ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

فکر کردن را دوست دارم؛ به اشتراک گذاشتن تفکر را بیشتر...!

ذهنیات یک فارغ‌التحصیل...!

بسم الله الرحمن الرحیم
زیاد حرف میزنم؛ البته با خودم، نه با دیگران!
گاهی، در کوچه، خیابان، اتوبوس، مترو و یا هر جای دیگری که بشود حرف زد با خودم حرف میزنم. گاهی بلند بلند با خودم حرف میزنم. گاهی خودم را جای سرمربی رئال مادرید میگذارم و گاهی جای فلان نماینده مجلس! گاهی استاد دانشگاه میشوم و گاهی یک بچه قرتی سوسول که باباش بهش پول تو جیبی کم داده مثلا جیره روزانه شو کرده 500 هزار تومن! خلاصه که خودم رو جای هر کسی میگذارم. گاهی رئیس جمهور میشوم و گاهی رهبر! گاهی هم البته همانند تماشاگری میشوم که تیمش سوراخ شده! خلاصه آنکه تا الان فکر کنم فقط جبرئیل امین نشدم! حتی خدا هم شدم..یعنی در این حد! با خودم حرف میزنم، مسائل رو از زوایای مختلف بررسی میکنم. خب طبیعیه که با همه کوتاهی قد ذهنمان گاهی خاطراتی به ذهنم می آید و گاهی هم مثل بعضیا خاطره میسازم. گاهی مخاطرات را درک میکنم و گاهی هم مطالب خاصی به ذهنم میرسد که همه آنها را اینجا مینویسم. این گاهی ها خیلی به گردنم حق دارند...!
شما هم گاهی خود را به جای دیگران بگذارید. بهتر درک خواهید کرد و بیشتر از زندگی استفاده میبرید. گاهی هم خود را به جای کسی بگذارید که برای بیان ذهنیاتش جایی بهتر از یک وبلاگ پیدا نکرده است...!
امیدوارم گاهی نه؛ خدا همیشه پشت و پناهتان باشد، که هست..!
اکانت من در توئیتر:
AliHasani1370@
من در تلگرام:
https://t.me/malhsn

آخرین مطالب

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

در باب دانشگاه انقلابی

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۰۱ ق.ظ

یکی از مباحث ریشه‌ای در علوم اجتماعی، رابطه فرد وجامعه است؛ از این منظر که فرد اصالت دارد یا جامعه؟ شهید مطهری نظریات مختلف در این زمینه را به ۴ دسته تقسیم می‌کند. عده‌ای که فقط به فرد اصالت می‌دهند؛ عده‌ای که فقط به جامعه اصالت می‌دهند؛ عده‌ای دیگر که به هر دو اصالت داده و عده دیگری نیز به هیچکدام اصالت نمی‌دهند.خود شهید مطهری به تبعیت از مشی علامه طباطبایی در دسته‌ای قرار می‌گیرند که هم به فرد و هم به جامعه اصالت می‌دهند. می‌توانیم آیت الله جوادی آملی را هم در همین دسته قرار بدهیم. ولی به طور مثلا علامه مصباح یزدی اصالت را به فرد می‌دهد. و مارکسیست‌ها اصالت را به جامعه داده و لیبرالها نیز به فرد اصالت می‌دهند.

به نظر نگارنده نیز اگر درست نگاه کنیم، در نهایت این فرد است که اصالت دارد. چون با پایان یافتن دنیا، و ورود به جهان باقی، دیگر جامعه وجود نخواهد داشت. خداوند هم در روز واپسین از افراد سوال خواهد کرد و نه از جوامع. البته به شرایطی که جامعه برای فرد ایجاد می‌کند توجه خواهد شد اما از خود جامعه سوالی نمی‌شود. یعنی این‌گونه نیست که جامعه ایرانی به صورت یک انسان مجسم شده و مورد سوال واقع شود. پس در نهایت انسان است که مورد سوال واقع خواهد شد. پس انسان اصالت ذاتی دارد و اصالت جامعه به نسبت قدرت نفسانی انسان تعریف خواهد شد. اما این یعنی چه؟

