌بینی می‌کنند.

طبق آمارهای ارائه‌ شده از سوی مرکز آمار، ما در سال 95 به رقم بیکاری 12.4 درصد رسیده‌ایم که حداقل پس از دوران جنگ یک رقم استثنایی است. یعنی در بدترین شرایط رکودی قرار داریم که البته این رکود اسفناک ریشه در سیاست‌گذاری‌های اشتباه دولت دهم دارد. ولی سیاست‌های دولت یازدهم هم در ایجاد بحرانی که به زودی با آن مواجه هستیم، بسیار موثر بوده است. در واقع دولت یازدهم اگر بیشتر از دولت دهم مقصر نباشد، کمتر هم تقصیر ندارد. مهم‌ترین تقصیر دولت یازدهم این است که تمام برنامه اقتصادی خود را بر محوریت برجام پی‌ریزی کرد ولی خب چون برجام در مسائل اقتصادی با شکست مواجه شد و به قول جناب سیف، رئیس محترم بانک مرکزی دستاوردهای ایران از برجام «تقریبا هیچ» بوده است، دولت نیز نتوانست از فرصت 4 ساله خود استفاده کند و شرایط را بدتر کرد.

در مورد رشد اقتصاد یازده درصد فرمودید. مطمئن هستم که خود شما هم این میزان رشد را قطعا شوخی می‌دانید. چرا که طبق آمارهای بانک جهانی، پس از برجام، هم سرمایه‌گذاری خارجی در کشور کاهش یافته است، هم در سال 95 سرمایه‌گذاری ثابت داخلی کاهش یافته است و مهم‌تر آنکه سرمایه ثابت هم در سال 95 با 3.5 درصد کاهش مواجه شده است. و این یعنی اقتصاد ما کوچک شده. پس نرخ رشد 11 درصد که کاملا شوخی است. بانک جهانی نرخ رشد سال 2016 ایران را 7.4 اعلام کرده است. که اتفاقا بر اساس همان گزارش، 6.5 درصد از این رشد کاملا معطوف به افزایش فروش نفت بوده است. یعنی نفت فروخته‌ایم و رشد پیدا کرده‌ایم. دقیقا همان تجربه ونزوئلا. ونزوئلا هم 15 سال نفت فروخت و رشد اقتصادی متوسط 8 درصد را تجربه کرد. پس اگر ما بخواهیم دولتی را با ونزوئلا مقایسه کنیم، قطعا دولت یازدهم البته متاسفانه، در اولویت قرار دارد. نکته جالب‌تر این است که ونزوئلا در آن 15 سال کاملا به درآمدهای نفتی خود دسترسی داشت. اما ایران متاسفانه به درآمدهای نفتی خود دسترسی بانکی ندارد. آقای ظریف خودشان بهتر می‌دانند که از چه طریقی دارند حقوق کارمندانشان در سفارت‌‌خانه‌های ایران در کشورهای مختلف را می‌پردازند: «مکانیسم فوق پیشرفته چمدان»!

نکته دیگر اینکه، ما چون نمی‌توانیم درآمدهای نفتی و ارز را وارد کشور کنیم، مجبور هستیم در همان محل مبدا که پول را از بانک خارج می‌کنیم، به صورت نقدی (و نه بانکی) پول را خرج کرده و کالا وارد کشور کنیم. خب هر عقل سلیمی می‌گوید بهتر است کالاهای سرمایه‌ای و فناورانه روز دنیا را وارد کنیم. اما به دلیل آنکه در قطعنامه 2231 ما از واردات هر نوع کالایی که استفاده دوگانه داشته باشد، یعنی هر کالایی که قابلیت استفاده از صنعت هسته‌ای را داشته باشد محروم هستیم، نمی‌توانیم طبف وسیعی از کالاها را وارد کنیم. در نتیجه دولت اقدام به واردات کالاهایی همانند شامپو، غذای سگ، زیره، مربا، دسته بیل، تایر فرغون، قاطر، آب معدنی 60 هزار تومنی و... کرده است که نتیجه آن ورشکستگی کارخانه‌هایی با قدمت 70 و 80 سال است!

