دانشگاه ما برای ما نیست؛ این داستان: گونههای دانشجویی!
اولش که بنا شد دانشگاه تاسیس شود، هدف ساخت ایران بود. گفتند دانشگاهی بزنیم، بودجهای خرج کنیم، دانشمندانی پرورش دهیم، بلکه کشور پیشرفت کند. برنامه این بود که مشکلات کشور دیده بشوند، ریشهیابی بشوند، نیازسنجی بشوند، بر اساس آن نیازها و آن ریشهها نیرو تربیت بشود؛ این نیرو در پستهای مورد نیاز مشغول به کار بشود، بر اساس تجریه و تخصص و مهارتی که کسب کرده است طرح بدهد، ایده بدهد، برنامه را اجرا کند، تا سودش در جیب همه مردم برود، ایران بشود آن سان که باید و شاید. هدف این نبود که از جیب مردم هزینه بشود، ساختمانی سر به طاق آسمان بساید، وقت جوان دانشجو و استاد دانشمند گرفته شود، نیرو تربیت بشود، ولی به تنها دردی که نتواند برسد درد مملکت باشد، درمان باشد ولی برای ناکجاآباد. گفتند دانشگاه بسازیم که کشور آباد شود، که آبادانی از دل علم شکوفه بزند.
اما زهی خیال باطل! نیروهای تربیت شده فعلی به سه گونهاند؛ گونه اول افرادی هستند با سواد که مشمول فرار مغزها میشوند. گاهی بیش از 20 سال نان مملکت را میخورند ولی زمان باردهی که میشود، بارکش ممالک دیگر میشوند. زمانی که بار بودند، دوش این آب و خاک آنان را تحمل میکرد ولی گاه بار کشیدن که شد، فرار را بر قرار، ترس را بر شجاعت و شور جوانی را بر غرور ملی ترجیح دادند، رهسپار دیار فرنگ شدند و بار از دوش جوامع دیگر برداشتند. البته انصاف نیست همه را به یک چوب برانیم، بعضی از انواع این گونه نیز برای رفتن محق هستند؛ ایراد کار جای دیگری است. گونه دیگری که با عرض پوزش از شما خواننده فرهیخته متاسفانه اکثریت را تشکیل میدهند، مدرک به دستانی هستند بیسواد. نگارنده شرم دارد بیش از این کلمات مجازش برای تحریر این سطور را خرج این گونه کند! گونه سوم اما دانشمندانی هستند با معرفت. گاهی سوختند ولی برای ساختن این خانه؛ هدر رفتند شاید، ولی برای پیشرفت این مرز و بوم. این گونه سومی ماندند، با همه سختیها کنار آمدند ولی جنگیدند تا راه را بیابند یا حتی راه را بسازند. سختی کشیدند ولی به هدف رسیدند، شدند شهریاریها، علیمحمدیها، حاج حسن تهرانیها. بار نبودند، باری از دوش مردم برداشتند و چرخ ارابه میهن را به حرکت درآوردند. اما متاسفانه باید بگوییم که این نوع سوم در اقلیتند. افرادی که هم دانشمندند، هم دلسوز میهن. دیگر دانشمندانی بودند، ولی به حق یا به ناحق رفتند، اکثریت آنانی که ماندند، ماندنشان از روی دلسوزی نبود، بلکه پای رفتن نداشتند و این شد که ما گر چه در بعضی صنایع به لطف شهریاریها و تهرانی مقدمها از سرآمدان جهانیم ولی در سطح زندگی مردم، آن چیزی که مردم باید لمس کنند در زندگی روزمرهشان حرف زیادی برای گفتن نداریم.
خروجی فوق یعنی دانشگاه فعلی برای هر چیزی که هست، برای پیشرفت وآبادانی این کشور طراحی نشده است. به جیب سوراخی میماند که هر چقدر سکه در آن بریزیم از سوراخش به زمین ریخته و نصیب دزدانی میشود که دندان طمع تیز کردهاند برای شکار نخبگان فراری! دانشگاه امروزی فقط محل صرف هزینه است نه محلی برای سرمایه گذاری بلند مدت در راه آبادانی زندگی مردم. دانشگاه نیرو میگیرد، هزینه میکند ولی خروجیاش یا توان تحمل بار ندارد و یا وقت به بار نشستن نصیب دیگرانی میشود که اندک هزینهای برایش نکردهاند.
دانشگاه را درست کنیم، نیرویی تربیت کنیم که به کار این کشور بیاید، قطعا طعم آن را مردم به زودی خواهند چشید... قطعا آینده خوبی برای کشورمان رقم خواهد زد...
از سری یادداشتهای من برای نشریه چشمه