اصالت جامعه با توجه به فرهنگ، نهادها، و اعتباری که فرد از جامعه دریافت می‌کند تعریف می‌شود. فرد چه زمانی اعتبار خود را از جامعه دریافت می‌کند؟ زمانی که ضعیف باشد. بسیاری از انسانها ضعیف هستند و به همین دلیل از جامعه خود اعتبار می‌گیرند. و این در حالی است که اعتبار جامعه از قِبَل افراد قوی حاصل می‌شود. به طور مثال هویت من با توجه به ایرانی بودنم تعریف می‌شود. در حالیکه فردی مثل امام خمینی (ره) هویت جامعه ایرانی است. یعنی جامعه ایران با امام خمینی تعریف می‌شود. در یونان مثلا، اعتبار جامعه از امثال سقراط و افلاطون و ارسطو حاصل می‌شود ولی در عین حال میلیون‌ها یونانی در گذر زمان اعتبار خودشان را از هویت یونان و جامعه یونان به دست می‌آورند. در هر جامعه‌ای همین است. جوامعی که تاریخ دارند، اعتبار خود را از انسان‌های بزرگ (خوب یا بد) کسب می‌کنند در حالیکه انسان‌های دیگر که ضعیفند اعتبار خود را از جامعه کسب می‌کنند. بر همین اساس ما می‌توانیم بگوییم در نهایت اصالت با انسان است چون این انسان که باقی می‌ماند و حتی به جامعه اعتبار می‌دهد.

اما بحث فوق که مقدمه‌ای برای بحث بعدی است. بحثی حول کارکرد دانشگاه انقلابی! دانشگاه انقلابی چگونه انسانی می‌سازد؟ دانشگاه انقلابی افرادی می‌سازد هویت‌ساز، یعنی افرادی که آبروی جامعه خویش باشند، هویت تاریخی جامعه را بسازند، اثر گذار باشند و نامشان بر تارک آن جامعه نقش ببندد و در وسعت تاریخ بنام شوند. جامعه انقلابی ایدئولوژیست می‌سازد و نه افرادی ایدئولوژی زده. جامعه انقلابی مردانی می‌سازد که هر روز انقلابی برپا کنند و جامعه را هر روز با روحی تازه، طراوت ببخشند. اما امروز می‌بینیم که اساتید ما هم، حتی قدرت اندیشیدن به تغییر را ندارند. البته در نوشته‌هایشان آن چیزی که موج می‌زند مجموعه‌ای است از «غر»ها به شرایط موجود؛ اما دریغ از اندکی حرکت. آنچنان غرق در نگارش مقاله و دغدغه پذیرش از ژورنا‌ل‌هایی که خود داور همان‌ها هستند شده‌اند که شرایط آرمانی‌شان چیزی بیشتر از «پروفسور شدن» نیست. دانشجویان هر چه بیشتر درس می‌خوانند بیشتر قدرت تفکر نقادانه را از دست می‌دهند و کمتر به چیزی جز نظریاتی که در کتاب‌های چند دهه پیش آمده است می‌اندیشند. دانشگاه مبدا تحولات است؛ اما کدام دانشگاه؟ دانشگاه انقلابی و نه دانشگاهی که تمام دغدغه‌اش ISI باشد! خب کمتر غر بزنیم! بیشتر به این بپردازیم که مختصات چنین دانشگاهی چگونه تعریف می‌شود؟ در همین ابتدا بگویم که درست نمی‌دانم. ولی می‌دانم که نبود دغدغه مالی و مهم‌تر از آن نبود حرص مالی از اولیات چنین دانشگاهی است. اگر انقلاب به خاطر نبود پول باشد، با رسیدن به پول هم تمام می‌شود. پس هم باید پول باشد و هم حرص نسبت به آن نباشد تا از سطح اول نیازها کمی بالاتر برویم. دوم آنکه دانشگاه برای خود مسئولیت اجتماعی قائل باشد. یعنی هم نقاد وضع موجود باشد و هم مسئولیت وضع موجود را تا حدی متوجه خود سازد. اگر دانشگاه نقاد وضع موجود نباشد که هیچ؛ ول معطل است! اما اگر نقاد باشد اما همه را مقصر بداند جز ساختار دانشگاه را، به فکر تغییر درونی هم نخواهد افتاد. مورد بعدی آنکه دانشگاه باید اثر اجتماعی سیستماتیک داشته باشد. یعنی نه یک فرد خاص بدرخشد و ماه مجلس شود، بلکه تولید افراد دارای اثر اجتماعی فعالیت روزمره دانشگاه باشد. دیگر آنکه دانشگاه یک سیستم بسته نباشد. البته که هیچ دانشگاهی سیستمی بسته نیست. حداقلش آن است که دانشگاه مستعدین را جذب می‌کند و افراد دارای مدرک تحویل جامعه می‌دهد. اما دانشگاه بسته آن است که خروجی‌هایش هیچ ربطی به نیاز جامعه نداشته باشد. خروجی دانشگاه بعد از فارغ التحصیلی نباید با جامعه احساس غریبی کند. دانشجوی دانشگاه انقلابی و همچنین استاد چنین دانشگاهی در جهانِ زیسته‌ی خود را در متن جامعه تعریف می‌کند.