در مورد قیمت ارز هم که فرمودید، من واقعا نمی‌دانم از چه فرمولی استفاده کردید که افزایش ارز از 3200 تومن در مرداد 92 به 3758 تومان در تاریخ 21/2/95 را فقط «3 درصد» محاسبه فرمودید. این افزایش چیزی در حدود 20 درصد است و نه 3 درصد. ضمن آنکه طبق وعده دولت قرار بود قیمت دلار کاهش یابد و نه آنکه افزایش 20 درصدی آن را موفقیت برجام بدانیم. مهم‌تر آنکه باید دید این جلوگیری از افزایش قیمت دلار تا چه زمانی امکان‌پذیر است؟ نکته مهم آنکه؛ ایران به ارز نفت خود دسترسی مستقیم ندارد و البته مقدور هم نیست که این حجم از پول را در قالب مکانیسم چمدان وارد کشور کنیم. بهتر است بگوییم که دولت برای حفظ قیمت دلار در همین کانال 3700 تومان، اقدام به آینده‌فروشی کرده است و سرمایه‌های ایران در خارج از کشور را به فروش می‌گذارد. قطعا دولت قادر نیست که این روند را تا چند ماه دیگر ادامه دهد. ضمن آنکه طبق پیش‌بینی‌های حاصل از فرمول‌های علم اقتصادسنجی، بحران بانکی در آینده‌ای نزدیک سر باز خواهد کرد و غول نقدینگی که در همین 4 سال دو برابر شده است وارد میدان شده و باز هم طبق پیش‌بینی‌ها احتمالا ابتدا به سمت بازار کالاهای مصرفی سرازیر خواهد شد، سپس به سمت بازار ارز و سکه و در نهایت به سمت بازار مسکن. پس در ابتدا ما با یک گرانی در بازار کالاهای مصرفی مواجه خواهیم بود، سپس به دلیل افزایش قیمت دلار و سکه یک موج گرانی دیگری را در کالاهای مصرفی تجربه خواهیم کرد و در مرحله آخر با افزایش سرسام آور قیمت مسکن با موج سومی از گرانی در بازار کالاهای مصرفی مواجه خواهیم شد. و از آنجایی که اکثر کارگاه‌ها و کارخانجات بزرگ ما در دولت یازدهم به دلیل سیاست‌های ونزوئلایی تعطیل شده‌اند، کشور عملا فلج خواهد شد.

در بخش فروش نفت: اطلاعی ندارم چرا در از اواسط سال 91 تا اواخر بهار 93 میزان فروش روزانه نفت، توسط دولت‌های دهم و یازدهم اعلام نمی شد. اما هر چند از اواخر سال 89 تا اواخر سال 91 ما هر روز میزان فروش نفت‌مان کمتر می‌شد تا اینکه به رقم 850 بشکه در روز رسید، و این برای یک اقتصاد متکی به نفت فاجعه است. اما جالب است بدانیم که در اواسط زمستان سال 91 این کاهش متوقف و روند صعودی فروش نفت آغاز شد. به طوری که طبق آمارهای اعلام شده از مراکز آماری انرژی جهان، ایران در زمستان 91 نسبت به پاییز همان سال نفت بیشتری فروخت. در بهار 92 نسبت به زمستان 91 نفت بیشتری را به فروش رساند. و این روند تا به امروز ادامه دارد. در مرداد 92 که دولت عوض شود، فروش نفت ایران طبق آمارهای جهانی بین یک میلیون و 400 بشکه نفت تا یک میلیون 800 بشکه در روز بوده است. پس این قضیه که با ادامه همان روند، فروش نفت ایران به صفر می‌رسید کاملا مردود است و رد می‌شود.

در بخش بودجه دولت: بودجه مصرفی دولت در این 4 سال به بیش از دو برابر و به عبارتی تا نزدیک 140 درصد رشد داشته است. اما فاجعه آنجاست که بدانیم تمام این افزایش بودجه مصرفی در بخش بودجه جاری بوده است. به طور متوسط در این 4 سال، کمتر از 20 درصد از بودجه عمرانی مصوب مجلس محقق شده است (به گزارش‌های مرکز پژوهش‌های مجلس و لایحه تفریغ بودجه مراجعه بفرمایید). خب پس این ادعا که با برجام ما توانستیم از روند کاهش فروش نفت جلوگیری کرده و بودجه لازم برای توسعه کشور را تامین کنیم یک شوخی است. چون اگر ادعا کنیم با برجام توانستیم میزان فروش نفت را بیشتر کنیم صحیح است اما هیچ ارتباطی میان برجام و روند کاهش فروش نفت مشاهده نمی‌شود. ضمن آنکه چه پس از برجام و چه قبل از آن، دولت به طور متوسط چیزی حدود 17-18 درصد از بودجه عمرانی را پرداخت کرده است. پس برجام روی بودجه عمرانی کشور کاملا بی‌تاثیر است. این رفتار دولت کاملا شبیه رفتار ونزوئلا بین سال‌های 94 میلادی تا 2008 است که بودجه عمرانی آن با تساهل و تسامح صفر بوده است و همه افزایش بودجه، به بودجه جاری اختصاص پیدا کرده است.

