پس از انتخابات
4 سال پیش ما تا 4 روز قبل از انتخابات پیروز بودیم. هیچکس فکرش را هم نمی کرد که فردی چون روحانی از دل انتخابات پیروز بیرون آید. ولی خب اختلافات عجیب جریان اصولگرایی، مخصوصا نظریه فوق پیشرفته «اصلاح طلبان در میدان نیستند» از سوی بزرگی که از ته قلبم به او ارادت دارم باعث شد که چرخ روزگار بچرخد و روحانی رئیس جمهور ما بشود. عصر شنبه، فردای روز انتخابات، یکی از میان ما بلند شد، آستین همت را بالا زد، غم زده نشد، بسم الله گفت و یادآور شد که «تازه کار ما شروع شده است». مات و مبهوت ماندیم. دوستش داشیم، اما حرفش را نمی فهمیدیم. مطمئن بودیم بی دلیل حرف نمی زند ولی جهانی پر از معنا که پس پرده کلماتش پنهان شده بود را نمی دیدیم. ما دوست داشتیم از خواب بیدار شویم و ببینیم که پیروزی حسن روحانی تنها یک کابوس بوده است. اما او کابوس را قبول نداشت. قصد داشت از فرصت 4 ساله حسن روحانی نهایت استفاده را بکند. دست بر زانوانش گذاشت، یا علی گفت و عشق را آغاز کرد. کارگروه های متفاوتی تشکیل داد: کارگروه اقتصادی، کارگروه اجتماعی، کارگروه بهداشت، کارگروه روابط خارجی، کارگروه فرهنگ، کارگروه هنر...که چه بشود؟ که همه زوایای سیستم اجرایی کشور را بررسی کند. با بزرگان علمی کشور جلسه گذاشت، صحبت کرد، حرف هایشان را شنید، برایش فرقی هم نمی کرد که این فرد دانشمند اصولگراست یا اصلاح طلب، راستی است یا چپی، با هر کسی که فکر میکرد میتواند مشکلی از نظام و مردم را حل کند صحبت کرد. راستش را بخواهید برنامه اش را ندیدم، اما دوستانی دارم بهتر از آب روان! به زلالی رود، به سفیدی صبح، به زیبایی شبنم روی برگ درختان سبز بهاری، قابل اعتمادتر از دو چشمانم، عاشق ایران، پیرو اسلام، حرف هایشان؟ راست تر از صداقت، درست تر از حقیقت، اگر آنها بگویند این برنامه، جامع ترین برنامه اجرایی کشور است، من حتما قبول میکنم. او اما به همین نشست ها و جلسات اکتفا نکرد، برخلاف استاندار استان تهران که معتقد بود در استان تهران پدیده حاشیه نشینی شهرها وجود ندارد (در حالیکه در حاشیه شهر تهران 1 میلیون حاشیه نشین داریم) و از حیطه تحت نظارت خودش خبر ندارد، او به شهرها، روستاها، دهاتها و هر جایی که زندگی جاری بود سر زد، به مناطقی رفت که مردم آنجا از نظر سیستم اداری ما وجود ندارند، از شمالی ترین نقطه تهران تا مستضعف نشین ترین مناطق ایران را از نزدیک دید. یک برنامه علمی-عملیاتی را طی این 4 سال آماده کرد. منتظر بود دوران رقابت های انتخابات ریاست جمهوری شروع شود که...احساس کرد فضای کشور برای بزرگی چون او آماده نیست. در غار دلش اما، نخزید. کنار کاندیدایی که فکر میکرد میتواند مشکلی از مشکلات کشور را حل کند ایستاد، از او حمایت کرد. شهر به شهر برای تبلیغ او رفت. حتی می گویند برنامه تهیه شده را به او سپرد تا اگر پیروز شد اجرایش کند. نمیدانم برنامه اش محتوی چه مطالبی است. جزء اسرارش شاید باشد، شاید هم نه، همگان بدانند، بخشهایی از آن را در سخنرانی ها بیان کرده. اما میدانم برنامه او، برنامه ای اجرایی و عملیاتی است؛ مبتنی بر علم روز. او 4 سال زحمت کشید، کار کرد، نایستاد. حرکت کرد. منتظر نماند. اقدام کرد. شاید روزی مردم ایران لیاقت چون اویی را پیدا کنند. البته اگر همچنان اینچنین پاک، ساده و بی آلایش بماند.
خدایش رستگارش کناد
او مرد میدان جانبازی، و قهرمان میدان سیاست است. او عزیز دل من، آقا سعید جلیلی بزرگ است.
نگفتم دکتر است، چون امروز هر کسی از راه میرسد دکتر خطابش می کنند. او جانیاز جنگ است، مرد میدان سیاست، او؛ یک کلام، عبد است.
خدایش رحمت کناد....
باشد که چون او زیاد شوند.
امروز اگر به رئیسی رای میدهم یک دلیلش حتما حمایت سعید جلیلی از اوست..
باشد که رستگار شویم...