البته می‌توان به این لیست موارد دیگری را نیز اضافه کرد، اما سردبیر محترم امر کرده‌اند در حدود 900 کلمه فقط مطلب بنویسم. خلاصه آنکه دانشگاهی انقلابی است که به طور سیستماتیک افراد هویت‌ساز تربیت کند و نه هویت‌‌گیر!

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۰۱
علی

دانشجو باید مطالبه گر باشد

يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۱۲ ب.ظ

از بچه‌های واقعا باسواد دانشکده است. او را از زمانی می‌شناختم که دانشجوی کارشناسی بود و امثال بنده که دانشجوی کارشناسی ارشد بودیم، در اکثر مواقع در برابر معلوماتش سر تواضع فرود می‌‌آوردیم. ما که هیچ، حتی معتقدم بسیاری از دانشجویان مقطع دکترا هم در برابر او چیزی در چنته نداشتند. می‌گفت در دوران کارشناسی، علاوه بر کلاس‌های رسمی دانشکده مدیریت، به صورت خودجوش به کلاسهای خاص رشته فلسفه هم می‌رفته است. مکاتب فلسفی را خوب می‌شناخت و ذهنی به جد ورزیده ترتیب داده بود. به علت آنکه کلاسهایمان در روزهای غیر مشابه برگزار می‌شد کمتر می‌دیدمش. شاید 5-6 ماهی بود که با هم صحبت نکرده بودیم. بعد از مدت‌ها روزی در محوطه دانشکده دیدمش در حالی که حیران بود و گویی منتظر. منتظر نتیجه جلسه گروه بود تا ببیند چه آشی برای پایان نامه‌اش پخته‌اند. عنوان را خودش تنظیم کرده بود. پروپوزال را هم به تنهایی نوشته بود. حتی روش تحقیق، محیط تحقیق و دیگر مباحث مهم مرتبط با پایان نامه را نیز به تنهایی انجام داده بود. یک پروپوزال کامل و بی‌نقص را به جلسه گروه فرستاده بود. پروپوزالش فقط یک نقص داشت؛ اینکه هنوز استاد راهنما را مشخص نکرده بود. هیچکدام از اساتید گروه را قبول نداشت. درخواستش فقط این بود که «دکتری» را برای راهنمایی او برگزینند که هیچکاری با روند کار نداشته باشد. در واقع استاد راهنما را می‌خواست تا فقط کارهای اداری را انجام دهد. نمی‌دانم چقدر حق را به او بدهم. می‌دانم که به شدت با سواد است و البته می‌دانم که سطح آقایان و خانم‌های دکتر در تراز اسم و نامی که ترتیب داده‌اند نیست. شاید حق با دوست من بود. «او اساتید دانشکده را قبول نداشت». البته نه به این شوری، ولی چنین قضیه‌ای منحصر در او نیست. بسیاری دیگر از دانشجویان هم معتقدند که سطح اساتید از آن چیزی که باید باشد، بسی نازل‌تر است. و البته دانشجویان این ضعف را ناشی از قصور اساتید می‌دانند. اما من اینطور فکر نمی‌کنم. این ضعف از قصور اساتید هست، اما تنها از قصور اساتید نیست.