در مورد خروج از انزوا تا حدی با شما موافق هستم. اما نتیجه آن جز چند تفاهم‌نامه چه بوده است؟ توتال کجا رفت؟ مگر بهار سال گذشته با توتال امضا نکردیم؟ چرا تا به امروز هیچ اقدامی (حتی در سطح برنامه‌ریزی و طرح‌ریزی) انجام نشده است؟ آن شرکت هندی که کل منطقه آزاد چابهار را دو دستی تقدیمش کردیم، چرا قصد خروج از ایران را دارد؟ چرا ترمینال فرودگاه امام خمینی پس از یکسال گذشت از زمان انعقاد قرارداد، پیشرفتی معادل صفر (0) را به خود دیده است؟ چرا تمام سهم ما از واردات 13 کشور همسایه خودمان کمتر از 2 درصد است؟ چرا ترکیه که در بدترین شرایط سیاسی با عراق قرار دارد سهمی بالای 40 درصد را به خود اختصاص داده است؟ چرا ما هیچ صادراتی به افغانستان نداریم؟ چرا ما باید امروز در عراق و سوریه هزینه بدهیم، شهید بدهیم، اما فردا ترکیه و فرانسه و کادانا و آلمان سود امنیت حاصل از هزینه ما را ببرند؟ بهتر نیست وزیر محترم خارجه‌مان به جای آنکه برای قدم زدن با وزیر خارجه آمریکا ثانیه‌شماری کند به فکر دیپلماسی اقتصادی در کشورهایی می‌افتاد که اتفاقا ما می‌توانیم تا سال‌ها بازارهای آنها را ببلعیم؟

چرا تورم ماهیانه فروردین 96 12.5 درصد شده است؟ آیا این نسیمی از طوفانی نیست که در آینده نزدیک کشور را خواهد در نوردید؟ به نظرتان اینگونه نیست که غول نقدینگی که در عرض 4 سال دو برابر شده و البته در بانک‌ها خوابیده، در حال بیدار شدن است؟ آیا این روند جز ناشی از سیاست‌های غلط دولت یازدهم است؟

بنده به ضرس قاطع عرض می‌کنم که ما باید قطعا و یقینا به آقای روحانی رای بدهیم. چرا که ظلم آن است که خلعت ریاست جمهوری را بر تن افرادی بکنیم که هنوز از راه نرسیده مجبور به مواجهه با بحران بانکی حاصل از سیاست‌های غلط دولت یازدهم هستند.

در مورد قطعنامه 1929 فرمودید. با شما موافقم که یکی از سخت‌ترین قطعنامه‌ها علیه یک کشور بوده است. اما خوب است بدانیم که هر 6 قطعنامه‌ هسته‌ای علیه ایران و البته تمام تحریم‌های هسته‌ای علیه ایران دو پایه کلی دارند: پایه اول سیاسی است و پایه دوم حقوقی. پایه سیاسی چند تکه بوده و از ماهیت انقلاب اسلامی تا حرف‌های با محتوا و حتی بی‌اساسی که از همان اول انقلاب بیان شده تا رفتار غلط دولت مرحوم هاشمی، تا اشتباه مهلک جناب روحانی در عقد قرارداد برای خرید سانتریفیوژ از پاکستان تا خیانت‌های بعضی نمایندگان در مجلس ششم و البته اشتباهاتی که جناب احمدی‌نژاد انجام دادند را شامل می‌شود. اما پایه حقوقی تمام تحریم‌ها و قطعنامه‌های هسته‌ای به توافق‌نامه سعدآباد بر می‌گردد که محصول دیپلماسی ناشیانه جنابان روحانی و ظریف است. در این مورد اگر بخواهید بیشتر توضیح خواهم داد.

با تشکر و سپاس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۵۵
علی