ما دانشجویان اگر بیش از اساتید مقصر نباشیم، قطعا کمتر هم تقصیر نداریم. دانشجو باید مطالبه‌گر باشد و مطالبه‌گری نیازمند مطالعه فراوان است به قدری که اساتید هم برای کم نیاوردن سر کلاس به مطالعات عمیق‌تر روی بیاورند. یادم هست ترم اول کارشناسی ارشد، یکی از اساتید 10 الی 15 دقیقه ابتدایی هر جلسه را به پرسش و پاسخ حول مطالب جلسه قبل اختصاص می‌داد. جدا به سختی می‌توانم مواردی را بیان کنم که استاد گرامی ما سوالی پرسیده باشد و یکی از دانشجویان پاسخی درخور ارائه کرده باشد. معمولا سکوتی همراه با لبخند تلخ نشات گرفته از عدم مطالعه، تنها پاسخ ارائه شده از سوی همکلاسی‌های بنده بود. این روال منجر شد به تصمیمی از سوی استاد مربوطه: ارائه هر فصل توسط یک یا چند تن از دانشجویان. در واقع تنها راهی که می‌توانست ما را مجاب به اندکی مطالعه کند، همین ارائه‌ها بود. خب از دل این سطح نازل از مطالعه، دانشجوی مطالبه‌گر در نمی‌آید. دانشجو که مطالبه‌گر نشد، استاد هم انگیزه کافی برای پیشرفت نخواهد داشت. یکی از مواهب نقد، پیشرفت کسی است که مورد نقد واقع می‌شود. وقتی نقدی نباشد حس عالم کل بودن به آدم دست می‌دهد و این حس یعنی عدم پیشرفت.

دوستی می‌گفت اساتید، پیشانی پیشرفت علمی کشور هستند. درست می‌گفت ولی باید اضافه کرد که سوخت این ماشین، دانشجویان هستند. دانشجو که مطالعه کرد، استاد را سر کلاس، سوال پیچ می‌کند و استاد برای کم نیاوردن اقدام به مطالعه خواهد کرد. استادی که با مطالعه کافی سر کلاس حاضر شود، دانشجویان قوی‌تری ترتیب خواهد داد و دانشجویان قوی‌تر، مطالبه‌گرتر خواهند شد.

مشکل امروز دانشگاه‌های ما وجود چرخه بی‌سوادی است. استاد ضعیف منجر به پرورش دانشجوی ضعیف خواهد شد، و دانشجوی ضعیف انگیزه مطالعه استاد را از بین خواهد برد. نمی‌دانم چه چیزی این چرخه را ایجاد کرده است. اما می‌دانم این چرخه باید شکسته شود. حال اساتید این چرخه را باید بشکنند و یا دانشجویان؟ من فکر می‌کنم دانشجویانی که سرشان به تنشان بیارزد. سوال کلید علم است. دانشجو هم شان سائل دارد و استاد شان پاسخ دهنده و یا راهنمایی برای کشف پاسخ.

برای دانشگاه انقلابی، باید دانشجوی مطالبه‌گر تربیت کنیم تا چرخه‌ای که گفتیم به چرخش درآید. اما سوال مهم‌تر این است که چگونه چرخه قبلی شکسته شود؟ دانشجو ضعیف است؛ کدام نهاد باید انگیزه این مطالعه را در دانشجویان ایجاد کند؟ اساتید؟ یا نهادهای دیگری همچو بسیج؟

 

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۱۲
علی

اولش که بنا شد دانشگاه تاسیس شود، هدف ساخت ایران بود. گفتند دانشگاهی بزنیم، بودجه‌ای خرج کنیم، دانشمندانی پرورش دهیم، بلکه کشور پیشرفت کند. برنامه این بود که مشکلات کشور دیده بشوند، ریشه‌یابی بشوند، نیازسنجی بشوند، بر اساس آن نیازها و آن ریشه‌ها نیرو تربیت بشود؛ این نیرو در پست‌های مورد نیاز مشغول به کار بشود، بر اساس تجریه و تخصص و مهارتی که کسب کرده است طرح بدهد، ایده بدهد، برنامه را اجرا کند، تا سودش در جیب همه مردم برود، ایران بشود آن سان که باید و شاید. هدف این نبود که از جیب مردم هزینه بشود، ساختمانی سر به طاق آسمان بساید، وقت جوان دانشجو و استاد دانشمند گرفته شود، نیرو تربیت بشود، ولی به تنها دردی که نتواند برسد درد مملکت باشد، درمان باشد ولی برای ناکجاآباد. گفتند دانشگاه بسازیم که کشور آباد شود، که آبادانی از دل علم شکوفه بزند.

اما زهی خیال باطل! نیروهای تربیت شده فعلی به سه گونه‌اند؛ گونه اول افرادی هستند با سواد که مشمول فرار مغزها می‌شوند. گاهی بیش از 20 سال نان مملکت را می‌خورند ولی زمان باردهی که می‌شود، بارکش ممالک دیگر می‌شوند. زمانی که بار بودند، دوش این آب و خاک آنان را تحمل می‌کرد ولی گاه بار کشیدن که شد، فرار را بر قرار، ترس را بر شجاعت و شور جوانی را بر غرور ملی ترجیح دادند، رهسپار دیار فرنگ شدند و بار از دوش جوامع دیگر برداشتند. البته انصاف نیست همه را به یک چوب برانیم، بعضی از انواع این گونه نیز برای رفتن محق هستند؛ ایراد کار جای دیگری‌ است. گونه دیگری که با عرض پوزش از شما خواننده فرهیخته متاسفانه اکثریت را تشکیل می‌دهند، مدرک به دستانی هستند بی‌سواد. نگارنده شرم دارد بیش از این کلمات مجازش برای تحریر این سطور را خرج این گونه کند! گونه سوم اما دانشمندانی هستند با معرفت. گاهی سوختند ولی برای ساختن این خانه؛ هدر رفتند شاید، ولی برای پیشرفت این مرز و بوم. این گونه سومی ماندند، با همه سختی‌ها کنار آمدند ولی جنگیدند تا راه را بیابند یا حتی راه را بسازند. سختی کشیدند ولی به هدف رسیدند، شدند شهریاری‌ها، علی‌محمدی‌ها، حاج حسن تهرانی‌ها. بار نبودند، باری از دوش مردم برداشتند و چرخ ارابه میهن را به حرکت درآوردند. اما متاسفانه باید بگوییم که این نوع سوم در اقلیتند. افرادی که هم دانشمندند، هم دلسوز میهن. دیگر دانشمندانی بودند، ولی به حق یا به ناحق رفتند، اکثریت آنانی که ماندند، ماندنشان از روی دلسوزی نبود، بلکه پای رفتن نداشتند و این شد که ما گر چه در بعضی صنایع به لطف شهریاری‌ها و تهرانی مقدم‌ها از سرآمدان جهانیم ولی در سطح زندگی مردم، آن چیزی که مردم باید لمس کنند در زندگی روزمره‌شان حرف زیادی برای گفتن نداریم.

خروجی فوق یعنی دانشگاه فعلی برای هر چیزی که هست، برای پیشرفت وآبادانی این کشور طراحی نشده است. به جیب سوراخی می‌ماند که هر چقدر سکه در آن بریزیم از سوراخش به زمین ریخته و نصیب دزدانی می‌شود که دندان طمع تیز کرده‌اند برای شکار نخبگان فراری! دانشگاه امروزی فقط محل صرف هزینه است نه محلی برای سرمایه گذاری بلند مدت در راه آبادانی زندگی مردم. دانشگاه نیرو می‌گیرد، هزینه می‌کند ولی خروجی‌اش یا توان تحمل بار ندارد و یا وقت به بار نشستن نصیب دیگرانی می‌شود که اندک هزینه‌ای برایش نکرده‌اند.

دانشگاه را درست کنیم، نیرویی تربیت کنیم که به کار این کشور بیاید، قطعا طعم آن را مردم به زودی خواهند چشید... قطعا آینده‌ خوبی برای کشورمان رقم خواهد زد...

از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۰۰
علی

پیکره دانش و اقتدار تمدنی

پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ

حضرت علی -علیه السلام- می فرمایند که: «العلم سلطان»؛ علم منبع قدرت و تسلط است. اما چه علمی؟ علمی که ریشه‌دار باشد، بومی باشد و با تحریم‌های علمی متوقف نشود. خود علم اگر به مرحله کاربرد نرسد هیچ ارزشی ندارد. علم محض، اگر به عمل منجر نشود حتی از جهل نیز بدتر است؛ که گفت» عالم بی‌‌عمل به چه ماند؟ به زنبور بی عسل! علم باید بومی بشود، ریشه‌دار شده و دارای یک گذشته تاریخی باشد تا بتواند هدایت جامعه را در دست گیرد.

برای تولید علم بومی، ما نیازمند وجود یک پیکره دانش هستیم که متاسفانه الان در کشور وجود ندارد. مثلا من یا شما یا هر فرد دیگری یا به کلی نمی‌توانیم، و یا در بعضی از علوم اسلامی به سختی خواهیم توانست که تاریخچه علم مورد نظر را در ایران در چند دهه و حتی گاهی چند سده اخیر ردگیری و رهگیری کنیم. یکی از دلایل نبود پیکره دانش این است که من و شمای دانشجو برای نگارش پایان نامه‌مان به تنها چیزی که رجوع نمی‌کنیم پایان نامه‌(های) قبلی کار شده در آن حیطه است. هر کسی یک راهی را برای خودش باز میکند که هیچ یک از این راه‌ها هم هیچگاه تکمیل نمی‌شوند.

برای رسیدن به علم بومی نیازمند ایجاد پیکره دانش هستیم و برای ایجاد چنین پیکره ای، یکی از راه های موجود این است که دانشجویان برای کار بر روی هر موضوعی کارهای انجام شده توسط دانشجویان قبلی را حتما نگاه کنند. ببینند چه کسانی چه کاری انجام داده‌اند، به چه نحو و با چه کیفیتی انجام داده‌اند، چه کارهایی باقی مانده است و کشور به چه پژوهش‌هایی نیازمند است. در واقع برای ایجاد یک پیکره دانش بومی نیازمند شرح و تفصیل یا حتی نقد و ابطال کارهای انجام شده قبلی در داخل کشور هستیم. برای نمونه مثالی می‌آورم. آیت‌الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی از فقهای بزرگ شیعه هستند و صاحب کتابی به نام ذخیرة الصالحین. رسم در حوزه‌های علمیه آن است که اگر کتاب خوب و پرمایه‌ای به رشته تحریر درآمد، دیگران کاری را از نو انجام نمی‌دهند، بلکه بر آن کتاب شرح می‌زنند، مفاهیم آن را بسط می‌دهند، مباحث ثقیل آن را توضیح می‌دهند و احیانا اگر نقدی بر کتاب دارند در شرح خود بیان می‌‌کنند. خلاصه آنکه راه کتاب قبلی را ادامه داده، آن را به روز کرده، نواقصش را رفع و تکمیلش می‌کنند. در همین راستا فقیهی بزرگ همچون آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی بر ذخیرة الصالحین شرحی می‌زنند با عنوان وسیلة النجاة. حضرت امام خمینی (ره) در ادامه بر کتاب دوم یعنی وسیلة النجاة شرحی می‌زنند که ماحصل آن کتاب معروف تحریرالوسیله می‌شود. ولی کار به اینجا ختم نشده و دیگرانی نیز بر همین کتاب شرح‌هایی می‌زنند که مفصل‌ترین آن مجموعه 28 جلدی تفصیل الشریعه از آیت‌الله فاصل لنکرانی است. چقدر جالب! یک کتاب با سه شرح، تبدیل شد به 28 جلد کتاب. هر 4 تنی که نام برده شد از بزرگان یکی دو قرن اخیر حوزه‌های علمیه هستند. ولی به جای آنکه اقدام به تالیف یک کتاب مجزا کنند، بر کارهای عمیق و با کیفیت قبلی شرح زدند و آن را بسط دادند. از همین طریق حوزه علمیه به یک دیگ جوشان علمی تبدیل شده است که حداقل در مباحث نظری کمتر کسی را یارای تقابل با آن خواهد بود.

ولی متاسفانه این سنت حسنه و روش پسندیده در دانشگاه‌ها پیگیری نمی‌شود. یعنی آنکه اگر استادی یا دانشجوئی یک کتاب خوب، یک مقاله پربار و یا یک پایان‌نامه عمیق نوشتند، آن کار به احتمال زیاد مابین حجم زیادی از کارهای کم عمق و سطحی گم خواهد شد. کسی آن را جدی نخواهد گرفت و آرای آن کتاب و مقاله و پایان‌نامه، نه نقد علمی و دقیق می‌شوند و نه بسط و شرح داده خواهند شد. و این است که ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم! همچنان در بدیهیات بسیاری از رشته‌ها محتاج ترجمه و گدائی علمی در آستان دانشگاه‌های غربی هستیم.

برای تحقق آن تمدن نوین اسلامی اول نیازمان تولید علم بومی است و برای تولید علم بومی نیز در ابتدا نیازمند مطالعه آثار تولیدی توسط اساتید و دانشجویان خودمان هستیم. آنها را نقد کنیم، بسط و شرح دهیم و نواقصشان را رفع و تکمیل‌شان کنیم. در دانشگاه‌ها این مهم باید به بهترین شکل و با بیشترین تمرکز مورد توجه قرار بگیرد که حداقل در عرصه دانشجویی و در مقطع نگارش پایان‌نامه ارشد و رساله دکتری، دانشجو حتما باید کارهای قبلی مرتبط با موضوع خود را مطالعه کند، نواقصشان را دریابد، حتی نتایج مطالعه خود را به شکل یک مقاله علمی-ترویجی ارائه کند و سپس این اجازه را داشته باشد که در آن راه قدمی بردارد. فکر میکنم این تنها مسیر تولید علم بومی است، و علم بومی نیز از الزامات قطعی تحقق تمدن نوین اسلامی.

البته شاید در ذهن شمای مخاطب این سوال ایجاد شود که خب پس فصل دوم پایان‌نامه‌ها که به ادبیات تحقیق تعلق دارند مگر همین وظیفه را به دوش نمی‌کشند؟ مگر ادبیات مرتبط با موضوع را پوشش نمی‌دهند؟ جواب یک کلمه است: خیر! اولا در فصل دوم متونی بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند که در خارج از کشور منتشر شده‌اند. با مطالعه متون خارجی نمی‌توان انتظار داشت که پیکره بومی دانش تولید شود. البته نمی‌گویم متون خارجی مطالعه نشود، بلکه می‌گویم اولویت با متون تولید داخل باشد حتی اگر سطح مطالب علمی‌شان نسبت به متون خارجی در درجه پایین‌تری قرار بگیرد. ثانیا آنکه در بسیاری از موارد شاهد هستیم که دانشجو اول فصل چهارم و پنجم را انجام می‌دهد و سپس فقط با نیت افزایش تعداد مراجع و رفرنس اقدام به نگارش فصل دو می‌کند که معمولا هم نه خودش چیزی متوجه می‌شود و نه خواننده. در حالیکه صحیح آنست که سوالاتی که قرار است در فصل چهارم پاسخ داده شوند از دل فصل دوم دربیایند و مطرح شوند. فصل دوم فعلی ما شانی کمتر از شان یک دکور دارد!

 

از سری یادداشت های من برای نشریه چشمه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۰
علی